فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 3 از دعای 42 ( هدایت از گمراهی به هدایت با نور قرآن )

وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتَِماعِهِ ، وَ مِيزَانَ قِسْطٍ لَا يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ ، وَ نُورَ هُدًى لَا يَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِينَ بُرْهَانُهُ ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ ، وَ لَا تَنَالُ أَيْدِي الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ .
و آن را نورى ساختى كه در پرتو پيروى از آن، از ظلمات و تاريكى‌هاى گمراهى و جهالت راه خويش را دريابيم، و آن شفا و درمانى است براى هر كس كه از روى تصديق بدان گوش دهد، و ترازوى قسطى است كه زبانه‌اش از حق منحرف نگردد و نور هدايتى است كه برهانش براى كسانى كه در آن بنگرند هرگز خاموش نشود و پرچم نجاتى است كه هر كس آهنگ سنت و آيين آن را كند گمراه نگردد و هر آن كس كه به دستاويز عصمتش چنگ زند پنجه‌هاى هلاكت او را در نيابد.

قرآن يا ميزان و چراغ نجات‌

قرآن مجيد ميزان تمام حقايق مُلكى و ملكوتى است و حق بودن و باطل بودن هر برنامه‌اى با آن بايد سنجيده شود، و نيز كتاب خدا نشانه نجات انسان از چاه ضلالت و گمراهى و از گناه و معصيت و از عذاب فرداى قيامت است.

آن كه خود را به دستاويز عصمت و حقيقت آن و مسائلش بياويزد، از مهالك و تباهى‌ها بدون شكّ و ترديد در امان مى‌ماند.

آرى، قرآن نورى هدايتگر است كه تاريكى‌هاى زندگى بشر را روشن مى‌كند و جهالت‌ها و گمراهى‌ها با پيروى از او زدوده مى‌شود. ميزانى كه وزنه حق و باطل و مرز آن دو را مشخّص مى‌سازد.

امير المؤمنين (عليه السلام) در كلمات گهربار ونورانى خود خطاب به مردم مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ‌يَكُنْ لِلَّهِ سُبْحانَهُ حُجَّةٌ فى‌ أَرْضِهِ أَوْكَدُ مِنْ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و آله) و لاحِكْمَةٌ أَبْلَغُ مِنْ كِتابِهِ الْقُرآنِ الْعَظيمِ.«1»

اى مردم! خداوند سبحان را در زمين حجّتى استوارتر از پيامبر ما محمد (صلى الله عليه و آله) و حكمتى رساتر از كتابش نيست.

و نيز حضرت در خطبه معروف به مخزون درجايگاه محورى قرآن مى‌فرمايد:

وَ فِى الْقُرآنِ بَيانُهُ وَ حُدُودُهُ وَ أَرْكانُهُ وَ مَواضِعُ تَقادِيرِ ما خُزِنَ بِخَزائِنِهِ وَ وُزِنَ بِمِيزانِهِ مِيزانُ الْعَدْلِ وَ حُكْمُ الْفَصْلِ.«2»

بيان اين امور (عجايب و دلائل محكم) و مرزها و پايه‌هاى آن در قرآن، و موارد اندازه‌گيرى آنچه در خزينه‌هاى نهفته است در قرآن مى‌باشد؛ و به ترازوى قرآن كريم، معيار عدل و حكمى قاطعانه سنجيده مى‌شود.

شناخت هر موجودى از سنخ همان وجود است. از آن جا كه قرآن ريسمان متّصلى از باطن عالم حسّ تا آسمان عالم عقل است و پس از آن عرشِ عقل تا قاب قوسين يا نزديك‌تر است، چنگ زدن به پرچم هدايت تنها با دستان معرفتى است كه هم سنخ آن حد باشد. شناخت نزديك‌ترين حدّ حسّى آن يعنى- برترين درجه شهود محض ايمانى- براى قلبى ممكن است كه ديده‌هايش را دروغ نمى‌پندارد و بيناييش توهّم زا نمى‌شود و هرگز دچار بيمارى طغيان و خودبرترى نمى‌گردد و آن وجود رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و عترت پاك اويند، كسانى كه از يك نورند.

خداوند كريم خطاب به كافرانى كه دست از بيرق قرآن و اسلام مى‌كشند، مى‌فرمايد:

﴿وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ ۗ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾«3»

و چگونه كفر مى‌ورزيد در حالى كه آيات خدا بر شما خوانده مى‌شود، و پيامبر او در ميان شماست؟! و هر كس به خدا تمسّك جويد، قطعاً به راه راست هدايت شده است.

معارف قرآنى از امور محسوس و موهوم نبوده و نيز از امور اعتبارى و فرآورده دست بشرى نيست، بلكه از امور وجودى و حقيقى است. يگانگى و دانش و قدرت خداوند بر هر چيزى احاطه دارد و حيات ازلى و ابدى او فناپذير نيست و نظير اين اوصاف حقيقى كه قرآن در الهيّات بيان مى‌كند جملگى از دسترس وهم و خيال و احساس دور است.

جالب‌تر اينكه حضرت سجّاد (عليه السلام) در اين فراز، كلام نور را چنين تفسير مى‌فرمايد:

«نُورَ هُدىً لايُطْفَأُ عَنْ الشَّاهِدِينَ بُرْهانُهُ»

زيرا مطابق با فطرت اصيل انسانى است كه در آفرينش او نور توحيد نهادينه شده است. در هيچ زمان و مكانى دگرگونى و ناهمگونى نمى‌پذيرد و در افكار و دستان مردم دستخوش تحريف و تغيير نخواهد شد. از اين رو هر كه به آيات قرآن مجيد دست مى‌يابد، مى‌بيند كه همان است كه در جان و فطرت او جاى دارد و حقيقت او را مى‌طلبد.

از قرآن مجيد برمى‌آيد كه يكى از بارزترين و استوارترين خطى كه خداوند متعال ما را به آن هدايت مى‌كند، پايه گذارى زندگى بر پايه راه‌شناسى و پرهيز از آرزوها و الگوهاى دروغين و غلط است؛ زيرا انسان در هر جايگاهى كه باشد از ره آوردهاى عقل و وحى برخوردار است كه او را به جاده مستقيم هدايت مى‌كند.

بنابراين بايد در زندگى حق‌جو بود، چه پيشوا و فرمانده يا رهرو و فرمانبر؛ وگرنه پرچم را شيطان به دست مى‌گيرد.

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ﴾«4»

و برخى از مردم‌اند كه [همواره‌] بدون هيچ دانشى [بلكه از روى جهل و نادانى‌] درباره خدا [با اصرار بر يك اعتقاد بى‌پايه‌] برخورد خصمانه و گفتگوى ستيزآميز مى‌كنند، و از هر شيطان سركشى پيروى مى‌نمايند.

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ * ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۖ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ ۖ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾«5»

و از مردمان كسى است كه همواره بدون هيچ دانشى [بلكه از روى جهل و نادانى‌] و بدون هيچ هدايتى، و هيچ كتاب روشنى درباره خدا مجادله و ستيزه مى‌كند.* [آن هم‌] با حالتى متكبّرانه و مغرورانه كه سرانجام مردم را از راه خدا گمراه كند؛ براى او در دنيا رسوايى است و روز قيامت عذاب سوزان به وى مى‌چشانيم.

چون نادانى كه در جهل خود مقلّد است، درباره خدا از روى تقليد جاهلانه‌ مى‌خروشد و از هر شيطانى كه او را رهبرى كرده و بر او برترى يافته پيروى مى‌كند. در حالى كه بايد تحقيق و كوشش كند تا حقايق را بفهمد.

جاهل در اعتقادات حق ندارد از كسى مثل خودش تقليد كند، بلكه ناگزير است در اطاعت خود، يقين را مستند و حقيقى سازد وگرنه در چاه سرگردانى اطاعت از شيطان سركش مى‌افتد و به كيفر سوزانى گرفتار مى‌شود. ريشه جاهليّت كنونى هم كه سر به عصيانگرى از طاعت حق برمى‌دارد، به دوره جاهليّت قبل از اسلام بازمى‌گردد كه مردم بدون راهنما و كتابى رها شده‌اند، پس مردمان هيچ دوره و عصرى نبايد بدون پيشوا فرمان برند مگر پس از كسب آگاهى و هدايت از منبعى كه به وحى و حقّ متّصل باشد و قرآن جوامع بشرى را به سوى آن فرا مى‌خواند.

حياتى كه قرآن، مردم را به سوى آن هدايت مى‌كند، بر پايه تحقيق استوار است و آرزو و خيال بى اساس در دنيا و آخرت سودى ندارد. چون نظامِ تدبّر و تحقيق بر هر دو عالم و پيرامون آن دو، با حفظ ملكى و ملكوتى بودن حاكم است. بنابراين نظام آرزويى و بيهودگى جايى ندارد؛ زيرا قرآن حكيم همگان را به تحقيق با تدبّر دعوت مى‌كند و بايد در محتواى كتاب قرآن تفكّر نمود تا قلب هم با حقايق خلقت آشنا شود.

﴿هَٰذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾«6»

اين [قرآن‌] براى مردم، بيانگر [حوادث و واقعيت‌ها] و براى پرهيزكاران، سراسر هدايت و اندرز است.

قرآن، درخور فهم براى همه مردم در همه زمان‌ها و مكان‌هاست ولى گروهى از پرهيزكاران مى‌پذيرند، امّا گروهى همچون حيوانات چشم و گوش بسته به راه تاريكى قدم برمى‌دارند و به آتش فرو مى‌روند.

﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ ۗ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ﴾«7»

اين كتاب را تدريجاً به حق و راستى بر تو نازل كرد كه تصديق كننده كتاب‌هاى پيش از خود است؛ و تورات و انجيل را* پيش از اين براى هدايت مردم فرستاد، و فرقان را [كه مايه جدايى حق از باطل است‌] نازل كرد.مسلماً كسانى كه به آيات خدا كافر شدند، براى آنان [به كيفرِ كفرشان‌] عذابى سخت است؛ وخدا تواناى شكست‌ناپذير و صاحب انتقام است.

كافران بايد بدانند خداوند كه اندازه هر چيزى در دست اوست، ملاك هلاكت و نجات را تعيين مى‌كند و ادّعاهاى پوچ و آرزوهاى دروغين و دراز مدّت هر حزب و گروه جايگاهى ندارد، مگر حزبى كه ريشه آن در مكتب قرآن و وحى و رسالت باشد.


پيام‌هاى اساسى و نجات بخش براى انسان‌ها

اين فراز دعا داراى سه پيام اساسى و نجات بخش براى انسان‌ها است:

الف- با انديشه در براهين قرآن، نور و حقّانيّت به دست مى‌آيد، و هدايت پذيرى تنها ويژه كسانى است كه صاحب تعقّل و تفكّر باشند و از قرآن براى درك بهتر بهره گيرند.

ب- به قرآن خوب گوش فرا دهند و هنگام تلاوت آن سكوت را رعايت كنند و سكوت همراه با فهم و دگرگونى باشد، تا به مرور زمان شخصيّت قرآنى و ملكه عرفانى آن، در جان و قلب بنشيند و خوراك وجود او گردد. در اين راه از بيان ژرف‌ معصومان (عليهم السلام) در الگو بردارى از معارف قرآن و تفسير آيات آن كسب فيض نمايند.

ج- قصد او از گوش فرا دادن؛ پذيرش حق و راه‌يابى به صراط مستقيم قرآن باشد. با انتخاب راه قرآن، ترسى از هزاران خطّ انحرافى نداشته و با اطمينان قلبى به انجام وظايف قطعى خود بپردازد تا به نفس مطمئنه برسد و به سوى حق تعالى آرام گيرد.

در اين باره رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

إِنَّ رَحَى الْإِسْلامِ سَتَدُورُ، فَحَيْثُ ما دارَ الْقُرآنُ فَدُوْرُوا بِهِ، يُوشَكُ السُّلْطانُ وَ الْقُرآنُ أَنْ يَقْتَتِلا وَ يَتَفَرَّقا، إِنَّهُ سَيَكُونُ عَلَيْكُمْ مُلُوكٌ يَحْكُمُونَ لَكُمْ بِحُكْمٍ وَ لَهُمْ بِغَيْرِهِ، فَإنْ أَطَعْتُمُوهُمْ أَضَلُّوكُمْ وَ إِنْ عَصَيْتُمُوهُمْ قَتَلُوكُمْ. قالُوا: يا رَسُولَ اللَّهِ، فَكَيْفَ بِنا إِنْ أَدْرَكْنا ذلِكَ؟ قالَ: تَكُونُوا كَأَصْحابِ عِيسى‌: نُشِرُوا بِالمَناشِيرِ وَ رُفِعُوا عَلَى الْخَشَبِ. مَوْتٌ فى‌ طاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ فى‌ مَعْصِيَةٍ.«8»

سنگ آسياب اسلام به زودى به چرخش خواهد افتاد. پس شما بر محور قرآن بچرخيد، نزديك است كه قدرت‌ها و حاكمان با قرآن به پيكار برخيزند و از هم جدا شوند. به زودى شاهانى بر شما حاكم خواهند شد كه براى شما به گونه‌اى حكم مى‌كنند و براى خود به گونه‌اى ديگر. اگر از آنان فرمان بريد، گمراهتان مى‌كنند و اگر نافرمانى كنيد شما را مى‌كشند.گفتند: اى رسول خدا! ما وقتى آن زمان را درك كرديم چگونه باشيم؟حضرت فرمود: مانند يارانى عيسى (عليه السلام) باشيد كه اخبار و دين عيسى را نشر مى‌دادند تا جايى كه به صليب كشيده شدند. آرى، مرگ در حال اطاعت و بندگى خداوند از زندگى در معصيت و گناه بهتر است.

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در لحظه‌هاى پايانى عمر مبارك خويش چنين سفارش فرمود:

ألا إِنِّى مُخْلِفٌ فِيكُمْ كِتابَ اللَّهِ رَبِّى عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى‌ أَهْلَ بَيْتى‌ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلَىٍّ (عليه السلام) فَرَفَعَها، فَقالَ: هَذا عَلِىٌّ مَعَ الْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلِىِّ خَلِيفَتانِ نَصِيرانِ لايَفْتَرِقانِ حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلْهُما ماذا خُلِّفْتُ فِيهِما.«9»

آگاه باشيد من در بين شما، كتاب خدا، پروردگار بزرگ و بلند مرتبه‌ام را و خويشاوندانم؛ اهل بيت را به جا گذاردم، سپس دست على (عليه السلام) را گرفت و بالا برد و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على، اين دو از هم جدا نمى‌شوند تا كنار حوض نزد من آيند، پس آنچه را در دل آن دو جاى نهادم، بجوييد.

______________________________

(1)- غرر الحكم: 110، حديث 1961.

(2)- بحار الأنوار: 53/ 80، باب 29؛ مختصر بصائر الدرجات: 197.

(3)- آل عمران (3): 101.

(4)- حج (22): 3.

(5)- حج (22): 8- 9.

(6)- آل عمران (3): 138.

(7)- آل عمران (3): 3- 4.

(8)- الدرّ المنثور: 2/ 300، ذيل آيه 78 سوره مائده؛ كنز العمال: 1/ 216، حديث 1081.

(9)- بحار الأنوار: 22/ 476، باب 1، حديث 26؛ كشف الغمّه: 1/ 408.

فاستشفوه من ادوائكم، و استعينوا به على لاوائكم، فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال.
(از قرآن براى بيماريهاى خود شفا بطلبيد، و به آن براى حل مشكلاتتان استعانت بجوئيد، چه اينكه در قرآن شفاى بزرگترين دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.)
نهج‌البلاغه، خطبه 176


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^