خداى من، میبينى كه به پيشگاهت نيامدم مگر از جهتى كه نسبت به رحمتت اروزها داشتم، يا چنگ نزدم به اطراف رشته استوارت مگر آنگاه كه گناهانم مرا از خانه وصال تو دور ساخت،
يا چگونه تشنه اى را باز مى گردانى كه وارد حوض هايت شده؟ ، البته كه چنين نخواهى كرد زيرا حوضهاى رحمتت در سخت ترين خشك سالي ها لبريز و درگاه لطفت همواره براى درخواست و وارد شدن باز است، تويى منتهاى خواسته و نهايت آرزو.
خدايا با دست اميد در رحمتت را كوبيدم و از كثرت هوسرانى ام به پاهندگى به سويت گريختم و به كناره هاى رشته استوارت انگشتان محبّتم را آويختم.
خداى من چسان درمانده اى را كه در حال گريز از گناهان خويش به تو پناه جسته از خود مى رانى؟ يا چگونه رهجويى را كه شتابان قصد آستانت نموده نااميد مى كنى؟
اى بهترين كسى كه برای برطرف ساختن هر بدحالى خوانده و براى هر سختى و آسانى آرزو شدى، نيازم را به پيشگاه تو فرود آوردم، پس از موهبت های بلندپاينه خود نااميدانه ردّم مكن اى بزرگوار، اى بزرگوار، اى بزرگوار،
اى آن كه در عزت و بقا يگانه است و بندگانش را به مرگ و فنا مقهور خود ساخته است، درود فرست بر محمّد و خاندان پرهيزگارش و نداى مرا بشنو، و دعايم را اجابت گو، و به فضل خود آرزو و اميدم را محققّ فرما،
فرمانروايى را به هر كه بخواهى عنايت میكنى، و از هر كه بخواهى باز مى ستانى، و هركه بخواهى عزت مى بخشى، و هركه اراده كنى به ذلت مى نشانى، خوبى بدست توست، همانا بر همه چيز توانايى،
پس چه بد مركبى است مركب خواسته های باطل كه نفسم بر آن سوار شده، واى بر اين نفس كه گمان هاى بى مورد و آرزوهاى نابجايش با همه زشتى در برابرش زيبا جلوه كرده و مرگ بر او كه سرور و مولايش جرات نموده!
خدايا اگر رحمت تو با توفيق نيكو از ابتدا شامل حال من نبود چه كسى رهنماى من به سويت در اين راه روشن میبود؟ و اگر مهلتت مرا تسليم آمال و آرزوهاى باطل كند آنگاه چه كسى لغزش هايم را از فروافتادن در هواى نفس جبران میكند؟
خدايا، اى آن كه زبان صبح را به گويايى تابش و روشنايى اش برآورد، شب تار را با تيرگي هاى شديد به هم پيچيده اش به اطراف جهان فرستاد، و ساختمان سپهر گردون را در اندازه هاى زيبايش محكم نمود، و پرتو خورشيد را به روشنايی شعله ورش در همه جا برافروزد،
شب را در روز درمى آورى، و روز را در شب، زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را از زنده، زنده، و هر كه را بخواهى بى حساب روزى مى دهى.
معبودى جز تو نيست.
خداى من اين مهار نفس من است كه به پايبند مشيّت بستم، و اين بارهاى سنگين گناهان من است كه به پيشگاه عفو و رحمتت انداختم، و اين هوس هاى گمراه كننده من است كه به درگاه لطف و مهرت واگذاشتم.
بار خدايا! اين صبح مرا انگونه آغاز كن كه با پرتو هدايت و با سلامت دين و دنيا همراه باشد و شبم را سپرى ساز از نيرنگ دشمنان و نگاهبانى گردان از هلاكت هاى هواى نفس، كه به يقين تو به هر چه بخواهى توانايى،
با قدرت خود پراكنده را الفت بخشيدى و با مهربانيت سپيده دم را شكافتى و با كرمت تاريكي هاى شب را روشن نمودى، و آبهاى شيرين و شور را از دل سنگهاى سخت و خارا جارى كردى.
و اگر به هنگام جنگ با نفس و شيطان ياريت مرا واگذارد اين يارين نكردنت مرا در آغوش رنج و محروميت اندازد
بار خدايا! تنها تو را منزّه می دارم و سپاس و ستايش می گويم، كيست كه قدر تو را بشناسد و از مقام تو نترسد؟ و كيست كه بداند تو كسيتى آنگاه از تو نهراسد؟
بار خدايا از آنچه در گذشته مرتكب شدم، از لغزش و خطايم چشم پوشى كن و از درافتادن به جامه تنگ گناه رهايم ساز كه به يقين تويى سرور و مولا، و پشتيبان و اميد من، و تويى منتهاى خواسته و آرزوى من، در دنيا و آخرت.