در فرازهاى ملكوتى و عرشى بالا به دو مسئله بسيار مهم اشارت شده است:
1- جهاد در راه خدا
2- شهادت در راه خدا
ولى با كمال تأسّف در تمام ادوار، مردمى بودند كه حاضر به تواضع در برابر مقرّرات الهى نبودند، و از طرفى به ديگران زور مىگفتند و تجاوز به حقوق آنان مىكردند، به اين خاطر مسأله با عظمت جهاد، براى شكستن كبر متكبّر و جلوگيرى از قلدرى و تجاوز، امرى عقلى و فطرى و مشروع است، و اگر سايه با بركت جهاد بر سر انسان نبود كرامت انسانى نابود مىشد. و هرج و مرج در حيات بشرى پديد مىآمد.
اسلام كه خود آيين فطرت و عقل، و مدرسه كرامت و شرافت، و فضاى عدل و عدالت، و دين صلح و سلامت، و مهر و رأفت و عشق به انسان است، تنها و تنها براى درهم شكستن ظلم و ستم، و به خاك ماليدن دماغ ظالم و ستمكار، و گرفتن حق مظلومان از دست ستمگران و برپا شدن عدل و قسط در تمام پهنه زمين، جهاد را همراه با تمام لوازم و توابعش تجويز نموده است.
در رساله «جهاد از ديدگاه امام على (عليه السلام)» مىخوانيم:
«اسلام مسأله جهاد را به عنوان يك ضرورت و وظيفه در حالى مطرح مىكند كه براى خون و حيات انسان ارزش فراوان قائل است، تا آنجا كه قتل يك انسان را برابر با كشتار دسته جمعى همه انسانها مىشمارد:
هر كس انسانى را جز براى حق، [قصاص] يا بدون آن كه فسادى در زمين كرده باشد، بكشد، چنان است كه همه انسانها را كشته، و هر كس انسانى را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گويى همه انسانها را زنده داشته است.
و انسانى را كه خدا محترم شمرده جز به حق نكشيد.
اسلام پيكار مسلّحانه را در شرايطى به كار مىگيرد كه با تأييد فراوان توصيه مىكند كه مبادا روشهاى نابخردانه دشمنان در نحوه استفاده از قانون جهاد، شما را به تندروى و خشونت بيشتر و تجاوز و بى عدالتى منحرف سازد.
و نبايد دشمنى با گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نورزيد؛ عدالت كنيد كه آن به پرهيزكارى نزديكتر است.
اسلام، جنگ را تنها در مواردى تجويز مىكند كه راههاى صلح شرافتمندانه و مسالمت به كلّى بسته شده باشد.
و اگر دشمنان به صلح گرايند، تو هم به صلح گراى، و بر خدا توكّل كن.
اسلام سوء استفاده از قانون جهاد را براى مقاصد ماجراجوئى و سلطه جوئى و رسيدن به منافع مادّى و استثمار ملّتها به شدت محكوم مىكند.
و به كسى كه نزد شما اظهار اسلام مىكند، نگوييد: مؤمن نيستى. [تا] براى به دستآوردن كالاى بىارزش و ناپايدار زندگى دنيا [او را بكشيد، اگر خواهان غنيمت هستيد] پس [براى شما] نزد خدا غنايم فراوانى است.
در آيين جهاد آمده: مسئوليّت انسان همانا آزادسازى انسان است.
1- آزادى از نادانى
2- آزادى از آشوب
3- آزادى از سركشى
4- آزادى از بردگى
و اين مسئله تنها به يك ملّت يا يك جامعه ختم نمىشود، مسلمانان در برابر همه انسانها در هر كجا كه هستند، مسئوليت دارند، آنها وظيفه دارند كه به غدّههاى سرطانى فساد و تباهى يورش برند، نادانى را براندازند، و آشوب را به آرامش بدل كنند، عدالت را به جاى سركشى بنشانند، و تودهها را از بندگى فرمانروايان برهانند.
اين مسؤليت انسان است، و براى انجام اين مسؤليت تدارك نيرو لازم است.
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
براى روياروئى با دشمن آماده شويد، چه جهاد با آنها راهى است براى نزديكى به پروردگار و منزلت يافتن در نزد وى؛ زيرا دشمنان شما در شناخت حق سرگردانند، از كتاب خدا و روش زندگى بىخبرند، دين و به همراه آن وظايف فردى و اجتماعى را زير پا گذاشتهاند، سركشى پيشه كردهاند، و در گودال گمراهى به دام افتادهاند، براى مقابله با آنان هر آنچه در توان داريد نيرو و جنگافزار فراهم آوريد، و به خداوند توكّل كنيد، كه او بهترين پناه و برترين ياور ماست.
جهاد تدافعى را در موارد و تحت عناوين كلى زير مىتوان مطرح و بررسى كرد:
1- اسلام، دفاع را حق مشروع در برابر ظلم و تجاوز و تبهكارى مىداند، و جنگ را به عنوان يك وسيله دفاع تجويز مىكند:
به كسانى كه [ستمكارانه] مورد جنگ و هجوم قرار مىگيرند، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر يارى دادن آنان تواناست.* همانان كه به ناحق از خانههايشان اخراج شدند [و گناه و جرمى نداشتند] جز اين كه مىگفتند: پروردگار ما خداست.
ولى با وجود توصيه و تأكيد در استفاده از حق مشروع دفاع، از زيادهروى و تجاوز منع مىكند:
و در راه خدا با كسانى كه با شما مىجنگند بجنگيد، و [هنگام جنگ از حدود الهى] تجاوز نكنيد، كه خدا تجاوزكاران را دوست ندارد.
2- اسلام، گروههائى را كه نه منطق و نه پيمان، مانع از شيوه خصمانهشان نمىشود، متجاوز تلقّى مىكند و درباره اين گونه متجاوزان جنگ تدافعى را چنين دستور مىدهد:
پس هنگامى كه ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد، بكشيد و به اسيرى بگيريد و محاصره كنيد و در هر كمينگاهى به كمين آنان بنشينيد.
آنگاه در پايان چنين فرمان به ظاهر تندى، براى نشان دادن ماهيّت انسانى دفاع، توصيه مىكند:
ولى اگر توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات پرداختند، پس آزادشان گذاريد؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
3- در برابر آنها كه به جنگ با خدا و راه خدا برخاستهاند و فساد در زمين و تبهكارى را شيوه خود قرار دادهاند، مىفرمايد:
كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش مىجنگند، و در زمين به فساد و تباهى مىكوشند، فقط اين است كه كشته شوند، يا به دارشان آويزند، يا دست راست و پاى چپشان بريده شود، يا از وطن خود تبعيدشان كنند. اين براى آنان رسوايى و خوارى در دنياست، و براى آنان در آخرت عذابى بزرگ است.
4- در مورد پيمان شكنى و پيمان شكنان كه آنها را متجاوزى ماجراجو و شايسته سركوب مىشمارد:
چرا و براى چه نمىجنگيد؟ آن هم با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند، و عزمشان را بر بيرون كردن پيامبر از وطنش جزم كردند و هم آنان بودند كه نخستين بار با شما جنگيدند، آيا از آنان مىترسيد؟! در صورتى كه اگر مؤمن هستيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.
5- سران و سردمداران تجاوز به حريم آزادى تفكّر انسانى و همكاران شيطان:
پس شما با ياران شيطان بجنگيد، كه يقيناً نيرنگ و توطئه شيطان [در برابر اراده خدا و پايدارى شما] سست و بىپايه است.
6- پيشوايان كفر و استكبار و قدرتهاى سلطهجو و ابرقدرتها كه جز به ظلم و فساد و منافع خود نمىانديشند و به هيچ پيمانى و تعهّدى احترام نمىگذارند و بدان پايبند نيستند:
در اين صورت با پيشوايان كفر بجنگيد كه آنان را [نسبت به پيمانهايشان] هيچ تعهدى نيست، باشد كه [از طعنه زدن و پيمان شكنى] بازايستند.
قرآن در اين پيكار ابراز خوشبختى مىكند ﴿لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ﴾ كه هرگاه نيروهاى من صادقانه عليه اينان به جنگ تدافعى دست بزنند، آنها را مجبور خواهند كرد كه از سلطهجوئى و خودكامگى و زير پا گذاشتن تعهّدهاى خود و پايمال كردن حقوق انسانها و سوء استفاده از نيروها و امكانات مردمى در مسير اهداف شوم خود دست بردارند.
7- مدّعيان پيروى از كتابهاى آسمانى (يهوديان، مسيحيان، زردشتيان) كه نه حاضر به تسليم در برابر منطق و عقلند، و نه حدود و قانون خدا را مراعات مىكنند، و على رغم ادّعايشان، خدا و دين حق را گردن نمىنهند، و زندگى و همزيستى توأم با تفاهم مسلمين را هم ردّ مىكنند، متجاوزانى هستند كه اسلام در برابر آنها به جنگ تدافعى متوسّل مىشود تا حداقل، پيمانهاى دو جانبه شرافتمندانهاى را بپذيرند:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز قيامت ايمان نمىآورند، و آنچه را خدا و پيامبرش حرام كردهاند، حرام نمىشمارند، و دين حق را نمىپذيرند، بجنگيد تا با دست خود در حالى كه [نسبت به احكام دولت اسلامى] متواضع و فروتناند، جزيه بپردازند.
8- در مواردى كه مسلمين در معرض خطر حمله و تهديدهاى جدّى قرار گرفته باشند كه اگر جلوگيرى نكنند غافلگير خواهند شد:
اى اهل ايمان! با كافرانى كه همجوار شما هستند، نبرد كنيد؛ و آنان بايد در شما سرسختى و شدت يابند؛ و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است.
9- گروه و جبهههاى درگير جنگ با ديگران كه مرتكب تجاوز و ظلم مىشوند، و جنگ افروزان و زورگويانى كه به اتّكا و قدرت بر ملّتها و گروههاى ديگر مىتازند، اسلام با اعلان جنگ به متجاوزان زورگو از حق كشورها و ملّتها و گروههائى كه مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفتهاند دفاع مىكند:
و اگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر بجنگند ميان آنها صلح و آشتى برقرار كنيد، و اگر يكى از آن دو گروه بر ديگرى تجاوز كند، با آن گروهى كه تجاوز مىكند، بجنگيد تا به حكم خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، ميانشان به عدالت و انصاف، صلح و آشتى برقرار كنيد؛ و همواره دادگرى را پيشه سازيد كه خدا دادگران را دوست دارد.
در آغاز آيه گرچه اعلان جنگ در مورد دو كشور و يا دو ملّت و يا دو گروه مسلمانى كه يكى متجاوز است بيان شده، ولى كلّيت ﴿فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ﴾ نشانگر عموميّت قانون نسبت به هر گروهى است كه در صحنه جنگ به ديگرى ستم و تجاوز روا مىدارد.
10- در مورد تحريكات و توطئهها و زمينه سازى آشوبهاى كلّى و اغتشاشات و ايجاد تفرقه و فتنه، كه عاملان آن متجاوز و دشمن در حال جنگ تلقّى شدهاند، و جهاد تدافعى در مقابل آنان اجتنابناپذير مىگردد:
از تو درباره جنگ در ماه حرام مىپرسند. بگو: هر جنگى در آن [گناهى] بزرگ است، ولى هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و كفرورزى به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگتر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شرك و بتپرستى] از كشتار بزرگتر است. و مشركان همواره با شما مىجنگند تا شما را اگر بتوانند از دينتان برگردانند.
به جز مواردى كه در زمينه جهاد تدافعى بيان شد، اسلام انگيزههاى ديگرى را نيز به عنوان مجوّز منطقى براى اعلان جهاد مىشناسد كه ما در اينجا به نام جهاد تهاجمى و رهائى بخش، آن را از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار مىدهيم.
در آغاز بايد به اين نكته توجّه كافى مبذول داشت كه قرآن در همان حال كه جنگ را در مواردى تجويز مىكند، شيوه مسلمانان مجاهد و رزمنده و پرهيزكارانى را كه پرچم پيكار رهائى بخش را به دوش مىكشند، اينچنين توصيف مىكند:
آن سراى [پرارزش] آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلّط و هيچ فسادى را نمىخواهند؛ و سرانجام [نيك] براى پرهيزكاران است.
اهم انگيزهها و عوامل جهاد ابتدايى و تهاجمى از اين قرار است:
1- آزاد كردن ملّتها و تودههاى مردمى كه از شرايط آزاد انديشيدن و آزاد قضاوت كردن و بالأخره انتخاب آزاد نمودن، محرومند و موانع و سدها و دشوارىهايى بر اثر سلطه قدرتمندان و دولت مردان در راه درك حقايق و رسيدن به واقعيتها بر سر راهشان قرار گرفته است، و نيز به منظور هموار كردن راه حقيقت يابى و نفى تحميلها و استضعافهاى فكرى و آماده كردن زمينه رشد آگاهىها و شكوفائى انديشهها.
و با آنان بجنگيد تا فتنهاى [چون شرك، بتپرستى و حاكميّت كفّار] بر جاى نماند و دين فقط ويژه خدا باشد. پس اگر بازايستند [به جنگ با آنان پايان دهيد و از آن پس] تجاوزى جز بر ضد ستمكاران جايز نيست.
2- براى رهائى بخشيدن به ملّتها و گروههاى تحت ستم كه خود ياراى گرفتن حق خويش را ندارند. و به گونهاى به استعمار و استثمار كشانده شده و از حقوق خود محروم گرديده و مستضعف شدهاند، همان طور كه موسى و هارون براى مبارزه با فرعون كه ملّتش را به استضعاف كشانده بود فرستاده شدند:
همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى و سركشى كرد و مردمش را گروهگروه ساخت، در حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مىبريد، و زنانشان را [براى بيگارى گرفتن] زنده مىگذاشت؛ بىترديد او از مفسدان بود.
و ما مىخواستيم به آنان كه در آن سرزمين به ناتوانى و زبونى گرفته شده بودند، نعمت هاى باارزش دهيم، و آنان را پيشوايان مردم و وارثان [اموال، ثروتها و سرزمينهاى فرعونيان] گردانيم.
3- كمك و يارى دادن و همراهى با نهضتهاى آزادىبخش و مستضعفانى كه در سراسر جهان براى نجات خود در برابر استكبار و ستم جهانى مىجنگند.
شما را چه شده كه در راه خدا و [رهايى] مردان و زنان و كودكان مستضعف [ى كه ستمكاران هر گونه راه چاره را بر آنان بستهاند] نمىجنگيد؟ آن مستضعفانى كه همواره مىگويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه اهلش ستمكارند، بيرون ببر و از سوى خود، سرپرستى براى ما بگمار و از جانب خود براى ما ياورى قرار ده.
در جنگ تدافعى گرچه انگيزه و هدف اصلى، جهاد در راه خداست، ولى بيشتر موارد آن به طورى كه بررسى كرديم مقاصد مادّى از قبيل بيرون راندن دشمن از سرزمين اسلامى و به دست آوردن حقوق از دست رفته و پاسدارى از مال و جان و نگهدارى از حقوق و منافع مادّى مشروع نيز مطرح است.
اما در موارد جنگ تهاجمى، جهاد در شكل توحيدى ناب و فقط براى خدا و تنها به خاطر هدفهاى معنوى ارائه شده است، حتى آنجا كه به يارى مستضعفان مىشتابند به دنبال هيچ گونه مقاصد و منافع مادّى براى خود نيستند.
اين واقعيّت را كه نشانگر ماهيّت جهاد ابتدايى اسلام و قداست كامل آن چه از نظر هدف و چه از نظر كيفيّت، اجراى آن مىباشد مىتوان با تأمّل در آيات زير به دست آورد:
همانان كه اگر آنان را در زمين قدرت و تمكّن دهيم، نماز را برپا مىدارند، و زكات مىپردازند، و مردم را به كارهاى پسنديده وا مىدارند و از كارهاى زشت بازمىدارند؛ و عاقبت همه كارها فقط در اختيار خداست.
با اين توصيف هرگز جهاد اسلامى با توسعهطلبى و قدرتخواهى و سلطهجوئى و استعمار و استثمار و جستجوى ثروت و سرزمينهاى بيشتر و حكومت جابرانه بر تودهها، آنگونه كه مقصد جنگجويان بى تقوا و سياستمداران است، آلوده نخواهد شد.
بايد كسانى كه زندگىِ زودگذرِ دنيا را با سراى جاويدان آخرت مبادله مىكنند، در راه خدا بجنگند.
بى شك چنين كسانى كه حاضر شدهاند دنيا و جانشان را به جهان معنويّت بيكران آخرت از دست بدهند، هرگز با مقاصد پست و آرمانهاى توسعهطلبانه و طمعكارانه آلوده نخواهند شد.
مؤمنان فقط كسانىاند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند، آن گاه [در حقّانيّت آنچه به آن ايمان آوردهاند] شك ننموده و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد كردهاند؛ اينان [در گفتار و كردار] اهل صدق و راستىاند.
وقتى مؤمنى كه در راه ايمان به خدا و پيامبرش ترديدى به دل راه نمىدهد و آماده تقديم اموالش مىشود كه محصول تلاش عمر اوست و جانش را در راه ايمانش تقديم كند، چگونه مىتواند جهادش با مقاصد پست بشرى، رنگ غير خدائى به خود بگيرد.
يقيناً خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهاى آن كه بهشت براى آنان باشد خريده؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مىكنند، پس [دشمن را] مىكشند و [خود در راه خدا] كشته مىشوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعدهاى حق؛ و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [اى مؤمنان!] به اين داد و ستدى كه انجام دادهايد، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين است كاميابى بزرگ.* [آن مؤمنان، همان] توبهكنندگان، عبادت كنندگان، سپاسگزاران، روزهداران، ركوع كنندگان، سجدهكنندگان، فرماندهندگان به معروف و بازدارندگان از منكر و پاسداران حدود و مقرّرات خدايند؛ و مؤمنان را [به رحمت و رضوان خدا] مژده ده.
امير المؤمنين (عليه السلام) درباره جهاد در راه خدا مىفرمايد:
جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا آن را براى بندگان مخصوص و برگزيدهاش گشوده است. جهاد پوشش پرهيزكارى، و زره محكم و مقاوم خدائى و سپر قابل اطمينان خداست.
آنان كه براى برقرارى توحيد، و دفاع از فرهنگ پاك حق، و حفظ مرزهاى اسلام، همراه با قصد قربت به جهاد برمىخيزند از چنان ارزشى در پيشگاه حق برخوردارند، كه از اين ارزش جز ذات مقدّس حضرت ربّ احدى واقف و آگاه نيست.
يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
بدون شك كسانى كه خواب را بر خود حرام كرده، در راه خدا دل از خانه و آشيانه شستهاند و راهى جبههها گشتهاند، بر كسانى كه از علايق دنيوى نبريده، در خانههاى خويش راحت آرميدهاند، برترى بسيار دارند.
آن گروه از مؤمنانى كه بدون بيمارى جسمى [و نقص مالى، و عذر ديگر، از رفتن به جهاد خوددارى كردند و] در خانه نشستند، با مجاهدانى كه در راه خدا با اموال و جانهايشان به جهاد برخاستند، يكسان نيستند. خدا كسانى را كه با اموال و جانهايشان جهاد مىكنند به مقام و مرتبهاى بزرگ بر خانهنشينان برترى بخشيده است. و هر يك [از اين دو گروه] را [به خاطر ايمان و عمل صالحشان] وعده پاداش نيك داده، و جهادكنندگان را بر خانهنشينانِ [بىعُذر] به پاداشى بزرگ برترى داده است.* به درجات و رتبههايى، و آمرزش و رحمتى ويژه از سوى خود؛ و خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره مجاهدان در راه خدا فرموده:
مثل مجاهدان در راه خدا مانند كسى است كه قائم و قانت باشد و هميشه در روزه و نماز، تا وقتى كه به سوى اهلش بازگردد.
و نيز آن حضرت فرمود:
مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتاند.
و آن حضرت فرمود:
خداوند، مجاهد در راهش را بر غير او صد درجه در بهشت رفعت و بلندى بخشد كه فاصله ميان هر دو درجه همانند فاصله ميان آسمان و زمين است.
و آن جناب فرمود:
همانا خداوند بلاها را از كسى كه جهاد نمىكند به واسطه جهادگر دور مىكند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
موسى (عليه السلام) دعا كرد و هارون و ملائكه آمين گفتند، پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: پايدار باشيد، هر آينه دعاى شما را قبول مىكنم. و هر آن كس كه در راه خداوند عزّ و جلّ جنگ كند دعاى او قبول مىشود همان طور كه دعاى آن دو تا روز قيامت قبول شد.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
دعاى سه كس پذيرفته مىشود، يكى از آنها رزمندهاى است كه در راه خدا مىجنگد، پس ببينيد چگونه جانشين او مىشويد ....
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
به درستى كه جنگجويان و رزمندگان وقتى كه قصد جنگ كنند، خداوند براى آنها برائت از آتش مىنويسد.
و نيز آن حضرت فرمود:
و هر كس در راه خدا در حالت جهاد خارج شود، پس براى او به ازاى هر قدمى هفتصدهزار حسنه نوشته مىشود، و هفتصد هزار گناه از او پاك مىگردد، و هفتصد هزار درجه به او رفعت دهند، و او در كفالت خدا خواهد بود، به هر مرگى كه بميرد شهيد خواهد بود، و اگر سالم برگردد در حالتى برمىگردد كه گناهان او بخشيده شده، و دعاهايش مستجاب گرديده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
وقتى كه رزمنده از درگاه خانهاش خارج شود، خداوند ملكى را با صحيفه سيئات و گناهان او ارسال مىكند، پس وى گناهان او را مىپوشاند و محو مىكند.
و نيز آن حضرت مىفرمايد:
و چون خانوادههاى رزمندگان به بدرقه ايشان مىروند، ديوارها و خانهها بر آنها مىگريند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
رزمندگان چون عزم جهاد كنند ... و از گناهان خود خارج مىشوند همان طورى كه مار از پوستش بيرون مىرود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
به درستى كه صبر يك روز مسلمان در بعضى از ميدانهاى جهاد، براى او از عبادت چهل سال بهتر است.
حضرت باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
هيچ گامى در نزد خدا دوست داشتنىتر نيست از گامى كه براى ديدار اقوام برداشته شود، و يا گامى كه به وسيله آن جهاد در راه خدا انجام گيرد.
امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
جبرئيل مرا به مسئلهاى خبر داد كه چشمانم بدان روشن و قلبم شاد گشت، جبرئيل گفت: اى محمّد! هر كس از امّت تو كه در راه خدا جنگ كند، پس بر او قطرهاى از آسمان نبارد و يا سردردى نگيرد مگر آن كه براى او در روز قيامت گواهى دهند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
تمام چشمها در روز قيامت گريان و چون چشمه روانند مگر سه چشم:چشمى كه در راه خدا بيدارى كشد، و چشمى كه از محرّمات خدا بسته شود، و چشمى كه از ترس خدا بگريد.
امير المؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىفرمايد:
بالاى هر نيكوكارى، نيكوكارى ديگرى هست، تا آنگاه كه مرد در راه خدا كشته شود. (كه بالاتر از او نيكوكارى نيست).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
قسم به آن كسى كه جانم به دست اوست، اگر پيامبران در سر راه شهيدان باشند، از جاى خويش به احترام آنها، به خاطر آنچه از عظمتشان مىبينند، برمىخيزند تا بر مائدههائى از گوهر مىآيند و بر آن مىنشينند.
حضرت صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
با شرافتترين مرگ، مرگ شهادت است.
امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
و خوشحال باشيد كه روحتان از بدن جدا گردد، و به آسانى به سوى مرگ برويد.
قرآن مجيد درباره شهيد مىفرمايد:
و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مردهاند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
و به آنان كه در راه خدا كشته مىشوند مرده نگوييد، بلكه [در عالم برزخ] داراى حياتاند، ولى شما [كيفيت آن حيات را] درك نمىكنيد.
و كسانى كه در راه خدا به شهادت رسيدهاند، خدا هرگز اعمالشان را باطل و تباه نمىكند.* [خدا] آنان را به زودى [به سرمنزل خوشبختى و كرامت] هدايت مىكند و حالشان را اصلاح مىنمايد؛* و آنان را در بهشتى كه در دنيا به آنان شناسانده در مىآورد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
زخم ناشى از اسلحه و ضربت بر شهيد برايش از نوشيدن آب خنك در روز تابستان آسانتر است.
و نيز آن حضرت فرمود:
وقتى كه شهيد به سبب زخم و جراحت نيزه و يا به واسطه ضربتى به زمين بيفتد، هنوز به زمين نرسيده كه خداوند زوجه او را از حورالعين نزد او مىفرستد، پس او را به آنچه خداوند از كرامت و بزرگى خويش براى او آماده كرده است بشارت مىدهد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
براى شهيد هفت خصلت از جانب خداست:
اوّل: اولين قطرهاى كه از خونش ريخته شود، تمامى گناهانش بخشيده مىشود.
دوّم: سرش بر دامان دو زوجهاش كه حورالعين هستند واقع مىشود و آنها غبار را از صورتش پاك مىكنند و به او مىگويند: به جاى خوب و وسيعى درآمدى، خوش آمدى، او نيز همان را در پاسخ آن دو مىگويد.
سوّم: از لباسهاى بهشتى بر او مىپوشانند.
چهارم: نگهبانان بهشت با بوى بسيار خوش به سوى او پيشى مىگيرند و هر كدام مىخواهند او را با خود ببرند.
پنجم: منزل يا منزلت خود را در بهشت مىبيند.
ششم: به روح او گفته مىشود: در هر جاى بهشت كه مىخواهى به گردش درآى.
هفتم: نظر مىكند به «وجهاللَّه» كه مايه راحتى براى هر پيامبر و شهيد است.
فتادگان سر خود را به خاكِ پا بخشند
بجان خرند شهادت كه خونبها بخشند
خداگواست كه گر جرم ما همين عشق است
گناه گبر و مسلمان به جرم ما بخشند
مريض عشق به زنجير بند نتوان كرد
در آن ديار كه بيمار را شفا بخشند
به گاه عفو گناه از پى رعايت عدل
جزاى خويش دهندت ز شرم تا بخشند
دعاى بى اثرى دارم و هزاران جرم
مگر مرا به تهيدستى دعا بخشند
اميد هست كه بيگانگى عرفى را
به دوستى سخنهاى آشنا بخشند
______________________________
(1)- جهاد از ديدگاه امام على (عليه السلام): 13.
(7)- مصباح البلاغة (مستدرك نهج البلاغه): 1/ 109؛ تاريخ الطبرى: 4/ 67؛ الامامة و السياسة: 1/ 129.
(8)- جهاد از ديدگاه امام على (عليه السلام): 14
(33)- مستدرك الوسائل: 11/ 13، باب 1، حديث 12293، جامع احاديث الشيعه: 13/ 8، حديث 13.
(34)- مستدرك الوسائل: 11/ 18، باب 1، حديث 12313، بحار الأنوار: 8/ 199، باب 23، حديث 202.
(35)- مستدرك الوسائل: 11/ 18، باب 1، حديث 12313، جامع احاديث الشيعه: 13/ 8، حديث 17.
(36)- مستدرك الوسائل: 11/ 14، باب 1، ذيل حديث 12295، جامع احاديث الشيعه: 13/ 15، حديث 30.
(37)- مستدرك الوسائل: 11/ 7، باب 1، حديث 12276، الجعفريات: 76، كتاب الجهاد.
(38)- وسائل الشيعة: 15/ 21، باب 3، حديث 19931؛ تهذيب الأحكام: 6/ 122، باب 54، حديث 7.
(39)- بحار الأنوار: 97/ 12، باب 1، حديث 27؛ مستدرك الوسائل: 11/ 10، باب 1، حديث 12289.
(40)- وسائل الشيعة: 15/ 18، باب 1، حديث 19927؛ كشف الغطاء: 2/ 283.
(41)- مستدرك الوسائل: 11/ 13، باب 1، ذيل حديث 12293، جامع احاديث الشيعه: 13/ 8، حديث 13.
(42)- بحار الأنوار: 97/ 12، باب 1، حديث 27؛ مستدرك الوسائل: 11/ 10، باب 1، حديث 12289.
(43)- بحار الأنوار: 97/ 12، باب 1، حديث 27؛ مستدرك الوسائل: 11/ 10، باب 1، حديث 12289.
(44)- مستدرك الوسائل: 11/ 21، باب 1، حديث 12324؛ عوالى اللآلى: 1/ 282، فصل 10، حديث 121.
(45)- بحار الأنوار: 97/ 14، باب 1، حديث 31؛ الزهد: 76، باب 13، حديث 204.
(46)- بحار الأنوار: 97/ 8، باب 1، حديث 5؛ تهذيب الأحكام: 6/ 121، باب 54، حديث 1.
(47)- بحار الأنوار: 97/ 50، باب 5، حديث 32؛ مستدرك الوسائل: 11/ 17، باب 1، حديث 12307.
(48)- بحار الأنوار: 97/ 50، باب 5، حديث 30؛ الخصال: 1/ 9، حديث 31.
(49)- مستدرك الوسائل: 11/ 12، باب 1، حديث 12289؛ صحيفة الرضا (عليه السلام): 92، حديث 27.
(50)- بحار الأنوار: 97/ 8، باب 1، حديث 4؛ الأمالى، شيخ صدوق: 488، حديث 1.
(51)- نهج البلاغه: خطبه 65؛ غرر الحكم: 334، حديث 7707.
(55)- مستدرك الوسائل: 11/ 11، باب 1، حديث 12289؛ بحار الأنوار: 97/ 13، باب 1، حديث 27.
(56)- مستدرك الوسائل: 11/ 11، باب 1، حديث 12289؛ صحيفة الرضا (عليه السلام): 92، حديث 27.
(57)- وسائل الشيعة: 15/ 16، باب 1، حديث 19920؛ عوالى اللآلى: 3/ 182، حديث 3.