در جملات پايانى اين بخش از دعا، حضرت زينالعابدين (عليه السلام) عرضه مىدارد:
«الهى زحمت و رنج ما را بر نويسندگان گرامى آسان گردان و نامههاى ما را از حسنات و نيكىهاى ما پُرساز و ما را نزد آنان به بدى كردارمان مفتضح و رسوا مساز.»
مسأله كتاب يا پرونده يا نامه اعمال كه امروز بسته و در فرداى قيامت باز است، مسألهاى عظيم و وحشتآور و حقيقتى است كه در قرآن مجيد به طور مكرّر به آن اشاره شده است و كتاب خدا در اين زمينه به انسان هشدار داده كه مواظب و مراقب باشد كه پروندهاش با خطوط گناه و معصيت سياه نشود.
قرآن مجيد، كِرام كاتبين و رقيب و عتيد، دست و پا و پوست و زمين را حافظ اعمال انسان و تكميل كنندگان پرونده آدمى مىداند.
قرآن كريم، خداوند و پيامبر و ائمه معصومين را شاهدان اعمال انسان معرفى فرموده و راه هر عذرى را به روى انسان بسته است.
و بىترديد بر شما نگهبانانى گماشتهاند* بزرگوارانى نويسنده* كه آنچه را [از خير و شر] انجام مىدهيد، مىدانند [و ضبط مىكنند.]* به يقين نيكان در نعمت فراوانى قرار دارند* و مسلّماً گناهكاران در دوزخاند.
«اين حافظان، فرشتگان و قدرتهاى مافوق و محيط بر انسانند كه اعمال و آثار را حفظ و ثبت مىكنند و به صورت ثابت نگه مىدارند. آن چنانكه صفات و خواصِّ ثبت و متراكم شده در صفحههاى ذرّات هسته ياختههاى نسلى و نطفه و در سراسر ساختمان انسان، از نظرهاى نافذ و علمى نهان است و جز از طريق وحى، اوصاف آنها را نمىتوان دريافت.
اين آيات، اين گونه فرشتگان و مبادى ناپيدا را به چهار صفت توصيف نموده است كه سه صفت آن به صورت اسمى آمده و دلالت بر ثبات دارد. آخرين صفت، يا جمله فعليّهاى است كه مبيّن استمرار است و «ما» در ميان دو فعل دلالت بر تعميم دارد: اين نگهبانان گرامى و نويسندگانند، آنها مىدانند هر چه را كه انجام مىدهيد.
بيان اين اوصاف خاص: حافظين، كرام، كاتبين، يعلمون ... در آن حدّ و براى آن است كه انسان دچار غرور و غفلت نشود و مراقب انديشهها و اعمال خود باشد.وصف كرام در بين اين اوصاف، انسان گناهكار را اميدوار مىنمايد؛ زيرا اين فرشتگان حافظ و كاتب چون كرام و نماينده ربّ كريماند از ثبت و ابقاى گناه تا مىتوانند چشم مىپوشند و اعمال و نيّات خير و مؤثّر در كمال را اگرچه اندك باشد ثبت و نگهدارى مىكنند و آن را مىافزايند و از اين طريق انسان را در مسير كرامت و تكامل كه قانون اصيل عالم است پيش مىبرند.
آنچه در روايات معصومين در اوصاف اين فرشتگان آمده مطابق همين حقيقت است.
خلاصه اين روايات را شيخ صدوق رحمه الله چنين بيان كرده است:
«هيچ بندهاى نيست مگر آن كه بر او دو فرشته گماشته شده است كه همه اعمال او را مىنويسند. كسى كه قصد كار نيكى نمايد و آن را انجام ندهد، برايش يك حسنه مىنويسند و اگر انجام دهد ده حسنه مىنويسند. او اگر قصد سيّئه نمايد آن را نمىنويسند تا آن كه انجام دهد و چون انجام داد تا هفت ساعت از نوشتن آن خوددارى مىكنند، تا اگر توبه كرد نمىنويسند و اگر توبه نكرد يك سيّئه مىنويسند.
اين فرشتهها هر عمل كوچك و بزرگ تا دميدن در خاكستر را مىنويسند؛ تا مرد مسلمان ساكت است «محسن» نوشته مىشود و چون سخن گفت «محسن» يا «مُسىء» شمرده مىشود.
حفظ و ثبت اعمال به وسيله اين گونه حافظان به صورت محيط سرسبز و نعمتهاى پايدارى درمىآيد كه ابرار در آن با خوشى و رفاه به سر مىبرند و به صورت دوزخ درمىآيد كه فجّار در آن مىسوزند.
شيخ صدوق رحمه الله از ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل مىكند كه:
جاى اين دو فرشته از وجود فرزند آدم، در تَرقُوتين
اين بيان كه جاى اين نوع فرشتگان را از وجود آدمى در ترقوتين نشان داده است، مثل و تشبيهى است مانند:
و ما به او از رگ گردن نزديكتريم.
و شايد محلّ واقعى يا جاى عمل اين گونه فرشتگان از اين جهت در ترقوتين مىباشد كه مركز اعصاب و معبر شريانها و وريدهاى بزرگ و مفصل ميان سر و بدن است؛ از همين مركز، اراده و فرمان منجّز به سوى اعضا و عمل و حركت مىگذرد و احساسات و انفعالها كه در سراسر بدن و خون و قلب حادث مىشود به دستگاه مغز مىرسد و پيوسته محلّ بروز عمل و عكسالعمل مىباشد.
ديگر دستگاههاى بدن و نسوج مختلف، متأثر از انعكاسات پى در پى و مختلفى مىگردند كه به وسيله اعصاب و جريان خون از اين مفصل در آنها منعكس و ثبت مىشود و همه سلولهاى بدن صفحاتى براى ثبت اين انعكاسات مىباشند و سپس از آنها در نسل و صفحات نفوس و اعضاى انسان و اجزا و طبيعت و زمان ثبت
مىشوند.
«بدانيد بندگان خدا كه بر شما مراقبانى(رَصَداً) از نفوس شما و جاسوسانى(عُيُوناً) از جوارح شما و نگهبانان راستينى(حُفّاظَ صِدْقٍ) هست كه پيوسته اعمال شما و شماره نفسهاى شما را نگه مىدارند.
نه تاريكى شب ديجور شما را از چشم آنان پوشيده مىدارد و نه درهاى سخت و بسته از نفوذ آنها شما را دربرمىگيرد.»
از اين بيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) معلوم مىشود كه اين نگهبانان از اعماق نفس و جوارح انسان كه مراكز انديشه و عملاند رستهاند، بنابراين صفحات ثبت و ضبط آنها بايد نخست، نفس انسان و جوارح باشد.
و عمل هر انسانى را براى هميشه ملازم او نمودهايم، و روز قيامت نوشتهاى را [كه كتاب عمل اوست] براى او بيرون مىآوريم كه آن را پيش رويش گشوده مىبيند. [به او مىگويند:] كتاب خود را بخوان، كافى است كه امروز خودت بر خود حسابگر باشى.
از اين آيه نيز معلوم مىشودكه نامه اعمال و نويسندگان آن در وجود و با خود انسان هستند؛ نامه هر كس پيچيده و فشرده است و در روز قيامت گشوده و باز مىشود
اينچنين نيست كه مىپندارند [در آن روز] يقيناً پرونده بدكاران در سجّين است.* و تو چه مىدانى كه سجّين چيست؟* قضا و سرنوشتى حتمى [براى خائنان] است.
سجّين به قرينه وزن مبالغه و تقابل با علّيّين، به معناى زندان بس سخت مىباشد كه گويا سختى و تنگى آن افزوده مىشود: گمان و ناباورى مطفّفين هيچ درست نيست؛ چه، در حقيقت نوشته يا نوشتن تبهكاران درباره و در شأن، يا در محيط يا در جهت سجّين است؛ بنابراين معنى سجّين زندان و محيط عذاب و رنج است كه انديشه و عمل تبهكاران در جهت آن پيش مىرود و ثبات مىيابد.
اين معنا موافق است با آنچه مفسران گفته يا نقل كردهاند:
«روح تبهكاران از آسمانها به سوى زمين و از زمين به سوى سجّين رانده مىشود كه محلّ سپاهيان ابليس است.»
سجّين از چاههاى جهنّم است، سجّين نام كتاب جامع ديوان شرّ است كه در آن اعمال آنها ثبت مىشود. زندان ابدى تبهكاران را كه هميشه و با انواع عذاب در آن گرفتارند با تمثيل و تشبيه و مقايسه با سختترين زندانهاى دنيا نمىتوان شناخت.
آن زندان را به صورت ثبت شده اعمال تبهكاران و ستمكاران مىسازد و با اصرار به تبهكارى و گناه، ديوارهاى آن هر چه ضخيمتر و بلندتر و اعماق آن بيشتر مىگردد و از در و ديوار و محيط آن دود و آتشى برمىخيزد كه آتشگيره و افروزندهاش انسان گناهپيشه و اعمال او مىباشد و در آن نسيم رحمتى نمىوزد. آن زندان را جز از طريق وحى و انديشه برتر نمىتوان شناخت: ﴿وَ ما أَدْرَاكَ ما سِجّينٌ﴾.
دو كلمه: ﴿كتابٌ مَرْقومٌ﴾ تعريف و توصيف كوتاهى است براى اهل نظر و انديشمندان، تا رابطه عمل و ثبات آن را با نهايت بروز آن دريابند و از دريچه اين آيه و از دور به چگونگى سجّين نظر كنند.
سجّين كتاب است، چون صورت ثبت شده اعمالى است كه در جهت محدود و اقشار طبيعت و هبوطگاه غرايز حيوانى و در خلاف جهت تعالى انسان مىباشد؛ مرقوم است؛ زيرا تا اعمال، سخت و بارز و محكم نشود و از هر سو انسان را فرانگيرد، با تحوّل و توبه راه گريز از آن باز است، همين كه اعمال به صورت عادات سپس مَلكات و خويهاى بارز و ثابت درآمد و بندها و ديوارهاى آن محكم شد راه گريز از آن دشوار يا محال مىشود و از هر سو و هر جهت ديدگاه بينش را مىپوشاند و روح آزاد و بلندپرواز آدمى را در بند مىگيرد و منافذ ادراك را جز در مسير سجّين و به سوى جهنّم مىبندد.
تبهكاران سركش و ستم پيشه كه با طوفان شهوات و خودخواهيشان بندهاى اخلاقى و وجدانى و قانونى را پاره مىكنند و مىكوشند تا از هر قيد و بندى آزاد شوند چنان در همين جهان رفتار و خوهايشان مكتوب و مرقوم مىگردد و به بندهاى عادات و در ميان ديوارهاى گناه و سركشى سجّين خود گرفتار و زندانى مىشوند كه ديگر هيچ گونه خير و صلاح خود و ديگران را نمىبينند و در آن نمىانديشند و چنان گرفتار انعكاس اعمال و تضاد و كشمكش درونى و وحشتزدگى ناشى از آنها مىگردند كه از سايه خود مىهراسند و از لذّات عقلى و بهرهمندى از جمال هستى يكسره محروم مىشوند و تنها راه آسايش و خوشى را در تخدير احساس و اغفال عقل خود مىيابند و چنان از قلوب و عواطف خلق و رحمت خالق رانده مىگردند كه با همه به دشمنى برمىخيزند و با نظر بد و كينهتوزى مىنگرند؛ اينها در ميان دوستان و محافظان خود محروم و زندانى مىشوند و اين زندان پيوسته تنگتر و دشوارتر مىگردد تا سراسر جهان و هستى براى چنين زندانى، بندى به صورت زندانى وحشتزا و پر از شكنجه مىنمايد.»
حضرت سجّاد (عليه السلام) به پيشگاه حضرت ربّالعزّه عرضه مىدارد:
«الهى! زحمت و رنج ما را بر نويسندگان گرامى آسان گردان و نامههاى ما را از حسنات و نيكىهاى ما پُر ساز و ما را نزد آنان به بدى كردارهاى خود رسوا مكن
اگر كسى بخواهد پرونده و كتابى پاك و نورانى و ملكوتى و مورد رضايت حق داشته باشد و در قيامت در صف سر بلندان و عاشقان و مخلصان قرار گيرد، بايد در وادى معرفت قدم زند و دل از نور حقيقت با كمك نبوّت و امامت روشن سازد و تمام حركات و اعمال خود را هماهنگ با واقعيتهاى الهّيه نمايد و پروانهسان در عشق محبوب بسوزد تا از او هويّتى جز هويّت حق نماند و پروانهسان در عشق محبوب بسوزد تا از او هويّتى جز هويّت حق نماند كه ادعا و سهلانگارى و سستى و عافيتطلبى نه اين كه نفعى ندارد، بلكه محركهايى است كه انسان را از آسمان به زمين رانده و به چاه سجّين در مىاندازد.
در هر صورت ساعات پرقيمت روز را با توجّه به حضرت حق و ياد قيامت و اين كه فرشتگان مأمور حفظ عمل، تمام حركات انسان را به دستور خداوند مىنويسند و ثبت و ضبط مىكنند و با عمل صالح و اداى واجبات و كسب حلال و رفع حاجت حاجتمندان و نياز نيازداران، قدردانى كنيد تا به سعادت ابدى نايل گشته و از حسرت و پشيمانى غير قابل جبران در امان مانده، به لطف و عنايت و رحمت واسعه حضرت محبوب به بهشت عنبر سرشت و رضوان اللَّه اكبر و همنشينى با انبيا و شهدا و صدّيقين و صالحين برسيد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
خودتان به حساب خود برسيد قبل از اين كه در دادگاههاى قيامت به حسابتان برسند. و خويش را وزن كنيد تا معلوم شود چه اندازه بار معنوى داريد، قبل از اين كه شما را با ميزانهاى قيامت وزن نمايند. و براى برخورد به عرض اكبر و قيامت كبرى خود را آماه كنيد.
حضرت امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
از ما نيست آن كه در هر روز به محاسبه خود برنخيزد؛ اگر نيكى انجام داده به شكر حق بيفزايد و اگر بدى انجام داده استغفار كند و از عمل زشتش بازگردد.
امام حسن مجتبى (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىفرمايد:
بنده، مؤمن نيست مگر آن كه از خودش حساب بكشد سختتر از شريك از شريكش و مولا از عبدش.
امام صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوارش حضرت باقر (عليه السلام) نقل مىكند:
هيچ روزى بر فرزند آدم نمىرسد مگر آن كه آن روز به انسان مىگويد: اى آدميزاده، من روز جديدى هستم و از جانب خدا بر تمام برنامههاى تو شاهدم، با من به نيكى برخورد كن و ساعات مرا به عمل خير بگذران، تا در محاسبات قيامت بر تو آسان باشم. به حقيقت بدان كه پس از اين مرا نخواهى ديد.
حضرت علىّ بن الحسين (عليه السلام) فرمود:
فرشته مأمور به انسان، اعمال را در پرونده مىنويسد، اول و آخر صفحه عمل را به خير و نيكى بنويسيد، ما بين آندو بر شما بخشيده شود.
امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مىكند:
خوشا به حال كسى كه در پرونده عملش در قيامت كنار هر گناهى توبه يافت شود.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد بازار بصره شد، مشاهده نمود مردم عجيب سرگرم تجارت و داد و ستد هستند، گريه سختى كرد و فرمود:
اى بندگان دنيا و كارگران مادّيگران، شما كه روزها سرگرم سوگند خوردنيد و به شب در رختخواب به خواب اندريد و در بين روز و شب از آخرت غافليد، پس چه وقت زاد و توشه براى آينده تهيه مىكنيد و چه زمان به فكر قيامت مىافتيد؟
سعى كنيم دنياى ما دنياى مبغوض حق نشود كه چنين دنيايى انسان را به هلاكت ابدى وشقاوت دائمى و سرمدى دچار مىكند. ما مىتوانيم از دنياى خود بر اساس دستورهاى حضرت حق مزرعه آخرت را بسازيم.
اگر برنامههاى باطنى و ظاهرى ما هماهنگ با حقايق ملكوتيّه و واقعيتهاى الهيّه باشد، دنياى ما مزرعه آخرت، ورنه دنياى ما مسيرى به سوى سجّين و جهنّم است.
محمد بن مسلم بن شهاب مىگويد:
«از حضرت علىّ بن الحسين (عليه السلام) سؤال شد: چه عملى نزد خداوند افضل است؟ فرمود: بعد از معرفت خدا و رسول، برنامهاى بالاتر از بغض دنياى مذموم و زندگى غلط نيست كه براى اين بغض جهات كثيرهاى از صفات حسنه و اعمال صالحه هست.
براى معاصى شعبههاى زيادى هست. اول چيزى كه به آن معصيت خدا شد كبر از پذيرش حق بود و آن معصيتى بود كه ابليس دچار آن شد، از قبول حق ابا كرد و استكبار به خرج داد و از كافران شد. و حرص بود كه آدم و حوّا دچارش شدند، چنانكه در قرآن مجيد فرموده:
و از هر جا [و هر نوع ميوهاى] كه خواستيد بخوريد، و به اين درخت نزديك مشويد كه ازستمكاران [بر خود] خواهيد شد.
چيزى كه به آن نياز نداشتند در حالى كه از آن نهى شده بودند به طرفش رفتند و اين صفت به فرزندانشان منتقل شد به نحوى كه اكثر چيزى كه مردم به دنبال آن مىروند به آن حاجت ندارند.
سپس حسد بود و آن گناهى بود كه فرزند آدم دچارش شد و به سبب آن برادرش را به قتل رساند.
از اينهاست كه عشق شديد به زن و دنيا و رياست و راحت و عافيت و اضافه سخن گفتن و برترى جويى و ثروت پديد مىآيد.
تمام اين خصال ناپسند در عشق غلط به دنيا جمع است. انبيا و علما بعد از شناختى كه از اين واقعيتهاى داشتند فرمودند:
عشق زياد به دنيا رأس هر گناهى است. و دنيا دو دنياست: دنيايى كه انسان را به كمال و رشد و حقيقت مىرساند و دنيايى كه آدمى را از تمام واقعيتها محروم مىنمايد.
حضرت باقر (عليه السلام) از امام سجّاد حضرت زينالعابدين (عليه السلام) درباره برخورد صحيح اولياى الهى به دنيا روايت مىكند:
«بدانيد كه دنيابه شما پشت كرده و آخرت به شما روى آورده؛ براى هر يك از اين دو فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشيد و از اين كه فرزند دنيا قرار گيريد بپرهيزيد.
بياييد نسبت به دنيايى كه حجاب بين شما و خداست بى رغبت گرديد و به آخرت ميل پيدا كنيد.
بى رغبتان، زمين را بساط زندگى قرار داده و خاك را فرش خود نموده و آب را غذاى پاكيزه خود انتخاب كردهاند. آن چنان از دنيا بريدهاند كه گويى در آن نيستند.
آگاه باشيد، مشتاق به بهشت خالى از شهوات است و بيمناك از جهنّم بريده از محرّمات.
آن كه زاهد است سختىها بر او آسان است. خدا را بندگانى است داراى بصيرتى بالا؛ همچون آنانند كه اهل بهشت را در بهشت جاودانه مىبينند و همچون كه اهل جهنم را در عذاب هميشگى مشاهده مىكنند. همه مردم از شرّ آنان در امانند و ايشان را قلبى محزون و نفسى عفيف و حاجاتى خفيف است.
ايّام دنيا را كه ايّام كمى است در برابر عبادت و مصيبت و معصيت صبر مىكنند و از اين راه به راحت جاويد كه در آخرت ميسّر است مىرسند.
به هنگام شب براى عبادت بر پا مىايستند در حالى كه اشك ديدگانشان بر صورت جارى است، براى آزادى از عذاب فردا به درگاه حضرت ربّ الارباب به تضرّع و زارىاند.
به هنگام روز در بردبارى، در بصيرت، در نيكوكارى و در پرهيزكارى به سر مىبرند.
از خوفى كه در عبادت از عظمت محبوب و عذاب قيامت دارند بدنشان فوقالعاده نحيف و لاغر است، هر كس به آنان بنگرد، گويد مريض است، در حالى كه مريض نيستند، يا گويد مجنون است، در حالى كه جنون ندارد، اينان را از ياد جهنّم و آنچه در اوست امرى عظيم به جان رسيده است
فيض عاشق، آن سالك عارف، مىفرمايد:
ز خود سرى بدر آرم چه خوش بود به خدا
ز پوست مغز بر آرم چو خوش بود به خدا
فكندهام دل و جان را به قُلزُم غم عشق
اگر دُرى به كف آرم چه خوش بود به خدا
كنم ز خويش تهى خويش را ز خود بِرَهَم
ز غم دمار برآرم چه خوش بود به خدا
زديم از رخ جان زنگ نقش هر دو جهان
كه رو به روى تو آرم چه خوش بود به خدا
كنم ز صورت هر چيز رو به معنىِ آن
عدد دگر نشمارم چه خوش بود به خدا
______________________________
(2)- الاعتقادات، شيخ صدوق: 68.
(3)- ترقوتين: نام دو استخوان بالاى سينه و گردن در سمت راست و چپ بدن.
(4)- الاعتقادات، شيخ صدوق: 69.
(8)- پرتوى از قرآن: 225، قسمت اول از جزء 30.
(10)- پرتوى از قرآن: 241، قسمت اول از جزء 30.
(11)- بحار الأنوار: 67/ 73، باب 45، حديث 26؛ محاسبة النفس: 13.
(12)- محاسبة النفس: 13؛ مستدرك الوسائل: 12/ 153، باب 95، حديث 13759.
(13)- وسائل الشيعه: 16/ 99، باب 96، حديث 21083؛ محاسبة النفس: 13.
(14)- محاسبة النفس: 14؛ مستدرك الوسائل: 5/ 204، باب 25، حديث 5698، با كمى اختلاف.
(15)- محاسبة النفس: 14؛ بحار الأنوار: 5/ 328، باب 17، حديث 25.
(16)- بحار الأنوار: 90/ 280، باب 15، حديث 15؛ محاسبة النفس: 15.
(17)- مستدرك الوسائل: 13/ 274، باب 21، حديث 15335؛ الأمالى، شيخ مفيد: 118، حديث 3.
(19)- الكافى، 2/ 130، حديث 11؛ وسائل الشيعه: 16/ 8، باب 61، حديث 20822؛ المحجة البيضاء: 5/ 365.