داستان مالك اشتر را مى دانيد كه در بازار كوفه حركت مى كرد. فردى از كوفيان كه مودب به آداب انسانى و ايمانى نبود، جسارتى به مالك كرد و مالك بدون اين كه اظهار اطلاع كند و عكس العملى نشان دهد، به راه خود ادامه داد، همسايگان شخص جسور به او گفتند كه فهميدى او چه كسى بود؟ او مالك اشتر سالار سپاه اميرالمؤ منين عليه السلام بود، مرد وحشت زده به دنبال مالك راه افتاد كه از او طلب عفو و بخشش كند، به دنبال مالك رفت ، ديد او وارد مسجدى شد و به نماز ايستاد، بعد از نماز آن شخص به حضور مالك رفت و گفت من همان كسى هستم كه به شما اسائه ادب كردم ، آمده ام كه مرا ببخشيد. مالك گفت : من به اين مسجد نيامدم مگر اين كه از خدا براى تو طلب عفو و بخشش كنم (272). اين توصيه هاى اخلاقى دين است كه روح را تربيت مى كند. شخصى است به نام ابواسماعيل ، مى گويد به امام باقر عليه السلام عرض كردم :
جُعلتَ فداكَ انَّ الشِّيعةَ عندنا كثير فقالَ فهل يَعطفُ الغنىُّ على الفقيرِ و هل يَتَجاوزُ المحسنُ عن المُسى ءِ و يَتَتواسونَ فقلتُ لا فقالَ ليسَ هؤُلاءِ شيعة الشِّيعةُ مَن يفعلُ هذا(273).
((فدايت شوم در بلاد ما، شيعيان شما زيادند. حضرت فرمودند كه : آيا انسان هاى ثروتمند نسبت به افراد نيازمند عطوفت و مهربانى دارند؟ آيا انسان هاى نيكوكار از انسان هاى بدكار عفو و اغماض مى كنند؟ آيا اهل نصيحت نسبت به يكديگر هستند؟ عرض كردم : نه ، حضرت فرمودند: آنها شيعه نيستند؛ شيعه كسى است كه قلب و دل او سرشار از مهر و عاطفه باشد، اگر محسن و نيكوكار است ، بايد از انسان هاى خطاكار بگذرد، اگر ثروتمند و توانمند است ، بايد نسبت به افراد ناتوان كمك كند و اگر همه با يكديگر مساوى هستند، بايد اهل كمك و يارى يكديگر باشند)).
اگر دلى سرشار از مهر و عاطفه شد، از مال مى گذرد، از خطاهاى ديگران چشم مى پوشد و چنين شخصى شايسته انطباق عنوان شيعه و پيروى از اهل بيت عليهم السلام است وگرنه چنين شايستگى ندارد و اگر به اين مرتبه رسيد، اين جا است كه باران رحمت الهى بر او سيل آسا مى بارد. در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
اءَبلغ ما تُستَدَرُّ به الرَّحمةُ اءن تُضمَرَ لجميعِ النّاس الرّحمةُ(274).
((رساترين و بليغ ترين وسيله اى كه مى شود با آن رحمت الهى را جلب كرد اين است كه دل و قلبت سرشار از رحمت به مردم و مالامال از خيرخواهى براى ديگران باشد)).
خدا را بر آن بنده بخشايش است كه نه تنها خلق از وجودش در آسايش است ، بلكه او در مقام نفع رسانى و خيررسانى به ديگران است ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
الخَلقُ عيالُ الله فااءحبُّ الخلقِ الى الله مَن نَفعَ عيالَ الله (275).
((بندگان ، عائله خدا هستند و محبوب ترين بندگان خدا نزد كسى است كه به عائله خدا خير برساند)).
در صدر روايت آمده است كه الخلق عيال الله ؛ هرچه خدا خلق كرده عائله اويند. و خدا عائله اش را دوست دارد و كسى كه به عائله او خير برساند، خدا نيز او را دوست دارد و از آن جا كه خيرى كه به وسيله دست ، زبان ، پا و اعضا و جوارح انسان صادر مى شود ممكن نيست جز به اضمار خير و جز به اين كه از نيت خير و از دل پاكيزه و خيرخواه ريشه بگيرد، لذا دلى ارزش دارد كه سرشار از عاطفه و رحمت باشد. دوست آن است كه به محض استماع خبر آمدن او، به محض احساس ديدار او، به محض اين كه زمان وصال او نزديك مى شود، ابتهاجش براى لقاى دوست بيشتر شود. در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
انَّ شرَّ النَّاس عندَ الله الَّذينَ يُكرمونَ اتِّقاءَ شرِّهم (276).
((بدترين مردم نزد خداوند كسانى هستند كه ديگران براى دور ماندن از شرشان به آنها احترام مى گذارند)).