حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السّلام حكايت فرمايد:روزى از روزها مردى - از آنايان - به محضر پدرم امام زين العابدين عليه السّلام وارد شد و به آن حضرت عرضه داشت : ياابن رسول اللّه ! همسرت - كه از خانواده شيبانى ها است - امام علىّ بن ابى طالب عليه السّلام را دشنام و ناسزا مى گويد و با خوارج هم عقيده است .
او اين عقيده را از شما پنهان مى دارد، چنانچه مايل باشيد خود را مخفى نمائيد تا من با او سخن گويم و متوجّه شويد كه چگونه است .
لذا پدرم ، امام زين العابدين عليه السّلام اين پيشنهاد را پذيرفت و فرداى آن روز به عنوان اين كه همانند هميشه از خانه خارج مى گشت ، حركت كرد و در گوشه اى استراحت نمود.
پس آن مرد آمد و با همسر آن حضرت مشغول صحبت شد و پيرامون اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام مطالبى را مطرح كرد، و زن از روى دشمنى و خباثتى كه داشت ، مشغول دشنام گفتن و توهين به آن حضرت شد؛ و پدرم امام سجّاد عليه السّلام سخنانى كه بين آن ها ردّ وبدل مى گرديد، به طور كامل مى شنيد؛ و با اين كه آن زن بسيار مورد علاقه پدرم بود، چون متوجّه شد كه از مخالفين و نواصب است او را طلاق داده و رهايش ساخت .(12)
هدايت گران پس از غروب خورشيد
يكى از اصحاب به نام كنگر ابو خالد كابلى حكايت كند:روزى در محضر پر فيض امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام شرفياب شدم و از آن حضرت سؤ ال كردم چه كسانى پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله واجب الا طاعه هستند؟
حضرت فرمود: اى كنگر! كسانى نسبت به امور دين و مردم اولى الا مر بوده ؛ و فرمايشاتشان لازم الا جراء مى باشد كه از طرف خداوند به عنوان امام و خليفه معرّفى شده باشند.
و اوّلين آن ها پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، اميرالمؤ منين ، علىّ بن ابى طالب و سپس حسن و آن گاه حسين عليهم السّلام ؛ و بعد از ايشان ولايت و رهبرى جامعه به من محوّل گرديده است .
كنگر گويد: پرسيدم كه روايتى از حضرت امير علىّبن ابى طالب عليه السّلام وارد شده است كه فرمود: هيچ گاه زمين خالى از حجّت نمى ماند، آيا حجّت خدا بعد از شما كيست ؟
حضرت فرمود: پسرم ، كه نامش در تورات باقر مى باشد، او شكافنده تمام علوم و فنون است ؛ و بعد از او فرزندش ، جعفر حجّت خدا خواهد بود كه نام او در آسمان ها، صادق مى باشد.
گفتم : ياابن رسول اللّه ! با اين كه همه شما صادق و راستگو هستيد، چطور فقط او عنوان صادق را به خود گرفته است .
حضرت در جواب فرمود: همانا پدرم امام حسين از پدرش اميرالمؤ منين عليهماالسّلام نقل نمود، كه پيغمر خدا فرموده است : هرگاه فرزندم جعفر بن محمّد تولّد يافت او را صادق لقب دهيد.
چون كه پنجمين فرزندش نيز به نام جعفر است ؛ و با تمام جراءت و جسارت ادّعاى امامت خواهد نمود و در پيشگاه خداوند او به عنوان جعفر كذّاب و مفترى على اللّه مى باشد، زيرا به برادر خود حسادت مى ورزد و چيزى را كه اهليّت ندارد ادّعا مى كند.
بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام بسيار گريست و آن گاه اظهار داشت : به روشنى مى بينم كه جعفر كذّاب ، هم دست طاغوت زمانش شده و از روى طمع و حسادت ، منكر - دوازدهمين - حجّت خدا مى گردد.
گفتم : اى سرور! اين كه مى گويند دوازدهمين حجّت خدا غيبت مى نمايد، آيا حقيقت دارد؟ و آيا امكان پذير است ؟
حضرت فرمود: آرى ، سوگند به خداوند، كه اين مطلب در كتابى نزد ما موجود است ؛ و تمام جريانات و وقايعى كه بر ما و بعد از ما ودر زمان غيبت رخ مى دهد، همه آن ها در آن كتاب موجود مى باشد.(13)
شرمندگى حسن بصرى
حسن بصرى - كه يكى از دراويش صوفى مسلك مى باشد - در كنگره عظيم حجّ در محلّ مِنى براى جمعى از حاجيان ، مشغول موعظه و نصيحت بود.
امام علىّ بن الحسين عليهماالسّلام از آن محلّ عبور مى نمود، چشمش به حسن بصرى افتاد كه براى مردم سخنرانى و موعظه مى كرد.
حضرت ايستاد و به او خطاب كرد و فرمود: اى حسن بصرى ! لحظه اى آرام باش ، از تو سؤ الى دارم ، چنانچه در اين حالت و با اين وضعيتى كه مابين خود و خدا دارى ، مرگ به سراغ تو آيد آيا از آن راضى هستى ؟ و آيا براى رفتن به سوى پروردگارت آماده اى ؟
حسن بصرى گفت : خير، آماده نيستم .
حضرت فرمود: آيا نمى خواهى در افكار و روش خود تجديد نظر كنى و تحوّلى در خود ايجاد نمائى ؟
حسن بصرى لحظه اى سر به زير انداخت و سپس گفت : آنچه در اين مقوله بگويم ، خالى از حقيقت است .
امام سجّاد عليه السّلام فرمود: آيا فكر مى كنى كه پيغمبر ديگرى مبعوث خواهد شد؟ و تو از نزديكان او قرار خواهى گرفت ؟
پاسخ داد: خير، چنين فكرى ندارم .
حضرت فرمود: آيا در انتظار جهانى ديگر غير از اين دنيا هستى ، كه در آن كارهاى شايسته انجام دهى و نجات يابى ؟
اظهار داشت : خير، آرزوى آن را ندارم .
امام عليه السّلام فرمود: آيا تاكنون عاقلى را ديده اى كه از خود راضى باشد و به راه كمال و ترقّى قدم ننهد؛ و در فكر تحوّل و موعظه خود نباشد؛ ولى ديگران را پند و اندرز نمايد؟!
و بعد از اين سخنان ، امام سجّاد عليه السّلام به راه خود ادامه داد و رفت .
حسن بصرى پرسيد: اين چه كسى بود، كه در اين جمع با سخنان حكمت آميز خود با من چنين صحبت كرد؟
در پاسخ به او گفتند: او علىّ بن الحسين عليهماالسّلام بود.
پس از آن ديگر كسى نديد كه حسن بصرى براى مردم سخنرانى و موعظه كند.(14)
خصلت هاى ممتاز
حضرت باقرالعلوم عليه السّلام صفات و خصلت هائى را پيرامون پدرش ، حضرت سجّاد، زين العابدين عليه السّلام بيان فرموده است كه بسيار قابل توجّه و كسب فيض است :
در هر شبانه روز همچون اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام هزار ركعت نماز به جا مى آورد، پانصد درخت خرما داشت كه كنار هر درختى دو ركعت نماز مى خواند.
چون آماده نماز مى گرديد، رنگ چهره اش دگرگون مى گشت و به هنگام ايستادن به نماز، همچون عبدى ذليل و فروتن كه در برابر پادشاهى عظيم و جليل قرار گرفته ؛ و تمام اعضاء بدنش از ترس و خوف الهى مى لرزيد.
نمازش همانند كسى بود كه در حال وداع و آخرين ملاقات و ديدار با پروردگارش باشد.
هنگام نماز به هيچ كسى و هيچ سمتى توجّه نداشت ؛ و تمام توجّهش به خداى متعال بود، به طورى كه گاهى عبايش از روى شانه هايش مى افتاد و اهميّتى نمى داد، وقتى به حضرتش گفته مى شد، در پاسخ مى فرمود: آيا نمى دانيد در مقابل چه قدرتى ايستاده و با چه كسى سخن مى گويم ؟!
مى گفتند: پس واى بر حال ما كه به جهت نمازهايمان بيچاره و هلاك خواهيم گشت ؛ و حضرت مى فرمود: نافله بخوانيد، همانا كه نمازهاى نافله جبران ضعف ها را مى نمايد.
حضرت در شب هاى تاريك كيسه هاى آرد و خرما و مبالغى دينار و درهم بر پشت خود حمل مى نمود و چه بسا چهره خود را مى پوشانيد؛ و آن ها را بين فقراء و نيازمندان توزيع و تقسيم مى نمود.
و چون حضرتش وفات يافت ، مردم متوجّه شدند كه او امام و پيشوايشان ، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام بوده است .
روزى شخصى نزد آن حضرت آمد و گفت : ياابن رسول اللّه ! من تو را بسيار دوست دارم ، پس فرمود: خداوندا، من به تو پناه مى برم از اين كه ديگران مرا دوست بدارند در حالى كه مورد خشم و غضب تو قرار گرفته باشم .
از يكى از كنيزان پدرم پيرامون زندگى آن بزرگوار سؤ ال شد؟
در جواب گفت : حضرت در منزل آنچه مربوط به خودش بود، شخصا انجام مى داد ضمن آن كه به ديگران هم كمك مى نمود.
روزى پدرم از محلّى عبور مى كرد، ديد عدّه اى درباره ايشان بدگوئى و غيبت مى كنند، ايستاد و فرمود: اگر آنچه درباره من مى گوييد صحّت دارد از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد؛ و چنانچه دروغ مى گوييد، خداوند شما را بيامرزد.
هرگاه محصّل و دانشجوئى به محضر آن حضرت وارد مى شد، مى فرمود: مرحبا به كسى كه به سفارش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عمل مى كند، هركه جهت تحصيل علم از منزل خارج شود در هر قدمى كه بردارد زمين برايش تسبيح مى گويد.
پدرم امام سجّاد عليه السّلام سرپرستى بيش از صد خانوار مستضعف و بى بضاعت را بر عهده گرفته بود و به آن ها كمك مى نمود.
و آن حضرت سعى مى نمود كه هميشه در كنار سفره اش يتيمان و تهى دستان و درماندگان بنشينند؛ و آن هائى كه معلول و فلج بودند، حضرت با دست مبارك خود براى ايشان لقمه مى گرفت و در دهانشان مى نهاد؛ و اگر عائله داشتند، نيز مقدارى غذا براى خانوادهايشان مى فرستاد.(15)
- طبقات ابن سعد 5/157؛ تاريخ الائمه (مجموعه نفيسه ) 28.
13- حبيب السير 2/62.
14- سير اعلام النبلاء 4/386.
15- ارشاد 139؛ اعلام الورى 251؛ تذكره الخواص 298؛ نور الابصار 139.