حيات ابدى و زندگانى جاودانه و حقيقىِ سراى باقى در گرو اميد به رحمت و مغفرت خداوند است؛ زيرا اميدوارى بر دو گونه است:
1- اميد به امور مادى و ابزارى؛ مانند شغل، زن، فرزند، علم، پول و ... كه هر يك در موقعيت زمانى و مكانى ويژهاى در خدمت انسان هستند.
2- اميد به امور معنوى و اعتقادى؛ مانند رحمت، مغفرت، لطف، كرامت، شفاعت، ... و اين اميدوارى را كافر هم دارد چون موجود بىاميد و آرزو مرده است.
گرچه اميد مشرك و كافر به سنگ و چوب و بت و مال دنياست؛ ولى تنها اميد به رحمت و آمرزش پروردگار، پديدهاى ابدى است كه سلامتى حيات باقى انسان را تأمين مىنمايد و ابديت حقيقتى است كه روح آن اميد و اطمينان نفس است و خداوند متعال اين صفت را از ويژگىهاى مؤمنان و مهاجران و مجاهدان راه حق برمىشمرد و مىفرمايد:
يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
اين گروه رزمنده و فرمانبر رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) به خاطر داشتن استوارى در ايمان و هجرت و جهاد مشمول عنايتها و آمرزش الهى مىگردند و اگر مرتكب خطاهايى بشوند به خاطر ارزشهايشان مورد بخشش قرار مىگيرند. پس هدف اميد را بايد به سوى خداى منّان قرار داد كه نجات در آن است.
حضرت على (عليه السلام) در اين باره مىفرمايد:
هر چه اميد داريد به خداى سبحان داشته باشيد و به كسى جز او اميد مبنديد؛ زيرا هيچ كس به غير خداى متعال اميد نبست مگر آن كه ناكام ماند.
زيرا اميدهاى دروغين انسان را گرفتار ترس حقيقى مىكند و به درهاى بستهاى برمىخورد كه چارهاى غير از بازگشت به سوى حق ندارد.
مرحوم ملا احمد نراقى در فصل بيان صفت رجا مىنويسد:
«ضد يأس از رحمت خدا اميدوارى به اوست كه آن را صفت رجا گويند و رجا عبارت است از انبساط سرور در دل به جهت انتظار امر محبوبى و اين سرور و انبساط را وقتى رجا و اميدوارى گويند كه آدمى بسيارى از اسباب رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد ... و اگر كسى بعضى اسباب را تحصيل نكرده كه حصول محبوب مشكوك فيه باشد آن را آرزو و تمنى گويند، مثل آن كه تخم را به زمين قابلى افكنند اما در آب دادن كوتاهى و تقصير نمايند ...
طريقه تحصيل آن اين است كه در اسباب اميدوارى تأمل كند و آنها را بر دل خود نقش كند و تكرار كند و پيوسته متذكر آنها بوده باشد، پس ملاحظه نمايد در نعمتهاى فراوان و كرامتهاى بىپايان كه در دنيا به بندگان خود نموده ..
در نكوهش صفت نااميدى همين بس كه آدم را از دوستى خدا كه سرآمد همه فضايل و بالاترين آنهاست، باز مىدارد؛ زيرا تا كسى به كسى اميدوار نباشد او را دوست نمىدارد. پس گمان نيك به خدا موجب فراگيرى رحمت خداوند مىگردد.
در روايت آمده است:
«مردى در بنى اسرائيل مردم را از رحمت و لطف خداوند نااميد مىكرد و آنان را مىترساند؛ در روز قيامت خدا به او خواهد فرمود: امروز من تو را از رحمت خود محروم مىكنم همچنان كه بندگان مرا از من نااميد ساختى
حضرت على (عليه السلام) درباره مدعيان دروغين اميدوارى مىفرمايد:
بر اساس گمانش مدّعى اميد به خداست. به خداى بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت اميدواريش در كردارش پيدا نيست؟! زيرا هركه را به چيزى اميد است اثر اميدش در عملش ديده مىشود مگر اميدى كه مردم به خدا بستهاند كه داراى عيب است و هر بيمى در امورى مادى محقق و ثابت است مگر بيم از حق كه در اغلب مردم بىپايه است! در كارهاى بزرگ به خدا اميد دارند و در كارهاى كوچك به بندگان اميد مىبندند، اما آن چنان كه حقِ بندگان را رعايت مىكنند حق خدا را مراعات نمىنمايند. چه شده كه حق خداوند كمتر از حق بندگان رعايت مىشود؟! آيا مىترسى در اميدى كه به حق دارى دروغگو باشى؟ يا او را آن چنان كه بايد سزاوار اميد نمىدانى؟! اگر از يكى از مردم بترسند تا حدى از او حساب مىبرند كه در آن حد از خدا حساب نمىبرند. بنابراين ترس از بندگان را نقد و ترس از خدا را نسيه و وعده غيرقابل عمل قرار دادهاند. همچنين كسى كه دنيا در نظرش عظيم جلوه كند و موقعيّت آن در دلش وانمودى بزرگ داشته باشد، دنيا را بر خدا مقدم دارد و از هر چه غير دنياست بريده و نهايتاً برده دنيا گردد.
به هر حال هر اميدوارى جوينده دستگيره نجات است تا در پرتو آن به رحمت حق برسد و هر ترسانى از آنچه هراسان است مىگريزد و سرانجام به دره هلاكت سقوط مىكند.
______________________________
(2)- غرر الحكم: 196، حديث 3861.
(3)- معراج السّعادة: 149، فصل در بيان صفت رجا.
(4)- معراج السّعادة: 148، صفت سوم يأس از روح اللّه و نااميدى از رحمت خدا.