(ولى با اين همه محبت و بزرگوارى) فرمان دادى ولى من فرمان نبردم! و پرهيزم دادى ولى من پرهيز نكردم! و از آلوده شدن به گناه و نافرمانى بر
حذرم داشتى ولى من ازفرمان تو سرپيچى كردم! (و اين همه تمرد و سركشى) نه از سر دشمنى و گردنكشى بلكه اين خواهش دل و هواى نفسانى بود كه مرا به راهى واداشت كه تو پرهيزم داده بودى، و (شيطان) اين دشمن مشترك من و تو، مرا به اين نافرمانى فرمان داد، و با آن كه به ارعاب تو آگاهى داشتم و به عفو تو اميدوار بودم و گذشت تو را باور داشتم ولى باز به مخالفت با تو برخاستم در حالى كه (در ميان بندگان تو) شايستهترين بندهاى بودم كه در برابر اين همه نعمت نبايستى دل به نافرمانى تو مىدادم (و به گناه آلوده مىشدم).