در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برّى و بحرى و جوّى نگاشته شده بود خواندم:يكى از كشاورزان مىگفت: يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم، صداى گربهاى توجه مرا جلب كرد، در خانه را باز كردم و ديدم گربه پشت در خانه من در ...
روايت شده: مردى در حالى كه گرسنه بود به ريگ زارى عبور كرد. پيش خود گفت:اگر اين رملها طعام بود، همه را بين مردم قسمت مىكردم. خداوند به پيامبر زمان وحى كرد: به آن مرد بگو صدقه تو و شكر نيّت پاكت را قبول كردم و ثواب اطعام طعام اگر به مانند اين ريگها ...
يك روز سيّد كه از سستى و بىتصميمى ناصرالدين شاه به ستوه آمده بود، زبان به ملامت او گشود و گفت: آيا اين همه رعيت ايران را فقير و گرسنه و عريان نگاه داشتن، و آنان را با خرافات گول زدن، و بيش از هفتاد زن عقدى و صيغهاى در حرمسرا جمعآورى كردن ...