دراين فرازها حضرت سجّاد (عليه السلام) با استفاده از كلماتى همچو
بنابراين به فرمايش حق، خدا را در همه جا مىيابى كه فرمود:
و كافران اعمالشان مانند سرابى در بيابانى مسطّح و صاف است كه تشنه، آن را [از دور] آب مىپندارد، تا وقتى كه به آن رسد آن را چيزى نيابد، و خدا را نزد اعمالش مىيابد كه حسابش را كامل و تمام مىدهد، و خدا حسابرسى سريع است.
دنياى مردم براثر بدزبانى و آزار روحى به تلخى و رنجش خاطر مىگذرد و در روز قيامت به خاطر گناه زبان، مورد كيفر قرار مىگيرند.
براى آن كه تاحد ممكن وزر و وبال گناه زبان كاهش يابد، بايد موجبات هدايت و ارشاد مردم فراهم شود.
مردى به حضور نبى معظّم اسلام (صلى الله عليه و آله) شرفياب شد. عرض كرد:
اى رسول خدا! به من سفارشى بنما. حضرت فرمود: زبانت رانگه دار. او دوباره درخواست سفارش كرد. فرمود: زبانت را نگهدار. مرتبه سوم در خواست نمود، حضرت فرمود: زبانت را نگه دار، سپس با تندى فرمود: واى بر تو! مگر چيزى جز محصول زبان موجب عذاب مردم مىگردد و آنان را به رو در آتش دوزخ مىافكند.
معرّة در لغت رسوايى و عمل زشت است و در مواردى به كار مىرود كه كسى نسبت به ديگرى مرتكب بدى شود و عيبى را به او نسبت دهد و بدگويى و نسبت عيب دادن از آفات زبان است. واين زبان مهمترين ابزارى است كه اسباب آزار و اذيت مردم را پديد مىآورد، پس او را به هلاكت مىاندازد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
رهايى مؤمن از كيفر خداوند در نگهدارى زبان اوست.
بشر به طور طبيعى و غريزى به حبّ ذات علاقمند است؛ دوست دارد هميشه و همه جا مردم از او به خير و خوبى ياد كنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند، امّا چه بايد كرد كه زبان آدمى كنترل و افسار ندارد.
علقمه مىگويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم؛ اى فرزند رسول خدا! مردم به ما كارهاى زشتى نسبت مىدهند به گونهاى كه سينه ما تنگ شده است؛ حضرت فرمود: اى علقمه!
خشنودى مردم به دست نمىآيد و زبان آنان نظم و مقررات برنمىدارد.
يعنى چيزى جلوى زبان گزنده آنان را نمىگيرد. پيامبران خداوند از گزند آزار زبانى و روحى و نسبتهاى دروغ و درگيرىهاى جسمى قوم خود مصونيّت نداشتند و همواره اهانتها تا پايان عمرشان ادامه مىيافت.
ازجمله پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) كه به فرمايش ايشان سختترين هجمهها را تحمل كرده است مىفرمايد:
هيچ نبىّ به مانند من آزار و سختى نديده است.
بسيار خطرات و نقشهها براى حضرت پديد آمد كه اگر عنايت و دست غيبى پروردگار نبود، اسلام از صفحه گيتى پاك مىشد وانسانهاى شرور و فاسد بر دنيا حكومت مىكردند.
اين فشارها حتى درباره معصومان و اولياى الهى هم در ولايت و امامت ايشان ادامه يافت و با شدّت وحشيانهاى رفتار مىشد تاجايى كه در باب مذاهب و اعتقادات به ذات مقدس خداوند هم اهانتها و پرسشهاى موهومى طرح گرديد.
حضرت صادق (عليه السلام) ازحال تلخ حضرت موسى (عليه السلام) بازگو مىفرمايد:
حضرت موسى (عليه السلام) در مناجاتش به خداوند عرض كرد: خدايا! از تو مىخواهم كه درباره من چيزى گفته نشود كه سزاوار من نيست. خطاب رسيد: موسى من اين كار را درباره خود نكردم چگونه درباره تو انجام دهم.
يا در نقل ديگر آمده است كه:
حضرت موسى (عليه السلام) از خداوند درخواست كرد كه كارى كن كه مردم درباره من به خير و نيكى ياد كنند. خداوند فرمود: من درباره خودم اين كارنكردم.
يعنى اى موسى! نه فقط تو را به بدى ياد مىكنند، بلكه رفتار مردم درباره آفريدگارشان نيز چنين است.
حضرت لقمان (عليه السلام) در وصيت خود براى اين كه فرزند خود را از انتظار تعريف و تلخى بدگويى مردم رهايى بخشد و دل او را از اين امور راحت كند، فرمود:
دلبسته به رضاى مردم و مدح و مذمت آنان مباش كه اين نتيجه به دست نمىآيد هر قدر آدمى در تحصيل آن بكوشد و آخرين درجه توان خويش رابه كار گيرد.
______________________________
(2)- الكافى: 2/ 115، حديث 14؛ بحار الأنوار: 68/ 303، باب 78، حديث 78.
(3)- الكافى: 2/ 114، حديث 9؛ بحار الأنوار: 68/ 300، باب 78، حديث 73.
(4)- بحار الأنوار: 67/ 2، باب 39، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 102، حديث 3.
(5)- بحار الأنوار: 39/ 56، باب 73، ذيل حديث 15؛ كشف الغمة: 2/ 537.
(6)- ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 134، باب 42؛ بحار الأنوار: 75/ 205، باب 23، حديث 44.
(7)- بحار الأنوار: 13/ 433، باب 18، حديث 27؛ فتح الابواب: 307.