گذشت و عفو حضرت محبوب بر سر تمام موجودات هستى سايه دارد.
گناه هر چه باشد، پس از اينكه گناهكار از غفلت درآمد و در مدار بيدارى قرار گرفت و به تناسب هر گناهش توبهاى بدرقه كرد، مثل اينكه نمازهاى نخوانده را به دايره قضا كشيد، مال حرام را به صاحبانش مسترد داشت، روزههاى نگرفته را گرفت، رابطه خود را با گناهان شهوانى قطع كرد، برابر با بشارات حق در قرآن بدون شك و شبهه در معرض عفو دوست قرار مىگيرد و از رحمت واسعهاش بهرهمند مىگردد.
در ضمن تفسير دعاى سى و نهم كه در طلب عفو بود مسائلى باز گو شد، در اينجا نياز به توضيح و تفسير نيست، آنچه مهم است اين است كه به بيان حضرت سجّاد (عليه السلام) اگر تكيه گاهم به اين عفو عالمگيرت نبود، بدون ترديد با اين گناهان رسوا كننده از دست مىرفتم، و اگر جاى فرار بود پا به فرار مىگذاشتم، ولى به قول امير المؤمنين (عليه السلام) در دعاى كميل:
و گريز از حكومتت ممكن نيست.
مولاى من اگر بنا به فرار باشد از گناهم به سوى عفوت مىگريزم، و از عصيانم به منطقه رحمتت فرار مىكنم.
محبوب من! از قلب اميدوارم با خبرى، از آرزويم كه چيزى جز عفو و رحمتت نيست با خبرى و مىدانى كه با اين اميد و آرزو به تو پناه آوردهام. اى عزيزى كه چيزى در اين عالمِ هستى، نه در غيب آن و نه در شهودش، از تو پنهان نيست.
يقيناً چيزى در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نيست.
﴿رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ ۗ وَمَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ﴾پروردگارا! يقيناً تو آنچه را ما پنهان مىداريم و آنچه را آشكار مىكنيم، مىدانى و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست.
﴿يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ﴾«4»روزى كه همه آنان آشكار مىشوند، [و] چيزى از آنان بر خدا پوشيده نمىماند.
الهى! اى وجود مقدّسى كه با قدرت قاهرهات آنچه را از ديد انسان پوشيده مانده در صحراى قيامت جهت حسابرسى حاضر مىنمايى و ريز و درشت عمل او را در برابر ديدگانش مجسم مىنمائى و با عدل و دادت با مردم محشر معامله مىكنى.
و ترازوهاى عدالت را در روز قيامت مىنهيم و به هيچ كس هيچ ستمى نمىشود؛ و اگر [عمل خوب يا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن كردن] مىآوريم، و كافى است كه ما حسابگر باشيم.
﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾پسركم! اگر عمل هموزن دانه خردلى و در درون سنگى يا در آسمانها يا در دل زمين باشد، خدا آن را [در قيامت براى حسابرسى] مىآورد؛ يقيناً خدا لطيف و آگاه است.
به ملك صبر و قناعت يگانه سلطان باش
طمع مدار ز اهريمنان سليمان باش
ز آتش غضب و آب كبر و باد غرور
بپوش ديده و با خاك راه يكسان باش
به همّت قوى و كارهاى شايسته
براى مردم عالم مثال و ميزان باش
اگر ز گردش ايّام ايمنى خواهى
به درد مردم درمانده عين درمان باش
تو را ز تربيت جسم حاصلى نبود
به فكر تربيت و پروريدن جان باش
مشو فكار از اين روزگار ناهموار
براى پست و بلند زمانه سوهان باش
اگر مطيع رسول خدا نمىباشى
تو را به جان على پس مطيع وجدان باش
چنانكه فكر زمستان كنى به تابستان
به كار خويش دمى هم به فكر پايان باش
به باغ علم و ادب آشيان گزين رنجى
ميان اهل سخن بلبل خوش الحان باش
حكايت توبه و ندامت انسان، يك قدمت تاريخى طولانى از آغاز ظهور آدم و حوّا (عليه السلام) بر عرصه گيتى دارد. او و همسرش به خاطر يك خطاى غفلتآميز كه از سوى ابليس به آنان وسوسه شد به حسرت و محروميّت از بهشت و بهرههاى معنوى گرفتار شدند و پشيمانى عجيبى وجودشان را فرا گرفت.
حضرت على (عليه السلام) حقيقت ماجرا را چنين شرح مىفرمايد:
آن گاه آدم را در سرايى كه عيشش بىزحمت در اختيار بود ساكن كرد، و جايگاهش را به امنيّت آراست، و او را از ابليس و دشمنى او ترساند. اما دشمنش به جايگاه زيباى او و همنشينىاش با نيكان رشك برد و او را بفريفت. آدم (به وسوسه دشمن) يقين را به ترديد، و عزم محكم را به دو دلى، و شادى را به ترس جابجا كرد، و ندامت را به خاطر فريب خوردن به جان خريد. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رويش گشود و كلمه رحمت را به او تلقين كرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد، سپس او را به اين دنيا كه محلّ آزمايش و ازدياد نسل است فرود آورد.
از مسائل مهمّى كه در برنامه تربيتى انسان پديد مىآيد؛ احساس گناه و نافرمانى بر اثر انديشه و كردار خلاف و ناپسند گذشته است. به ويژه اگر گناه سنگين و بزرگ باشد، كه تأثير آن در ذهن انسان به عذاب وجدانى تبديل مىشود. و روح را بسيار آزار و رنج مىدهد.
آدم اگر بخواهد مسير خود را در دنيا به سوى پاكى و پرهيزكارى دگرگون سازد و به راه حق بازگردد، بايد مسئوليّت سنگينى را به عهده گيرد و از گذشته خود برهد.
اين تفكّر مانند كابوسى ترسناك بر روح او سايه مىافكند و بر سر دو راهى انتخاب قرار مىگيرد. گاهى در اين لحظه حسّاس ناگهان عنايت غيبى و لطف خدايى حال او را فرا مىگيرد و نورى در قلب او مىافكند و دگرگونى اساسى در وجودش پديد مىآورد. اين بازگشت به فطرت توحيدى را توبه يا انابه ناميدهاند و برخى از علماى فرزانه، توبه را ترك گناه و پشيمانى ازآن و بازگشت به سوى خدا و انابه را دست كشيدن از غير خداوند و بازگشت با تمام وجود و حقيقت به سوى حق تعالى مىدانند و چنانچه با استغفار و تنبّه واقعى همراه گردد از توبه برتر است.
از اين مراد و مطالبى كه گذشت در قرآن مجيد به توبه نصوح تعبير شده است كه خداوند به مؤمنان در اين باره مىفرمايد:
اى مؤمنان! به پيشگاه خدا توبه كنيد، توبهاى خالص [كه شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ اميد است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو كند و شما را به بهشتهايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، درآورد، در آن روزى كه خدا پيامبر و كسانى كه با او ايمان آوردهاند، خوار نمىكند، نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان شتابان حركت مىكند، مىگويند: پروردگارا! نور ما را براى ما كامل كن و ما را بيامرز كه تو بر هر كارى توانايى.
دانشمندان بر پايه معانى گوناگون نصوح؛ تفاسير بسيارى براى اين لغت بيان كردهاند. از مجموعه ديدگاهها به دست مىآيد كه:
توبه نصوح توبهاى است كه بايد خالص و حقيقى و محكم بوده و به تعبير روايات معصومين (عليهم السلام) بدون بازگشت به گناه باشد و باطن انسان از ظاهر او بهتر گردد.
توفيق دستيابى به چنين بازگشتى در دنيا، نصيب برخى از گناهكاران شده است.آنان كه در يك لحظه سرنوشتساز متحوّل شده و به راه حق بازگشتهاند.
حكايت توبه فضيل بن عيّاض، بهلول نبّاش، معاذ بن جبل، ثعلبة بن عبدالرحمن، بشر حافى، شعوانه و ... و بسيارى ديگر كه نامشان در تاريخ از زمره عرفا و اولياى الهى ثبت گرديده است.
و گاهى چه بسا او را از تغيير برنامه زندگى و گرايش به هدايت و پاكى باز مىدارد و ندايى از درون به او مىگويد: توبه چه سودى دارد به كارت ادامه بده.
زنجير اعمال آلوده به گناه همچو دامى بر سر راه قرار مىگيرد و دست و پا را چنان مىبندد كه انديشه بازگشت را تيره مىسازد و رنگ سياه گناه بر دل مىنشيند.
گروهى از آدميان ساعتها بر سر دو راهىها ماندند و به تفكّر در سرانجام كار پرداختند، اما در اثر وسوسهها و آرزوهاى خيالى و پوچ شيطانى، بدون مشورت و راهنمايى از خيرانديشان به هلاكت رسيدند، از اين دسته: مشركان و كافران و ستمگران و منافقان و جاهلانى هستند كه در راه انتخاب دنيا و آخرت؛ لذّتهاى زودگذر دنيا را برگزيدند و انسانهاى زيادى را هم گمراه كردند.
نمونه بارز اين حالت، ماجراى عمر بن سعد در كربلا است. وقتى پيشنهاد سرلشگرى از سوى عبيدالله بن زياد به او داده شد بر سر دوراهى عزّت و ذلّت درماند و يك شبانه روز در انديشه فرو رفت و سرانجام با اين توجيه نفسانى كه امام حسين (عليه السلام) را مىكشم و بعد توبه مىكنم به سرزمين كربلا روانه شد و آن فاجعه بزرگ را پديد آورد ولى هرگز به آرزوها و توفيق توبه دست نيافت و با حسرت و خسارت دنيايى و آخرتى به جهنّم رفت.
بنابراين؛ هر انسانى در دنيا موفّق به توبه و انابه نمىشود؛ زيرا بايد پايه و شالوده انقلاب درونى او، به طور حقيقى فراهم شود تا توفيق بازگشت را بيابد.
در تاريخ آوردهاند كه: روزى يزيد بن معاويه به امام سجّاد (عليه السلام) گفت: اى على بن الحسين (عليه السلام)! اگر من توبه كنم توبه من پذيرفته مىشود؟
حضرت فرمود: اگر در پس نماز مغرب نافله غفيله را بخوانى بخشيده مىشوى!
حضرت زينب عليها السلام در آن مجلس عرض كرد: اى پسر برادرم چه مىگويى؟! او قاتل حسين بن على (عليه السلام) است. امام سجّاد (عليه السلام) فرمود: بله، اما او موفّق به خواندن آن نافله نمىشود.
امام سجّاد (عليه السلام) دليل چنين بىتوفيقى را در مناجات خويش بيان نموده و مىفرمايد: گناه سه خسارت سنگين به بار مىآورد:
خدايا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده.
گناه انسان را در نزد پروردگار بسيار خوار و پست و بىارزش مىكند و لباس ذلّت بر جان با ارزش انسان مىپوشاند و توبه به انسان شخصيّت و عزّت مىدهد.
دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پيچيده.
گناه انسان را به تدريج از حضرت دوست دور مىسازد، تا جايى كه او را از هر عبادتى و خدمتى محروم مىسازد و با ادامه جدايى، او را به حيوانى پست تبديل مىكند. توبه به ارتباط با دوست حقيقى جلوه ربوبى مىدهد.
بزرگى جنايتم دلم را ميرانده پس آن را با توبه به درگاهت زنده كن.
گناه، سبب مرگ قلب گشته و دل انسان به مرده متحرّكى تبديل مىشود. قيافه، صورت آدميزاد است ولى دل او قلبِ حيوان است. اين دل مردگى خسارت گناه است. حتى گناه توانايى دارد كه همه جان و روح را فرا بگيرد.
قرآن كريم گناه را عامل كور شدن قلب مىداند كه ادامه آن انسان را دچار شك و ريب مىكند و سرانجام از آيات انفسى و آيات آفاقى محروم مىگردد.
اين چنين نيست كه مىگويند، بلكه گناهانى كه همواره مرتكب شدهاند بر دلهايشان چرك و زنگار بسته است [كه حقايق را افسانه مىپندارند.]* اين چنين نيست كه آنان مىپندارند، بلكه اينان در آن روز از پروردگارشان محجوباند.* سپس آنان بىترديد وارد دوزخ مىشوند.
و از آيات ديگر استفاده مىشود، اعمال زشت انسان چون غبارى بر صفحه دل نقش مىبندد و آن را تيره مىسازد و مانع ادراك حقايق مىشود.
در دعاى سحر ابوحمزه ثمالى، از امام سجّاد (عليه السلام) نقل شده است:
همانا مسافر به سوى تو مسافتش نزديك است و تو از آفريدگانت هرگز در پرده نيستى، جز اينكه كردار زشتشان آنان را از تو محجوب نمايد.
توبه جان و دل را زنده مىسازد و راه نجات را هموار مىسازد. قرآن درهاى لطف و رحمت را بر روى هر انسانى با هر مقامى و با هر شرائطى باز مىگذارد. روشن است كه دعوت به بازگشت به سوى رحمت الهى نمىتواند بدون قيد و شرط باشد؛ زيرا او حكيم و خبير است كه كار بىحساب نمىكند اگر آغوش رحمتش را به روى همه گشوده و پيوسته آنها را به سوى خود فرامىخواند، به يقين آمادگىهايى در بندگان نيز فراهم است.
بنابراين بايد نخست دگرگونى بنيادى در وجود انسان نمايان شود؛ سپس پايههاى ايمان و اعتقادات فروريخته در اثر گناه، نوسازى مىگردد. و آنگاه ناتوانىهاى روحى و ضعفهاى اخلاقى را جبران مىنمايد.
از اين رو در آيهاى پر از رحمت و مغفرت و لطف و مهربانى فرموده است:
بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
آيه فوق به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) خطاب مىكند ولى مقصود انسان است. و بنابر روايات و تفاسير معصومين اين آيه از اميد بخشترين آيات قرآن است
آغاز آيه با نداى﴿يعِبَادِىَ﴾ اى بندگان من شروع مىشود، حتى كافران را هم فرا مىگيرد؛ زيرا خداوند، خويش را مولاى همه بندگان و سزاوار دريافت رحمت مىداند. و حق مولا بر عبد اين است كه او را عبادت و اطاعت نمايد. پيام بشارت پروردگار با زبان گرم و نرم به بندگان اميد مىدهد تا آنان خجالت نكشند. از اين رو با اينكه خطاب آيه به گناهكاران و خطاكاران است و چون خداوند هدايت و توبه بندگان را دوست مىدارد و بندگى آنان را مىخواهد؛ مانند پدرى نيست كه از رفتار فرزندش نااميد باشد و بگويد: تو فرزند من نيستى، يا اى نادان برو آدم شو! پس بدون خطاب تند اى گنهكاران يا طغيانگران و ... مىفرمايد: اى بندگانم! كه بر نفس خود زيادهروى كردهايد، از لطف و و گذشت من نااميد نشويد، بياييد همه را مىبخشم.
چقدر زيبا در اين آيه، محبّت و مهربانى و بزرگوارى به كار رفته كه هر دل سنگ صفتى را آب مىكند. سپس در ادامه خطاب مىفرمايد:﴿أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ﴾ اى كسانى كه زيادهروى بر نفس كردهايد، نمىفرمايد:
راغب در معناى لغت اسراف مىنويسد:
اسراف در لغت: به معناى تجاوز از حدّ هر عملى است كه انسانى مرتكب مىشود.
با قيد﴿عَلَى أَنفُسِهِمْ﴾ اراده مىفرمايد: گناه اسراف بر نفس است و اثر گناهانِ آدمى به خودش باز مىگردد و ضررى براى خداوند ندارد. خداوند حكيم در حقيقت از اسراف بر نفس؛ جنايت يا خيانت و معناى قريب به آن اراده فرموده است. و اين كلمه خفيفترين كلامى است كه جنبه محبّت و دلسوزى دارد كه در امانت خداوند خيانت نكنيد و شئون انسانيّت را به بازى نگيريد.
در سياق آيه، تعدّى بر نفس و جنايت بر آن عموميّت دارد و هر گناهى مانند شرك و قتل و دروغ و ... و گناهان بزرگ و كوچك را شامل مىشود و اختصاص به مؤمنان و مسلمانان هم ندارد.
بعد مىفرمايد:﴿لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ﴾ قنوط يأس از خير و رحمت اوست.
مراد از رحمت در آيه شريفه مغفرت است؛ زيرا رحمت مربوط به آخرت است نه دنيا و آخرت، ولى به قرينه جمله بعدى كه مىفرمايد:﴿يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾ مغفرت در دنياست و هيچگاه درِ رحمت و غفران الهى بسته نمىشود و ارزش توبه در دنيا آشكار مىگردد هر چند گنهكار پليدترين و حيوانترين آدميان باشد.
اگر حال بسيارى از مجرمان تاريخ را ببينيد كه بعد از ارتكاب گناهان كبيره چنان ناراحت و پشيمان مىشوند كه باور نمىكنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده مىدانند و بارها و بارها هم تكرار مىكنند و صدبار توبه را مىشكنند، كه با هيچ آبى قابل شستشو نيستند، ولى اين آيه به همه آنان نويد مىدهد راه به روى همه باز است.
در تفاسير و منابع معتبر از مصداقهاى بارز اين آيه، وحشى جنايتكار، قاتل حمزه سيدالشّهدا است كه به دستور هند، زن ابوسفيان جگر حمزه را بيرون آورد و به دندان كشيد. هنگامى كه خواست مسلمان شود به نزد رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) رفت و اسلام اختيار كرد و از كرده خويش توبه نمود، حضرت او را با آغوش باز پذيرفت و توبهاش را قبول كرد ولى حضرت به خاطر اندوه جانگداز عمويش حمزه به او فرمود: از جلوى چشم من برو يا هرگز با من رو به رو مشو، كه من نمىتوانم تو را ببينم. از اين رو وحشى به شام رفت و در اثر ميگسارى از دنيا رفت.«16»و همچنين در برخى از تفاسير قرآن، داستان بهلول نبّاش را براى شأن نزول اين آيه نقل كردهاند كه چكيده آن به شرح زير است:
«روزى جوانى گريان خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) رسيد. او در حالى كه به شدّت ناراحت بود گفت: از خشم خدا مىترسم حضرت فرمود: آيا شرك آوردهاى؟ گفت:نه، فرمود: آيا به حرام كسى را كشتهاى؟ گفت: نه، فرمود: اگر گناهانت همانند كوهها بزرگ باشد باز خداوند آنها را مىبخشد.
جوان گفت: گناه من از آسمان و زمين و عرش و كرسى بزرگتر است. فرمود:
گناهت از خدا هم بزرگتر است. او گفت: نه، خدا از همه چيز برتر است. فرمود: برو كه خداى متعال گناه بزرگ را مىآمرزد. سپس فرمود: حال گناه تو چيست؟ گفت: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از روى شما شرم دارم كه بازگو كنم، ولى حكايت من از اين قرار است كه هفت سال نبش قبر مىكردم و كفنهاى مردگان را بر مىداشتم تا اينكه روزى به هنگام نبش قبر به جسد دخترى از انصار برخورد كردم بعد از آنكه او را برهنه كردم شيطان مرا وسوسه كرد و با مرده او زنا كردم و ناگهان ندايى شنيدم كه گفت: واى بر تو از آتش ...
هنگامى كه سخن به اينجا رسيد پيامبر (صلى الله عليه و آله) سخت برآشفت و فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد. تو چقدر به دوزخ نزديك هستى.جوان بيرون آمد و سخت گريه كرد و سر به بيابان گذاشت و مىگفت: اى خداى محمد (صلى الله عليه و آله) اگر توبه مرا مىپذيرى پيامبرت را از آن باخبر كن وگرنه آتش از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از كيفر سوزان آخرت راحت كن، در اينجا پيك وحى بر حضرت نازل شد و آيه﴿قُلْ يا عِبَادِىَ الَّذِينَ ...﴾ را بر آن حضرت قرائت نمود.
و به نقل ديگرى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) در حالى كه تبسّم بر لب داشت، آياتى را تلاوت كرد و به اصحاب فرمود: كيست كه مكان جوان را به ما نشان دهد؟
حضرت به همراه يارانش، بهلول را در بين صخرهها يافتند و پيامبر (صلى الله عليه و آله) خاكها را از سر و روى او پاك نمود و فرمود: اى بهلول! بشارت باد تو را كه از آزاد شدگان آتش هستى. و به اصحاب خويش فرمود: اينگونه گناهان را جبران كنيد چنان كه اين جوان جبران نمود
سپس مىفرمايد:﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً﴾
خداوند در آيه فوق با چند واژه«لاتقنطوا»،«يغفر»،«جميعا»،«غَفُور»،«رَحِيم» بر لطف و اميدوارى به خود تأكيد فرموده است. حرف«ال» بر«ذنوب» هم هر گناهى را كه درباره شكستن حدود و تجاوز به حريم حق باشد را شامل مىشود. و كلمه«جميعاً» اين توسعه را مىفهماند كه محدوديّت در بخشش نيست و درياى رحمت پروردگار موّاج است.
البته بر اساس روايات ما مسأله حق النّاس در اينجا مطرح نيست؛ زيرا خداوند در دنيا و آخرت آثار و واجباتى بر حقوق مردم قرار داده است كه در محاكمه قيامت حسابرسى مىكند و همچنين پذيرش لطف و آمرزش خداوند، به شرط توبه و عمل صالح است كه در سوره فرقان مىفرمايد:
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدىهايشان را به خوبىها تبديل مىكند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
اگر توبه و كار نيك كنند خداوند هم گناهان آنان را به نيكىها تبديل مىكند وگرنه در قيامت هيچ توبهاى اثر ندارد و انسان به صورت آدميزاد محشور نمىشود.
پس مراد آيه كه مىفرمايد: خداوند همه گناهان را مىبخشد آن نيست كه انسان گناه كند و بگويد خدا مىآمرزد، بلكه مقصود اين است كه: گناهان هر قدر بزرگ باشد سزاوار آمرزيدن است، پس نبايد از رحمت خدا نااميد بود.
شاهد بر اين مطلب دو اسم از اسماى حسناى الهى با نام«غفور» و«رحيم» در كنار نام«اللّه» است كه تأكيد بر اين مىباشد كه من بخشنده و مهربانم و خود بندگانم را مىبخشم.
نكته مهمّى كه در آيه﴿يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾ نهفته است اين كه آمرزش و مغفرت همه گناهان از سوى خداوند سبب و دليل مىخواهد؛ سبب آن چيست؟
دانشمندان و مفسران قرآن گفتهاند:
سبب مغفرت دو چيز است:
1- شفاعت 2- توبه
شفاعت شامل شرك نمىشود؛ زيرا به دليل آيه شريفه:
مسلماً خدا اين را كه به او شرك آورده شود نمىآمرزد، و فروتر از آن را براى هر كه بخواهد مىآمرزد. و هر كه به خدا شرك ورزد، يقيناً به گمراهى بسيار دورى دچار شده است.
ناظر به شفاعت انسان است و مسأله شرك را نمىگيرد؛ زيرا شرك ورزيدن سبب انكار صفات ذاتى و فعلى ذات پروردگار مىشود و حقوق خداوند بر بندگان را نابود مىسازد. البته پس از قرائنى و اختلافى كه مفسّران پيرامون آيه فوق دارند اين مطلب به دست مىآيد.
بعضى گفتهاند:
عموم مغفرت، مقيّد به غير شرك و گناهانى است كه خداوند وعده عذاب و آتش داده است. ولى توبه قيدى ندارد كه بايد به طور كلّى از هر نوع گناه توبه نمود.
ارزش حقيقى توبه تنها در حيات دنياست و در هنگام مرگ و قيامت فايده و سودى ندارد؛ زيرا كسى كه آثار گناه و كيفر و آتش را مىبيند، به ناچار به طلب آمرزش و توبه روى مىآورد تا از دام عذاب خلاصى پيدا كند.
از آيات و روايات استفاده مىشود، توبه پيش از فرارسيدن مرگ پذيرفته مىشود ولى به هنگام ديدن نشانههاى مرگ توبه قبول نمىشود.
خداوند سبحان درباره چنين توبهاى مىفرمايد:
﴿وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾
و براى كسانى كه پيوسته كارهاى زشت مرتكب مىشوند، تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد [و در آن لحظه كه تمام فرصتها از دست رفته] گويد: اكنون توبه كردم. و نيز براى آنان كه در حال كفر از دنيا مىروند، توبه نيست. اينانند كه عذابى دردناك براى آنان آماده كردهايم.
ولى در آيه قبل از اين مىفرمايد:
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾
بىترديد توبه نزد خدا فقط براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مىشوند، سپس به زودى توبه مىكنند؛ اينانند كه خدا توبه آنان را مىپذيرد، و خدا همواره دانا و حكيم است.
روشن است كه مقصود خداوند از﴿يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ﴾ اين است كه: خطاكار در دار دنيا به زودى بازگردد نه همه را به آخر و آخرت بگذارد، تا در لحظههاى واپسين تسليم حق شود؛ اين دو رويى و فريب است.
در داستان غرق شدن فرعون در دريا آمده است:
لحظهاى كه امواج دريا فرعون را به كام مرگ كشيد گفت: به خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند ايمان آوردم و من از تسليم شدگان هستم، سپس خطابى قهرآميز از سوى حق شنيد كه فرمود: آيا اكنون توبه مىكنى در حالى كه از پيش عصيان مىكردى و از مفسدان بودى؟!»
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مىفرمايد:
دليل پذيرفته شدن توبه تا پيش از مرگ اين است كه: توبه در حال مرگ نوعى پشيمانى ناخواسته است. زمانى كه گنهكاران به خاطر ترس از كيفر الهى به آن روى مىآورند، حالتى است كه از بيرون بر آنان تحميل شده است و هيچ ارتباطى به انقلاب درونى و طهارت نفس و پاكى روح آنان ندارد. بنابراين ردّ توبه از جانب خداوند غفّار در لحظه مرگ از روى بخل نيست، بلكه به خاطر راست نبودن توبه انسان در آن وضعيّت ويژه است.
و امّا توبه در قيامت تأثيرى ندارد؛ زيرا در عرصه قيامت انقلاب درونى و تكليف و شريعت برداشته شده است و همه درونها و قصدها آشكار گشته است و مفهومى براى توبه نمىماند. پس بازگشت به دنيا و پشيمانى و جبران هم وجود ندارد تا توبه معنا پيدا كند.
شهيد مطهرى در اين زمينه مىگويد:
«انسان پس از آن كه از دنيا رفت، نظام زندگىاش به كلّى تغيير مىكند و عوض مىشود و امكان ندارد، كوچكترين استفادهاى از نظاماتى كه در اين دنيا هست بكند. عمل و توبه، پيشروى و پسروى، بالا رفتن و پايين رفتن و تغيير مسير و جهت دادن، همه مال اين دنياست.
اين كلام امام على (عليه السلام) است:
به درستى كه امروز زمان عمل است و بازخواستى نيست و فردا روز بازخواست است و عملى در آن ميسّر نمىباشد.
و توبه آن وقت است كه يك انقلاب درونى در وجود انسان پيدا مىشود چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده و مىبيند. در آنجا كه ادّعاى توبه مىكند و بگويد: خدايا! پشيمانم. آن اظهار پشيمانى انقلاب مقدّس درونى نيست، انقلاب آزاد نيست، پس علت اين كه در لحظات آخر، در حال معاينه آن دنيا، توبه انسان مقبول نيست، اين است كه توبه نيست نه اين كه توبه هست و مقبول نيست، اصلًا توبه نيست
نكته مهمى كه از نوشته شهيد مطهّرى برداشت مىشود اين است كه: تا انسان تكليف دارد، توبهاش صحيح است. هر گاه تكليف از مكلّف برداشته شد، توبه صحيح نمىباشد.
پس از مرگ چه در برزخ و چه در آخرت، نظام تكليف و تكوين و هستى در هم ريخته است. گناهكارى كه پس از مرگ از كار خود پشيمان مىگردد مانند مجرمى است كه وقتى چشمان او به چوبه دار مىافتد و طناب دار را بر گلوى خود احساس مىكند ناگهان از كرده خويش پشيمان مىشود. اين پشيمانى، فضيلت و افتخار و رشد و تكامل براى انسان ندارد. پس چنين توبهاى از ريشه بىارزش و فايده است.
بنابراين خداوند متعال در پاسخ مجرمان كه در جهنّم مىگويند: خدايا! بدبختى بر ما چيره گشت ما را به دنيا بازگردان، مىفرمايد:[خدا] مىگويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد!
به زبان عاميانه يعنى اى مسخره كنندگان! برويد خفه شويد حالا بيدار شديد و درخواست عفو و گذشت مىكنيد، اينجا جاى حساب و كتاب است. امور دنيا و سرگرمىها و آرزوها، انسان را به آن افسونها و ندامتها مىكشاند.
در حديثى پرمغز و تكان دهنده از امام صادق (عليه السلام) نقل گرديده است كه آيه:
و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مىآمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شدهاند، پا فشارى نمىكنند.
هنگامى كه آيه توبه نازل شد ابليس بالاى كوه ثور در مكّه رفت و با صداى بلند فرياد كشيد و سران لشگرش را فراخواند. آنان گفتند: اى سرور ما! چه شده است كه ما را فراخواندهاى؟! ابليس گفت: آيهاى نازل شده (كه پشت مرا مىلرزاند و مايه نجات بشر است) چه كسى مىتواند با آن مقابله كند؟
يكى از شياطين گفت: من مىتوانم با نقشهام چنين و چنان كنم. ابليس طرح او را نپذيرفت! ديگرى برخاست و نقشه خود را ارايه كرد باز هم نپذيرفت. سپس شيطانى به نام خنّاس ايستاد و گفت: من از عهده آن برمىآيم. ابليس گفت: از چه راهى؟ خنّاس گفت: آنان را با وعدهها و آرزوها سرگرم مىكنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامى كه مرتكب گناه شدند، توبه و استغفار را از يادشان مىبرم. ابليس گفت:تو مىتوانى از عهده اين كار برآيى. اين مأموريت را تا قيامت به تو سپردم.
از اين رو خداوند رحيم در سوره ناس سه مرتبه با ذكر ربوبيّت و مالكيّت و الوهيّت، خود را واسطه نجات و پناهندگى از شرّ شيطان خنّاس قرار مىدهد تا مردم از وسوسههاى او در امان بمانند.
______________________________
(1)- مصباح المتهجّد: 845؛ إقبال الأعمال: 707، دعاى كميل.
(9)- به نقل از سخنرانى آيت اللّه حاج شيخ احمد مجتهدى تهرانى.
(10)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 23؛ المناجات الخمس عشرة، مناجاة التائبين ليوم الجمعة.
(12)- بحار الأنوار: 95/ 82، باب 6، حديث 2؛ إقبال الأعمال: 68.
(15)- مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى: 230، ماده سرف.
(16)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 8/ 408، ذيل آيه 53 سوره زمر؛ سعد السعود: 211.
(20)- تفسير نمونه: 19/ 498- 508؛ تفسير الميزان: 17/ 278- 280، ذيل آيه 53 سوره زمر.
(23)- اشاره است به سوره يونس (10): 90- 91.
(24)- الكافى: 2/ 440، حديث 2؛ بحار الأنوار: 6/ 19، باب 20، حديث 4- 5.
(25)- نهج البلاغة: خطبه 42؛ غرر الحكم: 148، حديث 2695.
(26)- گفتار معنوى، مرتضى مطهرى: 140- 141؛ آزادى معنوى: 64- 67.
(29)- بحار الأنوار: 60/ 197، باب 3، حديث 6؛ روضة الواعظين: 2/ 479.