آن وجود مقدسى كه آسمانها را برافراشته و ميليونها كهكشان و سحابى و ميلياردها ستاره نورانى كه بعضى از آنها چندين ميليون برابر خورشيد است، در اين فضاى با عظمت قرار داده، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد.
آن وجود عزيز و حكيمى كه زمين را با تمام برنامههاى حيرت انگيزش مهد حيات موجودات قرار داد و هواى مفرّح و ممدّ حيات را به او پيچيد و قسمت اعظم آن را آب قرار داد و قشرش را براى پرورش گياهان مستعد فرمود و انواع گياهان و حيوانات را در آن پرورش داد، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد. آن قادر متعالى كه فاصله زمين و خورشيد و فاصله زمين و ماه و فاصله ماه تا خورشيد و فاصله هر ستارهاى را تا ستاره ديگر و فاصله كهكشانى تا كهكشان ديگر را بر اساس عدل و نظم و حكمت و علم قرار داد، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد.
آن ذات مقدّسى كه باران را به موقع و به اندازه از سحاب رحمت، جهت پرورش موجودات و سيراب كردن تشنگان و طهارت موجودات بر سطح زمين مىبارد، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد.
آن وجود مباركى كه جهت تداوم حيات زمينيان، فصول چهارگانه قرار داد و اين فصول را معلول گردش بسيار منظم زمين به دور خورشيد قرار داد و شب و روز را با گردش وضعى زمين پديد آورد، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد.
آن محبوبى كه در تمام هستى اعم از بزرگترين پيكره و كوچكترين آن نظمى برقرار فرموده كه عقل عاقلان و عرفان عارفان و عشق عاشقان در آن سرگردان است و هرگز در امور هستى كمترين و كوچكترين اشتباهى رخ نمىدهد، دشوارىها به قدرت او آسان مىگردد.
آن حكيم على الاطلاقى كه جهان را با همه وسعتش از گازهاى مملوّ و منبسط در فضا و كيهان ساخته و به صورت صدها ميليارد توده عظيم منظم كهكشانى در آورده كه هر يك داراى صدها ميليون خورشيدند و برخى از خورشيدها سيصد ميليون سال نورى دورتر از خورشيد ما و بزرگتر از آن است. نور خورشيد پس از گذشت هشت دقيقه و كسرى به زمين مىرسد و نور در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر (پنجاه هزار فرسخ) سير مىنمايد، پس خورشيدى كه سيصد ميليون سال نورى با زمين فاصله دارد، در چه مدت نورش به زمين مىرسد؟! آرى، با قدرت چنين حكيمى و با لطف و رحمت چنين قادرى دشوارىها آسان مىگردد.
در كنار قدرت حق، وسعت سماوات را تا جايى كه توانستهاند با ابزار علمى مشاهده كنند، تا يك ميليارد سال نورى تخمين زدهاند.
هرگاه بخواهيم كره زمين را در برابر عظمت جهانهاى دور بسنجيم زمين مانند يك قطره آب در برابر اقيانوسهاست در حالى كه قطر كره زمين معادل 12800 كيلومتر و طول خط استوا 076/ 40 كيلومتر و حجم زمين برابر 000، 310، 841، 182 كيلومتر مكعب است. قدرتى كه اين همه عظمت و شگفتى در برابرش چيزى به حساب نمىآيد، دشوارىها از پرتو عنايت او آسان مىگردد.
آن ذات يگانهاى كه به هر يك از موجودات، خواص و آثار عجيبى عنايت كرد و بين تمام موجودات و آثار خواصّ آنها ايجاد هماهنگى فرمود و خلاصه به هر موجودى آنچه را كه لايق بود مرحمت فرمود، با قدرتش كه بىنهايت در بىنهايت است دشوارىها آسان مىشود.
آرى، مسأله از اين قرار است و در اين حقيقت هيچ شك و شبههاى نيست و اوضاع و احوال هستى و به خصوص حيات فرزندان آدم هم جز اين نشان نمىدهد، پس اضطراب و دلهره و هيجان و آشوب باطن به هنگام سختى، در حالى كه با لطف حضرت او آسان مىشود، معنا ندارد.
اى به دلِ خسته من نور عشق
سينه من از غم تو طور عشق
حسرت ديدار رخت بر دلم
شعله عشق تو به دل حاصلم
جاذبه عشق توام مست كرد
نيست بُدم نيست، مرا هست كرد
روشنى لطف تو مرا زنده كرد
تا به ابد زنده و پاينده كرد
محو سر كوى تو شد جان من
عشق تو شد گوهر ايمان من
عشق خود اندر دلم انداختى
با دل ديوانه من ساختى
اى غم تو عشق دل زار من
جستن لطف تو بود كار من
بنده شرمنده كوى توام
تا به ابد زنده ز بوى توام
آن پروردگار مهربان و رئوفى كه نطفه را در رحم مادر و در ظلمات ثلاث به همه چيز رساند و آن را ظرفِ سمع و بصر، روح و جان، روان و نفس، قلب و عقل، فكر و انديشه، پوست و گوشت، خون و استخوان، رگ و پى، دهان و دندان، لب و ابرو و ... قرار داد و صداى قلب مادر را در جهان رحم براى كودك آرام بخش و در آغوش مادر سينه رشد و آرامش مقرّر فرمود، سختىها به قدرت او آسان شود.
امام صادق (عليه السلام) در شهر مدينه كه فاقد ابزار علمى و وسايل پيشرفته امروز بود، به مادران توصيه سخت داشت به اين كه كودكان شيرخوار خود را در طرف چپ بخوابانند.
اين توصيه قرنها چون يك سفارش زايد يا بىمورد جلوه مىكرد علتش اين بود كه هيچ كس به فايده اين سفارش پى نمىبرد و بعضى هم به كار بستن اين سفارش را خطرناك مىدانستند و فكر مىكردند كه اگر طفل شير خوار در طرف چپ مادر خوابانيده شود ممكن است كه مادر هنگام خواب بغلطد و طفل را زير تنه خود خفه كند.
از محمد بن ادريس شافعى كه در سال 150 هجرى و دوسال پس از درگذشت امام صادق (عليه السلام) در غزّه متولد شد و در سال 199 هجرى در قاهره زندگى را بدرود گفت، پرسيدند كه آيا مادر طفل شيرخوار را بايد در طرف راست خود بخواباند يا در طرف چپ؟ در جواب گفت: بين چپ و راست تفاوتى وجود ندارد و مادر مىتواند طفل را در هر طرف خود كه راحتتر است بخواباند.
گاهى هم فرمايش حضرت صادق (عليه السلام) را مغاير با عقل سليم مىدانستند، چون از نظر آنها راست بيش از چپ احترام داشت و فكر مىكردند كه مادر بايستى طفل را در طرف راست خود بخواباند تا اين كه كودك از كرامت راست برخوردار شود.
نه كسى در شرق براى اين توصيه امام صادق (عليه السلام) ارزش قائل شد نه در غرب و حتّى در دوره تجدد دانشمندان با ديده انتقاد هر موضوع علمى را مورد توجه قرار دادند. و درصدد برنيامدند كه بفهمند آيا آن گفته از نظر علمى ارزش و فائده دارد يا نه؟
قرون شانزدهم و هفدهم و هيجدهم ميلادى كه قرون دوره تجدّد بود گذشت و قرن نوزدهم ميلادى فرا رسيد و در نيمه دوم آن قرن دانشگاه كورنيل در آمريكا ساخته و شروع به كار كرد.
«عزرا كورنيل، بانى دانشگاه كورنيل كه دوران شيرخوارگى و كودكى بسيار سخت را گذرانيده بود، تصميم گرفت كه در آن دانشگاه، يك انستيتوى مخصوص تحقيق در نوزادان و كودكان شيرخوار به وجود آورد. اين انستيتو در اولين سال شروع به تدريس از طرف دانشگاه كورنيل به وجود آمد و منضمّ به دانشكده پزشكى گرديد و اينك متجاوز از يك قرن است كه به تحقيق در مورد نوزادان و كودكان شيرخوار ادامه مىدهد.
در مسائل مربوط به نوزادان و كودكان شيرخوار، چيزى وجود ندارد كه مورد تحقيق اين مؤسسه قرار نگرفته باشد و در جهان هيچ مركز علمى از لحاظ داشتن اطلاعات راجع به نوزادان و كودكان شيرخوار به پاى اين مركز نمىرسد. محال است كه يك موضوع مربوط به نوزادان و كودكان شيرخوار وجود داشته باشد و اين مؤسسه راجع به آن تحقيق نكند، حتى تابلوهايى كه شكل نوزادان و كودكان شيرخوار روى آنها كشيده شده مورد تحقيق اين مؤسسه قرار گرفته است.
در نيمه اول قرن بيستم محقّقان اين مؤسسه تابلوهاى مربوط به نوزادان را در موزههاى دنيا از نظر گذرانيده و از 466 تابلو كه در موزههاى معروف جهان به نظرشان رسيد، ديدند كه اكثريت با تابلوهايى است كه در آنها مادران، كودكان خود را در طرف چپ بغل گرفتهاند.
در 373 تابلو، مادران، كودك خود را در طرف چپ در بغل داشتند و در 93 تابلو در طرف راست. بنابراين در هشتاد درصد از تابلوها كه در موزههاى معروف به نظر رسيد، مادران كودكان را در طرف چپ بغل گرفته بودند.
در ايالت نيويورك، چند زايشگاه وابسته به مركز تحقيق مربوط به نوزادان و شيرخواران دانشگاه كورنيل است و دكترهايى كه در آن زايشگاه كار مىكنند، نتيجه مطالعات و معاينات خود را براى مركز تحقيق مربوط به نوزادان و شيرخوران
مىفرستند.
از گزارشهايى كه در طى يك مدّت طولانى از طرف آن دكترها به مركز تحقيق مىرسيد، اين نتيجه به دست مىآمد كه در روزهاى اول بعد از تولد، وقتى نوزاد در طرف چپ مادر مىخوابد آسودهتر از آن است كه در طرف راست بخوابد و اگر او را در طرف راست مادر بخوابانند، در فواصل نزديك از خواب بيدار مىشود و شيون مىكند.محقّقان مركز تحقيق، مطالعات خود را منحصر به نژاد سفيد پوست آمريكايى نكردند بلكه درصدد برآمدند بدانند كه آيا در نژادهاى سياه و زرد نيز اين موضوع صدق دارد يا نه؟ بعد از يك دوره طولانى تحقيق در نژادهاى ديگر، متوجه شدند كه اين موضوع در تمام اقوام صدق مىكند و در همه جا نوزادان، به خصوص در روزهاى اول تولد، اگر در طرف چپ مادر بخوابند آرامتر از آن هستند كه در طرف راست مادر به خواب بروند و اين واقعيت اختصاص به نژاد سفيد پوست ندارد و يك واقعيت جهانى است.
مركز تحقيق دانشگاه كورنيل، بدون انقطاع اين موضوع را مورد مطالعه قرار مىداد. ساعتها شكم زن باردار از طرف پزشكان مركز تحقيق به وسيله اشعه مجهول مورد معاينه قرار مىگرفت تا اين كه جنين را در شكم مادر ببينند، اما از ديدن جنين چيزى بر اطلاعاتشان افزوده نمىشد تا اين كه هولوگرافى
بعد از اين مرحله و براى وقوف بيشتر، لازم بود بدانند توقّف ضربان قلب مادر، آيا در جنين عكسالعمل به وجود مىآورد يا نه؟ چون نمىتوانستند قلب مادر را متوقّف كنند؛ زيرا سبب هلاك آنها مىشد، تحقيق را در جانوران پستاندار ادامه دادند و هر بار كه قلب جانورى را كه جنين در زندان داشت متوقف مىكردند، مىديدند كه در جنين واكنش به وجود مىآيد.
آزمايشهاى مكرر در مورد چند نوع پستاندار، ثابت كرد كه وقتى ضربان قلب مادر متوقف مىشود، در جنين واكنش به وجود مىآيد و بعد از مرگ مادر، جنين به هلاكت مىرسد. براى اين كه جنين از خون قلب مادر كه به وسيله شريان بزرگ موسوم به آئورت برايش فرستاده مىشود، تغذيه مىنمايد و وقتى قلب مادر متوقّف گرديد، غذا به جنين نمىرسد و هلاك مىشود.
بعد از آزمايشهاى متعدد، دانشمندان مركز تحقيق دانشگاه كورنيل دانستند كه طفل در شكم مادر نه فقط عادت به شنيدن ضربان قلب او مىكند، بلكه ضربان به حيات وى نيز وابستگى دارد و هرگاه ضربان ادامه نيابد، طفل در شكم مادر از گرسنگى مىميرد.
عادتى كه جنين قبل از تولد، به شنيدن صداى ضربان قلب مادر دارد، طورى در وى نافذ مىشود كه بعد از تولد هم اگر صداى قَرعههاى قلب مادر را نشنود، احساس اضطراب مىنمايد و هوش كودك نوزاد به خوبى صداى قرعههاى قلب مادر را تشخيص مىدهد و به همين جهت وقتى نوزاد در طرف چپ مادر قرار بگيرد چون صداى قرعههاى قلبش را مىشنود، آرام مىگيرد، ليكن در طرف راست چون آن صدا به گوشش نمىرسد مضطرب مىشود.
اگر بانى دانشگاه كورنيل، يك مركز تحقيق راجع به نوزادان و شيرخواران در آن دانشگاه به وجود نمىآورد و آن مركز به طور مستمر راجع به نوزادان و شيرخواران تحقيق نمىكرد، معلوم نمىشد گفته امام صادق (عليه السلام) كه به مادران توصيه كرد فرزندان شيرخوار خود را در طرف چپ خود قرار بدهند و بخوابانند، مبتنى بر چه مصلحت و فايده مىباشد.
امروز در تمام شيرخوارگاههاى وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل در اطاقى كه نوزادان خوابيدهاند، دستگاهى است كه صداى قَرَعات قلب مادر را به وجود مىآورد و در تختخواب هر نوزاد يك گوشى مىباشد كه قرعات مصنوعى قلب مادر را به گوش كودك مىرساند.
قلب انسانِ بالغ، زن يا مرد، به طور عادى در هر دقيقه 72 بار مىطپد. در شيرخوارگاههايى كه وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل مىباشد، بارها آزمودهاند كه اگر شماره قَرَعات مصنوعى قلب مادر در هر دقيقه يك صد و ده يا يكصد و بيست قرعه شود صداى شيون تمام كودكان كه در يك اطاق هستند به گوش مىرسد و بايستى شماره قرعات مصنوعى قلب مادر در هر دقيقه 72 قرعه باشد تا اين كه كودكان مضطرب نشوند و به شيون درنيايند.
در شيرخوارگاههاى وابسته به مركز تحقيق، چند بار اين آزمايش را كردهاند، عدهاى از نوزادان را در اطاقى قرار دادهاند كه در آن جا صداى قرعات مصنوعى قلب مادر به گوش كودكان نمىرسيد و عدهاى را هم در اطاقى قرار دادند كه نوزادان در آن جا صداى قرعات مصنوعى قلب مادر را مىشنيدند، هر دفعه كه اين آزمايش را كردند، معلوم شد كه در اطاقى كه آن جا قرعات مصنوعى قلب مادر شنيده مىشود وزن كودكان سريعتر از كودكان اطاق ديگر زياد مىشود، در صورتى كه غذايى كه به كودكان دو اطاق داده مىشود از حيث نوع مشابه است! اما در اطاقى كه صداى قرعات مصنوعى قلب مادر شنيده مىشود، كودكان با اشتهاى زيادتر غذا مىخورند و كودكان اطاقى كه صداى قرعات مصنوعى قلب مادر در آن جا به گوش نمىرسد كم اشتها مىشوند.
در شيرخوارگاههاى وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل راجع به صداى مصنوعى قلب مادر از لحاظ شدّت آنهم تحقيق كردهاند و متوجه شدهاند كه اگر آن صدا شديدتر از صداى طبيعى قرعات قلب مادر باشد كودكان را مضطرب مىكند و به گريه درمىآيند.
يكى از پزشكان مركز تحقيق دانشگاه كورنيل ضمن سفرهايى كه در قارههاى جهان مىكرد دقت مىنمود كه بداند مادران در كشورهاى مختلف، در معابر، فرزندان خود را چگونه در آغوش مىگيرند. اين پزشك كه به اسم دكتر «لى سالك» خوانده مىشود و اكنون در مركز تحقيق دانشگاه كورنيل مشغول كار است مىگويد كه اكثر زنها در تمام قارههاى دنيا در معابر، فرزندان خود را در طرف چپ بغل مىگيرند
خداوندى كه پاره گوشتى را در سينه مادر، با قدرت كامله خود منبع اين همه آثار و فيوضات جهت آرامش و اطمينان و رشد و كمال و زمينهساز اشتها براى كودك گهواره قرار داده، در سايه قدرتش دشوارىها آسان مىگردد.
اگر شما در هنگام دچار شدن به بند دشوارىها، با تضرّع و زارى و انابه و توبه و توكّل و اعتماد و بصيرت و دوربينى به پيشگاه مقدّس حضرت ربّ العزّه رو كنيد، با كليد قدرت حق و رحمت و رأفت جناب او دشوارىهاى شما به طور قطع آسان مىگردد.
توكّل و توسّل، اعتماد و يقين، تضرّع و زارى، ورع و زهد، انفاق و خوشدلى، رأفت و رحمت و به خصوص توبه و دعا و زارى و مناجات، عجيب در حلّ مشكلات و آسان كردن دشوارىها موثّر است.
آرى، او وجود مقدس و مباركى است كه حضرت زينالعابدين، امام عارفان و قبله عاشقان، دربارهاش مىگويد:
امامان شيعه كه منابع علوم مُلكى و ملكوتى، سرّى و ظاهرى، نهان و آشكار، مادّى و معنوى و دنيايى و آخرتى هستند و قرآن مجيد و روايات به صراحت، آنان را راسخون در علم معرفى كرده و دانش و بصيرت آنان را مافوق دانش و بصيرت تمام جهانيان تا روز قيامت مىداند در دعاهاى حكيمانه خود كه از آنها به زبان عرفان تعبير به قرآن صاعد شده، به ما تعليم مىدهند كه حضرت حق جلّ شأنه به قدرت و به رحمت و به رأفت خود مشكلات و سختىها و دشوارىها را آسان مىنمايد به شرطى كه انسان در بروز مشكلات حوصله و صبر به خرج دهد و روى دعا و نياز و انكسار و ذلّت و خشوع و خضوع از حضرت او برنگرداند و به آن نحوى كه دستور داده شده از مشكلات و حوادث و پيشامدها بهره صحيح گرفته شود.
در دعاى سجده بعد از نماز حضرت زهرا عليها السلام آمده است:
اى آن كه جز او صاحب و مالكى نيست كه بخوانندش. اى آن كه فوق او معبودى نيست كه عارفانه ترسندش. اى آن كه غير او فرماندهى نيست كه پرهيزندش. اى آن كه او را وزيرى نيست كه آيندش. اى آن كه حريم حضرتش را پردهدارى نيست كه رشوه دهندش. اى آن كه وى را دربانى نيست كه به نزد او روند. اى آن كه حاجت خواهى از او جز به كرم وَ جودش نيفزايد و كثرت گناه جز عفو و چشمپوشى نياوردش، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مشكلات و دشوارىهاى مرا اعم از مادّى و معنوى آسان گردان.
در دعاى بعد از نماز حضرت زينالعابدين (عليه السلام)، آمده است:
اى آن كه اعمال و كارها و برنامههاى زيبا را ظاهر ساخت و كار زشت و نازيبا را جهت حفظ آبروى انسان پنهان داشت. اى آن كه به سرعت، بر گناه و عصيان توبيخ و مؤاخذه نكرد و پرده حرمت عاصى را ندريد. اى بزرگ گذشت، اى نيكو درگذرنده، اى فراخ آمرزش، اى دو دست گشاده به رحمت، اى داناى هر سخن نهان، اى مرجع نهايى هر شكايت، اى گرامى چشمپوش، اى بس بزرگ مايه اميد، اى آغاز كننده به نعمتها پيش از لياقت موجودات به آنها، اى مالك ما و آقاى ما و مولاى ما، اى نهايت ميل و عشق و علاقه ما، از تو مىخواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى.
راستى، در اين فرازهاى بلند و ملكوتى و جملات حكيمانه و عاشقانه دقّت كنيم تا آن طور كه بايد خداى خود و اسما و صفاتش را بيشتر بشناسيم و از اين به سعادت و سلامت خود بيفزاييم و به كسب خير دنيا و آخرت نايل آييم.
نقش رخ تو دايره نقطه دل است
بيرون شدن ز دايره بر نقطه مشكل است
هر جا كه مىكنم نظر از شرق تا به غرب
نقش خيال روى توأم در مقابل است
چندان كه گِرد خرمن هستى برآمدم
كاهى نيافتم كه ز ذكر تو غافل است
نقش تو صورتى است كه در پرده ضمير
مِهر تو مهرهاى است كه در حقّه دل است
گر بى تو تشنه جان بدهم ننگرم در آب
كآب حيات بى تو مرا زهر قاتل است
در دعاى بعد از نماز حضرت صادق (عليه السلام) آمده:
اى سازنده هر ساخته شده، اى مرمّت كننده هر شكسته، اى حاضر در ميان هر جمع، اى گواه هر سخن نهانى، اى داناى هر پنهان، اى حاضر بى غيب و غالب بدون مغلوبيّت، اى نزديك غير دور، اى همدم هر تنها، اى زنده زنده كننده مردگان و ميراننده زندگان، ايستنده بر سر هر جانى به موجب آنچه كسب كرده است و اى زنده به هنگامى كه زندهاى نبود، جز تو معبودى نيست، بر محمّد و آل محمّد درود فرست.
در دعاى بعد از نماز حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) است:
معبودا، صداها در برابرت رام و آرام گشته، خردهاى انديشمند در درك وجودت گم گشته، از مهابتت هر موجودى احساس ترس كرده و هر چيزى به سويت گريخته، بدون تو تمام برنامهها تنگ آمده، همه چيز را نورت پر كرده، در جلال و برجستگىات بلند پايهاى و در زيبايى و جمالت با رونقى و در قدرتت بس بزرگى و هيچ چيزِ سنگينى تو را خسته نكند، اى فرود آورنده نعمتم، اى گشاينده غمزدگيم، اى برآرنده حاجتم، درخواستم را عطا كن به حقّ خودت كه جز تو كسى نيست ....
در دعاى حضرت جواد (عليه السلام) است:
اى پروردگار! روانهاى فانى و پيكرهاى پوسيده، به حقّ فرمانبرى آن روانهاى بازگردنده به اجساد و به حقّ فرمانبرى آن پيكرهاى جوش خورده به رگهايشان و به حقّ فرمانرواييت در ميان آنها، و به حقّ حق ستانيت از آنها، در حالى كه خلايق در پيشاپيشت نگران صدور حكم نهايى تواند و اميدوار به رحمتت و در ترس از مجازاتت، از تو درخواست مىكنم. بر محمّد و آل محمّد درود فرست و قرار ده نور را در چشمم و يقين را در قلبم و يادت را در شب و روز بر زبانم و عملى شايسته را روزى من گردان.
در دعاى حضرت هادى (عليه السلام) آمده:
اى بسيار نيكوكار، اى پيوند دهنده، اى گواه هر غائب، اى نزديك غير بعيد، اى غالب بى مغلوبيّت، اى آن كه كسى نداند كه او چگونه است مگر خود او، اى آن كه به قدرتش نرسند، خدايا از تو مىخواهم به حقّ نام مستور مخزون پنهانت از هر كه خواستى، آن نام پاك بسيار پاك مقدّس نورانى كامل زنده قائم به ذاتِ بس بزرگ، نور آسمانها و زمينها، داناى غيب و شهود، بزرگ فرازمند، بس بزرگ، درود فرست بر محمّد و خاندان او.
دعاهاى پس از نماز رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) و حضرت مجتبى و حضرت سيّد الشهداء و حضرت عسگرى و امام عصر (عليهم السلام) مفصّل و مضامين قسمتى از جملاتش همانند دعاهايى است كه در سطور قبل ملاحظه كرديد.
اين واقعيتها را وقتى از نظر مىگذرانيم به اين حقيقت بيشتر آگاه مىشويم كه آسان شدن مشكلات به دست قدرت حق امرى بسيار سهل و برنامهاى فوق العاده خفيف و سبك است، به خصوص وقتى كه انسان در پيشگاه مقدّس او تواضع و خشوع و زارى و انابه نشان دهد، وگرنه اگر اراده حضرت او نباشد هيچ قدرتى نمىتواند گره از كار انسان بگشايد و مشكل و دشوارى او را آسان نمايد.
و اگر خدا گزند و آسيبى به تو رساند، آن را جز او برطرف كنندهاى نيست، و اگر براى تو خيرى خواهد فضل و احسانش را دفع كنندهاى نيست؛ خيرش را به هر كس از بندگانش بخواهد مىرساند و او بسيار آمرزنده و مهربان است.
در دعاى سِمات آمده است:
الهى، از تو مىخواهم به حقّ نام بزرگ و بس بزرگتر و عزيزتر و برجستهتر و گرامىترت كه چو خوانده شوى با آن براى باز شدن درهاى سخت بسته آسمان، به رحمتت باز شود و چون خوانده شوى با آن براى گشايش درهاى تنگ زمين، گشوده شود و چون خوانده شوى با آن براى آسانى سختىها، آسان شود و چون خوانده شوى با آن براى از نو زنده شدن مردگان، زنده شوند و چون خوانده شوى با آن براى برداشتن تنگدستى و پريشان حالى، برداشته شود.
و به آن كلمهات كه اراده و فرمان تكوينى توست كه به آن آسمانها و زمين را آفريدى و به حكمت آن چنانيت كه با آن پديدههاى شگفتآور ساختى و آفريدى با آن تاريكى را و قراردادى آن را شب و قراردادى شب را سكون و آرامش و آفريدى با آن روشنايى را و قراردادى آن را روز و قراردادى روز را جهت فعاليّت و كار و رستاخيز عمل و فعاليّت براى موجودات و روشن براى آنها و قراردادى از عجايب حكمتت خورشيد را جهت تابش و آفريدى به آن ماه را و قراردادى آن را نور و آفريدى با آن اختران را و قراردادى آنها را ستارگانى و چراغها و آرايش و سنگ پران و قراردادى براى آنها مشرقها و مغربها و قراردادى براى آنها برآمدنگاهها و راهها و مدار و شناگاهها و اندازهگرفتى براى آنها در آسمان جايگاههايى را، پس زيبا نمودى اندازهگيرى آنها را و اندام بخشيدى به آنها پس زيبا نمودى اندامسازى آنها را.
و به جبروتت كه زمين، اندك تابى در برابر آن ندارد و آسمانها در برابرش به زانو درآمده و قعر زمين در مقابلش رانده و فشرده شده به قعر بزرگترش و درياها در برابرش ايستاده و چشمهها از جوش و خروش افتاده و كوهها فروتن گشته و زمين با شانههايش باز ايستاده و همگى مخلوقات در برابرش مطيع شده و وزيدن گرفت در برابر آن بادها صداكنان در روان شدنشان و فرو نشست آتشها در آتشكدهها.
اگر در زمينه برنامههاى حق به دعاى مشلول مراجعه كنيد، در آن جا به مسائل و مطالب بهتانگيزى برمىخوريد كه شما را در معرفت نسبت به حضرت رشد مىدهد و اين معنا را در قلب شما يقينى مىنمايد كه كسى در اين پهنهگاه هستى جز وجود مقدس او شأنى ندارد و تمام چرخها در اين بزم آفرينش به اراده او مىچرخد و يك چرخ به فرمان كسى نيست و كليد حلّ تمام مشكلات فقط و فقط به دست حضرت اوست و احدى را در اين مسائل سهمى نيست كه بقيه اسباب و ابزار اراده اويند و جز به خواست وى كارى از دستشان برنمىآيد.
در قسمتى از آن دعا مىخوانيم:
اى روزى دهنده بشر، اى اندازهگير هر اندازه، اى والا جاه، اى استوار پايه، اى گرداننده روزگار، اى پذيرنده قربانى، اى منتگذار نيكوكار، اى داراى شكوه و سلطنت، اى مهربان، اى بخشنده، اى كسى كه هر روز در كارى است، اى آن كه كارى از كار ديگر بازش ندارد. اى بلند مرتبه، اى آن كه در هر جا هست، اى شنونده نجواها، اى اجابت كننده دعاها، اى برآورنده خواستهها و نيازها. اى فروفرستنده بركات، اى رحم كننده بر اشكها، اى درگذرنده از لغزشها، اى برطرف كننده ناراحتىها. اى سرچشمه خوبىها، اى بالابرنده درجات، اى دهنده خواستهها، اى زنده كننده مردگان، اى گرد آورنده پراكندهها، اى آگاه از نيتها، اى برگرداننده آنچه از دست رفته، اى كسى كه نجواها بر او مشتبه نشود، اى كسى كه درخواستها او را به ستوه نياورد و تاريكىها او را فرا نگيرد، اى روشنى زمين و آسمانها، اى فروريز نعمتها، اى دفع كننده بدفرجامىها ....
اين است آن وجود مقدس و منبع فيضى كه تمام كارها به دست قدرت اوست و تمام موجودات از رحمت واسعه حضرتش بهرهمندند و دشوارى و مشكلى نيست مگر آن كه با قدرت قاهرهاش آسان و سهل مىگردد.
چه بيچارهاند آنان كه او را نمىشناسند و پناهى جز او براى خود گرفتهاند و يارى غير او انتخاب نمودهاند.
در قرآن مجيد، بسيار در مقام پرسش آمده است كه اين همه عجايب خلقت و شگفتىهاى آفرينش و موجودات گوناگون و مخلوقات بى شمار و گرهگشايىها به وسيله كيست؟ آيا اين همه از به وجود آورنده هستى است يا قدرت و معبودى غير او؟! اوست كه به تنهايى با اراده و قدرت مطلقهاش اين مسائل را در مجارى خلقت به جريان مىاندازد، يا شريكى با اوست؟ اگر غير اوست آن غير كيست؟ اگر او را در برنامههايش شريكى هست آن شريك كيست؟
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه آسمانها و زمين را آفريد، و براى شما از آسمان آبى نازل كرد كه به وسيله آن باغهايى خرم و باطراوت رويانديم كه روياندن درختانش در قدرت شما نيست؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيّت او باشد؟ نه، نيست]، بلكه آنان مردمى منحرفاند [كه براى او شريك مىگيرند.]* [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه زمين را [براى موجوداتش] آرام و قرارگاه ساخت و در شكافهايش نهرهايى پديد آورد، و براى آن كوههايى استوار قرار داد [تا زير پاى اهلش نلرزد]، و ميان دو دريا [ى شيرين و شور] مانع و حايلى قرار داد [كه با هم مخلوط نشوند]؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد]؟! [نه، نيست] بلكه بيشترشان اهل معرفت و دانش نيستند.* [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه وقتى درماندهاى او را بخواند اجابت مىكند و آسيب و گرفتاريش را دفع مىنمايد، و شما را جانشينان [ديگران در روى] زمين قرار مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] اندكى متذكّر و هوشيار مىشوند.* [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه شما را در تاريكىهاى خشكى و دريا [به وسيله ستارگان و ديگر نشانهها] راهنمايى مىكند؟! و كيست كه پيشاپيش [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان مىفرستد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه براى او شريك قرار مىدهند.* [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه مخلوقات را مىآفريند، آن گاه آنان را [پس از مرگشان] بازمىگرداند؟! و كيست آن كه از آسمان و زمين شما را روزى مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟] بگو: اگر راستگوييد دليل خود را بياوريد.
خوشبخت آن كس است كه آن يار، يار اوست
خرّم دلى كه در او خار، خار اوست
كارى كه فال خير دو دنياست عاشقى است
فرخنده طالع است كه اينكار، كار اوست
رفتيم زير بار غم يار و مىرويم
خندان و شادكام كه اين بار، بار اوست
آتش گرفت و سوخت و خاكش به باد رفت
بيچاره دلخوش است كه اين نار، نار اوست
سردار عشق بر سردار فنا سرود
اين دار و هر چه هست در اين دار، دار اوست
حضرت سيّدالشهداء (عليه السلام) در دعاى عرفه عرضه مىدارد:
اى آن كه زمين را بر آب انباشتى و هوا را به آسمان مسدود كردى، اى آن كه تو را گرامىترين نامهاست. اى داراى آن چنان معروف و خوبى و احسانى كه بريده نشود. اى برانگيزنده همّتِ سواران براى نجات يوسف در بيابان بىآب و گياه و برآورندهاش از تاريكى چاه و قراردهندهاش پس از بندگى، فرمانروا. اى بازگرداننده او بر يعقوب پس از آن كه چشمانش از شدّت مصيبت فراق، سفيدى آورد. اى برطرف كننده بدحالى و بلا از ايّوب و جلودار ابراهيم از بريدن سر فرزندش بعد از پيرى و فناشدن عمرش. اى مستجاب كننده دعاى زكريّا و بخشنده يحيى به او تا از تك و تنهايى درآيد.
اى آن كه يونس را از شكم ماهى بيرون آوردى و دل دريا را براى نجات بنى اسرائيل شكافتى و دشمن آنان، فرعون را، با ارتشش غرق نمودى.
اى آن كه بادها را مژده دهندههايى در پيشاپيش باران رحمت خويش فرستادهاى. اى آن كه بر مجازات عاصيان از آفريدگانت شتاب نكردى. اى آن كه ساحران عصر موسى را از ورطه هلاكت رهانيدى پس از آن انكار طولانى نسبت به حقّ و حقيقت، در حالى كه در نعمت حق بودند و روزىِ او را مىخوردند و غير او را مىپرستيدند، با حق مخالفت مىكردند و با جنابش رقابت مىنمودند و فرستادگانش را تكذيب مىكردند. اى خدا ...
در دعاى بعد از زيارت ائمه سُرَّ مَنْ رأى (عليهم السلام) مىخوانيم:
اى داراى قدرت همه جانبه و رحمت بىنهايت در بىنهايت و منّتهاى پىدرپى و عطاياى پياپى و بخششهاى برجسته و موهبتهاى فراوان.
الهى سينهام را غرق غم كن
در آن سينه دلم همچون حرم كن
بزن برقى كه سوزد حاصلم را
فنا سازد همه آب و گلم را
درِ رحمت به رويم بازگردان
مرا با عاشقان همراز گردان
بود عشق وصالت آرزويم
همين باشد سراپا هاى و هويم
روانِ تيرهام بنماى روشن
ببر از گلخنم يا رب به گلشن
مرا از بند نفس آزاد بنماى
دلم از لطف و رحمت شاد بنماى
وسايل زندگى و اسباب حيات، به لطفت فراهم آيد، و فرمان و حكم به نيرويت جريان يابد.
در توضيح جمله اول اشارهاى به واقعه بسيار مهمّ جنگ بدر كرده، سپس مصداقى از مصاديق جمله دوم را به نگارش مىآورم.
«مهاجرين مكّه كه به دستور حضرت حق و طرح پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه و آله) از وطن خود آواره و به ديار غربت يعنى شهر مدينه آمده بودند، سر و سامانى نداشتند تا آن كه عقد اخوّت ميان آنان و مسلمانان مدينه برقرار گرديد و يار و همسايه و مددكار يكديگر شدند، اما در عين حال آزار و شكنجههاى مردم مكّه را از ياد نمىبردند و نمىتوانستند علاقه به وطن را هم فراموش كنند. همواره در مقام برمىآمدند خبرى از وطن بگيرند و از شهرى كه در آن جا نشو و نما نموده، از آب و هوايش استفاده كرده بودند و هم اكنون فرزندان و اقارب، دايىها و عموها و خويشاوندان تازه و قديمشان در آن جا به سر مىبردند كسب اطّلاعى كنند.
لاجرم چنين به نظرشان رسيد كه بايد كارى كرد كه قريش از نيرو و شوكت ما با خبر شود و مجبور گردد از ترس ما با ما كنار بيايد و بدين وسيله راه براى نشر دعوت دينى بازگردد و چارهاش اين است كه بر سر راه قافله مالالتجاره آنان رفته راه را بر آن ببنديم و ضرب شستى به ايشان نشان دهيم.
همين كار را كردند. در سال دوم هجرت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عبداللَّه بن جَحْش را با جماعتى از مهاجران گسيل داشت و نامهاى به وى داد و فرمود تا قبل از دو روز سر نامه را نگشايد و بعد از دو روز راه، نامه را قرائت نموده بر طبق دستورى كه خداوند به وى داده رفتار نمايد و احدى از همراهان را مجبور نكند.
عبداللَّه به راه افتاد بدون اين كه بداند به كجا مىرود، همى پيش راند و به خاطر اين كه دستور خدا در كار بود به منظور تنفيذ فرمان، با اعتماد و اطمينان به او، خود را يكسره به او سپرد و سريع پيش مىرفت. دو روز تمام راه پيمود، آنگاه نامه را گشوده قرائت كرد، ديد نوشته است: وقتى اين نامه را از نظر گذراندى پيش برو تا به نخله كه بين مكّه و طائف است برسى، در آن جا در كمين قريش مىباش و مرتّب اخبار قريش را به دست آورده براى ما بفرست.
عبداللَّه پس از قرائت نامه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نفرات خود را از مضمون آن آگاه ساخت و گفت: رسول الهى (صلى الله عليه و آله) به من دستور داده تا به سوى نخله روم و در آن جا در كمين قريش بنشينم و اخبار قريش را براى آن جناب بفرستم و نير امر فرموده كه احدى از شما را مجبور به كارى نكنم. اينك هر يك از شما ميل دارد به درجه شهادت برسد با ما بيايد و هر كدام از شما حاضر نيست، از همين جابازگردد و من خود، امر پيامبر را اطاعت نموده به راه مىافتم.
نفرات عبداللَّه همگى با وى موافقت كرده، آمادگى خود را اعلام داشتند و همه به سوى هدف رهسپار شدند در حالى كه اميد به خدا پيشاهنگ و اطمينان و اعتماد به او رهبرشان و عنايت پروردگارى نيز نيروبخش دلهاشان بود ولكن در بين راه شترى از ايشان گم شد و در جستجوى آن در بيابان شده و پارهاى از ايشان اسير قريش گشتند.
عبداللَّه و بقيه نفراتش همچنان مىراندند تا به نخله رسيدند و در آن جا كاروانى از قريش كه حامل مال التجاره ايشان بود مىگذشت و به محض آن كه به عبداللَّه و يارانش برخوردند دچار دهشت و ترس عجيبى گرديدند.
اصحاب عبداللَّه نيز متحيّر شدند كه چه كنند، اگر با آنان مصاف دهند در ماه حرام جنگيدهاند كه خود عمل حرامى است و اگر مصاف ندهند اينان فرداى همين شب به مسجد الحرام مىرسند و ديگر دستشان به ايشان نخواهد رسيد.
لاجرم لحظهاى متحيّر ماندند، لكن سرانجام رأيشان بر اين قرار گرفت كه بر ايشان حمله برند و مالالتجاره ايشان را به غنيمت برگيرند. همين كار را انجام دادند.
چيزى نگذشت كه واقد بن عبداللَّه تميمى با انداختن تيرى، عمرو بن حضرمى را هدف قرار داده و از پايش درآورد. عثمان بن عبداللَّه و حَكَم بن كيان هم اسير شدند و خداوند همه اموال و مال التجاره را نصيب لشگر اسلام گردانيد.
عبداللَّه بن جحش با همراهان به سوى مدينه بازگشتند و اموال و اسيران را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آوردند. به محض اين كه چشم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ايشان افتاد فهميد كه ميان آن دو گروه كارزار افتاده و مشركين فرارى شدهاند و اموالشان نصيب مسلمانان گشته، فرمود: من به شما دستور ندادم در ماه حرام دست به جنگ نزنيد و حاضر نشد آن اموال را تصرّف كند و به انتظار رسيدن وحى توقّف كرد تا حضرت حق تكليفش را روشن سازد.
لشكريان اسلام متأثّر گشته ترسيدند، نكند مرتكب گناهى شده باشند، ساير مسلمانان هم شروع كردند به خردهگيرى كه چرا بدون دستور خدا به چنين عملى اقدام كرديد. از آن سو قريش نيز به خشم آمده، گفتند: محمّد و يارانش حرمت ماههاى حرام را نگاه نداشتند و در ماه حرام دست به خونريزى زدند و اموال دشمن خود را به غارت برده و از آنان اسير گرفتند.
در چنين حالى خداى تعالى درباره جنگجويان مجاهد اسلام آيه زير را فرستاد و آنان را مشمول عنايت و لطف خود قرار داده فرمود:
از تو درباره جنگ در ماه حرام مىپرسند. بگو: هر جنگى در آن [گناهى] بزرگ است، ولى هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و كفرورزى به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگتر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شرك و بتپرستى] از كشتار بزرگتر است.
وقتى اين آيه شريفه نازل شد مسلمين از آن ترسى كه داشتند اندكى آسوده شده خوشحال گرديدند و مخصوصاً نفراتى كه مباشر جنگ بودند مسرور گشتند و رسول الهى اموال و اسيران را قبول كرد.
قريش فرستادهاى نزد آن حضرت گسيل داشتند و خواستار آن شدند كه آن حضرت بهاى اسيران را گرفته و ايشان را آزاد سازد. حضرت در جواب فرمود: اين كار را به شرطى مىكنم كه شما نيز دو تن مسلمانى كه اسير گرفتهايد آزاد سازيد، چه ما از شما به جان آنان مىترسيم و منتظريم تا اگر شما اسيران ما را كشتيد ما نيز اسيران شما را بكشيم.
قريش ناگزير شدند شرط آن جناب را بپذيرند و اسيران آن حضرت را نزد وى روانه سازند، خداوند بدين وسيله نعمت را بر مسلمين تمام كرد و وعده نصرتى كه داده بود عملى فرمود.
اما عبداللَّه بن جحش و همراهانش به نازل شدن اين آيه قناعت ننموده و اندوهشان زايل نگرديد، چون انتظار داشتند آيهاى در اجر و ثوابشان نازل شود، لذا به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عرض كردند: آيا مىشود جنگى پيش بيايد كه ما در آن شركت جسته و خداوند به ما اجر مجاهدان را مرحمت فرمايد؟ خداى تعالى در جواب آنان اين آيه را فرستاد:
يقيناً كسانى كه ايمان آورده، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
با نازل شدن اين آيه اندوهها زايل شد و دلها آرامش يافت و مسرّت تمام وجود مؤمنان را گرفت، چه مىديدند نعمت خدا و رحمت او ايشان را فراگرفته است.
اين سِريّه اولين جنگى بود كه سياست و روش حكومتى اسلام را روشن ساخت و در حقيقت اساسنامه نظام آن بود و چند نتيجه داشت كه اشاره مىشود:
نتيجه اوّل: اين كه جواب مشركين را داد كه جنگ و خونريزى در ماه حرام گناه بزرگى است.نتيجه دوم: اين كه فهماند كه خود مشركين مرتكب گناهانى شده و مىشوند كه بسى بزرگتر از آن است. و آن يكى اين است كه آنان از راه خدا جلوگيرى به عمل آوردهاند و در مقام برآمدند تا با تهديد و زور، مسلمانان را از دين اسلام برگردانند.
ديگر اين كه به خدا كفر ورزيدند و نيز اين كه سكنه مسجدالحرام را از آن جا بيرون كردند. و به خاطر همين جرائم بود كه خداوند قتال با آنان را تجويز كرد.
نتيجه سوم: اين كه در اثر اين جريان، قريش از اين ضربت و اين كه هم اموالش به غارت رفت و هم عدّهاى كشته داد و هم دو نفر اسير شدند، از آن غرور و نخوتى كه داشت پايين آمد و به همين جهت تصميم گرفت مسأله جنگ در ماه حرام را بهانه كرده و شبه جزيره عربستان را عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و يارانش بشوراند و كار جنجال را به جايى رسانيد كه مسلمين يقين كردند ديگر هيچ اميدى به سازش و اصلاح نيست.در چنين وضعى روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به مسلمانان خبر داد كه ابوسفيان، فرزند حرب، كاروان قريش را از شام به سوى مكّه مىراند و اموال و سرمايه تجارت قريش با آن كاروان است و شما مىتوانيد هم اكنون بر سر راهشان شده و با آنان كارزار كنيد، باشد كه خداوند نيروى شما را با آن اموال تقويت نمايد.
از آن سو ابوسفيان هم كه داستان نخله را داشت در تجسّس اخبار رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) و يارانش بود، هر كه را در راه مىديد از حال آن جناب مىپرسيد تا آن كه خبر يافت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ياران خود را به تعقيب كاروان وى روانه كرده. از ترس مال التّجاره و حرصى كه بر اموال خود داشت سخت در انديشه شد، تصميم گرفت به هر نحوى شده قريش را از اين جريان آگهى دهد، لاجرم ضمضم بن عمرو غفارى را اجير نموده روانه مكّه كرد و به وى گفت: بايد خود را به قريش برسانى و آنان را به سر وقت اموالشان بياورى و به ايشان بگويى كه محمّد و يارانش متعرض اموال ايشان شدهاند.
ضمضم در حالى كه بينى شترش را پاره كرد و بار آن را وارونه بسته و پيراهن خود را از عقب و جلو دريده بود به درب مسجدالحرام آمد و فرياد زد:
اى گروه قريش!، مال التّجاره، مال التّجاره، اى فرياد و اى فغان كه ابوسفيان با اموال شما مورد حمله محمّد و يارانش قرار گرفت، اى داد و بيداد، گمان نمىكنم بتوانيد او را دريابيد!
مردم همه در وحشت و اضطراب شدند و به سرعت اجتماعى تشكيل داده به مشورت پرداختند وسرانجام قرار شد هر چه زودتر حركت كنند و همين كار را كرده بدون استثنا همه شركت كردند و اگر برخى از آنان حركت نكرده كسى را به عوض روانه ساخت، از آن جمله ابولهب بود كه مردى را به مبلغ چهارهزار درهم كه از او طلب داشت اجير كرد تا با لشگر قريش براى نابودى اسلام و مسلمين حركت كند.
بعد از آن كه همه از تدارك اسباب سفر فراغت يافته و آماده حركت شدند، به يادشان افتاد كه ما همين چندى قبل با قبيله كِنانه جنگ داشتيم، يكى از آن ميان گفت: اگر ما حركت كنيم احتمال دارد كنانىها از دنبال بر سر ما بتازند و ما از رفتن به كمك ابوسفيان بازمانيم.
اما سراقة بن مالك كه از اشراف كنانه بود گفت:
من به شما پناه مىدهم و همه در امان من هستيد، برويد و از قبيله من نگرانى نداشته باشيد، من نمىگذارم از قبيله كنانه به شما آسيبى برسد. در اينجا رأى آنهايى كه مىگفتند بايد هر چه زودتر حركت كرد تقويت شد و همه به راه افتادند.
از آن سو رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از مدينه بيرون شد در حالى كه پيشاپيش لشگرش دو بيرق سياه در اهتزاز بود، يكى به دست علىّ بن ابى طالب و آن ديگر به دست انصار و با همراهان به دنبال شتران قريش به راه افتاد. در بين راه به مردى برخورد كرده از وى خبر كاروان قريش را بپرسيد، ولكن خبر نزد او نيافت و شب و روز به سرعت مىراند تا به نزديكى صفراء رسيدند. حضرت شخصى را فرستاد تا از ابوسفيان خبرى گيرد و خود پيش همى راند تا به ذفران يكى از بيابانهاى پيرامون دهكده صفراء رسيد، در آن جا بار گرفت و خبرگزاران به نزدش آمده گزارش دادند كه قريش همه از مكّه بيرون شده و به كمك ابوسفيان شتافتهاند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چون ديد مطلب رنگ ديگرى به خود گرفت با ياران خود به مشورت پرداخت. آرى، ديگر قافله مال التّجاره ابوسفيان مطرح نيست، بايد با لشگرى روبهرو شود كه نيرو و نفراتش چندبرابر نيروى اوست.
از ميان اصحاب، مقداد بن عمرو برخاست و عرض كرد: به هر جا كه خدايت دستور داده برو و ما يك قدم از تو جدا نمىشويم، ما آن كلامى را كه بنىاسرائيل در پاسخ دعوت موسى به ميان آورده، گفتند:
پس تو و پروردگارت برويد [با آنان] بجنگيد كه ما [تا پايان كار] در همين جا نشستهايم.
در جواب تو نخواهيم گفت؛ بلكه ما مىگوييم: تو و پروردگارت به كارزار دشمن برويد، ما نيز همراه شما هستيم و به همراه شما كارزار مىكنيم و به آن خدايى كه تو را به حقّ مبعوث فرموده اگر ما را به دورترين نقاط زمين گرچه حبشه باشد ببرى همراهت مىآييم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) دعاى خيرش فرمود، آنگاه رو به ساير ياران كرد و فرمود: اى مردم! رأى خود را اظهار داريد. مقصودش از مردم طايفه انصار بود. از ميان مردم انصار، سعدبن معاذ برخاست و گفت: اى رسول خدا! گويا مقصودت ما انصار بوده؟ حضرت فرمود: آرى، سعد گفت: ما به تو ايمان آورده و تو را تصديق نموده و شهادت داديم بر آن كه آنچه آوردهاى حقّ است و بر ايمان و شهادت خود عهد و پيمان سپرديم و آن اين بود كه در هر حال تو را اطاعت كنيم.
بنابراين يا رسول اللَّه! هر چه مىخواهى انجام ده و هر تصميم كه مىخواهى بگير كه ما با توييم و از تو جدا نمىشويم و به خدايى كه تو را به حق مبعوث فرموده، سوگند، اگر ما را به دريا عرضه بدارى و بفرمايى كه ما خود را به همراه تو در آن بيفكنيم خواهيم افكند و يك تن هم از ما تخلّف نخواهد كرد و هيچ ملاحظه ما را مكن؛ زيرا كه كوچكترين كراهتى از جنگيدن با دشمنانمان نداريم و ما خويشتندار در جنگ و هماوردان ميدان كارزاريم و اميدواريم خداوند از ما به تو رفتارى نشان دهد كه مايه خرسندى و روشنى چشمت باشد، ما را راه بينداز و از خدا توفيق و مدد بخواه.
هنوز گفتار سعد تمام نشده بود كه آثار خرسندى در رخساره رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نمودار شد، آنگاه فرمود: حركت كنيد و اميدوار ظفر باشيد، چه خداى تعالى مرا به يكى از اين دو بشارت داده: ما به طور مسلّم يا به قافله آنان ظفر مىيابيم و يا بر لشگريان آنان و گويا من هم اكنون قتلگاه آنان را مىبينم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و ياران از آن منزل حركت كرده در نزديكى بدر پياده شدند و آن جناب برخى از ياران خود را به سوى چاه بدر روانه كرد تا آن جا از قافله و يا لشگر قريش خبرى بگيرند. فرستادگان به دو نفر رسيدند كه مشغول آبكشى بودند، معلوم شد آب را براى لشگر قريش مىبرند، پرسيدند به كجا مىرويد و از چه قبيلهاى هستيد و هدفتان چيست؟ گفتند: ما سقايان قريش هستيم، ما را فرستادهاند تا براى آنان آب ببريم.
فرستادگان باور نكردند كه اين دو نفر وابسته به لشگر قريش باشند، احتمال دادند سقايان قافله مال التجاره ايشان باشند، به همين جهت آن دو را تحت شكنجه قرار دادند و آنها را مفصّل زدند، وقتى خوب از كارشان درآوردند ناچار گفتند: ما از قافله ابوسفيانيم، مسلمانان از كتك زدنشان باز ايستادند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مشغول نماز بود، وقتى اصحاب خود را مشاهده كرد نماز را تمام كرده، فرمود: اگر راست گويند كتكشان مىزنيد؟ و چون دروغ گويند: رهاشان مىكنيد! در حالى كه به خدا سوگند راست مىگويند و از لشگر قريشند نه از كاروان ايشان.
آنگاه رو به آن دو تن كرده، فرمود: به من بگوييد ببينم قريش كجا هستند، گفتند:
به خدا سوگند در پشت همين تل كه از دور نمودار است اردو زدهاند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيد عدّهشان چند است؟ گفتند بسيار است. فرمود چند نفرند؟ گفتند:
نمىدانيم. فرمود: خوراكشان در روز چند شتر است؟ گفتند: يك روز نُه شتر و روز ديگر ده شتر. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رو به اصحاب كرد و فرمود: لشگر قريش بين نهصد و هزارند. آنگاه رو به همه مسلمين كرد و فرمود: بدانيد كه مكّه همه جگر گوشههاى خود را در اختيار شما قرار داده است.
حال ببينيم ابوسفيان كاروان را به كجا سوق داد. او وقتى به گزارش جاسوسان خود از جايگاه مسلمين خبر يافت و فهميد كه مسلمانان بناى تعرّض به كاروان وى را دارند مسير كاروان را تغيير داده و از راه معمولى كنار رفت و بدر را در دست چپ قرار داده به كلّى از نظر مسلمين پنهان و ناپديد گرديد. وقتى كاملًا مطمئن شد كه كاروان را از دستبرد مسلمين نجات داده، رسولى نزد قريش فرستاد كه شما به منظور نجات دادن اموال خود از مكّه بيرون شديد و اينك من اموال را حفظ كردم، بنابراين هر جا كه هستيد به مكّه بازگرديد.
ابوجهل گفت: به خدا سوگند باز نمىگرديم تا آن كه به كناره چاه بدر برسيم و سه روز در آن جا به عيش و نوش و ميگسارى بپردازيم و خنياگران برايمان موسيقى بنوازند و عرب وحدت كلمه نيروى ما را بفهمد و از اين پس خيال حمله به ما را در سر نپروراند.
اخنس بن شريق با اين رأى مخالفت كرد و گفتههاى ابوجهل را پاسخ داد و به قبيله بنى زهره كه هم سوگند با قريش بودند گفت: اموال و افراد شما به سلامت نجات يافتند و منظور شما هم همين بود، اينك باز گرديد و ديگر وجهى ندارد بيهوده به ديارى سفر كنيد كه در آن جا منافعى در نظر نداريد؛ خيرخواهى مرا بپذيرد و گوش به حرف اين مرد مغرور ندهيد. و از آنجايى كه اخنس در ميان قبيله بنى زهره محبوبيت و وجهه خوبى داشت يك نفر زُهرى از گفته او سرباز نزد و هيچ كدام به بدر نيامدند.
صبح روز بعد به مسلمين كه در جستجوى كاروان ابوسفيان بودند خبر رسيد كه ابوسفيان مال التجاره را به منزل رسانيد و اينك بايد با لشگر قريش كه در فاصله مختصرى قرار دارد روبهرو شوند و در نتيجه آرزويى كه مسلمين به اميد رسيدن به آن خرسندى مىكردند مبدّل به يأس گرديد و جماعتى از ايشان به رسول الهى اصرار مىورزيدند كه به مدينه بازگردد و با لشگر قريش مصاف ندهد و در جنگ وارد نشود.
خداى متعال درباره ايشان مىفرمايد:
و [ياد كنيد] هنگامى را كه خدا پيروزى بر يكى ازدو گروه [سپاه دشمن يا كاروان تجارتى قريش] را به شما وعده داد، و شما دوست داشتيد بر كاروان تجارتى قريش دست يابيد، ولى خدا مىخواست پيروزى در ميدان جنگ را با فرمان نافذى [كه داير بر پيروزى مؤمنان و شكست دشمنان جارى ساخته بود] تحقّق دهد و ريشه كافران را قطع كند.
پس از مختصرى مسلمانان يكدل و يك جهت بر آن شدند كه با لشگر قريش مصاف دهند، به همين جهت خود را زودتر به آب بدر رسانيده و چاه را تصرف كردند. خداى تعالى بارانى فرستاد تا بيابان شنزار و لغزنده جهت آنان محكم و استوار گردد و قسمت لشگر گاه قريش كه زمينى خاكى بود گِل و لغزنده شود و بالأخره لشگر اسلام توانست خود را قبل از قريش به محلّ مناسب يعنى كنار اولين چاه در قسمت پايين بدر برساند.
آنگاه خود را آماده قتال كرده به مشورت پرداختند. در حالى كه گفتگو مىكردند سعد بن معاذ پيش آمد، عرض كرد: اى پيامبر خدا! اجازه مىدهى سايبانى جهت شما بر پا كنيم تا شما در آن جا قرار گيريد و مركبهاى شما را در كنار آن آماده نگهداشته و خود با دشمن مصاف دهيم؟ اگر پيروز شديم كه هيچ و اگر خداى نخواسته كشته گشتيم تو بر مركب سوار شده به پيروانت در مدينه ملحق شوى، چه آن مسلمانان كه در مدينه ماندهاند كمتر از ما به تو معتقد و علاقمند نيستند و اگر احتمال مىدادند كار تو سرانجام به جنگ منتهى مىشود هرگز تخلّف نمىكردند و اگر چنين پيشامدى رخ دهد ايشان شرّ دشمن را دفع مىكنند و از درِ خيرخواهى با كمك تو به جهاد مىپردازند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) او را بستود ودر حقّش دعا كرد. سعد با ياران به ساختن سايبان پرداخت تا اگر پيروزى و فتح نصيب او و يارانش نشد، آن منبع كرامت و عظمت به دست دشمن گرفتار نشود و بتواند خود را به باقى اصحاب برساند و دعوت خود را ادامه دهد، چه اسلام براى طائفه معيّنى نيامده بود، اگر همه اهل مدينه هم كشته شوند، او بايد بماند و ساير قبايل عرب و ديگر ملل دنيا را رهبرى كند.
قريش نيز آماده جنگ شدند و شخصى را فرستادند تا از مسلمانان خبرى بياورد.
آن شخص بازگشت و خبرآورد كه اصحاب محمّد سيصد نفر و يا كمى كمتر و يا بيشترند و هيچ كمينى هم ندارند و از آب هم بسيار دورند، ولكن با همه اين احوال مردمى هستند كه جز شمشير پناهگاهى براى خود قائل نيستند و جز به ايمان ثابت و يقين استوار خود اتكايى ندارند.
اين خبر، رعب و وحشتى در دلهاى قريشيان ايجاد كرد و برخى از عقلاى آنان به اين فكر فرو رفتند كه اگر سپاه اسلام همه آنان را بكُشند حرمتى براى مكّه باقى نخواهد ماند. از ميان آنان عتبة بن ربيعه برخاست و گفت: اى گروه قريش، به خدايم سوگند! شما از اين كه با محمّد و يارانش مصاف دهيد كارى از پيش نمىبريد؛ زيرا اگر او را بكشيد پيوسته چشمتان به روى مردمى باز مىشود كه يا پسر عمويش را كشتهايد و يا پسر خالهاش را و يا مردى از عشيرهاش را؛ پس بهتر اين است كه بازگرديد و او را به عرب بسپاريد، چه اگر ساير طوائف عرب او را بكشند شما به مقصود خود نايل آمدهايد و اگر او بر عرب فايق آمد شما كارى كه مايه كراهت و ندامتتان شود نكردهايد.
كلام عتبه به گوش ابوجهل رسيد، او پر از خشم و غيظ شد و كينههاى ديرينهاى را كه با مسلمين داشت يادآورى كرد. و همين معنى باعث شد كه همه بر قتال سپاه اسلام يكدل و يك جهت شوند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) وقتى كثرت عدد دشمنان و بسيارى نيروى آنان را ديد به ميان ياران آمد و با سخنان گرم و دلنشين خود روحيه آنان را تقويت كرده و به تنظيم صفوف ايشان پرداخت و دستور داد قبل از آن كه وى فرمان دهد حمله نكنند و فرمود:
چنانچه دشمن را محاصره كرديد با تير به ايشان حمله كنيد. آنگاه به عريش خود يعنى سايبان بازگشت در حالى كه از سرانجام كار ياران نگران بود، در آن جا به درگاه خداى سبحان ملتجى گشته و از اودرخواست پيروزى و تنجيز وعده مىنمود و تضرّع و زارى همى كرد و گفت:
بارالها! اين قريش متكبّر و متعصّب است كه همواره با تو مخالفت و دشمنى مىورزيد و فرستادهات را تكذيب مىكرد، اينك روى آورده تا با پيغمبرت بجنگد.
پروردگارا! آن نصرت كه مرا بدان وعده فرمودى بفرست. بارالها! اگر امروز اين گروه كه با من هستند كشته شوند ديگر كسى تو را پرستش نخواهد كرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) همچنان دعا همى مىكرد و رو به قبله دست به دعا بلند داشت تا ردايش از شانهاش بيفتاد و آن قدر ادامه داد تا خواب او را گرفت، در عالم رؤيا يارى خدا را به چشم ديد و نيز به حالت وحى درآمد و اين آيه بر وى نازل شد:
اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز كه اگر از شما بيست نفر صابر باشند بر دويست نفر چيره مىشوند، و اگر از شما صد نفر [صابر] باشند بر هزار نفر از كافران چيره مىشوند؛ زيرا آنان گروهى هستند [كه حقايق توحيد و قدرت خدا را] نمىفهمند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پس از گرفتن اين وحى، به ميان سپاه خود آمد و آنان را بر قتال با كفّار تحريص كرده و فرمود: به آن خدايى كه جان محمّد در دست اوست هيچ يك از شما امروز با اين كفّار نمىجنگد و با صبر و پايدارى كشته نمىشود مگر اين كه خداى تعالى تو را به بهشت درخواهد آورد. آنگاه مشتى خاك از دست اميرالمؤمنين (عليه السلام) گرفته و آن را به جانب كفّار پاشيد و فرمود:
زشت باد رويتان.
سپس به ياران فرمود: كمر همّت ببنديد. مسلمانان قويدل گشته يكصدا فرياد زدند: أحَد: أحَد. خداى تعالى ملائكه را نيز به مدد ايشان فرستاد تا بر فتح و پيروزى بشارتشان دهد و ايمانشان را قوىتر سازد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در قلب معركه قرار گرفته مردم را تشجيع مىنمود و به نصرت خدا نويد مىداد.
بودن رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در ميان صفوف ايشان از يك سو و كمك ملائكه از سوى ديگر، اثر عميقى در روحيه مسلمانان داشت و به همين جهت كشتار زيادى از لشگرِ دشمن كرده كه در تاريخ كمنظير و بى مانند بود و افتخارى بزرگ در تاريخ اسلام براى هميشه به يادگار گذاشتند و بدريّون در اصحاب پيامبر از ديگران ممتازند.
غبار معركه بر روى اجساد بى جان كفّار فرو نشست و اهل مكّه با وضع فضيحت بارى فرار كردند. سپاه اسلام با افتخار و پيروزى و غنيمت بسيارى به سوى مدينه بازگشتند، در حالى كه از يارى و نصرتى كه خداى تعالى ارزانىشان داشته خوشحال و شكرگزار بودند.
در داستان با عظمت بدر، بارانى كه باريد، دعايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) داشت، قوّت قلبى كه به مردم مؤمن داده شد و نزول ملائكه و رعبى كه از عظمت معنوى ارتش اسلام به دل كافران افتاد، همه و همه اسبابى بود كه خداوند مهربان به لطف خود جهت پيروزى مردم مؤمن فراهم آورد. آرى، به قول حضرت زينالعابدين (عليه السلام) كه فرمود:
دل به تماشاى دوست رفته به صحراى دوست
رفته به صحراى دوست دل به تماشاى دوست
همّت والاى دوست رحمت بىمنتهاست
رحمت بىمنتهاست همّت والاى دوست
خاك كف پاى دوست سرمه چشم رضاست
سرمه چشم رضاست خاك كف پاى دوست
طور تجلّاى دوست سينه سيناى ماست
سينه سيناى ماست طور تجلّاى دوست
غرقه درياى دوست به كه نيابد خلاص
به كه نيايد خلاص غرقه درياى دوست
دل به تمنّاى دوست از همه عالم بريد
از همه عالم بريد دل به تمنّاى دوست
هر كه ز پرواى دوست از سر جان درگذشت
از سر جان درگذشت هر كه ز پرواى دوست
بر رخ زيباى دوست ديده الهى گشود
ديده الهى گشود بر رخ زيباى دوست
______________________________
(2)- مغز متفكّر جهان شيعه: 455.
(4)- بحار الأنوار: 88/ 187، صلاة امام زين العابدين (عليه السلام)، ذيل حديث 11؛ جمال الأسبوع: 275.
(5)- بحار الأنوار: 88/ 188، صلاة امام الصادق (عليه السلام)، ذيل حديث 11؛ جمال الأسبوع: 276.
(6)- بحار الأنوار: 88/ 188، صلاة امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، ذيل حديث 11؛ جمال الأسبوع: 276.
(7)- بحار الأنوار: 88/ 189، صلاة محمد بن على (عليه السلام)، ذيل حديث 11؛ جمال الأسبوع: 278.
(8)- بحار الأنوار: 88/ 189، صلاة على بن محمد الهادى (عليه السلام)، ذيل حديث 11؛ جمال الأسبوع: 278.
(10)- بحار الأنوار: 87/ 97، باب 8، ذيل حديث 12؛ مصباح المتهجّد: 416.
(11)- بحار الأنوار: 87/ 97، باب 8، ذيل حديث 12؛ مصباح المتهجّد: 417.
(12)- بحار الأنوار: 87/ 98، باب 8، ذيل حديث 12؛ مصباح المتهجّد: 419.
(13)- بحار الأنوار: 92/ 399، باب 129، حديث 33؛ البلد الأمين: 338.
(15)- بحار الأنوار: 95/ 220، باب 2، ذيل حديث 3؛ إقبال الأعمال: 343- 344.
(16)- بحار الأنوار: 99/ 66، باب 6، فضل زيارة الامامين الهمامين.