فارسی
يكشنبه 02 دى 1403 - الاحد 19 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خطبه 108 - خطبه درباره قدرت خداوند و حوادث مرگ و قيامت


مطلب قبلی خطبه 107
خطبه 109 مطلب بعدی


نحوه نمایش
متن عربی متن ترجمه
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه های‌ آن حضرت است
درباره قدرت خداوند و حوادث مرگ و قیامت
كُلُّ شَىْء خاضِعٌ لَهُ، وَ كُلُّ شَىْء قائِمٌ بِه. غِنى كُلِّ فَقير، وَعِزُّ كُلِّ
همه چیز فروتن برای‌ او، و هر چیزی‌ قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر
ذَليل، وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعيف، وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوف. مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ
ذلیل، و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را
نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ
می‌ شنود، باطن هر خاموش را می‌ داند، روزی‌ هر زنده ای‌ به عهده اوست، و بازگشت هر که
فَاِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ.
بمیرد بـه جانب او.
لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْواصِفينَ مِنْ خَلْقِكَ.
دیده ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند، بلکه پیش از وصف کنندگانِ از خَلقت بوده ای‌.
لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَة، وَلاَ اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَة، وَلايَسْبِقُكَ مَنْ
موجودات را برای‌ ترس از تنهایی‌ خلق نکردی‌، و برای‌ دریافت منفعت به کار نگرفتی‌، به دنبال هر که باشی‌ از تو
طَلَبْتَ، وَلا يُفْلِتُكَ مَنْ اَخَذْتَ، وَ لايَنْقُصُ سُلْطانَكَ مَنْ عَصاكَ،
پیش نیفتد، و آن را که بگیری‌ از چنگ تو بیرون نرود، عصیان کننده از سلطنتت کم نمی‌ کند،
وَلا يَزيدُ فى مُلْكِكَ مَنْ اَطاعَكَ، وَلا يَرُدُّ اَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضاءَكَ،
و مطیع به حکومتت اضافه نمی‌ کند، آن که از حکم تو خشمناک است قدرت ردّ فرمانت را ندارد،
وَلا يَسْتَغْنى عَنْكَ مَنْ تَوَلّى عَنْ اَمْرِكَ. كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلانِيَةٌ، وَ كُلُّ
و هر که از فرمانت روی‌ گرداند از تو بی‌ نیاز نمی‌ شود. به نزدت هر نهانی‌ آشکار است، و هر
غَيْب عِنْدَكَ شَهادَةٌ. اَنْتَ الاَْبَدُ فَلا اَمَدَ لَكَ، وَ اَنْتَ الْمُنْتَهى
غیبی‌ در پیشگاهت حاضر است. تو ابدی‌ هستی‌ بنابراین زمانی‌ برایت نیست، و تو منتهای‌ هر چیز هستی‌
فَلا مَحيصَ عَنْكَ، وَ اَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلا مَنْجى مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ. بِيَدِكَ
از این رو گریزی‌ از تو نیست، و تو وعده گاه هستی‌ که نجاتی‌ از تو جز به تو نیست. مهار هر
ناصِيَةُ كُلِّ دابَّة، وَ اِلَيْكَ مَصيرُ كُلِّ نَسَمَة.
جنبنده ای‌ در کف تو، و بازگشت هر انسانی‌ به سوی‌ توست.
سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ شَأْنَكَ! سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ ما نَرى مِنْ خَلْقِكَ
منزّهی‌ ازهر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزهی‌، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می‌ بینیم
وَ ما اَصْغَرَ عِظَمَهُ فى جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَ ما اَهْوَلَ ما نَرى مِنْ
و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو
مَلَكُوتِكَ! وَ ما اَحْقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِكَ!
مشاهده می‌ نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می‌ شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای‌ ما ناپیداست!
وَ ما اَسْبَغَ نِعَمَكَ فِى الدُّنْيا! وَ ما اَصْغَرَها فى نِعَمِ الاْخِرَةِ!
نعمتهایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!
مِنْـها
از این خطبه است درباره فرشتگان
مِنْ مَلائِكَة اَسْكَنْتَهُمْ سَمواتِكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ اَرْضِكَ، هُمْ اَعْلَمُ
گروهی‌ از ملائکه را در آسمانهایت سکونت داده ای‌، و از زمینت رفعت بخشیده ای‌، آنان داناترین
خَلْقِكَ بِكَ، وَ اَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَ اَقْرَبُهُمْ مِنْكَ. لَمْ يَسْكُنُوا الاَْصْلابَ،
مخلوقاتت به تو، و خائف ترین آنها از تو، و مقرب ترینشان به تو هستند. ساکن اصلاب،
وَلَمْ يُضَمَّنُوا الاَْرْحامَ، وَلَمْ يُخْلَقُوا مِنْ ماء مَهين، وَلَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ
و جاگرفته در رحم ها نبودند، و از آب پست آفریده نشدند، و حوادث روزگار
رَيْبُ الْمَنُونِ. وَ اِنَّهُمْ عَلى مَكانِهِمْ مِنْكَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ،
آنها را پراکنده نکرد. با این قرب و منزلتی‌ که نزد تو دارند،
وَاسْتِجْماعِ اَهْوائِهِمْ فيكَ، وَ كَثْرَةِ طاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ
و امیالی‌ که بر محور وجود تو جمع کرده، و طاعت بسیاری‌ که برای‌ تو انجام داده، و با اینکه نسبت به امر تو
اَمْرِكَ، لَوْ عايَنُوا كُنْهَ ما خَفِىَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا اَعْمالَهُمْ،
غفلت کمتری‌ دارند، اگر کنه حقیقت تو را که از آنان پنهان است ببینند بی‌ شک اعمال خود را کوچک شمرده،
وَلَزَرَوْا عَلى اَنْفُسِهِمْ، وَلَعَرَفُوا اَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبادَتِكَ،
و بر خود عیب گیرند، و به این معنا معرفت یابند که حقّ عبادت تو را به جای‌ نیاورده،
وَ لَمْ يُطيعُوكَ حَقَّ طاعَتِكَ.
و طاعتی‌ که سزاوار توست انجام نداده اند.
سُبْحانَكَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ خَلَقْتَ
منزّه آفریدگار و معبودی‌ هستی‌، به نیکویی‌ نعمتت بر بندگان است که سرایی‌ (چون آخرت)
داراً وَ جَعَلْتَ فيها مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ اَزْواجاً وَ خَدَماً،
بهوجودآورده ای‌، و در آن سفره ای‌ قرارداده ای‌ دارای‌ آشامیدنی‌وخوردنی‌، و همسران و خدمتکاران،
وَ قُصُوراً وَ اَنْهاراً، وَ زُروعاً وَ ثِماراً; ثُمَّ اَرْسَلْتَ داعِياً يَدْعُو اِلَيْها.
و قصرها و نهرها، و زراعت ها و میوه ها; سپس دعوت کننده ای‌ را فرستادی‌ تا مردم را به آن دعوت کند.
فَلاَ الدّاعِىَ اَجابُوا، وَلا فيما رَغَّبْتَ اِلَيْهِ رَغِبُوا، وَلا اِلى ما شَوَّقْتَ
ولی‌ نه دعوت کننده را پاسخ گفتند، و نه در آنچه ترغیب کردی‌ رغبت نمودند، و نه به آنچه تشویق
اِلَيْهِ اشْتاقُوا. اَقْبَلُوا عَلى جيفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِاَكْلِها، وَاصْطَلَحُوا
فرمودی‌ مشتاق شدند. به سوی‌ مرداری‌ رو کردند که با خوردنش رسوا شدند، و بر عشق به آن
عَلى حُبِّها، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ
سازش نمودند، و هر که عاشق چیزی‌ شود چشمش را کور، و دلش را بیمار می‌ کند، آن گاه با چشمی‌
بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ
غیرسالم نظر می‌ کند، و با گوشی‌ غیرشنوا می‌ شنود، خواهشهای‌ نفسانی‌
الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْها نَفْسَهُ، فَهُوَ
عقلش را دریده، و دنیا دلش را میرانده، و او را بر امور مادی‌ واله و شیدا نموده، از این رو او
عَبْدٌ لَها وَ لِمَنْ فى يَدِهِ شَىْءٌ مِنْها. حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها، وَ حَيْثُما
برده دنیاست و بنده کسی‌ که اندکی‌ از دنیا در اختیار دارد. دنیا به هر طرف بگردد او هم می‌ گردد، و به هر سوی‌
اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها. لايَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِر،
روی‌ کند او هم روی‌ می‌ آورد. با پندهای‌ بازدارنده ای‌ که از جانب خداست از گناه بازنمی‌ ایستد،
وَلايَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظ، وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذينَ عَلى الْغِرَّةِ ــ حَيْثُ
و از هیچ واعظ الهی‌ پند نمی‌ پذیرد، در صورتی‌ که مردن ناگهانی‌ مردم را ـ در نقطه ای‌ که در آن
لا اِقالَةَ لَهُمْ وَ لا رَجْعَةَ ــ كَيْف نَزَلَ بِهِمْ ما كانُوا يَجْهَلُونَ،
نه فسخ عهدی‌ ممکن است نه راه بازگشتی‌ ـ می‌ بیندکه چگونه پیشامدی‌ که اطلاعی‌ ازآن نداشتندبرآنان هجوم کرد،
وَجاءَهُمْ مِنْ فِراقِ الدُّنْيا ما كانُوا يَأْمَنُونَ، وَقَدِمُوا مِنَ الاْخِرَةِ
و جدایی‌ از دنیا که ایمن و خاطرجمع از آن بودند دامنگیرشان شد، و به آنچه از آخرت
عَلى ما كانُوا يُوعَـدُونَ.
به آنان وعده داده می‌ شد وارد شدند.
فَغَيْرُ مَوْصُوف ما نَزَلَ بِهِمْ: اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ
آنچه از بلا به سرشان آمد وصف شدنی‌ نیست: سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته
وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَها اَطْرافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَها اَلْوانُهُمْ.
یکجا آنان را دربر گرفت، اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستی‌ گرایید، و رنگشان تغییر کرد.
ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ فيهِمْ وُلُوجاً، فَحيلَ بَيْنَ اَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ،
سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد،
وَ اِنَّهُ لَبَيْنَ اَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِاُذُنِهِ، عَلى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ،
و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش می‌ بیند، و با گوشش می‌ شنود، در حالی‌ که عقلش بجاست
وَ بَقاء مِنْ لُبِّهِ، يُفَكِّرُ فيمَ اَفْنى عُمُرَهُ، وَ فيمَ اَذْهَبَ دَهْرَهُ،
و فکرش باقی‌ است، اندیشه می‌ کند که عمرش را در چه راهی‌ به باد داده، و روزگارش را کجا برده،
وَ يَتَذَكَّرُ اَمْوالاً جَمَعَها، اَغْمَضَ فى مَطالِبِها، وَ اَخَذَها مِنْ
به یاد می‌ آورد ثروتی‌ راکه جمع کرده، و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده، و از جایی‌ که حلال و
مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها. قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعاتُ جَمْعِها،
حرامش برخی‌ روشن و برخی‌ مشتبه بوده به چنگ زده، و فعلاً پایبند گناه جمع آوری‌ آن ثروت است،
وَ اَشْرَفَ عَلى فِراقِها، تَبْقى لِمَنْ وَراءَهُ يَنْعَمُونَ فيها، وَ يَتَمَتَّعُونَ
و مشرِف بر جدا شدن از آن شده، ثروتی‌ که برای‌ وارثان می‌ ماند و در آن خوش می‌ گذرانند و از آن
بِها، فَيَكُونُ الْمَهْنَاُ لِغَيْرِهِ، وَالْعِبْءُ عَلى ظَهْرِهِ، وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ
بهره مند می‌ شوند، راحتی‌ آن نعمت برای‌ وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست، و او در گرو این
رُهُونُهُ بِها. فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدامَةً عَلى ما اَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ
ثروت است. در پی‌ آنچه وقت مردن برایش ظاهر می‌ شود از حسرت دست به دندان
اَمْرِهِ، وَ يَزهَدُ فيما كانَ يَرْغَبُ فيهِ اَيّامَ عُمُرِهِ، وَ يَتَمَنّى اَنَّ الَّذى
می‌ گزد، و به آنچه در ایّام عمرش به آن رغبت داشته بی‌ میل می‌ شود، و آرزو می‌ کند ای‌ کاش آن کسی‌ که قبل
كانَ يَغْبِطُهُ بِها وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْها قَدْ حازَها دُونَهُ.
از این به ثروت او غبطه می‌ خورد و به خاطر آن به او حسد می‌وزرید آن ثروت را به جای‌ او گردآورده بود.
فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبالِغُ فى جَسَدِهِ حَتّى خالَطَ لِسانُهُ سَمْعَهُ،
آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش می‌ رود که دیگر گوشش مانند زبانش از کار می‌ ایستد،
فَصارَ بَيْنَ اَهْلِهِ لايَنْطِقُ بِلِسانِهِ، وَ لايَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، يُرَدِّدُ طَرْفَهُ
در حالی‌ که میان خانواده اش می‌ ماند که قدرت سخن گفتن و قوت شنیدن ندارد، دیده به چهره
بِالنَّظَرِ فى وُجُوهِهِمْ، يَرى حَرَكاتِ اَلْسِنَتِهِمْ، وَ لايَسْمَعُ رَجْعَ
اهل و عیالش می‌ گرداند، حرکات زبانشان را می‌ بیند ولی‌ صدای‌ کلام آنان را
كَلامِهِمْ. ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتِياطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَما قُبِضَ
نمی‌ شنود. سپس پنجه مرگ با او گلاویز می‌ شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار
سَمْعُهُ، وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصارَ جيفَةً بَيْنَ اَهْلِهِ، قَدْ
می‌ افتد، و روح از بدنش بیرون می‌ رود، و لاشه ای‌ شده بین خانواده اش می‌ افتد، به طوری‌ که از
اَوْحَشُوا مِنْ جانِبهِ، وَ تَباعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لا يُسْعِدُ باكِياً،
نشستن نزد او وحشت می‌ کنند، و از نزدیک شدن به او دوری‌ می‌ جویند، گریه کننده اش را همراهی‌ نمی‌ کند،
وَ لايُجيبُ داعِياً. ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلى مَخَطٍّ فِى الاَْرْضِ،
و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش می‌ کند ندارد. آن گاه او را با دوش برداشته به خانه قبر می‌ برند،
فَاَسْلَمُوهُ فيهِ اِلى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.
و وی‌ را در آنجا به عملش سپرده و برای‌ همیشه از دیدار او محروم می‌ مانند.
حَتّى اِذا بَلَغَ الْكِتابُ اَجْلَهُ، وَالاَْمْرُ مَقاديرَهُ، وَاُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ
تا زمانی‌ که مدت معلوم شده جهان سرآید، و مقدّرات پایان پذیرد، و آخرین موجود به وسیله مرگ به اولین
بِاَوَّلِهِ، وَ جاءَ مِنْ اَمْرِاللّهِ ما يُريدُهُ مِنْ تَجْديدِ خَلْقِهِ، اَمادَ السَّماءَ
موجود ملحق گردد، و فرمان حق در راستای‌ خواست او در رابطه با تجدید خلقت فرا رسد، آسمان را به حرکت
وَ فَطَرَها، وَ اَرَجَّ الاَْرْضَ وَ اَرْجَفَها، وَ قَلَعَ جِبالَها وَ نَسَفَها،
آورد و بشکافد، زمین را با لرزه سختی‌ به جنبش آورد، کوههای‌ آن را از جا کنده و پراکنده سازد،
وَ دَكَّ بَعْضُها بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ اَخْرَجَ مَنْ
به طوری‌ که از هیبت جلال و از خوف سطوتش پاره های‌ آنها به هم کوبیده شوند، و هر که را در دل زمین است
فيها، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ اِخْلاقِهِمْ، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ. ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِما
بیرون آرد، و بعد از کهنه شدن نو سازد، و پس از پراکندگی‌ جمع نماید. آن گاه آنان را برای‌ آنچه
يُريدُ مِنْ مُساءَلَتِهِمْ عَنْ خَفايَا الاَْعْمالِ وَ خَبايَا الاَْفْعالِ، وَ جَعَلَهُمْ
در نظر دارد: از پرسش اعمال مخفی‌ شان و کارهای‌ پنهانشان از هم جدا ساخته، و بر دو دسته
فَريقَيْنِ: اَنْعَمَ عَلى هؤُلاءِ، وَ انْتَقَمَ مِنْ هؤُلاءِ.
تقسیم کند: به گروهی‌ نعمت بخشد، و از گروه دیگر انتقام گیرد.
فَاَمّا اَهْلُ الطّاعَةِ فَاَثابَهُمْ بِجِوارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فى دارِهِ،
فرمانبرداران را در جوار خویش پاداش دهد، و در خانه بهشتش جاودانه دارد،
حَيثُ لايَظْعَنُ النُّزّالُ، وَلا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحالُ، وَلاتَنُوبُهُمُ الاَْفْزاعُ،
خانه ای‌ که مقیمانش از آن کوچ نکنند، و احوالشان تغییر ننماید، و اندوه و ترس به آنان رو نیاورد،
وَلاتَنالُهُمُ الاَْسْقامُ، وَلا تَعْرِضُ لَهُمُ الاَْخْطارُ، وَلا تُشْخِصُهُمُ
و بیماری‌ به آنان نرسد، و خطرات متوجه آنان نشود، و سفری‌ آنها را از خانه خود
الاَْسْفارُ.
بیرون نبـرد.
وَ اَمّا اَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَاَنْزَلَهُمْ شَرَّ دار، وَ غَلَّ الاَْيْدِىَ اِلَى الاَْعْناقِ،
اما اهل گناه را به بدترین خانه وارد سازد، و دست آنها را با غل به گردنشان ببندد،
وَ قَرَنَ النَّواصِىَ بِالاَْقْدامِ، وَاَلْبَسَهُمْ سَرابيلَ الْقَطِرانِ، وَ مُقَطَّعاتِ
و سرشان را به پایشان گره زند، و پیراهنی‌ از ماده بد بو، و جامه ای‌ از پاره های‌ آتش به آنان
النّيرانِ، فى عَذاب قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ باب قَدْ اُطْبِقَ عَلى اَهْلِهِ،
بپوشاند، در آتشی‌ که حرارتش بسیار شدید، و درب آن به روی‌ اهلش بسته است،
فى نار لَها كَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ ساطِعٌ، وَ قَصيفٌ هائِلٌ، لايَظْعَنُ
آتشی‌ که هیجان و فریاد و زبانه ای‌ بلند دارد، و نعره اش هول انگیز است، مقیمش
مُقيمُها، وَلا يُفادى اَسيرُها، وَ لاتُفْصَمُ كُبُولُها. لا مُدَّةَ لِلدّارِ
بیرون نرود، و از اسیرش غرامت قبول نگردد، و زنجیرهایش گسسته نشود، نه آن خانه را مدتی‌ است
فَتَفْنى، وَلا اَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضى.
که سرآید، و نه آن دوزخیان را اجلی‌ که به پایان رسد.
وَ مِنْها فى ذِكْرِ النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِه
قسمتی‌ از این خطبه درباره پیامبر صلّی‌ اللّه علیه وآله
قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها، وَ اَهْوَنَ بِها وَ هَوَّنَها، وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ
رسول حق دنیا را حقیر و کوچک شمرد، و پَستش دانست و نزد دیگران خوار نمود، می‌ دانست که خداوند
زَواها عَنْهُ اخْتِياراً، وَ بَسَطَها لِغَيْرِهِ احْتِقاراً. فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا
با اختیار خود دنیا را از او دور کرد، و به خاطر حقارتش آن را برای‌ دیگران گشاده ساخت. پس او با قلبش
بِقَلْبِهِ، وَ اَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ،
از دنیا روی‌ گرداند، و یادش را از باطن خود میراند، و عاشق غایب شدن زینتش از مقابل خود بود،
لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، اَوْ يَرْجُوَ فيها مُقاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ
تا از آن لباس آرایشی‌ برنگیرد، یا اقامت در آن را هوس ننماید. در رساندن احکام از جانب خدا برای‌ قطع
مُعْذِراً، وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذِراً، وَ دَعا اِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً،
عذر مردم کوشید، و برای‌ مردم با ترساندن از عذاب خیرخواهی‌ نمود، و با مژده هایی‌ که داد به بهشت دعوت فرمود
وَ خَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّراً.
و با تهدیدهایی‌ که کرد از آتش ترسانـد.
نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ،
ما درخت نبوت، و جایگاه رسالت، و محل رفت و آمد ملائکه،
وَ مَعادِنُ الْعِلْمِ، وَ يَنابيعُ الْحُكْمِ. ناصِرُنا وَ مُحِبُّنا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ،
و معادن دانش، و چشمه های‌ حکمتیم. یار و عاشق ما منتظر رحمت،
وَ عَدُوُّنا وَ مُبْغِضُنا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.
و دشمن و کینه توز ما در انتظار عقوبت است.



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^