فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 4
50% این مطلب را پسندیده اند

توبه برادران یوسف

در سفر سومى که فرزندان یعقوب به محضر یوسف آمدند عرضه داشتند : اى 
سالار بزرگ ! قحطى سرتاسر دیار ما را فرا گرفته و تنگى معیشت خاندان ما را در زیر فشار خرد کرده ، توانایى از دست ما رفته ، پشیزى ناچیز از سرمایه همراه آورده ایم که با گندمى که مى خواهیم بخریم مساوات ندارد ، تو نیکى مى کن و گندمى بسیار به ما عطا کن ، خدا به نیکوکاران پاداش خواهد داد .
از شنیدن این سخن حال یوسف دگرگون شد ، و عجز و ناتوانى برادران و دودمان خود را نیارست تحمل کردن ، سخنى گفت که براى برادران غیر منتظره بود ، سخنش را با پرسشى آغاز کرد و گفت :
آیا مى دانید که شما با یوسف و برادرش چه کردید و این کار از جهل و نادانى شما بود ؟! برادران از این سوال یکه خوردند ، سالار مصر ، این قبطى بزرگ ، از کجا یوسف را مى شناسد و سرگذشت وى را مى داند ، برادر یوسف را از کجا شناخته ، رفتار آنها را با یوسف از کجا مى داند ، رفتارى که جز برادران ده گانه هیچ کس از آن آگاهى ندارد ؟
در جواب متحیر شدند و ساعتى بیندیشیدند ، خاطرات سفرهاى گذشته را به یاد آوردند ، سخنانى که از سالار مصر شنیده بودند هنوز فراموش نکرده بودند ، به ناگاه همگى پرسیدند : مگر تو یوسف هستى ؟
سالار مصر پاسخ داد : آرى ، من یوسفم و این برادر من است ، خدا بر ما منّت نهاد که پس از سالیان دراز یکدیگر را ببینیم و فراق و جدایى به وصال دیدار بدل شود ، هرکس صبر کند و تقوا پیشه سازد خدایش پاداش خواهد داد و به مقصودش خواهد رسانید .
بیم و هراسى فوق العاده برادران را فرا گرفت ، و کیفر شدید انتقام یوسفى را در برابر چشم دیدند .
قدرت یوسف نامتناهى ، و ضعف آنها در سرزمین غربت نامتناهى ، و این دو نامتناهى که در برابر یکدیگر قرار گیرند معلوم است که چه خواهد شد .

برادران از نظر قانون و مذهب ابراهیم خلیل خود را مستحق کیفر دیدند ، از نظر عاطفه مستحق انتقام یوسفى دانستند ، گویا جهان بر سر ایشان فرود آمد و اضطراب و لرزه بر اندامهایشان بینداخت و قدرت سخن از آنان سلب شد ، هرچه نیرو داشتند جمع کرده به آخرین دفاع اکتفا کردند ، و آن اعتراف به گناه و تقاضاى عفو و بخشش بود ، سپس گفتند : خدا تو را بر ما برترى داده و ما خطاکاریم و به انتظار پاسخ نشستند تا ببینند چه مى گوید و با آنها چه خواهد کرد ؟ ولى از دهان یوسف سخنى را شنیدند که انتظار نداشتند و احتمال نمى دادند .
یوسف گفت : من از شما گذشتم ، شما سرزنش نخواهید شنید ، کیفر نخواهید دید ، انتقام نخواهم گرفت ، خداى از گناه شما بگذرد و شما را بیامرزد .
مردان خدا چنین هستند ، بخشش و بخشایش دارند ، انتقام نمى کشند ، کینه ندارند ، براى دشمن خود از خداى خود طلب آمرزش مى کنند ، دل آنها آکنده از مهر و محبت بر خلق است .
یوسف که برادران را از بیم انتقام و کیفر آسوده خاطر کرد چنین فرمود : هم اکنون برخیزید و به کنعان برگردید و پیراهن مرا همراه برده بر چهره ى پدرم بیفکنید ، حضرتش بینا خواهد شد ، و خانواده هاتان را بردارید و به مصر نزد من بیاورید .
این دومین بار بود که برادران پیراهن یوسف را براى پدر مى بردند ، پیراهنى که در نخستین بار ارمغان مرگ بود ، آژیر جدایى و فراق بود ، پیک بدبختى و شومى بود ، ولى این بار ارمغان حیات بود ، نوید دیدار و مژده ى وصال بود ، و پیک سعادت و خوشبختى بود .
پیراهن یوسف در آن دفعه پدر را نابینا ساخت و با بردگى پسر همراه بود ، ولى در این دفعه پدر نابینا را بینا مى کند و از آزادى و سرورى پسر خبر مى دهد .
آن پیراهن حامل خونى دروغین بود ، این پیراهن حامل معجزه اى راستین است ، وه که میان راست و دروغ چقدر راه است !
کاروان برادران براى سومین بار خاک مصر را پشت سر گذارد و قصد سرزمین کنعان کرد .
بى سیم آسمانى ، نوید آسمانى ، دراى کاروان را به گوش یعقوب پدر مقدس برسانید ، حضرتش به حاضران رو کرد و گفت :
اگر مرا در خطا نخوانید بوى یوسفم را مى شنوم و در انتظار دیدارش هستم .
نزدیکانى تخطئه کردند و گفتند : هنوز یوسف را فراموش نکرده اى و در آن عشق کهن به سر مى برى !
پیر آگاه دم فرو بست و پاسخى نداد ، سطح فکرى مخاطبانش با این حقایق آشنا نبود .
دیرى نپایید که سخن پیر آگاه درست از کار درآمد ، و کاروان بشارت به کنعان رسید و پیدا شدن یوسف را مژده داد ، و پیراهن را بر چهره ى پدر گذاردند و نابیناى مقدس بینا گردید و روى به پسران کرده گفت : نگفتم که چیزهایى را من از سوى خدا مى دانم که شما نمى دانید ؟ نوبت کیفر بزهکاران از سوى پدر رسید ، چون محکومیت پسران قطعى بود .
فرزندان اسراییل از پدر تقاضاى عفو کردند ، و از او خواستند که از خدا در برابر گناهانشان طلب آمرزش کند .
پیر آگاه از گناهانشان درگذشت و قول داد که چنین کند و به وعده ى خود وفا کرد.) .
آرى ، فرزندان یعقوب از گناهان خود به پیشگاه حضرت حق توبه کردند و از برادر و پدر عذرخواهى نمودند ، یوسف از آنان گذشت ، یعقوب آنان را بخشید ، 
و خداوند آنان را در معرض رحمت و عفو قرار داد .

0
50% (نفر 4)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهجّد و عبادت نيمه شب‏
بذل خالصانه جان در راه خدا
جهاد اکبر
سه حقیقتی که باید با وجود انسان یکی شود
من هم عبد تو هستم
سعي صفا و مروه
بدهکار نباشید
رونق بخشیدن عزای حسینی
دیدن امام حسین(ع)
ارزش زن

بیشترین بازدید این مجموعه

جهاد اکبر
روايات ابتلا و امتحان‏
بذل خالصانه جان در راه خدا
تهجّد و عبادت نيمه شب‏
من هم عبد تو هستم
محبت و کینه
همه چیز در اختیار خداست
خداوند محور همه امور
سه حقیقتی که باید با وجود انسان یکی شود
دیدن امام حسین(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^