در دعاى سى و يكم «صحيفه سجاديه» كه درباره دعا به وقت توبه است، شرح توبه خواهد آمد.
اما بحث ديگرى كه در اين فراز از دعا مىباشد، حقيقت تكليف است كه خداوند متعال در اين باره مىفرمايد:
خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايىاش تكليف نمىكند.
همه موجودات خدا بازتابى از حكمت خداوند هستند ولى انسان به عنوان اشرف مخلوقات كاملترين آينه صفات الهى است.
تنها موجودى است كه در كانون نگاه اين جهان قرار دارد. از اين رو او به تمام معنا خليفه خداوند است. و مسؤوليت نيز دارد كه از همه مراقبت نمايد.
مسؤوليت او از همه مخلوقات بيشتر است؛ زيرا به او آگاهى و فهمى داده شده است تا بتواند خداوند را دريابد. و در عين حال آزادى و توانايى زياد به او داده شده كه بتواند از دستورهاى خداوند اطاعت كند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اين چنين است كه هرگاه در همه اشيا بنگرى مىيابى كه از سوى خدا براى آنها دليلى و هدايتى است. نمىگويم هر كارى بخواهند انجام دهند بلكه خداوند هدايت و گمراه مىسازد. بلكه هيچ اوامرى بدون گستردگى نيست.
هر امرى به مردم مىشود با گشايش و توانايى است. و هر چه گشايش در آن نباشد برداشته شده است. ولى خيرى در آنها نيست.
خداوند انسان را موجود مكلّف دانسته است و با همين تكليف مدارى، از رديف ديگر جانداران فراتر رفته است. اگر چه براى هر نوع از موجودات در هر مرتبه قانونى است اما در مورد انسان اين قانون به قانون دينى يا شريعت به معناى مجموعه امر و نهى تبديل شده است. تنها تفاوت اين است كه موجودات ديگر از موهبت اختيار بهرهاى نيافتهاند. بنابراين نمىتوانند عليه قوانينى كه خداوند براى آنها منظور كرده است از فطرت خويش سرپيچى كنند. و حال آن كه انسان از اختيار الهى برخوردار است و مىتواند از اراده خدا سرپيچى كند.
تكاليف الهى دستورهايى است كه پيامبران و پيشوايان دين از طرف خداوند متعال براى سعادت و خوشبختى بشر به ارمغان آوردهاند و آنان كه خداوند را عليم و حكيم مىدانند، اعتقاد دارند كه اوامر خدا براى بندگان مصلحت و نواهى او براى آنان مفسده دارد. احكام الهى را از روى تعبّد مىپذيرند و عمل مىكنند هر چند حكمت و فلسفه آنها را ندانند.
تعبّد يعنى هر حكم و قانونى كه از ناحيه دين و شارع مقدس اسلام صادر شده است بايد به آن عمل شود اگر چه حكمت و مصلحت آن براى انسان روشن و آشكار نباشد.
كسى كه ايمان به دين دارد و مىداند براى او در دين وظايفى معين شده است، به حكم عقل و فطرت خود ملزم است. البته تقليد او هم بايد بر مبناى علم و عقل و فطرت باشد.
عبد الأعلى گويد از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
آيا در مردم ابزارى نهاده شده است تا بدان وسيله به معرفت دست يابند.
فرمود: نه، عرض كردم: آيا به كسب معرفت مكلّف شدهاند، فرمود: نه، بر خداست كه بيان كند و خداوند بندگان را به اندازه توانشان تكليف كند. و هر كسى را به آنچه داده است مكلّف سازد.
سنّت الهى درباره اين موجود شگفتانگيز اين است كه براى رسيدن به بارگاه ربوبى كه فلسفه عالى آفرينش اوست بر سر دو راهى امر و نهى تكليف قرار گيرد و با گزينش مختارانه خود، در عرصه حيات آزمايش شود.
براى همين است كه از بهشت برين به دنياى فانى سراى گرفتارى و آزمون فرود آمد تا در پرتو ابزارها و قدرتهايى مانند نيروى عقل و احساس و اراده كه در اختيار او نهاده شده است آزادى انتخاب داشته باشد.
او به عنوان يك موجود خداگونه استعدادى را داراست كه مىتواند از محدوده انسانى فراتر رفته و از راه محبّت، آزمايش، خوف و رجا به حق برسد.
تكليف يعنى: الزامى كه در آن سختى و مشقّت باشد و وسعت در عمل يعنى: گستردگى و آسودگى باشد.
بنابراين پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر دينى آسان رسالت يافت كه به ابوذر فرمود:
اى ابوذر! خداوند عيسى فرزند مريم (عليه السلام) را بر دين زهد و عبادت فرستاد و من بر آيينى آسان بدون سختى فرستاده شدهام.
منظور از تكليف به قدر وسع اين است كه: آنچه در حدّ طاقت و تحمّل انسان باشد و مشقّت نداشته باشد. نه اين كه تحمّل آن غير ممكن باشد؛ زيرا بر خداوند اين تكليف محال است.
البته بايد خواست بارى تعالى تكاليف را بر ما افزون نكند. همان طور بر اقوام گذشته تكاليف سختى وضع نموده بود به ويژه در احكام عبادات و معاملات كه وظايف سنگينى بر امّت پيشين بوده است كه بر امّت پيامبر تخفيف داده شده است.
همان طور كه برده هم بايد به قدر طاقت به او تكليف شود كه پيامبر فرمود:
براى بنده مملوك غذا و پوشاك باشد و تكليف به كار بايد برابر طاقتش باشد.
بنده خدا به خاطر ترك واجب يا عمل محرّمى مستحقّ عذاب مىشود چون كه ابزار تكليف به او داده شده است و احكام را شناخته است. و چون در انسان فضيلتطلبى و كمال خواهى قرار دارد سپس انسان در تحصيل هدف، كوتاهى مىكند، پس عذاب بر معصيت به قدر توانايى و آمادگى در برابر اوست.
امام سجاد (عليه السلام) در دعاى خود، آسانى راه تكليف را از حق مىطلبد:
بار خدايا! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه با توفيق خود راه طاعت و رسيدن به منازل و مقامات نيكان را بر ايشان هموار كردى پس با خدمت به تو حيات يافتند و مقرّب شدند و گرامى و آراسته گرديدند.
اين بخش از دعاى امام زين العابدين (عليه السلام)
بگو: دليل و برهان رسا [كه قابل ردّ، ايراد، شك و ترديد نيست] مخصوص خداست و اگر خدا مىخواست قطعاً همه شما را [به طور جبر] هدايت مىكرد.
حجّت، در لغت به برهان و دليل محكم گفته مىشود كه بر ادعايى آورده و اثبات گرديده باشد.
عذر، فرار از گناه به دليل موجّه باشد. ولى خداوند هيچ بهانهاى براى فرار از اطاعت اوامر و نواهى خود قرار نداده، بلكه دليلهايى مانند كتاب و پيامبر و عقل را براى راهنمايى بشر فرستاده است.
بنابراين خداوند متعال براى بهرهگيرى از امكانات و استعدادها بشر، دو دليل در مسير راه او قرار داده است كه امام كاظم (عليه السلام) به هشام مىفرمايد:
اى هشام! همانا براى خدا بر مردم دو حجّت است: دليل بيرونى و دليل درونى، امّا دليل بيرونى پيامبران و امامان (عليهم السلام) هستند. و دليل درونى عقلهايند.
آن دو دليل، راه زندگى را روشن مىسازد و خطوط كلّى فكر انسان را تا اندازه زيادى مشخص مىنمايد.
از آن جا كه خداوند عقل را براى تميز دادن و اراده را براى انتخاب و قدرت را براى انجام دادن به ما بخشيد از ما تكليف به آسانى خواست و ما مىدانيم كه خداوند امر به خير مىكند و نهى از بدىها را دوست مىدارد و هلاكت و نجات را با دليل جارى مىسازد.
هلاك شده آن مجرمى است كه در حساب قيامت، اعمالش ردّ شده باشد.
از امام صادق (عليه السلام) درباره آيه:
بگو: دليل و برهان رسا [كه قابل ردّ، ايراد، شك و ترديد نيست] مخصوص خداست، و اگر خدا مىخواست قطعاً همه شما را [به طور جبر] هدايت مىكرد.
پرسيده شد، ايشان فرمود:
خداى متعال در روز قيامت به بنده مىفرمايد: بنده من، آيا مىدانستى؟ اگر پاسخ دهد: آرى، خداوند به او مىفرمايد: آيا به آنچه مىدانستى عمل كردى و اگر پاسخ دهد نمىدانستم، به او مىفرمايد: چرا نياموختى تا بدانى و عمل كنى؟ پس او محكوم شود؛ اين آن حجّت رساست.
حضرت على (عليه السلام) انگيزه فرستادن پيامبران را در چند نكته مىداند:
پس خداوند رسولانش را برانگيخت و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجّت كنند و نيروهاى پنهان عقول آنان را برانگيزانند.
كتاب خدا و پيامبر از بهترين حاكمان در روز قيامت هستند كه اعمال ما را بررسى مىكنند.
بنابر متن روشن حديث ثقلين كه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله)، اهل بيت (عليهم السلام) را در كنار قرآن ياد فرمود و هر دو را حجّت خدا در ميان امّت توصيف كرده است. پس گفتار اهل بيت (عليهم السلام) جداگانه حجّت و امانتى بر مردم است كه در قيامت وسيله نجات و رهايى از دوزخ هستند.
زراره از امام باقر (عليه السلام) درباره حجّت خدا بر مردم پرسيد:
حجّت و حقّ خدا بر بندگان چيست؟ حضرت فرمود: اين كه آنچه مىدانند بگويند و از اظهار نظر پيرامون آنچه نمىدانند خوددارى كنند.
يكى ديگر از معانى حجّت: آنچه مايه آرامش و سلامت زمين و امانى از عذاب خداوند در بين مردم است، مىباشد. و اگر حجت نباشد، زمين اهل خود را فرو خواهد برد.
نمونه بارز حجّت خدا ائمه اطهار (عليهم السلام) هستند كه انسانهاى كامل مىباشند.
آفرينش جهان بىهدف نيست و هدف آن تربيت انسان در راه كمال است. اگر انسانها از فيض حيات بهرهمند مىشوند به خاطر وجود اين انسانهاى كامل است و اگر حجّت و مايه آرامش، روزى در ميان جامعه بشرى نباشد بقاى انسان بر روى زمين بىهدف خواهد بود و كار خدا حكيمانه نيست كه زمين را بدون آرامش قرار دهد.
امام مهدى (عليه السلام) در اين زمينه در نامهاى به همه سفارش فرمود:
در زمينه حوادث و مسائلى كه اتّفاق مىافتد به راويان سخن ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا هستم.
گاهى براى انسان سختىهايى آماده مىگردد كه زمينه بدبختى اكتسابى او مىشود و چنانچه زمينه نگونبختى ذاتى هم باشد، در سقوط اوج مىگيرد. گاهى نيز مشكلاتى براى انسان پيش مىآيد كه زمينه خوشبختى اكتسابى او مىشود. و اگر زمينه خوشبختى هم ذاتى داشته باشد در خوشبختى اوج مىگيرد.
گاهى نيز عكس اين دو صورت اتّفاق مىافتد، به اين معنا كه اگر كسى زمينه بدبختى ذاتى داشته باشد ولى محيط آرامى برايش فراهم باشد از بدبختى او كاسته شود، همچنين براى فردى كه زمينه سعادت، ذاتى او شده باشد و فضاى آرامى براى او فراهم شود از خوشبختى او كاسته شود. پس بايد شرايط را در نظر گرفت تا انسان، حقيقت را دريابد.
خداوند متعال در قرآن مجيد به دوگانه بودن مردم اشاره مىكند و مىفرمايد:
روزى كه چون فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد؛ پس برخى تيرهبخت و برخى نيكبختاند.* اما تيرهبختان [كه خود سبب تيرهبختى خود بودهاند] در آتشاند، براى آنان در آن جا نالههاى حسرتبار و عربده و فرياد است.* در آن تا آسمانها و زمين پابرجاست جاودانهاند، مگر آنچه را كه مشيّت پروردگارت اقتضا كرده است؛ بىترديد پروردگارت هر چه را اراده مىكند، انجام مىدهد.* اما نيكبختان [كه به توفيق و رحمت خدا سعادت يافتهاند] تا آسمانها و زمين پابرجاست، در بهشت جاودانهاند مگر آنچه را مشيّت پروردگارت اقتضا كرده، [بهشت] عطايى قطع ناشدنى و بىپايان است.
سعادتمند كسى است كه: فرمان خدا را اطاعت كند و دل را به سوى حق بگرداند. و بدبخت كسى است كه بر خلاف رضا و خشنودى خدا، خويش را تباه كند و زمينه خسارت دنيايى و عذاب آخرتى را فراهم سازد.
اين تفاوت در قيامت بيشتر نمايان مىشود. در آن روز كه صفها جدا شوند و سپيدرويان در يك سو و سيه رويان در سوى ديگر قرار گيرند، در حالى كه عريان هستند و ذلّتِ بار گناهان سنگينشان را به دوش مىكشند. هر كسى به هر سو كه مىنگرد، مردم را در كارهايشان درگير مىبيند. در آن روز كه چهرههاى خندان و چهرههاى سرگردان و نگران، از يكديگر گريزانند.
روزى كه آدمى فرار مىكند، از برادرش* و از مادر و پدرش* و از همسر و فرزندانش* در آن روز هركسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مىكند [تا جايى كه نمىگذارد به چيز ديگرى بپردازد.]* در آن روز چهرههايى درخشان و نورانى است* خندان و خوشحال* و در آن روز چهرههايى است كه بر آنان غبار نشسته* [و] سياهى و تاريكى آنان را فرا گرفته است؛* آنان همان كافران بد كارند.
و سرانجام آنان در بهشت و دوزخ، حاصل عمل خود را مشاهده مىكنند.
امام صادق (عليه السلام) در زمينه هلاكت و سعادت انسان مىفرمايد:
خوشبختى، رشته خيرى است كه خوشبخت به آن چنگ زده است پس او را به سوى نجات مىكشاند و بدبختى رشته خوارى است كه بدبخت به آن مىآويزد و او را به هلاكت مىكشاند و همه اينها به علم خداوند تعالى است.
امام على (عليه السلام) هم راه سعادت را به ما نشان مىدهد و مىفرمايد:
خوشبختترين مردم كسى است كه برترى و مقام ما را بشناسد و به وسيله ما به خدا نزديك شود. و در دوستى ما يك دل باشد، به آنچه ما بدان فرا خوانديم عمل كند. و از آنچه نهى كرديم دست بردارد. چنين كسى از ماست و در سراى ماندگار بهشت در كنار ما خواهد بود.
امام على (عليه السلام) در نهج البلاغه مسير خاندان رسالت را، راه نجات و حقيقت دانسته و مىفرمايد:
به اهل بيت پيامبرتان نظر كنيد و ملتزم جهت الهى آنان باشيد، راه و روش آنها را پيروى نماييد كه آنان شما را از راه هدايت بيرون نمىبرند و به گمراهى باز نمىگردانند. اگر از چيزى باز ايستادند شما هم باز ايستيد و اگر به جهتى حركت كردند شما هم حركت نماييد، از آنان پيشى مجوييد كه گمراه مىگرديد و عقب نمانيد كه به هلاكت مىرسيد.
از نظر اديان الهى همه كمالات اخلاقى در كلمه سعادت خلاصه مىشود و تمام مفاسد اخلاقى در نام شقاوت ديده مىشود.
سعادت انسان در عشق به خدا است و شقاوت او در شيفتگى به خود است.
قلب انسان مانند ظرف آب است كه اگر از عشق خدا پر شود مفيد خواهد بود. اما اگر از هواى نفس پر گردد، رنگ شيطانى مىگيرد و بيراهه مىرود.
در واقع خوشبختى حقيقى آن است كه كار انسان به خير بيانجامد و بدبختى حقيقى آن است كه ختم به شر شود.
يكى از ملاكهاى شناخت سعادتمند از شقاوت پيشه، امتحان و آزمايش افراد در انتخاب راه حق و باطل است.
حضرت زينب عليها السلام در دربار كوفه و شام پس از قرائت آيه:
خدا بر آن نيست كه مؤمنان را بر اين [وضعى] كه شما بر آن قرار داريد [كه منافق از مؤمن و خوب از بد مشخص و معلوم نيست] واگذارد، [بر آن است] تا پليد را از پاك [به سبب آزمايشهاىمختلف] جدا سازد. و خدا بر آن نيست كه شما را بر غيب آگاه كند. ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كس را بخواهد [براى آگاه كردن به غيب] برمىگزيند، پس به خدا و فرستادگانش ايمان آوريد. و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، براى شما پاداشى بزرگ
خواهد بود.
همان طور كه امام حسين (عليه السلام) فرمود:
بنابراين راه انبيا و ائمه اطهار (عليهم السلام) است كه مايه رحمت پروردگار است و انسان را به سوى حق راهنمايى مىكند.
______________________________
(2)- بحار الأنوار: 5/ 301، باب 14، حديث 4؛ شرح اصول الكافى: 5/ 61.
(4)- بحار الأنوار: 79/ 233، باب 20، حديث 58؛ الأمالى، شيخ طوسى: 528، حديث 1162؛ مجموعة ورام: 2/ 54.
(5)- صحيح مسلم: 5/ 94؛ مسند احمد: 2/ 247؛ السنن الكبرى، بيهقى: 8/ 6.
(6)- بحار الأنوار: 91/ 128، باب 32، حديث 19.
(8)- الكافى: 1/ 16، كتاب العقل والجهل، حديث 12؛ تحف العقول: 386؛ مجموعة ورام: 2/ 35.
(12)- الكافى: 1/ 43، حديث 7؛ الأمالى، شيخ صدوق: 420، حديث 14.
(13)- بحار الأنوار: 2/ 90، باب 14، حديث 13؛ الاحتجاج: 2/ 283.
(16)- بحار الأنوار: 10/ 184، باب 13، حديث 2.