بارالها، اگر چنان زار بگريم كه مژههايم بريزد و آن سان مويه و ناله كنم كه بانگ من به خموشى گرايد و بر آستان جلالت بايستم كه پاهايم متورم شود و آنگونه قامت خم كند (در ركوع شوم) كه استخوانهاى پشتم از جايش بيرون شود و سر به سجده گذارم كه ديدگانم.
از جاى برآيد و همهى روزگار زندگىام چيزى جز خاك نخورم و تا واپسين آب خاكستر ننوشم و همواره به ياد و ذكر تو گويا باشم كه زبانم از سخن بازماند و از خجلت (نافرمانى) تو چشم به آسمان نگردانم، باز شايستهى آن نيستم كه گناهى (آرى گناهى) از گناهانم را بزدايى.
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.