الهى تن كه رنجور است حالا
چگونه من نباشم در شكيبا
كزين دردى فرستادى برايم
سپاس و شكر تو از چه نيارم
كه زيرا دانم اين هر چند محنت
بيازارد تنم را در مذلت
ملكهايى كه نامه را نويسان
مرا در نامه اعمال از گناهان
بجايش مىنويسد منقبت را
مقرر در ثوابى مكرمت را
كه اين از فضل انعامت هويدا
چنينش اقتضا دارى تو بر ما
مرا كه اوفتادم توى بستر
ز طاعت بازمانده پا و پيكر
تو شايسته بدانى بر ثوابش
به پاداشى شمار آرى حسابش