سركشى، نفسى است يا غيرى؛ به اين معنا كه كسى اندازه خود را نداند و از حدّ بگذرد.
فلسفه وجودى سركشى و ستمگرى اين است كه: انسان ظرفيّت وجود خويش را نمىشناسد و نفس خود را وجودى بىنياز و برتر مىپندارد. پس از مرز انسانى فراتر مىرود، به حق خود و ...
پيش از آنكه امويان در شام حكومت يابند، اين برنامهها از زمان عثمان آغاز شد؛ چه آن كه خليفه ناتوان و ضعيف الرأى، براى خوشنودى كسان و اقوام خود، كارهاى آنان را ناديده مىگرفت و اگر جز اين بود، معاويه قدرت نداشت «ابوذر غفارى» را به آن وضع ...
شايد بتوان از لحاظى بدن، انسان را به يك شهر بسيار مجهز و مدرن كه داراى قسمتهاى گوناگون مانند: عمارات و ابنيه، معابر و وسائل بسيار قوى مخابراتى و ارتباطى (تلفن، تلگراف و غيره)، انبارها، طباخى، مراكز پخش ارزاق، و از طرفى مجهز به برق، لولهكشى، ...