يكى ديگر از اسرارى كه درباره و جوب حكم زكات و اداى حقوق مالى و نيز استحباب انفاق ها و تبرعات ، احتمال داده مى شود و شايد هم بتوان به ضرس قاطع ادعا كرد اين است كه غرض ذات ذوالجلال الهى از بيان اين احكام و تشريع آنها اعم از واجب و مستحب ، تطهير، تربيت و تنزيه انسان از اوصاف زشت و مذموم بخل ، خساست و دنائت بوده است ؛ چون مسلما هم به نقل روايات و هم به حكم تجربه و علم ، و هم به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
النفس مجبولة على سوءالادب و العبد مامور بملازمة حسن الادب (834).
گرايش نفس انسان به زشتى ها زياد است . گاهى جنبه حيوانى در تنازع با جهات معنوى و ملكوتى انسان غالب مى شود و انسان ره به سمت زشتى هاى اخلاقى مى كشاند.
همان گونه كه فطرت و خلق نفس انسان بر اساس سوء ادب است ، در مقابل انسان ماءمور است كه آداب حسنه را ملازمت كند و فرابگيرد. در سخن ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
الشرّ كامِن فى طبيعة كل اءحد فان غلبه صاحبة بطَن و اءن يغلِبه ظهر(835).
((شر در فطرت همه انسان ها كمين كرده است ؛ اگر انسان توانست بر آن غلبه كند، پنهان مى شود و از بين مى رود و اگر نتوانست غلبه كند، ظاهر مى شود و خود را نشان مى دهد و طغيان مى كند)).
بنابراين ، دين كه براى تربيت انسان آمده است ، يك سلسله احكامى دارد كه آدمى را به ادب مورد نظر و تاءديب و تربيت مى كند و اوصاف رذيله اى را كه در كمين ذات انسان است ، زائل مى كند و از بين مى برد. يكى از اين خصوصيات بخل است ؛ و زائل شدن بخل ، نياز به رعايت آداب تربيتى دارد و راه آن ممارست در بذل مال است . در گام اول رعايت واجبات و بعد ميزان بهره ورى وى از اين طهارت نفس و تربيت . زائل كردن آن صفات مذموم ، بستگى به اندازه سخاوت او دارد؛ يعنى گاهى آن چنان در پستى نفس مى ماند و خسّت و دنائت بر او غلبه مى كند كه :
درويش به جز بوى طعامش نشنيدى | مرغ از پس نان خوردن او ريزه نچيدى |
و گاهى آنقدر بخيل مى شود كه به تعبير پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم :
البخيل بعيد من اللّه تعالى بعيد من الناس بعيد من الجنّة قريب من النار(836).
((بخيل از خدا دور مى شود و از انظار مردم ساقط مى شود؛ در نتيجه ، از بهشت نيز دور مى شود. و با اين صفت خود را به آتش نزديك مى كند)).
يا در سخن ديگرى حضرت صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
البخل شجرة تنبت فى النار و لا يلج النار الا البخيل (837).
ريشه بخل در آتش و جهنم است ؛ بنابراين ثمره اش نيز يك چيز جهنمى است كه همان بخل است . به تعبير پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه مى فرمايند:
خلق البخل من مقته ... ان البخل من الكفر و الكفر فى النّار(838).
((خداوند بخل را از ناخشنودى خلق كرد،... به درستى كه بخل از كفر است و كفر در آتش جاى دارد)).
آثار سويى كه بر بخل مترتب است در ((حق دست )) به تفصيل از آن سخن گفتيم و فرمان اداى حقوق واجب ، براى زائل نمودن اين خصيصه و تمرين تربيتى است و اين نشان مى دهد كه خداوند براى بخل چقدر منقصت قائل است و از آن نهى فرموده و از طرفى نقطه برابرش ، سخاوت و بخشش را تقويت فرموده است ؛ در روايت آمده است كه :
اءوحى اللّه عزَّ وَ جَلّ الى موسى عليه السلام اءن لا تقتل السامرى فاءنّه سخىّ(839).
سامرى با اين كه كسى بود كه در غيبت موسى آمد و مردم را فريب داد و آنها را به گوساله پرستى سوق داد، اما خطاب به موسى فرمان آمد كه او را نكش . سوال كرد: خدايا! چرا او را نكشم ؟ او مردم را منحرف كرد. خداوند فرمود: چون اهل بذل و بخشش است و من خوش ندارم كه تو سامرى را بكشى . در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه حضرت فرمودند:
شابّ سخىّ مرهّق فى الذّنوب اءحبّ الى اللّه من شيخ عابد بخيل (840).
((جوان بخشنده اى كه در معرض گناه قرار دارد و گاهى مرتكب گناه مى شود، نزد خدا محبوب تر است از يك پيرمرد اهل عبادتى كه بخيل باشد)).
با اين كه جوان سخى در معرض گناه هست و پيرمرد در سن و سال گناه كردن نيست ، در عين حال خدا آن جوان گناهكار سخاوت پيشه را محبوب تر مى دارد تا پيرمرد عابد متورع از گناهى كه بخيل باشد. و خلاصه اءَفضل الناس ايمانا اءَبسطهم كفّا(841) از نظر ايمان افرادى برترند كه گشاده دست و بخشنده اند و به ديگران رسيدگى مى كنند.
3 - شكرگزارى از نعمت هاى الهى
سرّ ديگرى كه براى زكات واجب و مستحب مى توان بيان كرد، شكر نعمت است . خداوند اين احكام را به صورت واجب يا مستحب ، مقرر فرمود تا انسان را به شكرگزارى در مقابل نعمت هاى خود عادت دهد. شكر منعم يك امر عقلى است . امام صادق عليه السلام در پاسخ سائلى كه از حضرت سوال كرد:
هل للشُّكر حدّ اذا فعلَهُ العبدُ كان شاكرا قال نعَم قُلت ما هو قال يَحمَدُ اللّه على كلّ نعمَة عليهِ فى اءَهل و مَال و ان كانَ فيماَانعم عليه فى ماله حقّ ادّاهُ(842).
((آيا شكر اندازه اى هم دارد كه اگر بنده آن كار را انجام داد شاكر باشد و اگر آن را انجام نداد، شاكر نباشد؟ حضرت فرمودند: بله . عرض كرد: آن كار چيست ؟ حضرت فرمودند: اولا، خدا را نسبت به آن نعمت هايى كه از نظر خانوادگى و مالى به او داده ، ستايش كند و اگر اين نعمت ، نعمت مالى است ، خدا حقى در آن مال قرار داده كه بايد آن حق را ادا كند. اين حق را كه ادا كرد، شكر منعم را انجام داده است )).
بنابراين ، يكى ديگر از اسرار حكم الهى در اداى حقوق مالى ، مى تواند توجه دادن انسان به اين واجب عقلى ؛ يعنى شكر منعم باشد.
4 - تخلّق به اخلاق الهى
سرّ ديگرى كه بيشتر جنبه تربيتى دارد، تعلق انسان به اخلاق الهى است . خدا جواد است ؛ قاضى الحاجات است ؛ رحمان و رحيم است ؛ محبوب و محب است و دوست دارد كه انسان نيز به اين اخلاق و آداب تخلق پيدا كند؛ چون خودش جواد است ، دوست دارد بنده اش هم جواد باشد و چون خودش حوايج بندگان را برآورده مى كند، دوست دارد بندگانش هم در مقابل نيازمندان همين كار را بكنند. انسان بايد بتواند اين اخلاق كريمانه و بزرگوارانه را كه برگرفته از كمال الهى است تحصيل كند، در سخنى از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام وارد شده است كه حضرت فرمودند:
انَّ اءَهل الارض لَمَرحوُمون ما تحَابّوا و اءَدَّوا الامانةَ و عمِلوا بالحقِّ(843).
((رحمت خداوند شامل همه انسان ها مادامى كه همديگر را دوست داشته باشند، اداى امانت نمايند و كارهاى شايسته انجام بدهند)).
همه مردم زمين با چند شرط مورد رحمت و عنايت خدا خواهند بود: يكى اين كه همديگر را دوست داشته باشند؛ كه دوست داشتن از اخلاق بزرگ الهى است و دوست دارد كه بنده هايش نيز اينگونه باشند؛ و اصلا اين غريزه نوع دوستى ، و حس دگردوستى از تفضلات خاص الهى به بشر و وجه تمايز انسان از حيوانات است ؛ وگرنه غرائز خشم ، شهوت ، حب اولاد و...، در همه حيوانات مشترك است : هر حيوانى ، بچه اش را دوست دارد، اما غريزه نوع دوستى و دگردوستى ، امتيازى است كه خدا به انسان عنايت كرده است .
اميرالمومنين عليه السلام در دستورالعملى به مالك اشتر مى فرمايند:
يا مالك ... اءَشعِر قبلك الرَّحمة للرَّعيَّة و المحبَّة لهم و اللُّطف بهم (844).
((مالك ! دلت را سرشار از دوستى رعيت و مردم كن ، مردم را دوست داشته باش )).
و يا در روايتى آمده است :
اءَحبّ الخلق الى اللّه ، مَن نفَع عياله (845).
((محبوب ترين مردم نزد خدا كسى است كه براى بندگان خدا نافع باشد)).
چون آنها را دوست دارى برايشان نافع باش . حتى از اين بالاتر خداوند متعال نه تنها دوست دارد كه انسان ها، يكديگر را دوست داشته باشند و همه را به منزله يك پيكر مى بيند، در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مثل المومنين فى تؤ ادهم و تراحمهم مثل الجسد اذا اشتكى بعضه تداعى بره بالسهر والحمىّ(846).
((ههم انسان ها مانند يك پيكر هستند، اگر يك عضوش دردمند شود اعضاى ديگر هم آزرده مى شوند)).
خدا دوست دارد كه انسان همه موجودات را دوست داشته باشند؛ روايت عجيبى را مرحوم صاحب جواهرالكلام نقل مى فرمايد كه پيغمبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
قال صلى اللّه عليه و آله و سلم : واطّلعت على الجَنَّةِ فراءَيتُ امراءة مُومِسَة يعنى زانية فساءلتُ عنها، فقيل : انها مرَّت بكلب يَلهَثُ من العطش فاءرسلت اِزارَها فى بئر فَعَصَرَتهُ فى حَلقِهِ حتى روى فَغَفَرَ اللّه لها(847).
((در شب معراج ، وقتى به بهشت نظر كردم ، زن زناكارى را ديدم ، سوال كردم : بهشت كه جاى زناكار نيست ، اين جا چه مى كند؟ خطاب آمد اين زن زناكار از كنار سگ تشنه اى عبور مى كرد، جامه اش را درآورد و در چاه آب فرو برد و جامه خيس را در دهان سگ فشار داد و سگ را از تشنگى نجات داد. به همين دليل مورد غفران الهى واقع شد)).
مشابه اين را سعدى در گلستان به نظم در آورده :
يكى در بيابان سگى تشنه يافت | برون از رمق در حياتش نيافت | |
كله دلو كرد آن پسنديده كيش | چو جبل اندر آن بست دستار خويش | |
به خدمت ميان بست و بازو گشاد | سگ ناتوان را دمى آب داد | |
خبر داد پيغمبر از حال مرد | كه داور گناهان از او عفو كرد | |
الا گر جفا كردى ، انديشه كن | وفا پيش گير و كرم پيشه كن | |
يكى با سگى نيكويى گم نكرد | كجا گم شود خير با نيك مرد | |
كرم كن چنان كت برآمد ز دست | جهانبان ، در خير بر كس نبست |