فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 9 از دعای 5 ( نعمت حفظ و هدایت الهی )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ قِنَا مِنْكَ ، وَ احْفَظْنَا بِكَ ، وَ اهْدِنَا إِلَيْكَ ، وَ لَا تُبَاعِدْنَا عَنْكَ إِنَّ مَنْ تَقِهِ يَسْلَمْ وَ مَنْ تَهْدِهِ يَعْلَمْ ، وَ مَنْ تُقَرِّبْهُ اِلَيْكَ يَغْنَمْ .
بار خدايا! بر محمد و آل محمد درود بفرست. و ما را به لطف و مرحمت خودت از بلاها نگه دار. و ما را با توجه خود از ناگواريها حفظ فرما. و ما را به سوى خودت راهنمايى كرده و از خودت دور مساز. كسى را كه تو او را محافظت كنى سالم و بى گزند مى‌ماند. و كسى را كه تو راهنمايى كنى دانا و آگاه مى‌شود. و كسى را كه تو به خود نزديك گردانى سود مى‌برد.

خدا، پناهگاه انسان‌

اگر خداوند، انسان را پناه دهد، او را از افراط و تفريط دور مى‌كند و در واقع بنده مستقيم الحركات مى‌شود و به راه مستقيم هدايت مى‌شود و از انحراف در راستى و درستى و واقع شدن در هوا و هوس هلاك كننده سالم مى‌ماند و چون هدايت حاصل شد مانع گمراهى از صراط مستقيم مى‌شود و عبد به راه حق علم پيدا مى‌كند و چون علم پيدا كرد و به طرف خداوند حركت كرد قرب الهى براى او حاصل شده به سعادت ابد و به غناى حقيقى و ملك ابدى خواهد رسيد كه مستلزم سلامت و هدايت است و سلامت و هدايت مستلزم علم و قرب است و علم و قرب مستلزم غناى حقيقى و سعادت ابدى خواهد بود.


زير بناى سعادت‌

خودشناسى و يا معرفت نفس زيربناى سعادت بشر در جميع شؤون مادى و معنوى است. آدمى در پرتو خودشناسى به نيازهاى درونى و برونى خويش پى مى‌برد، عواملى را كه مايه تعالى و تكامل اوست تشخيص مى‌دهد، وظيفه شناس مى‌شود، به پاكى و نيكى مى‌گرايد و سرانجام به كمالى كه لايق مقام انسان است، نايل مى‌شود.


سعادت و خودآگاهى‌

كسى كه خواهان سعادت است بايد خود را بشناسد و از ذخاير درونى و برونى خويش آگاه شود، طبق سنن آفرينش قدم بردارد، كليه جهات مادى و معنوى را مورد توجه قرار دهد، تمايلات انسانى و غرايز حيوانى را به موازات هم، با رعايت تعادل و موازنه اقناع نمايد و هيچ يك را فداى ديگرى نكند، اين خود برنامه اسلام و راه و رسم مسلمانان راستين و دين شناس است.

امام رضا (عليه السلام) مى‌فرمايد:

لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْياهُ لِدينِهِ وَ دينَهُ لِدُنْياهُ وَ تَفَقَّهُوا فِى الدّينِ.«1»

از ما نيست آن كس كه دنياى خود را براى دين ترك گويد، يا دين خود را براى دنيا از دست بدهد. سپس خاطر نشان فرموده است كه آيين خدا را به درستى بشناسيد و با آگاهى از آن پيروى كنيد.


خودشناسى و ارزش آن‌

اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى، اهميت و ارزش خودشناسى را تذكر داده و پيروان خويش را به اين نكته متوجه كرده‌اند كه معرفت نفس مايه پيروزى و موفقيت انسان‌ها و خودناشناسى موجب سقوط و تباهى آنان است.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

هَلَكَ امْرُءٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.«2»

انسانى كه اندازه خود را نشناخت هلاك شد.

و نيز مى‌فرمايد:

نالَ الْفَوزَ الْاكْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَةِ الَّنفْسِ.«3»

كسى كه به خودشناسى دست يافته از بزرگترين خير و خوبى برخوردار شده است.

و نيز مى‌فرمايد:

مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبيلِ النَّجاةِ وَ خَبَطَ فِى الضَّلالِ وَ الْجَهالاتِ.«4»

كسى كه خود را نشناسد از مسير صحيح و نجات بخش دور مى‌شود و به راه جهل و گمراهى مى‌گرايد.

آرى، انديشه خودشناسى به انسان تحرك فكرى مى‌بخشد، پرده‌هاى غفلت و بى‌خبرى را مى‌درد، حس كنجكاوى و تجسس را بيدار مى‌كند. نيروى خرد را به كار مى‌اندازد و آدمى را به تعقل و مطالعه وا مى‌دارد، كسى كه از پى معرفت نفس مى‌رود و مى‌خواهد خويشتن را از جميع جهات مادى و معنوى بشناسد و از آغاز و انجام خود آگاه شود، طبعاً با سؤالات گوناگونى از اين قبيل مواجه مى‌شود: من‌ كيستم؟ چگونه ساخته شده‌ام؟ كى مرا ساخته؟ از كجا آمده‌ام؟ براى چه آمده‌ام؟ در اين سرا چه مى‌كنم؟ وظيفه من چيست و از اين جا به كجا مى‌روم؟

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم‌

كه چرا غافل ز احوال دل خويشتنم‌

ز كجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود

به كجا مى‌روم آخر، ننمايى وطنم‌

مانده‌ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا

يا چه بوده است مراد وى از اين ساختنم‌

تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمائى‌

يك دم آرام نگيرم نفسى دم نزنم‌

ارزش خودشناسى انسان بر مقياس پاسخ‌هاى صحيحى است كه به اين پرسش‌ها، البته به هر نسبتى كه درك طبيعى و معلومات اكتسابى شخصى زيادتر باشد مى‌تواند عميق‌تر فكر كند، سؤالات را در سطح وسيع‌ترى طرح نمايد، پاسخ‌هاى اساسى‌ترى به آنها بدهد و خود را بهتر بشناسد.

قرآن چه زيبا در اين زمينه مى‌فرمايد:

﴿وَ لَاتَكُونُواْ كَالَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِكَ هُمُ الْفسِقُونَ﴾«5»

و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى كرد؛ اينان همان فاسقانند.

«اصولًا خمير مايه تقوى دو چيز است: ياد خدا يعنى توجه به مراقبت دائمى اللّه و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه‌ اعمالى كه هيچ كار صغير و كبيرى وجود ندارد مگر اين كه در آن ثبت مى‌شود.

و به همين دلى توجه به دو اصل مبدأ و معاد در سرلوحه برنامه‌هاى تربيتى انبيا و اوليا قرار داشته و تأثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملًا چشمگير است.

قابل توجه اين كه قرآن در اين جا صريحاً مى‌گويد: فراموش كردن خدا سبب «خودفراموشى» مى‌شود، دليل آن نيز روشن است؛ زيرا از يك سو فراموشى پروردگار سبب مى‌شود كه انسان در لذات مادى و شهوات حيوانى فرو رود و هدف آفرينش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتيجه از ذخيره لازم براى فرداى قيامت غافل بماند.

از سوى ديگر فراموش كردن خدا همراه با فراموش كردن صفات پاك اوست كه هستى مطلق و علم بى‌پايان و غناى بى‌انتها از آن اوست و هر چه غير اوست وابسته به او و نيازمند ذات پاكش مى‌باشد و همين امر سبب مى‌شود كه انسان خود را مستقل و غنى و بى‌نياز بشمرد و به اين ترتيب واقعيت و هويت انسانى خويش را فراموش كند و لياقت‌هاى ذاتى خود را كه خداوند در او نهفته و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته به دست فراموشى مى‌سپرد و اين مساوى با فراموش كردن انسانيت خويش است و چنين انسانى تا سر حد يك حيوان درّنده سقوط مى‌كند و همتش چيزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود و اينها همه عامل اصلى فسق و فجور، بلكه اين خود فراموشى بدترين مصداق فسق و خروج از اطاعت خداست و به همين دليل در پايان آيه مى‌گويد: چنين افراد فراموشكار فاسقند«6»


خود فراموشى‌

خود فراموشى از جمله عيوب بزرگ معنوى و يكى از بيمارى‌هاى خطرناك اخلاقى است. آدمى بر اثر اين مرض دچار فرومايگى و دنائت روحى مى‌گردد، انسانيت را از ياد مى‌برد و از شرافت نفس غافل مى‌شود، به نداى وجدان اخلاقى بى‌اعتنا مى‌گردد و سجاياى انسانى را ناچيز مى‌شمرد چنين انسانى در معرض انواع آلودگى‌ها و سيئات اخلاقى قرار مى‌گيرد و همواره در مسير انحطاط و سقوط پيش روى مى‌كند.

او در گفتار و رفتار خويش مطيع هواى نفس و تمايلات غريزى است و در كارهاى غيرانسانى و خلاف اخلاق لاأبالى و بى‌باك است و عدل و انصاف و حقيقت را ناديده مى‌گيرد، به آسانى مرتكب گناه و ناپاكى مى‌شود و براى رسيدن به شهوات و تمنيات نفسانى به زشت‌ترين عمل دست مى‌زند، شرف انسانى را پايمال مى‌نمايد و خويشتن را از اوج انسانيت به حضيض حيوانيت تنزل مى‌دهد.

آرى، خود فراموشى مجازات كسانى است كه از آفريدگار جهان غافل مى‌شوند، خدا را فراموش مى‌كنند، مسؤوليّت خويش را در پيشگاه الهى از ياد مى‌برند، سنن تكوينى و قوانين تشريعى را ناديده مى‌گيرند و از برنامه‌هاى تعالى و تكامل سرباز مى‌زنند.


ارزش عمر

در نظر مردان الهى عمر و زندگى زمانى ارزش دارد كه با ياد خدا و در اطاعت بارى تعالى طى شود و آميخته به حق و فضيلت باشد وگرنه عمرى كه مايه افزايش اعمال ناروا و مجرى افكار شيطانى است و با گناه و ناپاكى مى‌گذرد بهتر است كه نباشد، همچنان كه امام زين العابدين (عليه السلام) مى‌فرمايد:

وَ عَمَّرنى ما كانَ عُمُرى‌ بِذْلَةً فى‌ طاعَتِكَ، فَاذا كانَ عُمُرى‌ مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاقْبِضْنى‌ الَيْكَ قَبْلَ انْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ الَىَّ، اوْ يَسْتَحْكِمَ‌ غَضَبُكَ عَلَىَّ.«7»

و مرا زنده دار، مادامى كه عمرم در طاعت تو به كار رود، و هنگامى كه عمرم بخواهد چراگاه شيطان شود، جانم را بستان پيش از آن كه دشمنى و نفرتت بر من پيشى گيرد، يا خشمت نسبت به من محكم و استوار شود.

لذا از نظر خداشناسى روش پيغمبران اين بود كه در آغاز مردم را به نداى درونى خودشان متوجه مى‌كردند و از معرفت فطرى كه با سرشتشان آميخته است سخن مى‌گفتند و حس خداجويى را در نهادشان بيدار مى‌كردند. نيروى عقلشان را به كار مى‌گرفتند، سپس از راه خودشناسى به آنان درس خداشناسى مى‌دادند و آنان با آگاهى از آفرينش حكيمانه خويش به آفريدگار حكيم معتقد مى‌ساختند.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَيْهِمْ انْبِيائَهُ لِيَسْتأدُ وهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِه‌ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغِ وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.«8»

پس خداوند رسولانش را برانگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا ادعاى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجت كنند، و نيروهاى پنهان عقول آنان را برانگيزانند.

در واقع مى‌توان گفت: مجموع برنامه‌هاى انسان سازى كه پيامبران خدا به مردم آموخته‌اند به چهار مرحله منتهى مى‌شود.

1- شناخت خدا.

2- شناخت نيروهايى كه خداوند در وجود بشر مستقر ساخته است.

3- شناخت تعاليم الهى در بهره‌بردارى از نيروها.

4- شناخت عواملى كه آدمى را از وظيفه‌شناسى باز مى‌دارد و از مسير انسانيت منحرف مى‌كند.

اين چهار مرحله در ضمن فرمايش امام صادق (عليه السلام) متبلور است:

وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ كُلَّهُ في ارْبَعٍ اوَّلُها: انْ تَعْرِفَ رَبَّك وَالثّانى: انْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ وَالثَّالِثُ: انْ تَعْرِفَ ما ارادَ مِنْكَ وَالرَّابِعُ: انْ تَعْرِفُ ما يَخْرُجُكَ مِنْ دِينِكَ.«9»

اول: آن كه خداى خود را بشناسى،

دوم: آن كه بدانى صانع حكيم در ساختمان تو چه دقت‌هاى حكيمانه‌اى را به كار برده است.

سوم: آن كه بدانى از تو چه خواسته است.

چهارم: آن كه بدانى چه چيزهايى تو را از دين بيرون مى‌برد.

خلاصه: بشر براى نيل به سعادت حقيقى بايد خود را آن طور كه هست، بشناسد جنبه‌هاى انسانى و حيوانى خويش را با هم به موازات هم مورد توجه قرار دهد و غرايز و شهوات را با معيارهاى عقل و وجدان اخلاقى اندازه‌گيرى كند و از افراط و تفريط بپرهيزد و برنامه زندگى را با موازين خلقت و سنن آفرينش منطبق سازد.

اگر تمام مراحل معرفت را پشت سر گذاشت و موفق از اين امتحان بيرون رفت، به شناخت الهى نايل گشته و در طريق هدايت، اللّه قرار مى‌گيرد و اگر در طريق‌ هدايت، اللّه قرار گرفت، مقرب درگاه او خواهد شد، و چون مقرب درگاه او شد ديگر وسوسه شيطان در او اثر نخواهد گذاشت.

همچنان كه خداوند در قرآن مى‌فرمايد:

﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَآئِفٌ مّنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ﴾«10»

مسلماً كسانى كه [نسبت به گناهان، معاصى و آلودگى‌هاى ظاهرى وباطنى‌] تقوا ورزيده‌اند، هرگاه وسوسه‌هايى از سوى شيطان به آنان رسد [خدا و قيامت را] ياد كنند، پس بى‌درنگ بينا شوند [و از دام وسوسه‌هايش نجات يابند.]

«طائف: به معنى «طواف كننده» است گويا وسوسه‌هاى شيطانى هم چون طواف كننده‌اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش مى‌كنند تا راهى براى نفوذ بيابند اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا و عواقب شوم گناه بيفتد آنها را از خود دور ساخته و رهايى مى‌يابد وگرنه سرانجام در برابر اين وسوسه‌ها تسليم مى‌گردد.

اصولًا هر كسى در هر مرحله‌اى از ايمان و در هر سن و سالى گه گاهى گرفتار وسوسه‌هاى شيطانى مى‌گردد و گاه در خود احساس مى‌كند كه نيرو و محرك شديدى در درون جانش آشكار شده است و او را به سوى گناه دعوت مى‌كند كه قرآن تنها راه نجات از آلودگى در چنين شرايطى را نخست فراهم ساختن سرمايه «تقوى‌» و سپس «مراقبت» و سرانجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا، ياد الطاف و نعمت‌هاى او و مجازات دردناك خطاركاران است، مى‌داند.

وسوسه‌هاى نفس و شيطان مانند ميكرب‌هاى بيمارى‌زا است كه در همه وجود دارند ولى به دنبال بنيه‌هاى ضعيف و جسم‌هاى ناتوان مى‌گردند تا در آنجا نفوذ كنند امّا آنها كه جسمى سالم و نيرومند و قوى دارند اين ميكرب‌ها را از خود دفع مى‌كنند.

جمله‌ ﴿فاذا هم مبصرون‌﴾ اشاره به اين حقيقت است كه وسوسه‌هاى شيطانى پرده بر ديد باطنى انسان مى‌افكند آن چنان كه راه را از چاه و دوست را از دشمن و نيك را از بد نمى‌شناسند، ولى ياد خدا به انسان بينايى و روشنايى مى‌بخشد و قدرت شناخت واقعيت‌ها را به او مى‌دهد. شناختى كه نتيجه‌اش نجات از چنگال وسوسه‌هاست«11»

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 75/ 346، باب 26، حديث 4؛ مستدرك الوسائل: 8/ 223، حديث 9309.

(2)- نهج البلاغه: حكمت 149.

(3)- غرر الحكم: 232، حديث 4641.

(4)- غرر الحكم: 233، حديث 4664.

(5)- حشر (59): 19.

(6)- تفسير نمونه: 23/ 541، ذيل آيه 19 سوره حشر.

(7)- صحيفه سجاديه: دعاى 20.

(8)- نهج البلاغه: خطبه 1.

(9)- الكافى: 1/ 50، حديث 11؛ معدن الجواهر: 43.

(10)- اعراف (7): 201.

(11)- تفسير نمونه: 7/ 67، ذيل آيه 201 سوره اعراف.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد تقی خلجی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^