نادیده و نشناخته ای قافله سالار***من نیز دلی همره این قافله کردم
من تو را نه با چشم دل دیده ام و نه شناخته ام؛ من دیده ام که انبیا و ائمه تو را شناخته اند و به دنبالت می دوند، من دیده ام که ابی عبدالله(ع) در گودال به وصال تو رسید. من خودم ندیده ام و نشناخته ام؛ ولی اینها را قبول دارم و دلم را همراه این قافله کرده ام. اگر بگویی: در این هفتادهشتاد سال که در دنیا بودی، حسین را شناختی؟ می گویم: نه! کجا شناختم؟ بگویی: پس چه کار می کردی؟ می گویم: هیچ کاری نمی کردم؛ صبح زود یا ساعت ده و یازده شب از خانه بیرون می آمدم و به جلسه ای می رفتم که برای ابی عبدالله(ع) گریه می کنند. من همین مقدار او را شناختم که شایسته است برایش عزاداری بکنم.