الهی ، ای کتاب بندگان را حاسب رحمتی بر این بیرون افتاده از صلب و ترائب ، عنایتی بر این دچار شده برنوائب .
الهی ، چیزی نیستم جز تراب ، درها بروی من بسته ای مفتح الابواب تمام هستی ام را گرفته حجاب ، عمری است افتاده ام در چاه غفلت و خواب .
الهی ، جدا افتاده ام از یاران و اصحاب ، همنشینی ندارم غیر از نفس چون غراب ، مرا دریاب ای رب الارباب ، دعایم را عنایت کن جواب .
الهی ، رهانیم ده از عذاب ، کرامتم کن دار ثواب ، ببخشایم بوقت حساب بازکن برویم از رحمتت باب ، مودبم کن به حقایق و آداب
الهی ، در برابر دیده دل برگیر از جمال نقاب ، ای نزدتست ام الکتاب ،