سير حركت طبيعت هستى بر صورت تدريجى و مرحلهاى به پيش مىرود و هر پديدهاى بر اساس قانون تكامل از اصل تا پايان زمان او مراحلى را بايد بگذراند. اگر گاهى امرى يا حادثهاى ناگهانى اتفاق مىافتد. به خاطر اين است كه آن زنجيره طبيعى دچار بحران و دگرگونى گشته پس حقيقت حركت آن، وارونه شده است.
خداى متعال در نظام قانونمند، مقدّمات خاصى براى تربيت قدم به قدم انسان تدبير فرموده است. از خلقت نطفه؛ تا رسيدن به كمال مراحلى تكاملى مىپيمايد و هرگز در مجازات آن موجود شتاب نمىكند، چون انسانى در جوانى به كارهاى خلاف و ناهنجار دست مىزند؛ پس از زمانى در برخى افكار يا اعمالش تجديد نظر مىكند و سرانجام او به نيكى پايان مىپذيرد. يا گاهى وضعيت ناگوار مانند فقر، بيمارى، يا سلطه دشمن سبب توكّل يا توسّل بنده خدا مىشود و با دل شكستگى از كردار گذشته خود توبه مىكند يا گاهى در سفر زيارت اماكن مقدس يا ديدار دانشمندان و عارفان و يا مطالعه كتابهاى اخلاقى در او تحوّلى پيدا شده و در پى اصلاح خود رفته است.
بنابراين حكمت پروردگار حكيم بر پايه رحمت و بنده پرورى و طبيعت آفرينش او مقتضى تأخير و تقدير در جزاى اعمال موجودات مىگردد. هر چند ممكن است مدارا كردن حق موجب طغيان و شقاوت در باطن فردى گردد و به خيالش در زندگى حساب و كتابى وجود ندارد ولى او مسير كمال خود را عوض مىكند، پس سنت الهى بر صبر و قدرت رو به تكامل موجودات است؛ اگر همگام با هدايت رسولان و اوليا در صراط مستقيم قرار گيرد؛ به مقام مقربان مىرسد و اگر در راه باطل گام بردارد؛ در دامن شيطان به چاه گمراهى و سرگردانى سقوط مىكند.
هر گاه بندهاى به زيبايى ارشاد و هدايت الهى آگاه و دستگيرى شود؛ آينه تمام نما و جلوه كامل جمال و جلال حق مىشود و اسما و صفاتش را ظهور مىدهد و اين زيبايى تنها با برداشتن علاقههاى دنيايى وميلهاى خلقى و رسيدن به درگاه قرب و فنا حاصل مىگردد.
اگر بندهاى با زشتى عصيانگرى و غرور، خويش را بيارايد و بفريبد او آينه جلوهگرى شيطنت و افسونگرى ابليس شود؛ و رابطه فطرى خود را با پروردگار بريده است در نتيجه مانند شيطان در مرحله استدراج و فرصت انتظار قرار مىگيرد؛ سپس در كمين خدا به سختترين حالت نابود مىشود.
بنابراين عزّت و ذلّتى كه خداوند به بندگان مىدهد در اثر شكيبايى بىحد حق براى رسيدن به هدف آفرينش است ولى بندگان به جهت شتاب و بىخردى از حق خود محروم مىشوند؛ سپس در قيامت درخواست بازگشت به دنيا مىكنند.
اين هوشيارى و زيركى در هر انسانى بايد پيوسته باشد؛ كه خداوند با او چه مىكند؟ زيرا گاهى خداوند در اثر پى در پى فرستادن نعمتها يا فيض معنوى سرشار يا رسيدن امور خير و بركت به نسل ديگر يا آزمايش بندگان يا ايجاد ارتباط با موجودات، عمرى طولانى به بندگانش مىبخشد و حتى با كافران همچنين مىكند ولى متأسفانه نقش خداوند در امور فراموش مىشود پس خداوند با صبر عجيب خود راه تحوّل را هموار مىسازد.
امام سجاد (عليه السلام) در مناجات شاكران به اين نكته اشاره مىفرمايد:
خدايا! پياپى آمدن كرمت، برپاداشتن سپاست را از ياد من برد و فراوانى بخششت مرا از شمارش ستايشت درمانده ساخت، در پى هم آمدن احسانت مرا از ياد اوصاف نيكت بازداشت و پشت سرهم رسيدن نعمتهايت مرا از گسترش خوبىهايت درمانده نمود.
و گاهى حضرت جسارت در خطاب را به خاطر بندگان نادان و غفلت زده بالا برده و به محضر حق عرضه مىدارد:
خدايا! مرا با كيفرت ادب منما و با نقشهاى با من نيرنگ مكن، پروردگارا! از كجا برايم خيرى هست، در حالى كه جز نزد تو يافت نمىشود و از كجا برايم نجاتى است در حالى كه جز به تو فراهم نمىگردد.
در جاى ديگر با صفاى دل، پرده پوشىهاى خداوند را مىستايد:
سپاس خدايى را كه با من دوستى ورزيده در حالى كه از من بىنياز است و سپاس خداى را كه بر من بردبارى مىكند تا آن جا كه گويى مرا گناهى نيست! پروردگارم ستودهترين موجود نزد من بوده و به ستايش سزاوارتر است.
اين گونه فرازها و خطابههاى ديگر اهل عصمت كه در برابر ستم حاكمان، از حق و قدرت خداوند دفاع مىكردند؛ نمايش تحمل افزون رب جليل است. و او هرگز به باطل امان سرورى را نمىدهد، كمى با مهلت ولى با خفت او را نفس گير و به خاك مذلّت مىنشاند.
حضرت على (عليه السلام) در مقايسه ياران بىوفاى خود با ياران رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) و نگرانى از آينده آنان فرمود:
اگر خداوند ستمكار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذه او از دستش نمىرود و بر سر راه او در حالى كه گلويش در دست قدرت اوست در كمين است.
جز از فراق يار ندارم شكايتى
الا حديث عشق ندانم حكايتى
آمال من تويى و اميدم به فضل توست
از فضل كن مرا به سوى خود هدايتى
اى قلزم
چشم حقيقتى ده و نور درايتى
با تو خداى غافر و ذوالجود وذوالكرم
شرم آيد به غير برم استعانتى
آيا شود كه هجر مبدل شود به وصل
اين دل شكسته را برسانى به راحتى
ياغافر الذنوب ببخشا و عفو كن
گر جاى شكر رفته زطوطىشكايتى
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 91/ 146، باب 32، ذيل حديث 21، مناجاة الشاكرين.
(3)- بحار الأنوار: 95/ 83، باب 6، حديث 2؛ البلد الأمين: 205؛ مصباح المتهجّد: 582.