فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خطبه 159 - خطبه در توحيد الهی‌ و شرح حال برخی‌ از پيامبران


مطلب قبلی خطبه 158
خطبه 160 مطلب بعدی


نحوه نمایش
متن عربی متن ترجمه
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه های‌ آن حضرت است
در توحید الهی‌ و شرح حال برخی‌ از پیامبران
اَمْرُهُ قَضاءٌ وَ حِكْمَةٌ، وَ رِضاهُ اَمانٌ وَ رَحْمَةٌ. يَقْضى بِعِلْم،
فرمان حق حکم لازم و حکمت است، و خشنودیش امان و رحمت، به علم حکم می‌ کند،
وَ يَعْفُو بِحِلْم. اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما تَأْخُذُ وَ تُعْطى، وَ عَلى ما
و به حلم گذشت می‌ نماید. خداوندا، تو را سپاس بر آنچه می‌ گیری‌ و بر آنچه می‌ بخشی‌، و تو را سپاس
تُعافى وَ تَبْتَلى، حَمْداً يَكُونُ اَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ، وَ اَحَبَّ الْحَمْدِ
بر عافیت و بر بیماری‌ و بلا، سپاسی‌ که پسندیده ترین و محبوبترین و برترین حمد
اِلَيْكَ، وَ اَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ. حَمْداً يَمْلاَُ ما خَلَقْتَ، وَ يَبْلُغُ ما
به سویت و در پیشگاهت باشد. سپاسی‌ که تمام فضای‌ آفرینشت را پر کند، و تا جایی‌ که
اَرَدْتَ. حَمداً لايُحْجَبُ عَنْكَ، وَ لايَقْصُرُ دُونَكَ.
اراده کنی‌ برسد. سپاسی‌ که از قبول رحمتت محجوب نشود، و از رسیدن به محضرت قاصر نباشد.
حَمْداً لا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ، وَ لا يَفْنى مَدَدُهُ. فَلَسْنا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ،
سپاسی‌ که عددش به پایان نرسد، و پشتوانه اش فانی‌ نگردد. ما کُنه عظمتت را نمی‌ دانیم،
اِلاّ اَنّا نَعْلَمُ اَنَّكَ حَىٌّ قَيُّومٌ، لا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ. لَمْ يَنْتَهِ اِلَيْكَ
جز اینکه می‌ دانیم تو زنده و قائم به ذاتی‌، چرت و خواب تو را نمی‌ گیرد. هیچ نظری‌ به تو
نَظَرٌ، وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ. اَدْرَكْتَ الاَْبْصارَ، وَ اَحْصَيْتَ الاَْعْمالَ،
نمی‌ رسد، و دیده ای‌ تو را درک نمی‌ کند. تو دیده ها را درک کرده و اعمال را شماره نموده،
وَ اَخَذْتَ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ. وَ مَا الَّذى نَرى مِنْ خَلْقِكَ، وَ نَعْجَبُ
و مهار حیات همگان را به دست داری‌ و آنچه از آفریده های‌ تو می‌ بینیم، و از آثار قدرتت
لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ، وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظيمِ سُلْطانِكَ؟ وَ ما تَغَيَّبَ عَنّا
به شگفتی‌ می‌ آییم، و آنچه از عظمت قدرت تو وصف می‌ کنیم چه قدر و منزلتی‌ دارند؟ حال آنکه آنچه از ما
مِنْهُ، وَ قَصُرَتْ اَبْصارُنا عَنْهُ، وَ انْتَهَتْ عُقُولُنا دُونَهُ، وَ حالَتْ سُتُورُ
پوشیده است، و دیده ما از دیدنش قاصر است، و عقول ما به درک آن نمی‌ رسد، و پرده های‌ غیب
الْغُيُوبِ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ اَعْظَمُ! فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ، وَ اَعْمَلَ فِكْرَهُ
بین ما و آنها حایل شده بسی‌ عظیم تر است! از این رو هر که دلش را از هر چیز فارغ کند، و اندیشه اش را به کار گیرد
لِيَعْلَمَ كَيْفَ اَقَمْتَ عَرْشَكَ، وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ، وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ
تا بداند چگونه عرشت را به پا داشته ای‌، و چگونه موجودات را آفریده ای‌، و چسان کرات را
فِى الْهَواءِ سَمواتِكَ، وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلى مَوْرِ الْماءِ اَرْضَكَ، رَجَعَ
در هوا معلّق نموده ای‌، و چگونه زمین را بر امواج آب گسترانده ای‌، دیده اش
طَرْفُهُ حَسيراً، وَ عَقْلُهُ مَبْهوراً، وَ سَمْعُهُ وَالهاً، وَ فِكْرُهُ حائِراً.
وامانده، عقلش قرین شکست، و گوشش حیران، و فکرش سرگردان می‌ شود.
مِنْـها
از این خطبه است
يَدَّعى بِزَعْمِهِ اَنَّهُ يَرْجُو اللّهَ. كَذَبَ وَالْعَظيمِ، ما بالُهُ لايَتَبَيَّنُ
بر اساس گمانش مدّعی‌ امید به خداست. به خدای‌ بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت امیدواریش
رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ؟! فَكُلُّ مَنْ رَجا عُرِفَ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ اِلاّ رَجاءَ
در کردارش پیدا نیست؟! زیرا هر که را به چیزی‌ امید است اثر امیدش در عملش دیده می‌ شود مگر امیدی‌
اللّهِ تَعالى فَاِنَّهُ مَدْخُولٌ، وَ كُلُّ خَوْف مُحَقَّقٌ اِلاّ خَوْفَ اللّهِ
که مردم به خدا بسته اند که دارای‌ عیب است، و هر بیمی‌ در امور مادی‌ محقق و ثابت است مگر بیم از حق که
فَاِنَّهُ مَعْلُولٌ! يَرْجُواللّهَ فِى الْكَبيرِ، وَ يَرْجُو الْعِبادَ فِى الصَّغيرِ،
در اغلب مردم بی‌ پایه است! در کارهای‌ بزرگ به خداوند امید دارند، و در کارهای‌ کوچک به بندگان امید می‌ بندند،
فَيُعْطِى الْعَبْدَ ما لايُعْطِى الرَّبَّ. فَما بالُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ
امّا آنچنان که حق بندگان را رعایت می‌ کنند حق خدا را مراعات نمی‌ نمایند. چه شده که حق خداوند
عَمّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبادِهِ؟ اَتَخافُ اَنْ تَكُونَ فى رَجائِكَ لَهُ كاذِباً؟
کمتر از حق بندگان رعایت می‌ شود؟! آیا می‌ ترسی‌ در امیدی‌ که به حق داری‌ درغگو باشی‌؟
اَوْ تَكُونَ لاتَراهُ لِلرَّجاءِ مَوْضِعاً؟ وَ كَذلِكَ اِنْ هُوَ خافَ عَبْداً مِنْ
یا او را آنچنان که باید سزاوار امید نمی‌ دانی‌؟! اگر از یکی‌ از مردم بترسند تا
عَبيدِهِ اَعْطاهُ مِنْ خَوْفِهِ ما لايُعْطى رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبادِ
حدّی‌ از او حساب می‌ برند که در آن حد از خدا حساب نمی‌ برند. بنابراین ترس از بندگان را
نَقْداً، وَ خَوْفَهُ مِنْ خالِقِهِ ضِماراً وَ وَعْداً. وَ كَذلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيا
نقد، و ترس از خدا را نسیه و وعده غیرقابل عمل قرار داده اند. همچنین کسی‌ که دنیا در نظرش
فى عَيْنِهِ، وَ كَبُرَ مَوْقِعُها مِنْ قَلْبِهِ، آثَرَها عَلَى اللّهِ تَعالى،
عظیم جلوه کند، و موقعیّت آن در دلش وانمودی‌ بزرگ داشته باشد، دنیا را بر خدا مقدم دارد
فَانْقَطَعَ اِلَيْها وَ صارَ عَبْداً لَها.
و از هر چه غیر دنیاست بریده و نهایتاً برده دنیا گردد.
وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كاف لَكَ فِى
برای‌ تو کافی‌ است که رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله سرمشق
الاُْسْوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنْيا و عَيْبِها، وَ كَثْرَةِ مَخازيها
تو باشد، و راهنمایی‌ برای‌ درک زشتی‌ و عیب دنیا، و کثرت رسواییها
وَ مَساويها، اِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ اَطْرافُها، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ اَكْنافُها،
و بدی‌ های‌ آن، زیرا دنیا از همه جانب از او گرفته شد، و اطراف و جوانبش به آسانی‌ به غیر او واگذار گردید،
وَ فُطِمَ عَنْ رَضاعِها، وَ زُوِىَ عَنْ زَخارِفِها.
او را از دنیا چون کودکی‌ از شیر مادر بریدند، و از زر و زیورش دور کردند.
وَ اِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتَ بِمُوسى كَليمِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ،
و اگر بخواهی‌ شخص دومی‌ را مقتدا قرار دهی‌ این است موسی‌ کلیم اللّه ـ که درود خدا بر او  ـ
حَيْثُ يَقُولُ: «رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلْتَ اِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقيرٌ.» وَ اللّهِ ما سَأَلَهُ
آنجا که گفت: «پروردگارا، به آنچه به من از خیر عطا کنی‌ نیازمندم.» به خدا سوگند چیزی‌
اِلاّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لاَِنَّهُ كانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الاَْرْضِ، وَلَقَدْ كانَتْ خُضْرَةُ
جز نانی‌ که تناول کند از خدا نخواست، زیرا مدتی‌ بر اثر نداری‌ گیاه زمین می‌ خورد، تا جایی‌ که سبزی‌
الْبَقْلِ تُرى مِنْ شَفيفِ صِفاقِ بَطْنِهِ، لِهُزالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ.
گیاه به خاطر لاغری‌ و کمی‌ گوشت در بدنش از پرده نازک شکمش نمایان بود.
وَ اِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتَ بِداوُدَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ صاحِبِ الْمَزاميرِ
و اگر بخواهی‌ نفر سومی‌ را سرمشق خود قرار دهی‌ این است داود ـ که درود خدا بر او ـ صاحب مزامیر،
وَقارِئ اَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ كانَ يَعْمَلُ سَفائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ،
و خواننده اهل بهشت، او با دست خود از لیف خرما زنبیل می‌ بافت،
وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ: اَيُّكُمْ يَكْفينى بَيْعَها؟ وَ يَأْكُلُ قُرْصَ
و به همنشینانش می‌ گفت: کدام یک از شما مرا در فروختن اینها یاری‌ می‌ دهد؟ و از قیمت آن زنبیل
الشَّعيرِ مِـنْ ثَمَنِها.
قرصی‌ نان جوین می‌ خورد.
وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتَ فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَلَقَدْ كانَ
و اگر می‌ خواهی‌ درباره عیسی‌ علیه السّلام بگو که سنگ را
يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ. وَ كانَ اِدامُهُ
بالش سر قرار می‌ داد، و جامه زبر و خشن می‌ پوشید، و غذای‌ غیرلذیذ می‌ خورد. نان خورشش
الْجُوعَ، وَ سِراجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ، وَ ظِلالُهُ فِى الشِّتاءِ مَشارِقَ الاَْرْضِ
گرسنگی‌، و چراغ شب تارش ماه، و سرپناهش در زمستان مشرق و
وَ مَغارِبَها، وَ فاكِهَتُهُ وَ رَيْحانُهُ ما تُنْبِتُ الاَْرْضُ لِلْبَهائِمِ. وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ
مغرب زمین، و میوه و سبزی‌ اش گیاهی‌ بود که زمین برای‌ چهارپایان می‌ رویانید. نه زنی‌ داشت که او را
زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَ لا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَ لا مالٌ يَلْفِتُهُ،
فریفته خود کند، نه فرزندی‌ که او را به غصّه بنشاند، نه ثروتی‌ که او را از آخرت بازدارد،
وَ لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ. دابَّتُهُ رِجْلاهُ، وَ خادِمُهُ يَداهُ.
و نه طمعی‌ که او را به خواری‌ اندازد. مرکب او دو پایش، و خدمتکارش دو دستش بود.
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَاِنَّ فيهِ
به پیامبر پاکتر و پاکیزه ترت ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ اقتدا کن، که وجودش برای‌ هرکه
اُسْوَةً لِمَنْ تَاَسّى، وَ عَزاءً لِمَنْ تَعَزّى،
بخواهد به او اقتدا کند سرمشق است، و برای‌ آن که تسلّی‌ جوید در زندگی‌ به آن حضرت تسلّی‌ است،
وَ اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتَاَسّى بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ.
و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی‌ است که به پیامبر اقتدا کند و قدم جای‌ قدم او بگذارد.
قَضَمَ الدُّنْيا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْها طَرْفاً. اَهْضَمُ اَهْلِ الدُّنْيا كَشْحاً،
از دنیا به حدّاقل قناعت کرد، و دیده برای‌ تماشای‌ آن باز نکرد. لاغرترین اهل دنیا،
وَ اَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيا بَطْناً. عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَاَبى اَنْ يَقْبَلَها،
و گرسنه ترین آنان از دنیا بود. دنیا به او ارائه شد اما از پذیرفتنش امتناع کرد،
وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَبْغَضَ شَيْئاً فَاَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ
چیزی‌ را که دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت، و هر چه را حق خوار و بی‌ مقدار دانسته بود
شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فينا
او هم خوار و بی‌ مقدار دانست، و آنچه را پروردگار کوچک شمرده او هم کوچک شمرد. اگر در وجود ما جز
اِلاّ حُبُّنا ما اَبْغَضَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ
محبت آنچه که خدا و رسول دشمن دارند نبود، و بزرگ شمردن آنچه را که خدا و رسول کوچک شمرده اند
وَ رَسُولُهُ لَكَفى بِهِ شِقاقاً لِلّهِ، وَ مُحادَّةً عَنْ اَمْرِ اللّهِ. وَ لَقَدْ كانَ
وجود نداشت، همین برای‌ ستیزگی‌ ما با خدا و سرپیچی‌ ما از فرمانش بس بود. رسول خدا
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَأْكُلُ عَلَى الاَْرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ
ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ روی‌ زمین غذا می‌ خورد، و مانند نشستن بندگان
الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمارَ
می‌ نشست، و با دست خود پارگی‌ کفشش را می‌ دوخت، و جامه اش را وصله می‌ کرد، بر مرکب بی‌ پالان
الْعارِىَ، وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ. وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلى بابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فيهِ
سوار می‌ شد، و در ردیف خود سوار می‌ کرد. پرده ای‌ همراه با نقش و نگار بر درِ خانه اش
التَّصاويرُ فَيَقُولُ يا فُلانَةُ ـ لاِِحْدى اَزْواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّى فَاِنّى اِذا
آویخته بود، به یکی‌ از همسرانش فرمود: فلانی‌! این پرده را از برابر دید من پنهان کن، زیرا وقتی‌
نَظَرْتُ اِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيا وَ زَخارِفَها. فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ،
آن را می‌ بینم دنیا و زر و زیورش را به یاد می‌ آورم. با عمق دل از دنیا اعراض کرد،
وَ اَماتَ ذِكْرَها مِنْ نَفْسِهِ، وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ،
و یاد این سرای‌ فانی‌ را از خاطرش میرانْد، علاقه داشت زر و زینت دنیا از برابر دیده اش مخفی‌ باشد،
لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، وَ لايَعْتَقِدَها قَراراً، وَ لايَرْجُوَ فيها مُقاماً،
تا از آن جامه زیبا برنگیرد، و باورش نیاید که سرای‌ قرار و آرامش است، و امیدی‌ به درنگ در آن نداشته باشد،
فَاَخْرَجَها مِنَ النَّفْسِ، وَ اَشْخَصَها عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَها عَنِ الْبَصَرِ.
علاقه به دنیا را از دل بیرون کرد، و از این محل فانی‌ دل برداشت، و از دیده خود پنهان نمود.
وَ كَذلِكَ مَنْ اَبْغَضَ شَيْئاً اَبْغَضَ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ وَ اَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ.
آری‌ چنین است کسی‌ که چیزی‌ را دشمن دارد بغض و نفرت دارد که به آن نظر کند و در محضرش از آن یاد شود.
وَ لَقَدْ كانَ فى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ما يَدُلُّكَ عَلى
در روش رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله حالتی‌ است که تو را به
مَساوِى الدُّنْيا وَ عُيُوبِها، اِذْ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ، وَ زُوِيَتْ عَنْهُ
زشتی‌ ها وعیوب دنیا رهنمون است، زیرا آن حضرت با اهل بیتش دردنیا گرسنه بود، و بامنزلت وتقرب
زَخـارِفُهـا مَـعَ عَظيـمِ زُلْفَتِـهِ .
عظیمی‌ که نزد حق داشت زر و زیور دنیا از او دور داشته شده بود.
فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ بِعَقْلِهِ: اَكْرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بِذلِكَ
پس دقت کننده با عقلش دقت کند که خداوند با وضعی‌ که برای‌ پیامبرش در برنامه دنیا بهوجود آورد
اَمْ اَهانَهُ؟ فَاِنْ قالَ: اَهانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ وَ اللّهِ الْعَظيمِ،
آیا او را اکرام کرد یا به او اهانت روا داشت؟ اگر بگوید: اهانت کرد، به خدای‌ بزرگ قسم دروغ گفته،
وَ اَتى بِالاِْفْكِ الْعَظيمِ، وَ اِنْ قالَ: اَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَهانَ
و بهتان عظیمی‌ به حق زده; و اگر بگوید: به او اکرام کرد، پس باید بداند که خداوند غیر حضرتش را
غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيا لَهُ، وَ زَواها عَنْ اَقْرَبِ النّاسِ مِنْهُ.
با ارزانی‌ داشتن دنیا به او خوار نموده، و دنیا را از مقرب ترین مردم به درگاهش دور کرده است.
فَتَاَسّى مُتَاَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقْتَصَّ اَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ،
اقتداکننده باید به پیامبرش اقتدا کند، و قدم جای‌ قدم آن حضرت بگذارد، و هر جا او درآمد درآید،
وَ اِلاّ فَلايَأْمَنِ الْهَلَكَةَ، فَاِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
ورنه از هلاکت امان ندارد، چرا که خداوند محمّد ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ
عَلَماً لِلسّاعَةِ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيا
نشانه قیامت، و بشارت دهنده به بهشت، و ترساننده از عقوبت قرار داد. او با شکم گرسنه از دنیا
خَميصاً، وَ وَرَدَ الاْخِرَةَ سَليماً. لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلى حَجَر حَتّى
رفت، و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد. تا لحظه از دنیا رفتن و اجابت دعوت کننده
مَضى لِسَبيلِهِ، وَ اَجابَ داعِىَ رَبِّهِ. فَما اَعْظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِنْدَنا حينَ
حق سنگی‌ به روی‌ سنگ نگذاشت. خداوند با عنایت کردن چنین رهبری‌ چه منّت بزرگی‌
اَنْعَمَ عَلَيْنا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَ قائِداً نَطَاُ عَقِبَهُ! وَ اللّهِ لَقَدْ
بر ما گذاشت تا از او پیروی‌ کنیم، و پیشوایی‌ که قدم جای‌ قدمش بگذاریم! به خدا سوگند آنقدر
رَقَعْتُ مِدْرَعَتى هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ راقِعِها. وَ لَقَدْ قالَ لى
این پیراهن پشمینه خود را وصله زده ام که از وصله کننده اش حیا می‌ کنم. و کسی‌ به من
قائِلٌ: اَلاتَنْبِذُها عَنْكَ؟ فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنّى فَعِنْدَ الصَّباح  ِ يُحْمَدُ
گفت: این لباس کهنه را دور نمی‌ اندازی‌؟ گفتم: از من کناره گیر، که به وقت صبح از رهروان
الْقَــوْمُ السُّــرى  .
شب تمجید و ستایش می‌ شود.



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^