زمين پس از گذشت دورههائى طولانى شكل ميبندد، گازها درميان فضا ناپديد شده، و اينك برگِرد زمين هوائى وجود ندارد، نه ابرى است و نه بارانى، نه رودى و نه دريائى، بلكه زمين هم چون گوى بزرگى از صخرههاى خشك و عريان جلوهگر است و درهيچ جا نشانى از حيات يافت نميشود.
ولى در دل اين سياره گنجى نهفته و تودههاى بخارآب و ديگر گازها همراه با تودههاى گل، قرنها پيش درآن مدفون شده و اينك آن گازها درميان صخرههاى زمين محبوس اند.
صخرههاى زمين اتمهاى مخصوصى نيز در خود دارند، اين اتمها ميشكنند و از شكستن آنها گرما پديد ميآيد و در ژرفاى زمين صخرهها چنان گرم ميشوند كه گداخته ميگردند و همراه با حبابهاى گاز به جوش درميآيند و از آتش فشانها فوران كرده به روى زمين روان ميشوند .... گازها نيز از آنش فشانها بيرون ميزنند و در پيرامون زمين گسترده ميشوند و پوششى از هوا به روى آن ميكشند .... بخار آب سرد ميشود و ابرهاى كلان پديد ميآيد و بارانهاى نخستين فرود ميبارد، ميليونها سال هم چنان باران ميبارد و درگودالهاى زمين فرو ميرود، قرآن دراين زمينه ميفرمايد:
وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ: واز آسمان آبى به اندازه نازل كرديم و آن را در زمين جاى داديم.
ازآنجا كه براساس مدارك ديرين شناسى درطى اولين مراحل پيدايش زمين، حيات نميتوانسته است وجود داشته باشد، و فقط هنگامى حيات پديدآمد كه شرايط مساعد گرديده و آب موجود گشته است، بزرگ ترين مسئلهاى كه در برابر ما خودنمائى ميكند اين است كه چگونه و به چه علتى حيات به روى كره زمين پديد آمده است.
مسئله پيدايش حيات يكى از جالب ترين مسائل علوم طبيعى است، اما با وجود تحقيقات فراوانى كه درباره آن به عمل آمده هنوز حل نشده است، چنان كه كريس موريس استاد سابق آكادمى علوم در نيويورك ميگويد: «در اسرار پيدايش حيات نكته اى است كه دانشمندان از درك آنها عاجز ماندهاند و به واسطه فقدان دليل نسبت به توضيح آن سكوت اختيار نمودهاند، چگونگى پيدايش حيات آن چنان مرموز و عجيب است كه از فهم متعارف خارج ميباشد و حتى دانشمندترين علماى علم الحيات نيز درمقابل اسرارآن متحير مانده اند. يك نفر دانشمند ممكن است نتواند به معجزه و خرق عادت عقيده داشته باشد اما درعين حال براثر تجربيات خود و آزمايش ديگران به چشم ميبيند كه همه موجودات اين جهان ازيك سلول ذره بينى سرچشمه ميگيرند و به تدريج رشد و نمو ميكنند. به اين سلول اوليه حيات، قدرت عجيبى واگذار شده است كه با سرعتى وصف ناكردنى به توالد و تناسل بپردازد و تمام سطح زمين و گوشهها و زواياى آن را با هزاران نوع و شكل موجودات زنده پرنمايد.»
دانشمندان درباره اين سلول زنده كه ريشه و سرچشمه حيات است اتفاق نظر دارند، نهايت برخى از آنها معتقدند كه پيدايش آن تصادفى و براثر تركيب مواد شيميائى با آب در طول زمان بوده است.
ولى امروز ثابت و مسلم و قطعى و يقينى شده است كه هرچند محيط مناسب و مساعد به حال حيات باشد ممكن نيست بتواند ايجاد حيات نمايد، هم چنين با هيچ نوع امتزاج و تركيب مواد شيميائى نميتوان جرثومه حيات را به وجود آورد.
دانشمندانى كه از روى دليل و برهان و دقت درآثار هستى و تعمق عقلى به آفريننده دانا و توانا ايمان دارند اظهار ميدارند كه: چنين نظم دقيق در كيفيت آفرينش و ايجاد جنس نر و ماده در جانداران و گياهان و غرائز و احساسات عجيب در حيوانات و تعادل شگفت انگيزى كه درحيات آنها برقرار است و هماهنگى بهت آورى كه در سلسله موجودات مشاهده ميشود با حساب تصاعد احتمالات محال است كه از روى تصادف حادث شده باشد.
علم ودانش با هزاران ابزار علمى و تجربيات دقيقى كه در دست دارد عقيده خداپرستان را تأييد نموده اعلام ميدارد كه: سرچشمه حيات ممكنات ذره بسياركوچكى است به نام پرتوپلاسم يا جرثومه حيات كه جسمى نرم و شفاف و داراى قوه حركت است و از آفتاب كسب نيرو ميكند، اين ذره به وسيله بكاربردن نور خورشيد اسيدكربنيك هوا را تجزيه كرده ذرات آن را متلاشى ميسازد، و ئيدروژن را از آب گرفته هيدروكربن ميسازد و به اين طريق مواد غذائى خود را كه يكى از غامض ترين تركيبات شيميائى عالم است به دست ميآورد.
اين ذره يك سلولى و اين قطره شفاف بخارمانند ماده اصلى حيات را دل خود ميپروراند و قدرت آن را دارد كه خلعت حيات را به همه موجودات زنده اين جهان از خرد و كلان تفويض نمايد و به هركس لباس حيات آراست محيط او را مناسب با شرايط دوام و زيست او نمايد خواه دراعماق دريا و خواه بر فراز آسمانها.
آيا ميتوان گفت و راستى قابل باور است كه اين موجود عجيب و حيرت انگيز خودبه خود يا برحسب تصادف توسط قواى لاشعور طبيعت موجود شده باشد؟!
آيا ميتوان باور كرد كه فقط برحسب اتفاق يك سلول منشأ حيات حيوانات و سلول ديگر منشأ و ريشه نباتات گرديده است؟!
بايد در فضائى از خردورزى و انصاف و با بكارگيرى وجدان و فطرت و با تكيه بردلايل و براهين و معارف حقه و فلسفه و عرفان علمى اعتراف كرد كه:
حيات نشانه اى از قدرت بيچون الهى است و اوست كه در آغاز موجودات و عناصر بيجان را آفريد و به آنها حيات بخشيد، و هم اوست كه قادر است درجهان ديگر به مردگان حيات بخشد و آنها را به صورت نخستين بازگرداند، واين آفريدن و حيات بخشيدن و ميراندن و زنده كردن فقط و فقط ويژه او و وقف حريم قدرت بينهايت آن وجود مقدس است:
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ: منحصراً اوست كه زنده ميكند و ميميراند وچون پديدآمدن چيزى را بخواهد جزاين نيست كه به آن ميگويد باش، پس بيدرنگ موجود ميشود.
منبع : پایگاه عرفان