وجود انسان برخلاف وجود حيوان كه تنها با غريزه فطرى زندگى مىكند داراى دو چهره بيرونى و درونى است. انسانها به وسيله آثار ظاهرى و نشانههاى جسمانى يكديگر را مىشناسند و كمى فراتر با نشانههاى عقلى و صفات اخلاقى شناسايى مىشوند.
اما خداوند متعال به دلها و افكار مىنگرد و بسيارى از سرنوشتها و كيفرهاى بشر بازتاب اعمال درونى اوست. به ويژه كه حضرت حق؛ اولين نعمت حقيقى آدم را عقل قرار داد و بر اين اساس نور هدايت و سعادت را به او بخشيده است و حقيقتِ زيبايى كه براى انسان برشمردهاند همين نيروى عقل و انديشه است.
امام حسن عسگرى (عليه السلام) در مواعظ خويش مىفرمايد:
نيكويى چهره، زيبايى ظاهر است و نيكويى خرد، زيبايى درون است.
اميرمؤمنان على (عليه السلام) در باب جايگاه خرد و كمال در آدمى مىفرمايد:
عقل پرده پوشاننده درون است و برترى و شايستگى، زيبايى آشكار است.پس نادرستى اخلاقت را به فضلت بپوشان و با عقلت هوست را بكش، تا دوستى مردم برايت سالم بماند و محبّت تو بر آنها آشكار گردد.
اگر ظرف دل و فكر انسان جايگاه پاكىها و پاك كنندهها باشد بسيارى از مشكلات درونى او درمان مىشود و صفاى ضميرى براى او فراهم مىشود.
هرگاه قرآن در دل پاك بنشيند و اثر تابناك خود را به جان بسپارد، ديگر جاى شبهه و كجروى پديد نمىآيد و تا پايان عمر در نور پرفروغ قرآن، زيبا زندگى مىكند ولى گاهى قرآن در فرودگاه آلودهاى مىنشيند و صاحب آن را نفرين مىكند كه در اين راستا؛ رسول اللّه اعظم (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
چه بسا خواننده قرآنى كه قرآن او را لعنت مىكند.
و نيز فرمود:
سزاوارترين مردم به خشوع داشتن نهان و آشكار در برابر خدا، داناى به قرآن است.
امام على (عليه السلام) در اين زمينه مىفرمايد:
بايد همه سخنانتان ياد خدا و تلاوت قرآن باشد. همانا از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيده شد: چه عملهايى نزد خداوند برتر است؟ فرمود: خواندن قرآن و اين كه وقت مرگ زبانت از ذكر خداوند متعال؛ تر و شاداب باشد.
انسانهايى كه جايگاه قرآن را در قلب آلوده و ظرف ناپاك درون قرار مىدهند به نوعى بىاحترامى به ساحت كتاب اللّه روا مىدارند و در نتيجه موجب بىتوفيقى در بهره بردن از آثار و بركات او خواهند شد.
مولاى ما على بن ابى طالب (عليه السلام) در كسب نورانيّت از قرآن مىفرمايد:
و قرآن بياموزيد كه بهترين گفتارست، ودر آن انديشه كنيد كه بهار دلهاست، و از نورش شفا خواهيد كه شفاى سينههاست و آن را به نيكوترين صورت بخوانيد كه سودمندترين داستان سرايى است.
و در جاى ديگر از فضايل قرآن برمىشمرد و مىفرمايد:
ندادهندهاى در قيامت ندا مىدهد: «امروز هر انسانى دچار بذرى است كه افشانده و گرفتار نتيجه عمل خود است جز آنان كه زارع بذر قرآن در سرزمين حيات خود بودند پس از بذرافشانان قرآن و تابعان آن باشيد، آن را رهنماى بر خداى خود قرار دهيد، براى خود از قرآن طلب نصيحت كنيد، آراى خود را كه بر خلاف قرآن است متّهم نماييد و خواهش خود را كه مخالف قرآن است خائن بدانيد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
بر هر جزء از اجزاى تو زكاتى واجب است. بلكه بر هر موى بدن تو و بر هر نگاه تو زكاتى است. پس زكات چشم؛ نظر به عبرت گرفتن و فروبستن از خواهشها و هر چه وابسته به آنهاست. و زكات گوش؛ گوش فرا دادن دانش و حكمت و قرآن و فايدههاى دينى از پند و اندرز و آنچه كه نجات تو در آن است به رو گردانى از خلاف آن از دروغ و بدگويى از ديگران و بهتان و مثل اينها.
تاريخ اسلام پر از نشانههاى نفوذ عجيب قرآن در دلهاى مؤمنان است و حتى غيرمسلمانان كه قلبهاى آمادهاى داشتند با گوش دادن به صداى دلنشين آيات الهى به سوى حق مشتاق مىشدند.
از نمونههاى بارز تأثير آيات قرآن كريم در قلبهاى مسلمانان صدر اسلام اين كه:
يكى از ياران پيامبر به نام ابوطلحه انصارى در مدينه نخلستان بسيار باشكوه و پربار و زيبايى در رو به روى مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) داشت كه همگان از آن به نيكى سخن مىگفتند، در آن چشمه آب زلالى بود كه هر گاه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به آن باغ مىرفت از آن آب ميل مىكرد و وضو مىساخت و همچنين آن باغ درآمد خوبى براى ابوطلحه داشت. پس از نزول آيه:
هرگز به [حقيقتِ] نيكى [به طور كامل] نمىرسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.
به خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: مىدانم كه محبوبترين اموال من همين باغ است ولى من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيرهاى براى رستاخيز من باشد. اى رسول خدا! پس آن را در هر جا كه مصلحت مىدانى قرار بده.
پيامبر فرمود: آفرين بر تو، آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود. سپس فرمود: من صلاح مىدانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى و ابوطلحه به دستور حضرت عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم نمود.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 75/ 379، باب 29، حديث 4؛ أعلام الدين: 313.
(2)- الكافى: 1/ 20، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 15/ 207، باب 8، حديث 20292.
(3)- بحار الأنوار: 89/ 185، باب 19، حديث 24؛ مستدرك الوسائل: 4/ 250، باب 7، حديث 4621.
(4)- الكافى: 2/ 604، حديث 5؛ بحار الأنوار: 89/ 185، باب 19، حديث 25.
(5)- مستدرك الوسائل 4/ 259، باب 10، ذيل حديث 4639؛ جامع الأخبار: 41.
(8)- بحار الأنوار: 93/ 7، باب 1، حديث 1؛ مصباح الشريعة: 51.
(10)- مستدرك الوسائل: 7/ 249، باب 44، حديث 8164؛ جامع أحاديث الشيعة: 8/ 413، حديث 1193.