امام زینالعابدین(علیهالسلام) در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفتند؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین(علیهماالسلام) از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام سجاد(علیهالسلام) سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
یا ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله(1)؛ ای مردم! آن که مرا میشناسد که میشناسد؛ و آن که مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین(علیهالسلام) هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد؛ آرامش او ربوده شد؛ و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که (دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد) به شهادتش رساندند. البته اینگونه شهادت(شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
ای مردم! آن که مرا میشناسد که میشناسد؛ و آن که مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین(علیهالسلام) هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و (در نامههایتان) با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید (و توطئه چیدید!) به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه و آله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد(علیهالسلام) در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، چرا که روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد؛ کوفیان ابراز همدردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم؛ با هر کس فرمان دهی میجنگیم؛ با هر کس دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زین العابدین(علیهالسلام) در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد) ای خیانتکاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! میخواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زدهاید، خونفشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد(علیهالسلام) با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود:
«اگر حسین(علیهالسلام) کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین(علیهالسلام) روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (2)
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، چرا که روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
سخنان امام سجاد(علیهالسلام) در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زینالعابدین(علیهالسلام) در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهمترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور میکرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیدهاند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) بود که نمیتوانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(علیهماالسلام) باشد.
مورخ مشهور، طبری آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد(علیهالسلام) رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد(علیهالسلام) فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین(علیهماالسلام) را در کربلا نکشت؟ علی بن الحسین(علیهماالسلام) لحظهای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام گفت: چرا پاسخ نمیدهی؟
امام سجاد(علیهالسلام) فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»(3)؛ «خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت میکند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله»(4)؛ هیچ انسانی نمیمیرد مگر به اذن الهی.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین(علیهماالسلام) را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری(علیهاالسلام) فریاد برآورد:
«یابن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...؛ ای ابن زیاد! آن همه از خونهای ما که ریختهای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب(علیهاالسلام) سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین(علیهالسلام) منصرف شود. (5)
پینوشتها:
1- لهوف، صص 66 و 67.
2- همان.
3- زمر/ 42.
4- آل عمران/ 145.
5- تاریخ طبری، ج 4، ص 350/ انساب الاشراف، ج 3، ص 206 / طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.