امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
التَّقيَّةُ مِن دِينى و دِين آبائى (1090).
((تقيه روش من و پدران من است )).
يا در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
لا دين لمن لا تقيةَ له (1091).
((دين ندارد كسى كه تقيه را رعايت نكند)).
حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:
انَّ التَّقيَّة جُنَّةُ المؤ من (1092).
((تقيه سپر انسان مومن است )).
از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام سوال كردند:
اءنّه سُئل ما العقل ؟ قال : التَّجرُّع للغصّة و مُداهنةُ الاعداء و مداراة الاصدقاء(1093).
((از حضرت سوال كردند عقل چيست ؟ حضرت فرمودند: عقل اين است كه - انسان بلايا را مى بيند، ولى چون قدرتى براى مقابله با مصيبت ها و خلاف ها ندارد، غصه مى خورد، ولى صبر مى كند؛ يعنى - آرام آرام غصه مى خورد و آب مى شود. از ديگر نشانه هاى عقل مماشات و مداهنه با دشمنان و مدارا با دوستان است )).
از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
لا تَمتَدِحوا بنا عند عدوِّنا مُعلِنين باظهارِ حبِّنا فتذلُّوا اَنفسكم عند سلطانكم (1094).
((ما را نزد دشمنان مدح نكنيد و نسبت به ما اظهارمحبت نكنيد؛ چرا كه قدرت و فرمانروايى در دست مخالفان است و شما با اظهار محبت به ما ذليل مى شويد)).
اينها نكات قابل توجهى است كه مى رساند اهل بيت عليهم السلام چه اندازه به ظرايف اخلاقى اجتماعى و آرامش و آسايش زندگى عنايت و توجه داشته اند؛ ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
اتَّقوا اللّه على دينِكم و احجُبُوهُ بالتَّقيَّةِ، فانَّهُ لا ايمان لمَن لا تقيَّة له ، انَّما اَنتم فى النَّاس كالنَّحل فى الطَّير، لو انَّ الطَّيرَ تَعلَمُ ما فى جَوفِ النَّحلِ ما بَقىَ فيها شى ء الا اَكَلَتهُ و لَو انَّ النَّاسَ علِمُوا ما فى اءجوافِكم انَّك تُحبُّونا اءهل البَيت لاكَلُوكم باءلسِنَتِهِم و لَنَحَلوُكم فى السِّرِّ و العلانيَةِ، رحم اللّه عبدا منكم كان على ولايتِنَا(1095).
((دينتان را با تقيه محافظت كنيد و در پس پرده تقيه قرار بدهيد. مثل شما شيعيان ما، مثل زنبور عسل در مقايسه با ساير پرندگان است كه اگر مى دانستند در اندرون زنبور چه چيز شيرين و لذيذى هست ، ديگر چيزى از عسل ها باقى نمى ماند؛ چرا كه زنبور را مى خوردند. اگر دشمنان ما هم مى دانستند كه در قلب شما، محبت ما اهل بيت هست شما را با زبان هايشان آزار مى دادند. خدا رحمت كند شما شيعيان را ولى به شرط اين كه محبت ما را حفظ كنيد و بروز ندهيد)).
مدارا كردن با ديگران
آنقدر مساله مدارا اهميت دارد كه روايات زيادى درباره آن نقل شده است ؛ و مرحوم مجلسى رحمة اللّه در كتاب ((بحارالانوار)) بابى گشوده است به نام ((باب التقية و المداراة )). رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
اَمَرَنى ربِّى بمُداراةِ النَّاس كما اَمَرَنِى باَدَاءِ الفَرَائِضِ(1096).
((همان گونه كه خداوند مرا به انجام واجبات توصيه فرموده ، به همان مقدار هم مرا به مدارا با مردم توصيه فرموده است )).
يعنى اين مقدار مواجهه مردم با صاحبان قدرت موضوعيت دارد. همچنين فرموده است :
اعَقَلُ النَّاسِ اَشَدُّهم مداراة للنَّاسِ و اَذَلُّ النَّاس مَن اَهَان النَّاس (1097).
((عاقل ترين مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا مى كند و ذليل ترين مردم كسى است كه به ديگران توهين مى كند)).
در سخنى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام كه معمولا نكات معقول و سنجيده و پخته ، به صورت يك دستورالعمل بيان مى شود آمده است :
دارِ النَّاس تستمتع باخائهم (1098).
((ثمره مدارا با مردم ، مصون ماندن از كينه ها و دشمنى آنها و بهره مند شدن از آثار برادرى و اخوت آنهاست )).
ابن مسكان كه از راويان معتبر است مى گويد:
قال ابوعبداللّه عليه السلام انِّى لَاَحسبك اذا شُتم على عليه السلام بين يديك اَن تَستَطِع اَن تاءكُل اَنفَ شاتِمَه لَفَعَلتَ قُلتُ اِى واللّه جُعلتُ فداك انى لهكذا و اهل بيتى قال فلا تفعل فَوَ اللّه لرُبَّما سَمِعتُ مَن شَتَمَ علِيّا عليه السلام و ما بينِى و بينَه الا اُسطوانَة فاَستَتِرُ بها فاذا فرغت من صلاتى اَمُرُّ به فاُسَلِّم عليه و اُصافحه (1099).
((امام صادق عليه السلام به من فرمودند: تو را آن گونه مى بينم كه اگر كسى در حضور تو به جدّ ما اميرالمومنين اهانت كند تو دوست دارى بينى او را بكنى . عرض كردم : بله ! من واقعا اينگونه ام ؛ و همه اهل خانواده ام چنين اند. حضرت به من فرمودند: چنين نباش ابن مسكان ! به خدا قسم گاهى اتفاق افتاده كه در مسجد مدينه نماز مى خواندم ، افرادى بودند كه جدم را دشنام مى دادند، حال آن كه بين من و آنها يك ستون فاصله بوده ؛ اما من پشت ستون پنهان مى شدم كه مرا نبينند و بعد كه نماز تمام مى شد، از كنارشان رد مى شدم ، به آنها سلام مى كردم و با آنها مصافحه مى كردم )).
مهم اين است كه ما درك كنيم ائمه عليهم السلام در چه شرايطى زندگى مى كردند.
خداوند متعال هم در قرآن به موسى و هارون توصيه مى فرمايند:
اِذهَبا الى فرعون انَّهُ طَغى فقوُلا له قَولا ليِّنا لعلَّه يتذكَّر اَو يخشى (1100).
((به سراغ فرعون برويد، فرعون طاغى است عليه توحيد قيام كرده ، اما با او به مدارا گفتگو كنيد، تا تاثير كند)).
اين يك طرف مساله است ؛ طرف ديگر آن هم در كلام امام اميرالمومنين عليه السلام آمده است كه مى فرمايند:
شرُّ اخوانك مَن احوجك الى مداراة (1101).
((بدترين برادران تو كسانى اند كه تو مجبور به مدارا با آنها باشى )).
در روايت ديگرى حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
ليس لك بِاءخ مَن احتجت الى مداراته (1102).
((از برادران تو نيست كسى كه در سلوك زندگى و معاشرت فردى و اجتماعى با او محتاج مدارا باشى )).
برادر، كسى است كه انسان خالصانه و صادقانه ، بدون پرده پوشى ، مدارا و تقيه بتواند با او سلوك كند. پس كسانى كه انسان در سلوك با آنها به زحمت مى افتد، معلوم نيست انسان هاى خوبى باشند؛ ولى در عين حال فرمايش امام سجاد عليه السلام درباره حق فرمانروا، اعم از اين كه عادل باشى يا جائر، هر يك به دليل خاصى است . توصيه امام عليه السلام كه مى فرمايند: بايد با آنها به گونه اى عمل كنى كه دشمنى آنها را عليه خود شدت نبخشى ، ناظر به شرايطى است كه انسان فاقد توان و قدرت براى مبارزه با منكرات و خلاف هاست .
16 - حق آموزگار
و اءَمَّا حَقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فالتَّعظيمُ له و التَّوفيرُ لمجلسه و حُسنُ الاستماع اليه و الاقبال عليه و المَعوُنَةُ له على نفسك فيما لا غِنَى بكَ عنه من العلم باءَن تُفَرِّغَ له عقلَكَ و تحضِّرَهُ فَهمَكَ و تُزَكِّى له قلبك و تُجَلِّىَ له بَصَرَكَ بتَركِ اللَّذَّات و نقصِ الشَّهَوَات و اَن تَعلَمَ اَنَّكَ فيما اَلقى اليكَ رسوله الى مَن لَقِيكَ مِن اَهل الجَهل فَلَزِمَكَ حُسن التَّادِيَة عنه اليهم و لا تَخُنهُ فى تاءدِيَةِ رسالته و القِيَامِ بها عنه اذا تَقَلَّدتَهَا و لا حول و لا قوَّةَ الا باللّه .
((اَمّا حَق معلم و آموزگار تو اين است كه او را بزرگ دارى و مجلس او را محترم شمارى . گفته هاى او را خوب گوش دهى و فراگيرى و بدو روى آورى او را كمك كنى تا آنچه را كه از دانش و علم بدان نيازمندى به تو بياموزد. به تو ياد بدهد كه عقل و انديشه ات را فارغ سازى و فهم و زيركى ات را به كارگيرى و دل را پاكيزه كنى و چشم را با ترك شهوات جلا و روشنايى بخشى و بدانى كه تو نسبت به آموخته هايت از او، فرستاده اى هستى به نزد آنان كه از دانش بى بهره اند. آموخته هايت را بايد خوب به ديگران انتقال دهى و هرگز در اين رسالتى كه برعهده گرفته اى خيانت نورزى )).
ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يك تصادف نيست كه در كتاب وحى الهى قرآن مجيد متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به كار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم سخن از علم ، دانش و قلم آمده است :
بسم اللّه الرحمن الرحيم # اقراء باسم ربك الَّذى خلق # خلق الانسان من عَلَقَ # اِقرَاء و ربُّكَ الاكرم # الَّذى علم بالقلم (1103).
((به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد. همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتراست . همان كسى كه به وسيله قلم تعليم انسان نمود..
شايد اين آيات اشاره اى باشد به اين كه انسان از مرتبه اى پست آفريده شده كه نام آن علق است و بعد مى تواند به اوج مرتبه انسانى ؛ يعنى دانش و علم دست پيدا كند. اصلا بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره علم و دانش در معارف دين ما ذكر شده و تصور نمى شود كه در هيچ يك از مكاتب ديگر به اندازه مكتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.
در معارف دين يك سلسله از امور عبادى و اخلاقى به عنوان معيارهاى ارزرشمند و داراى حرمت و قداست مورد تاكيد مى باشد؛ مثلا عيادت بيمار، تشييع جنازه مومن ، حضور در معركه جهاد با دشمن ، مجاهده در راه خدا و شهادت فى سبيل اللّه ؛ يعنى يك سلسله از امور از جمله افعال و اعمالى است كه مورد عنايت شارع مقدس است و به عنوان دستورهاى سعادت بخش براى انسان ها توصيه شده است ؛ و بسيارى از امور و افعال ديگر انسان با اين معيارها سنجيده مى شود. با اين حال مى بينيم كه ارزش علم در مقايسه با اين اعمال بيشتر است .