فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 5 از دعای 20 ( پایداری در عمل )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ مَتِّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ ، وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا ، وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا ، وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمْرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ ، فَإِذَا كَانَ عُمْرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ .
بار خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به رستگارى شايسته بهره‌مند كن كه آن را (به چيز ديگر) عوض نكنم، و به راه حقى كه از آن بيرون نشوم و به قصد صواب و درستى كه در آن شك ننمايم، و تا هنگامى كه عمرم در فرمانبردارى تو به كار رود عمر ده، و هرگاه عمرم چراگاه شيطان شود (بر من تسلط يابد) بميرانم پيش از آنكه دشمنى (و غضب) سخت تو به من رو آورد، يا خشمت بر من استوار گردد،

شرح عبارت [اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِي بِهُدىً صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا]

خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به هدايتى شايسته بهره‌مند ساز كه آن را با روشى ديگر عوض نكنم، و راه حقّى نصيبم كن كه از آن منحرف نشوم، و نيّت استوارى به من عنايت كن كه در آن شك نورزم.


هدايت، زمينه‌ساز رشد و كمال‌

گمراهى و كجراهى، زمينه محروميت از رسيدن به خداست. كه اولياى الهى حتى براى لحظه‌اى تاب و تحمل آن را ندارند؛ زيرا سبب فراق و جدايى از ديدار يار مى‌شود معناى اين كه خداوند كسى را به جهنم تهديد مى‌كند و يا به دوزخ مى‌اندازد اين است كه او در مسير توجه يا علاقه و لطف الهى نيست و از چشم خدا افتاده است و اين بدترين محروميت و كيفر براى بنده است.

از آن جا كه رسيدن به هر چيزى اسباب و ابزارهاى ويژه خود را مى‌طلبد، رسيدن به رضايت و آمرزش حق، امكانات مناسب راه آن را مى‌خواهد و هيچ يك از آنها در نزد ما نيست؛ زيرا رابطه بين حق و خلق رابطه ايجاب و سلب است، يعنى حق ايجاب است و خلق سلب است. حق تعالى داراى ذات وجودى و استقلالى است ولى خلق ذات ندارد و ظهور است و ظهور از خود ذات و استقلالى ندارد؛ پس راهنمايى انسان بايد از اسباب برترى فراهم گردد.

هنگامى كه امور مشتبه و دشوار مى‌شود نياز به هدايت خداوند بيشتر مى‌شود و در مورد هر كسى به حسب او ابزارهاى مخصوص به كار مى‌افتد و توفيق مى‌يابد.

يعنى گاهى آدمى با يك نصيحت دگرگون مى‌شود و راه نجات را پيدا مى‌كند و گاهى انسان با هزاران سخن و اندرز و راهنمايى به راه راست نمى‌آيد و عاقبت كلنگ قبرستان و فشار قبر او را بيدار مى‌كند.

مولاى متقيان درباره اين وضعيت قلبى مى‌فرمايد:

الَّلهُمَّ انْ فَهِهْتَ عَنْ مَسأَلَتى‌، اوْ عَمِهْتَ عَنْ طَلِبَتى‌، فَدُلَّنى‌ عَلى‌ مَصالِحى‌، وَ خُذْ بِقَلْبى‌ الى‌ مَراشِدِى، فَلَيْسَ ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هَداياتِكَ وَ لابِبِدْعٍ مِنْ كِفاياتِكَ.«1»

الهى! اگر از بيان مسألتم عاجزم، يا از اين كه چه بخواهم سرگردانم، پس به آنچه مصلحت من است راهنمايم باش، و عنان دلم را به سوى آنچه خير من است، بگردان كه اين برنامه‌ها از هدايت‌ها و كفايت‌هاى تو بيگانه و عجيب نيست.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

إِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْرَاً نَكَتَ فى‌ قَلْبِهِ نُكْتَهً بَيْضاءَ، فَجالَ الْقَلْبُ يَطْلُبُ الْحَقَّ، ثُمَّ هُوَ إِلى‌ أَمْرِكُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّيْرِ إِلى‌ وَكْرِهِ.«2»

هر گاه خداوند خوبى بنده‌اى را بخواهد، نقطه‌اى سفيد در دل او پديد آورد و آن گاه دل در جستجوى حق برآيد، پس چنين كسى به سوى عقيده شما شتابان‌تر آيد تا پرنده‌اى كه به لانه‌اش مى‌شتابد.

بنابراين خداوند زمينه‌ساز هدايت به سوى كمال و حقيقت است و حق از پيامبران و اولياى خود خواسته است كه در دنيا بين مردم زندگى كنند تا نشانه‌هاى رحمت و تابلوهاى عزّت را به چشم خود بنگرند.

روايت شده است كه:

روزى حضرت داود (عليه السلام) تنها به دشت و بيابان رفت پس خداوند به او وحى فرمود: اى داود! چه پيش آمده كه تو را تنها مى‌بينم؟ عرض كرد: پروردگارا! شوق ديدار تو در جانم شدت گرفته و بين من و آفريدگان تو فاصله انداخته است. خداوند به او وحى فرمود: به ميان آنان برو؛ زيرا اگر تو يك بنده فرارى را به نزد من بياورى، تو را در صحنه عرش با وصف «ستوده» ثبت مى‌كنم.«3»

پس كسى كه همه عمر در خدمت ارشاد و هدايت خلق است و بر دل‌هاى آنان حكومت مى‌كند تا انسان‌هاى بيشترى به حق برسند؛ در جايگاهى بلند قرار دارد.

حضرت على (عليه السلام) در تشويق به عمل صالح مى‌فرمايد:

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعى‌، وَ دُعِىَ الى‌ رَشادٍ فَدَنا، وَ اخَذَ بِحُجْزَةٍ هادٍ فَنَجا.«4»

خداوند رحمت كند مردى را كه حكمتى بشنود و آن را حفظ نمايد، دعوت به هدايت شود و به آن نزديك گردد، و دامن هدايتگرى را بگيرد و نجات يابد.

اگر ما هدايت را به معناى دلالت بر شى‌ء بدانيم بدون توجه به جهت نيك و خير يا بدى و شر آن و از اين كه امام سجّاد (عليه السلام) هدايت را به كلمه صلح مقيد نموده، معلوم مى‌شود هدايت مفسدانه هم امكان دارد. يعنى كسى يا گروهى، راه باطل را با حق مشتبه مى‌سازند و يا به گناهى به خيال كار نيك تشويق و دعوت مى‌كنند ولى نيّت آنان گسترش فساد و فحشا در جامعه است، پس امام در اين فراز از طرف‌ خداوند درخواست توفيق هدايتى خالصانه و نيكو مى‌كند به گونه‌اى كه در مسير انسان لغزش‌ها و انحرافات مانع رشد و تكامل معنوى انسان نشود و انسان به حدى تربيت و رشد بيايد كه به مرحله يقين و باور حقيقى برسد.

از بيان حضرت چنين برداشت مى‌شود كه داشتن يك مربى و مدرسه خوب و جريان پرورشى مناسب كه در بردارنده تربيت الهى باشد؛ توفيق بزرگى است.

اعتقاد به توحيد افعالى نقش تربيتى را در عمل ظاهر مى‌كند و اين جايگاه تنها در مكتب اسلام به آن اهميت داده شده است. يعنى با مرور بر دعاى مكارم الاخلاق مى‌بينيم كه از جزئى‌ترين تا مهمترين مسائل اعتقادى از درگاه حق خواسته شده كه حاكى از توحيد افعالى در اعتقادات بشر است و در عمل منجر به توحيد عملى و رفتارى انسان مى‌شود. و از طرفى نشانگر اهميت اسلام به زمينه‌سازى براى فضا و محيط سالم جهت سالم سازى روح و روان آدمى دارد؛ بنابراين انسان به دليل عدم احاطه بر همه اسباب و عوامل مؤثّر در حوادث جهان ممكن است در آينده در مسير انحراف و گمراهى قرار گيرد و تلقين و وسوسه‌هاى شياطين و مفسدان در او كارساز شود. ولى داشتن برنامه تربيتى مستمر براى آگاه سازى بشر مى‌تواند او را به سرانجام سعادتمندى برساند.


[وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَ‌]

و مرا زنده دار، مادامى كه عمرم در طاعت تو به كار رود، و هنگامى كه عمرم بخواهد چراگاه شيطان شود، جانم را بستان پيش از آن كه دشمنى و نفرتت بر من پيشى گيرد، يا خشمت نسبت به من محكم و استوار شود.


عمر با بركت‌

امام صادق (عليه السلام) به مفضّل بن عمر در حكمت بى‌خبرى آدمى از اندازه عمرش مى‌فرمايد:

اينك اى مفضّل! درباره پوشيده بودن مدّت عمر انسان بينديش؛ زيرا اگر بداند كه مدت عمرش چقدر است و عمرش كوتاه باشد؛ زندگى بر او ناگوار شود چون منتظر است كه مرگ در زمانى كه مى‌داند، فرا مى‌رسد؛ بلكه مانند كسى است كه مالش از بين رفته يا در آستانه نابودن شدن باشد. چنين كسى از ترس نابود شدن اموالش و گرفتارشدن به فقر در عمل احساس فقر مى‌كند. اين در حالى است كه ترس از به سر آمدن عمر به مراتب بيشتر از ترس از نابودن شدن اموال است؛ زيرا كسى كه ثروتش كم شود به اميد اين كه آن را جايگزين كند آرامش پيدا مى‌كند، اما كسى كه به تمام شدن عمرش يقين داشته باشد، نااميدى وجودش را فرامى‌گيرد.

اما اگر عمرش دراز باشد و بداند هنوز خواهد بود. چه بسا غرق لذّت‌ها و گناهان‌ شود و در پى خوشى‌ها باشد تا در آخر عمر توبه نمايد ....

ممكن است بگويى؛ اكنون نيزكه مدت عمرش نامعلوم است و هر لحظه انتظار فرا رسيدن مرگ را دارد، باز مرتكب زشتكارى و نافرمانى مى‌شود.

مى‌گوييم: حكمت ناشناخته طول عمر را كه بيان كرديم همچنان به قوّت خود باقى است. امّا اگر انسان با اين حال از كار زشت بازنايستد و خويشتن دارى نكند، اين ديگر به خاطر سرمستى و سنگدلى اوست نه اين كه تدبير و فلسفه امور نادرست باشد.«5»

آيا درخواست مرگ رواست؟ به ويژه براى مؤمن كه در روايات داريم مؤمن آرزوى مرگ نكند؛ زيرا وجود او مايه حيات و بركت، دفع بلا و خطرهاست. اما آن جا كه عمر در انجام گناهان كبيره مى‌گذرد از مهمترين واجبات درخواست مرگ است. پس بايد ظاهر و باطن هماهنگ و ميزان باشد كه در غير اين حالت؛ مرگ براى آدم بهتر از زندگى و به مصلحت جاودانگى اوست.

انسان تا در بهره عمر قرار دارد بايد تلاش كند خود را از خود ببرّد پيش از اين كه پيك مرگ او را از وى ببرّد؛ چرا كه اگر از خود بريد؛ ديگر بريده شده را نمى‌بُرند و نيازى به بُرش ندارد. مؤمن بايد باطن را از ديگران ببرُد، مانند انسانى نباشد كه حاضر نيست كتاب و دفترش را به كسى بدهد، او نبريده است چه رسد كه درخواست كننده او معصومى چون رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) باشد كه به جوانى مژده بهشت و درجات بالا را مى‌دهد.

پس دانسته شد كه اگر شيطان هنگام مرگ بيايد و بگويد در صورتى كه شهادتين بگويى كتابهايت را آتش مى‌زنم و او بگويد نه آتش نزن‌ «لا الهَ الَّا اللّه‌» نمى‌گويم، چون ايمان او كتابى بوده و باور و يقين محكم نداشته و از عمرش سودى نبرده است.

اينان در جهنم فرياد مى‌كشند، خدايا! ما را برگردان تا عمر از دست رفته را جبران كنيم ولى چه سود كه پند گيرنده‌اى يافت نمى‌شود تا در انديشه فردا باشد.

خداوند صحنه دلخراش دوزخيان را چنين بازگو مى‌فرمايد:

﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ ۚ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ ۖ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ﴾«6»

و آنان در آن جا شيون و فرياد مى‌زنند: پروردگارا! ما را بيرون بياور تا كار شايسته انجام دهيم غير آنچه انجام مى‌داديم. [مى‌گويم:] آيا شما را چندان عمر نداديم كه هر كس مى‌خواست در آن مقدار عمر متذكّر شود، متذكّر مى‌شد؛ و [آيا] بيم دهنده‌اى به سوى شما نيامد؟ پس بچشيد كه براى ستمكاران هيچ ياورى نيست.

و هرگز بازگشتى نيست، نه فرمانى براى مرگ هميشگى و نه نجاتى از شعله‌هاى آتش و نه شفاعتى براى خلاصى از دهشت قيامت و نه عذرى ديگر ...

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) در تفسيرآيه فوق مى‌فرمايد:

إِذا كانَ يَوْمُ القِيامَةِ نُودِىَ أَيْنَ أَبْناءُ السِّتّينَ؟ وَ هُوَ العُمرُ الَّذى قالَ اللَّهُ تَعالى‌: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ﴾«7»

چون روز قيامت شود ندا آيد كجاييد شصت ساله‌ها؟ اين همان عمرى است كه خداى تعالى فرمود: آيا شما را آن قدر عمر نداديم كه در اين مدت پند گيرنده پند گيرد.

حضرت على (عليه السلام) درباره فرصت‌هاى از كف رفته مى‌فرمايد:

الْعُمْرُ الَّذى اعْذَرَ اللَّهُ فِيهِ الى‌ ابْنِ آدَمَ سِتُّون سَنَةً.«8»

عمرى كه خداوند فرزند آدم را در آن معذور داشته، شصت سال است.

يعنى خداوند تا شصت سالگى به فرزند آدم اجازه عذرخواهى مى‌دهد كه روزگار جوانى و ميانسالى هر انسان است؛ زيرا نيمه اوّل عمر آدمى به پيروى از هواى نفس در اثر غلبه شهوت و شرارت نفس مى‌گذرد، پس چون از شصت گذشت و به سن پيرى وارد شد و آتش‌ها خوابيد، بهانه‌اى براى نادانى و ناتوانى باقى نمى‌ماند.


يوم التغابن در كلام پيامبر (صلى الله عليه و آله)‌

پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه و آله) درباره توصيف قيامت به يوم التّغابن مى‌فرمايد:

روز قيامت براى هر روز از روزهاى عمر بنده، بيست و چهار گنجينه به تعداد ساعات شبانه روز گشوده مى‌شود. گنجينه‌اى را پر از نور و شادمانى مى‌بيند و با مشاهده آن، چنان شادى و سرورى به او دست مى‌دهد كه اگر ميان دوزخيان تقسيم شود احساس درد آتش را از يادشان مى‌برد. اين گنجينه ساعتى است كه در آن پروردگارش را اطاعت كرده است.

سپس گنجينه ديگرى برايش باز مى‌شود و آن را تاريك و بدبود و حشتناك مى‌يابد و از مشاهده آن چنان ترس و وحشتى به او دست مى‌دهد كه اگر ميان بهشتيان تقسيم شود، نعمت بهشت را به كام آنها تلخ مى‌سازد و آن ساعتى است كه در آن پروردگارش را نافرمانى كرده است.

آن گاه گنجينه ديگرى برايش گشوده مى‌شود و آن را خالى مى‌يابد و در آن چيزى كه او را شادمان يا ناراحت كند يافت نمى‌شود و آن ساعتى است كه در آن خواب‌ بوده يا به امور مباح دنيا اشتغال داشته است. پس، از اين كه مى‌توانسته اين ساعت‌ها و لحظه‌ها را با كارهاى خوب پر كند و نكرده، چنان احساس زيان و اندوهى به او دست مى‌دهد كه در وصف نمى‌گنجد؛ و اين اشاره «يوم التغابن» است كه خداوند فرموده: آن روز؛ روز مغبونى است.«9»

نيكوكارى، طهارت بدن، دورى از بدى‌ها، خوش نيّتى، خوش رفتارى با خانواده، نيكى به پدر و مادر، صله رحم و زيارت قبر اباعبداللّه الحسين (عليه السلام)، از جمله اسبابى است كه عمر را زياد و با بركت مى‌سازد و حتى اثرات آن در عالم ديگر هم آشكار مى‌شود.

حضرت سجّاد (عليه السلام) در دعاى معروف به ابوحمزه ثمالى به درگاه حق چنين عرضه مى‌دارد:

وَاجْعَلْنى‌ مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيْتَ عَنْهُ وَ أَحْيَيْتَهُ حَيَاةً طَيِّبَةً فِى أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ اسْبَغِ الْكَرامَةِ وَ أَتَمِّ الْعَيْشِ.«10»

مرا چون كسى قرار ده كه عمرش را دراز و كردارش را نيكو گردانيده‌اى و نعمتت را بر او تمام كرده‌اى و از وى خرسندى و زندگى خوش همراه با پايدارترين شادمانى و كامل‌ترين كرامت و معيشت عطايش فرموده‌اى.

______________________________

(1)- نهج البلاغه: خطبه 218.

(2)- بحار الأنوار: 5/ 204، باب 7، حديث 33؛ المحاسن: 1/ 201، حديث 37.

(3)- بحار الأنوار: 14/ 40، باب 3، حديث 26؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 171، باب 50.

(4)- نهج البلاغه: خطبه 75.

(5)- بحار الأنوار: 3/ 83، باب 4، حديث 1.

(6)- فاطر (35): 37.

(7)- كنز العمال: 2/ 10، حديث 2924.

(8)- نهج البلاغه: حكمت 326.

(9)- بحار الأنوار: 7/ 262، باب 11، حديث 15؛ عدة الدّاعى: 113.

(10)- بحار الأنوار: 95/ 91، باب 6، حديث 2؛ إقبال الأعمال: 74.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - روح الله خاتمي - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقي فلسفی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^