خاطرات قلبى، اثرات سرنوشت سازى را براى انسان رقم مىزند. صفحه شفاف دل، حرم الهى است كه با حراست از ورودىها به طور يقين خانه امن باقى مىماند.
حركات اعضاى بدن و حواس ظاهرى و قوّه خيال و وهم از درها و كانالهاى ورودى شيطان هستند كه به مرور قلب را تسخير كرده و به تاريكى و سياهى مىانجامد.
در اين جا بايد ديد كه چه موجودى بر دل حكومت مىكند. اگر حاكميت با عقل باشد همه حواس و اعضاى بدن در خدمت اويند؛ بنابراين هشت در بهشت را مىسازند كه ثواب و پاداش اعمال در آن جا ذخيره مىشود و اگر رياست با شيطان نفس باشد همه اعضا و جوارح انسان بنده اويند، پس هفت در جهنّم را فراهم مىكنند كه انواع گناهان و كيفرها از آنها انباشته مىشود. اعمال صالح و اعمال فاسد؛ به ذخيرهاى از جزاى خير و جزاى شرّ تبديل مىشود.
واردات قلبى به دو گونه خاطره شيطانى و الهام ربّانى صورت مىگيرد. انسان تا هنگامى كه گرفتار نفس امّاره و شيطنت است از تيررس وسوسهها در امان نيست.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد:
همانا خداوند را بر دلها و پيكرها كيفرهايى است، تنگى زندگى و سستى در عبادت و هيچ بندهاى به كيفرى سختتر از سنگدلى مبتلا نشده است.
براى رسيدن به الهامات خالص ربانى ناگزير بايد به طور كامل از ميدان و دايره نفس امّاره بيرون رفت تا به نفس مطمئنه رسيد؛ پس دل نورانيّت و صفايى پيدا كند و از گيرندگى ويژهاى نسبت به امور غيبى برخوردار مىگردد و اين به بركت تقوا و تهذيب نفس است و هر گاه عمل پاكيزه گردد؛ الهامات ربانى پى در پى نازل مىشود و انسان پيوسته در زير باران فيض الهى قرار مىگيرد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
پاداش نيكوكارى زودتر از هر كار خوب ديگرى مىرسد و كيفر ستم و تجاوز زودتر از هر كار بد ديگرى گريبان مىگيرد.
و حضرت ده نشانه نيكوكار را چنين معرفى مىكند:
1- براى خدا دوست مىدارد.
2- براى خدا دشمنى مىورزد.
3- براى خدا يار و همراه مىشود.
4- براى خدا جدا مىشود.
5- براى خدا خشم مىگيرد.
6- براى خدا خشنود مىشود.
7- براى خدا كار مىكند.
8- در جستجوى خداوند است.
9- در برابر خدا فروتن و ترسان و هراسان و پاك و با اخلاص و با حيا و مراقب خويش است.
10- در راه خدا احسان و نيكى مىكند.
اين امور اهم اسباب جلب ثواب و خيرات در بين مردم است كه چون اراده يا نظر خداوند در آنهاست زمينه محبت و علاقه را ايجاد مىكند.
حضرت صادق (عليه السلام) از جمله كارهاى نيكى را كه از اسباب ورود به بهشت است به راوى اعلام مىفرمايد:
از جمله كارهاى شايسته، نيكى كردن به برادران و كوشش در برطرف ساختن نيازهاى آنان است اين كارها بينى شيطان را به خاك مىمالد و سبب دور شدن از آتش و ورود به بهشت است. اين مطلب را به ياران شريف خود برسان. راوى گفت: فدايت شوم ياران شريف من كيانند؟ فرمود: آنانى كه در سختى و آسايش به برادران نيكى مىكنند.
جهان هستى نظام احسن است و با گناه و طغيان سازگار نيست؛ زيرا نظام احسن در ظرف ظهورى از جهت ظهور، حسن جمال حق است ولى از جهت مقايسه با كمال ذاتى، عين تعيّن، كاستى، نادارى، سركشى و رويارويى است.
معصوم در تكوين و تشريع مظهر اتم نظام أحسن است. ولى غيرمعصوم نيز بايد به اندازه توان در رسيدن به درجههاى عصمت در آن نظام كوشا باشد و در صورت ارتكاب گناه استغفار كند. بايد دانست كه گناه در نظام احسن ايجاد اختلال مىكند و بر پايه آن نظام با واكنش جدى رو به رو مىشود و مورد بازخواست و كيفر حق قرار مىگيرد.
همان گونه كه خداوند مىفرمايد:
در خشكى و دريا به سبب اعمال زشتى كه مردم به دست خود مرتكب شدند، فساد و تباهى نمودار شده است تا [خدا كيفر] برخى از آنچه را انجام دادهاند به آنان بچشاند، باشد كه [از گناه و طغيان] برگردند.
از اين رو برخى از كيفرهايى كه به انسان مىرسد به جاى اعتراض به حق بايد در اعمال خود تجديد نظر كند. به اين حال، اعمال انسان پيوسته در بوته آزمايش است تا به سرانجام حقيقت برسد.
مولا على (عليه السلام) مىفرمايد:
حضرت على (عليه السلام) در ستايش خداى سبحان مىفرمايد:
و عطايش به كسى مانع سلب عطا از ديگرى نمىگردد و غضبش او را از رحمتش باز نمىدارد و رحمتش بر كسى او را از كيفر ديگرى غافل نمىكند.
البته يك تفاوت اساسى در باب رحمت و غضب خداوند اين است كه رحمت حق بر خشم او مقدم است و نيز بر هر كسى كه وعده پاداش دهد آن را عملى مىسازد. امّا به هر كه براى كردار زشتى بيم كيفر بدهد اختيار با اوست كه عملى سازد يا ببخشد و اين از اثرات احاطه رحمت بر عالمين است.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 75/ 176، باب 22، ذيل حديث 5؛ تحف العقول: 296.
(2)- بحار الأنوار: 69/ 195، باب 105، حديث 18؛ ثواب الأعمال: 166.
(3)- بحار الأنوار: 1/ 121، باب 4، حديث 11؛ تحف العقول: 21.
(4)- بحار الأنوار: 71/ 312، باب 20، ذيل حديث 69؛ روضة الواعظين: 2/ 384.
(6)- نهج البلاغه: خطبه 144؛ بحار الأنوار: 5/ 315، باب 15، حديث 11.
(7)- نهج البلاغه: خطبه 186؛ بحار الأنوار: 74/ 316، باب 14، حديث 15.