به گرداب نادانيم مبتلا
مگردان، به طغيان مسازم رها
مگردان مرا عبرت ديگران
نگردند گمره ز من اين و آن
خدايا مسازم به مكرت دچار
مده ديگرى را به جايم قرار
مكن نامم از نيكبختان جدا
تنم را مگردان دچار بلا
نسازم بجان سخرهى آن و اين
بخشنودى خويش دارم قرين
به زحمت ميانداز خود را تمام
كه گيرى از اين بينوا انتقام