بارالها! تو را سوگند به آن نامهايى كه در گنجينه دارى (و كسى را به آنها راه نيست)، و به آن جلال و جمالى كه از تو در پس پردهها پنهان است (و از چشمها مستور)، كه بر اين (بندهى) زار و بىقرار و بر اين يك مشت استخوان رحمت آورى (بندهاى) كه تاب آفتاب تو را ندارد چگونه گرماى آتش (دوزخ) تو را تحمل تواند كرد؟! و (بندهاى) كه طاقت شنيدن صداى رعد (ابرها) را ندارد چگونه غريو خشم تو را تاب بياورد؟!