1. در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهی خاصّی صریحاً بدان تعلّق نگرفتهاست؛ بلکه تمسّککنندگان به آیات، آنها را بهواسطهٔ دلایل خارجی همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفتهاند. در این آیات الفاظی نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهوالحدیث» آمدهاست که برخی آنها را به «غنا» معنا کردهاند.
در باب غنا و موسیقی، آیات و احادیثی دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایی اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافی به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.
نتیجهٔ این بررسی کوتاه این است که غنای شهوانی و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معنای غنای حرام در آواز لهوی و مفسدهانگیز متعیّن میگردد.
موسیقی با کارکردهای گوناگونی که در دورهٔ معاصر یافته، موضوعی نو به شمار میرود که از قرآن کریم به عنوان راهنمایی جاودانه انتظار میرود، در خصوص حرمت یا حلیت آن ارائهٔ طریق کند. در این مقاله، تلاش میشود، با استناد به آیاتی از قرآن و روایات تفسیری مربوط و نقد و بررسی آنها به بررسی این موضوع پرداخته شود.
تحلیل مفهومی غنا و موسیقی
مفهوم شرعی «غنا» و «موسیقی» مهمترین مسائلِ این مبحث به شمار میرود. اجمالِ آیات و روایاتِ این باب در خصوصِ این مورد، سبب شده است که این مسئله در ابهام و پیچیدگی از بینظیرترین مسائل به حساب آید.
شاید عدمِ معرفی ملاک واحدی برای یافتن معنای غنا و موسیقی، علّت بروز این مشکل باشد. چرا که عدّهای از فقها، در فتاوای خود، معنای لغوی غنا، پارهای معنای عرفی آن و برخی دیگر مفهومِ خاصّی از آن را ملاک قرار دادهاند.
اوّلین قدم در این راه، آن است که با پژوهشی دقیق، مناط و ملاک معینی در اخذِ معنای شرعی غنا مشخّص شود.
افزون بر این مشکل، ابهام برخی دیگر از اصطلاحاتِ مرتبط با این بحث، بر این پیچیدگی دامن میزند. نقشِ تعیین کنندهٔ معنای این واژگان، هنگامی روشن میشود که بدانیم، بسیاری از فقها، احکامِ بابِ غنا و موسیقی را با احکام خاصِّ این موارد به دست میآورند و در بعضی موارد نیز، از آنها در تعریفِ غنا بهره میجویند. اصطلاحاتی همچون، طرب، ترجیع، لهو، لعب، باطل و... که هر یک دارای تفصیلات و توضیحاتِ بسیاری است.
لذا برای ورود موفّق به بحثِ فقهی موسیقی، لازم است، معانی مراد از اصطلاحاتِ این باب را مورد بررسی قرار دهیم:
1. معنای موسیقی
موسیقی در زبان فارسی به کسر قاف و سکون یاء و در زبان عربی به فتح قاف و الف مقصور تلفظ میشود و از کلمه یونانی Mousike گرفته شدهاست. Mousikez نیز از کلمهٔ Musa گرفته شده که نام یکی از نُه ربّالنوع اساطیری یونان است که حامی هنرهای زیبا بوده است. (1)
معادل لاتینی آن Musike و معادل انگلیسی آن Music و معادل فرانسوی آن Musique و معادل آلمانی آن Musik میباشد. (2)
کلمهٔ موسیقی از کلمات معرّب است و در رسائل «اخوان الصفا» مرادف غنا به معنای آواز خوش و سرور آمده است. (3)
برخی، در تعریف موسیقی گفتهاند:
موسیقی علم به احوالِ نغمات است و روح از آن لذت میبرد. کارشناسان، آن را هنر بیانِ احساسات، به وسیلهٔ صدا دانستهاند؛ صداهایی با ارتعاشاتِ منظّم، همآهنگ و متناسب. (4)
آقای آذری صاحب «جواهر الاسدار» موسیقی را مرکب از دو کلمهٔ «مو» و «سقی» میداند و میگوید:
«مو» در لغت سریانی یعنی «هوا» و «سقی» به معنی «گره» است؛ یعنی موسیقیدان به واسطهٔ ظرافت کار گویی هوا را گره میزند. (5)
عبدالحمید لازقی در رسالهٔ زین اللحان فی علم تألیف والاوزان مینویسد:
موسیقی مرکب از «موسی» و «قی» است «موسی» در لغت یونانی نغمه و سرود و «قی» به معنای موزون و دلپسند است.
2. غنا
به منظور روشن شدن معنای غنا نخست باید ملاکی برای تعریف آن به دست داد و پس از آن تعریفهای عرضه شده را بر آن محک زد.
2. 1. ملاک تعریف غنا
باید تحقیق کنیم: آیا مرادِ روایات از لفظ «غنا» معنای لغوی آن است یا نه و اگر جواب منفی است، چه معنایی، مراد است. حقیقت آن است که درکِ مرادِ شارع از «غنا»، و سنجش معنای آن با مفهومِ لغوی بدونِ بررسیهای تاریخی، عقلی و لغوی، میسّر نیست. در این راه، ابتدا باید معانی مختلف، فهرست شود و سپس با تحلیلی درست و واقعبینانه، نسبتِ آن معانی با معانی مُجْمِلِ آیات و روایات سنجیده شود.
تحقیقِ تاریخی در احتمالاتِ معنای عرفی «غنا» در زمان صدور احادیث نیز در این زمینه راهگشا خواهد بود؛ چرا که میتوان آن را «قرینهٔ حالیّهای» برای تطابق یا عدم تطابقِ معنای شرعی غنا یا معنای لغوی آن دانست؛ هم چنین آن میتواند ما را در تحدیدِ هر چه بیشترِ معنای مراد یاری کند و بسیاری از معانی محتمل را طرد نماید.
با استفاده از این توضیحات در مییابیم که ملاکِ درست، در فهمِ معنای مراد «غنا» ترکیبی است از تحلیلهای نقلی، تاریخی، لغوی و عقلی، و به عبارت دیگر، ملاکِ تعریف شرعی غنا عبارت است از:
آراء متخصّصانِ این مبحث (یعنی لغویان و فقها) و سنجشِ آن با معنای مجمل مراد از روایات با استفاده از قراین تاریخی و عقلی.
2. 2. مفهومِ لغوی غنا
به طور کلّی، کلامِ لغویان در بیانِ معنای غنا در چند محور اساسی خلاصه میگردد:
الف. صوت شادیآفرین: ابن منظور، غنا را به صدای شادیآفرین معنا نمودهاست. (6)
ب. صوت طَرَب آور: بسیاری، معنای غنا را مقیّد به قیدِ «طرب» دانستهاند:
- فیروز آبادی در معنای غنا چنین میگوید:
الغِناء ککِساء من الصوت ما طرب به؛ (7) غنا همچون کِساء [در اعراب]، صوتی است که حالتِ «طرب» به وسیلهٔ آن ایجاد میشود.
- دهخدا نیز در معنای غنا چنین مینویسد: آوزا خوش که طرب انگیزد. (8)
ج. کشش و بلندی صوت: شیخ انصاری از برخی از لغویان نقل میکند:
الغناء هو مدّالصّوت؛ (9) غنا، کشیدنِ صوت است.
- ابن اثیر نیز همین معنا را از غنا میپسندد و میگوید:
کل من رفع صوته و والاه فصوته عندالعرب غناء؛ (10) هر کس که صدایش را بلند کرده و آن را بِکِشَد [و ادامه دهد] نزد عرب غنا است.
مقصود ابناثیر از این سخن، آن است که صدای حاصل را غنا مینامند؛ نه خواننده را.
- ابن منظور نیز در بخش دیگری از توضیح غنا مینویسد:
هر که صوتش را بلند میکند، عرب به آن [صوت] غنا گوید. (11)
د. صوتِ مُرَجَّعْ (ترجیحدار): بسیاری از فقها و لغویان، قیدِ ترجیع را در معنای غنا ذکر نمودهاند:
- کتاب قاموس در معنای غنا، قیدِ «رجع» را که به معنای ترجیع و غلتاندن صداست، ذکر میکند. (12)
- فخرالدین طریحی نیز در قسمتی از تعریف غنا میگوید:
الغناء ککساء الصوت المشتمل علی الترجیع؛ (13) غنِاء همچون کَساء [در حرکت]، صوتِ در بردارندهٔ ترجیع است.
ه. سماع: برخی نیز «سماع» و «غنا» را به یک مفهوم گرفته و بدینگونه تعریف کردهاند:
والغناء بالکسر من السماع؛ (14) المسمعة: المغنیه. (15)
همانگونه که گذشت، میان اهل لغت، بر سر مفهوم غنا، اختلافات فراوانی دیده میشود. گروهی از آنها، یکی از معانی مذکور را برگزیده و در تعریفِ غنا، ذکر نموده و برخی دیگر، بیش از یک معنا را دربارهٔ غنا، یاد کردهاند:
- در کتاب «قاموس» برای معنای غنا آمده است:
الغناء من الصوت ماد و حسن و مرجّع؛ (16) غنا از جنس صوت است؛ صوتی کشیده، زیبا و برگردانده (مرجّع).
در این تعریف دو مورد «کشش» و «ترجیع» در مفهومِ غنا، یاد شده است.
- فخرالدین طریحی نیز دو قیدِ ترجیع و مطرب بودن را در مفهومِ غنا، بهکار میبرد؛ اعمّ از آن که در شعر و قرآن و جز آن باشد:
الغناء ککساء الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب او ما یسمی بالعرف غناء و ان لم یطرب، سواء کان فی الشعر او قرآن او غیرهما. (17)
غنا مانند کِساء (در وزن)، صدایی است مشتمل بر ترجیع طربآور یا چیزی است که در عرف غنا نامیده شود؛ اگر چه طربآور نباشد؛ خواه در شعر باشد یا قرآن یا غیر این دو.
از اقوالِ اهلِ لغت به نکاتی ارزنده، پی میبریم:
الف. غنا در نظر اهلِ لغت، از جنسِ «صوت» شمرده میشود؛ نه کلام. همهٔ لغویان در بیانِ جنسِ تعریفِ غنا، لفظِ صوت را به کار بردهاند و برخی نیز، بدان تصریح نمودهاند:
- صاحب مصباح المنیر، چنین میگوید:
انّ الغناء الصوت؛ (18) غنا، صوت است.
- در کتاب مقاییس اللغة نیز این امر، به صراحت بیان شده است:
الغناء من الصوت؛ (19) غنا از [جنسِ] صوت است.
ب. تعاریفِ لغویان از غنا، اغلب، ناتمام و مبهم است. شاید ریشهٔ آن در این باشد که بدون شنیدنِ مستقیم یک صدا، نمیتوان چیستی و چگونگی آن را با الفاظ به درستی درک کرد.
همین امر، باعثِ ابهام و تشتّتِ معانی یاد شده برای «غنا» گشته است. مثلاً برخی، غنا را به «صوت» معنا نمودهاند؛ امّا واضح است که هر صوتی را غنا نگویند. برخی دیگر، کشیدن صوت یا نازک کردن آن را غنا میدانند؛ اما هر کشش صدایی را حتّی از نظر لغوی و در میان اعراب نیز، غنا ننامند. تعاریف دیگر نیز اغلب دارای چنین نقایصی است.
ج. با وجودِ اختلافِ آرای لغویان، میتوان یک معنای مورد اتّفاق را از فحوای کلام آنان بهدست آورد و آن عبارت است از: «آوازِ خوشِ شادی آفرین».
ص 1398 این معنا، در پارهای از کتب لغت، همچون «اقرب الموارد»، «لسان العرب» و «منتهی الادب» و... مورد تصریح قرار گرفته و در برخی دیگر به آن اشاره شدهاست. برای مثال، کُتُب «قاموس المحیط»، «مجمع البحرین»، «صحاح» و «مستند الشیعه»، «مطرب بودن» را جزئی از معنای غنا قرار داده و بدین نحو، «شادی آفرین بودن» را که قسمتی از لوازم تحقّقِ معنای مطرب است، برای غنا یاد میکنند.
بنابراین با یقین میتوان گفت:
معنای لغوی غنا عبارت است از صوت شادی آفرین
د. با این تعریف در مییابیم که معنای شرعی غنا مساوی معنای لغوی آن نیست؛ چرا که هر «صوت شادی آفرین»، غنای مورد نظر شرع نیست، وگرنه باید هرگونه صوتِ نشاط آور، حتّی در قرائت قرآن و اذان نیز، از سوی شرع، حرام و ممنوع گردد؛ در حالی که چنین نیست و حتّی احادیثی در استحباب یا جوازِ آن وارد گردیده است. افزون بر این که اگر هر صوت شادی آفرین حرام باشد، تخصیص اکثر لازم میآید که مستهجن است؛ چون صدای قرآن و کلیهٔ نواهای دلنشین غیرلهوی و نوحهسراییها و مولودیخوانیهای غیرمناسب با مجالس لهو و لعب و سرودهای غیرمناسب با محافل گناه از کلام خارج میگردد.
آیةاللّه خویی رحمهالله در این خصوص میگوید:
غنا، در معنای لغوی از غنای حرام [موردِ نظرِ شرع] عامتر است و تمامی اصوات خوش را شامل میشود؛ لذا در برخی از احادیث به تغنّی در قرآن، امر شده است. (20)
2. 3. حقیقت عرفی غنا
برخی از علما بر این عقیدهاند که واژهٔ عنا در زمان نزولِ آیات و ورودِ روایات بابِ غنا، در موردِ آوازهای لهوی و آلوده به گناه، به کار میرفته و به اصطلاح در این معنا دارای حقیقتِ عرفی بوده است.
«حقیقت عرفی» در اصطلاح فقه و اصول عبارت است از معنایی از یک کلمه که در میانِ عُرِف معمولِ مردم، معنای حقیقی آن به شمار میرود؛ حال خواه، آن معنا، موضوع لهِ واقعی کلمه باشد، خواه چنین نباشد. به اعتقادِ برخی از فقها، مرادِ آیات و روایات را باید در این معنای عرفی، جستجو نمود.
برای آن که صحت و سقم این عقیده، روشن شود، لازم است، این مسئله از نظر تاریخی، تحلیل گردد که در ادامه به آن پرداخته میشود.
2. 4. نسبت غنا و موسیقی
از آنچه در معنای موسیقی و غنا گذشت، استفاده میشود که موسیقی در معنای اول خود از غنا اعم است و هر صوت و صدای آهنگداری را که محرک احساسات انسان باشد، شامل میگردد.
باید دانست که در نظر بسیاری از فقها، آنچه با نام «غنا» خوانده میشود، تنها به موسیقی آوازی، محدود میشود؛ اما در نظر برخی غنا شامل موسیقی سازی نیز میشود؛ چنان که موسیقی سازی در بسیاری از احادیث، موضوعِ احکام شرعی واقع شده، و گاه از نوع خاصّی از سازها نیز نام برده شده است.
3. ترجیع
ترجیع، در کلامِ اهل فنّ مفهومی کاملاً واضح ندارد:
- زمخشری ترجیع را به «گردانیدن آواز و نغمه زدن» معنا میکند.
- صاحب منتهی الارب (ناظم الاطباء) میگوید: «[ترجیع] بازگرداندن آواز در حلق است».
- بسیاری از اهل لغت و فقها آن را به «غلتاندن و رفت و برگشت صدا» تعریف نمودهاند.
میتوان گفت: ترجیع همان «چهچهه» در موسیقی ایرانی است که به «تحریر» نیز معروف است و خواننده در آن بدونِ ادای کلام و کلمهای، حرکتی از حرکات الفبا را با قطع و وصل متوالی صوت، نغمه میکند. از انواع آن میتوان به «تحریر بلبلی» و «تحریر شارکی» اشاره کرد.
4. طرب
در موردِ معنای طرب، نظریّات مشابهی عرضه شده است:
- «زمخشری» در بارهٔ طرب مینویسد:
هو خفّة من سرورٍ او همٍّ؛ (21) [طرب] سَبُکی حاصل از شادی یا حزن است.
- در کتابهای «قاموس المحیط»، «محمع البحرین» و «مصباح المنیر» نیز معنای طرب را به این صورتِ شرح دادهاند:
طرب عبارت است از سَبُکی ناشی از غایت اندوه و یا غایت شادی و یا غایت آرزو. (22)
مشهورِ اهلِ فنّ (اعم از لغویان و فقها) نیز، همین نظر را برگزیدهاند.
با اندکی تأمّل در کلامِ اهل لغت و فقها، درمییابیم که طرب همان حالتِ خاصّی است که بر اثرِ شنیدن اقسامِ لهوی موسیقی، بر انسان عارض میگردد و نوعی سَبُکی عقلی را به همراه آورده، انسان را از حالتِ هوشیاری خارج کند.
از نشانههای ظاهری این حالت، فاصله گرفتن شخص از هویّت و شخصیّتِ واقعی خویش است. این نشانه ممکن است به صورتِ حرکاتِ دور از شأن، خود را نشان دهد. این حالت، روحانی نیست؛ چون سبکی روحی یا به عبارتی نشاط و انبساطِ روحی، مطلوب و ممدوح است و حتّی بر اثرِ شنیدنِ تلاوتِ قرآن ممکن است دست دهد؛ بلکه حالتی مادّی است که در نتیجه فاصله گرفتن از «عقل» رخ میدهد. این حالت را میتوان به حالتِ افرادِ مست، تشبیه کرد.
واژهٔ «طرب» در اصطلاحِ فقها، تمامی آوازهایی را که شأنیّتِ ایجادِ چنین حالتی را در عرف مردم دارد، شامل میشود. در حقیقت این واژه در عبارت فقیهان «مطرب» بودنِ بالقوّه را افاده میکند، نه بالفعل را؛ چرا که ممکن است بر اثرِ عدمِ تعادلِ شخصیّت یک فرد، این حالت در او بروز نکند؛ در حالی که هر نغمهای که شأنیّت مطرب بودن را دارا باشد، بالقوّه چنین خصوصیّتی را داراست؛ به همین رو برای همه اشخاص حرام شمرده میشود.
5. لهو و لعب
اهل لغت در معنای لهو گفتهاند:
هر عمل سرگرم کنندهای که انسان را از کاری مهمّ و عملی واجب باز دارد.
«لعب» از مادهٔ «لُعاب» به معنای «آب دهان» است که از لبها سرازیر گردد. کلمهٔ لعب به معنای بازی آمده و وجه تسمیهٔ آن این است که همانندِ ریختن لعاب از دهان، بدون هدف انجام میگیرد.
- راغب مینویسد:
[لعب] فعلی است که هدف و مقصدِ درستی در آن موردِ قصد و نظر نباشد. (23)
- صاحبانِ «اقرب الموارد» و «قاموس اللغة» آن را ضدِّ «جدّ» دانستهاند.
- «صحاح» و صاحب «قاموس»، لهو و لعب را مترادف یکدیگر دانستهاند. «لعب» در اصطلاح به معنای عملی نظامدار است که غرضِ عقلایی در آن قصد نشده باشد؛ بلکه غرضی خیالی و غیرواقعی در آن فرض شده باشد. در این عمل مفاهیمی موهوم و خیالی همچون پیروزی، سود و زیان و... فرض میگردد. لعب، عبارت از هرگونه سرگرمی و بازی است که معمولاً برای پر کردن فراغت انجام میگیرد.
به نظر بسیاری از فقها، «لهو» حرام است. البته این گونه برداشت بر نوعی مبانی متوقّف است که میتوان بر آنها خدشه کرد؛ چون بسیاری آیات و روایاتِ ناظر به حرمت لهو را با قرائن و شواهد به مواردی خاص، منحصر دانستهاند و «لهو» در غیر آن موارد را جایز شمردهاند.
در میان فقها، به جز ابن ادریس حلّی کسی به حرمتِ لعب فتوا نداده است. البته برخی مثل شیخ انصاری میان لهو و لعب فرق نهاده و لهو را امری غیر جایز و لعب را امری جایز شمرده و لذا نظر ابنادریس را ناشی از خَلطِ لهو با لعب دانسته است.
6. لغو
«لغو»، در لغت به معنای کلام بیفایدهاست:
- راغب اصفهانی میگوید:
کلامِ لغو آن است که توجّهی به آن نیست و از روی عدمِ فکر باشد. (24)
- برخی نیز لغو را هممعنای «لهو» دانستهاند.
به هر حال، لغو به کلام یا عملی اطلاق میگردد که در باب آن تفکّری نشدهاست و فایدهای ندارد.
7. باطل
«باطل» به معنای فسادآور، بیاثر و ضایع کننده آمدهاست و به چیزهایی ناچیز و بیهوده اطلاق میگردد. در «مفردات» در این باره آمده است:
باطل ضدِّ حق است و چیزی است که در مقامِ فحص، ثبات ندارد و در موردِ فعل و قول به کار میرود. (25)
8. قول زور
تعبیر «قول زور» که در قرآن آمدهاست (26)، یکی از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقی است، زور به معنای باطل و دروغ بودن است. کلمهٔ «زور» به معنای انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» میگویند. مفسران قرآن مراد از زور را در قرآن هر سخن باطل و منحرفی میدانند. (27)
9. لهو الحدیث
تعبیر «لهو الحدیث» نیز که در قرآن آمده، یکی از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقی به شمار رفتهاست.
لهوالحدیث سخنی است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند. داستانهای انحرافی و افسانههای فسادآور و سرگرمیهایی که انسان را از یاد و ذکر خدا مشغول میسازد و سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق «لهوالحدیث» به شمار میروند. (28)
همانطور که ملاحظه گردید، غنا دو گونه تعریف شده است و بنا بر هر کدام حکمی دارد:
در تعریفی مطلق صوت و آواز بلند انسان غنا دانسته شدهاست؛ بنابر آن غنا بهطور مطلق حرام نخواهد بود؛ بلکه برای حرمت آن باید دو قید مطرب و مناسب با مجالس لهو نیز لحاظ گردد.
امّا در تعریف دیگر غنا عبارت است از: آواز و خوانندگی انسان؛ طوری که شأنیّت ایجاد طرب در اکثر شنوندگان را داشته باشد یا شبیه آوازهایی باشد که چنین شأنیتی را دارد.
طرب عبارت است از یک حالت خفت و سبکی در انسان که از شدت شادی یا یادآوری خواستهای نفسانی و شهوانی و یا از شدت غم از دست دادن یا یادآوری آن ناشی میگردد و باعث میشود انسان از حالت عادی و تعادل خارج شود. (29)
این نوع از غنا به طور مطلق حرام است؛ زیرا علاوه بر آیات و روایات، اجماع نیز بر حرمت آن اقامه شده است. در این صورت نزاع و تفاوت دیدگاه حرمت و تفصیل، لفظی خواهد بود.
نظر به این که لفظ غنا در میان لغتدانان و عرف و فقیهان مجمل است، باید قدر متیقن را اتخاذ کنیم و شاید بتوان گفت: تعریف دوم قدر متیقن از تعاریف مختلف فقهای شیعه است؛ زیرا در این تعاریف به قید مطرب بودن آواز غنایی اشاره گردیده است.
نگاهی به تاریخچهٔ غنا و موسیقی
از پژوهشهای تاریخی، به دست میآید، هنگامی که معماران ایرانی برای تعمیر کعبه و ساختن بناهای بلند برای مردم مدینه، در بین کار، آهنگهای ایرانی را زمزمه میکردند، اعراب با شنیدن این آوازها در پی یادگیری الحان موسیقی ایرانی برآمدند و بدینگونه موسیقی از ایران به جهان عرب منتقل شد؛ ولی محقّق معروف، جورج تعارمر، (30) در کتاب خود، پیدایش موسیقی اعراب را به قرنها، قبل از میلاد نسبت میدهد. وی ابراز میدارد که از کتیبهای از آشور بانیپال (قرن هفتم ق.م) استنباط میشود، اسیران عرب، هنگام کار مشقّتبار، برای اربابان آشوری خود، آواز (اله له) میخوانده، و موسیقی (ننگوته) مینواختهاند. (31)
تئوری و عمل موسیقی سامیان که از زمانی بس دور، باز مانده بود، منشأ موسیقی عرب را تشکیل میداد. (32)
اعراب جاهلی، قبل از ظهور اسلام، موسیقی خاصّی داشتند که پیشتر، آن را از ملل و اقوامِ دیگر، گرفته بودند؛ امّا چنان که روشن است، این موسیقی از نظامی درست برخوردار نبوده است. شواهد تاریخی نشان میدهد، امیرانِ غسّانی، گروههایی از دخترانِ نغمهگر را برای همآوازی به خدمت داشتند. ابوالفرج اصفهانی نیز، نامِ تعداد زیادی از زنانِ دوران جاهلیّت را ذکر میکند که به نغمهگری، مشهور بودهاند. (33)
همچنین میگوید:
اصلیترین ابزارِ موسیقی عربِ حجاز، پیش از اسلام، دفِ چهارگوش، و نیلیک، و نی بوده است. (34)
بنابراین در دوران پیش از اسلام، موسیقی شهوانی و گناهآمیز در حجاز رواج داشتهاست؛ امّا با ظهور اسلام، به دلایل گوناگون از جمله جنگها، وضعیّت انقلابی روزگار و تعهّدِ مردمان به اسلام، در جامعهٔ کوچک اسلامی موسیقی شهوانی وجود نداشت. مورّخان عقیده دارند در این زمان، انواعِ خاصّی از موسیقی، رواج داشتهاست که ریشهٔ آن به ادوار پیشین باز میگشت. از این موارد میتوان به «حداء» و «رکبانی» اشاره نمود.
ابنمنظور مینویسد:
حداء، آوازی بوده که میان شتربانان، رواج داشتهاست؛ امّا تمامی اعراب، در اوقاتِ فراغت، بدان زمزمه مینمودهاند.
رکبانی نیز گونهٔ خاصّی از آوازهای رایج در میان اعراب بوده است که ابنمنظور، میل و رغبتِ پیامبر را به آن در قرائتِ قرآن، چنین بیان میکند:
ابناعرابی گوید: عرب هرگاه بر شتر سوار میشد یا هرگاه در درگاه خانه مینشست و یا در بیشتر حالات خود، به رکبانی نغمه میخواند (مدّ میداد). زمانی که قرآن نازل شد، پیامبر دوست داشت که به جای غنا رکبانی خوانده شود. (35)
از شواهدِ وجودِ آوازْگونهها در میانِ مسلمانانِ صدر اسلام، تأکیدات بسیارِ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر تلاوت نیکوی قرآن با صدای خوش است. در حقیقت همین تأکیدات موجب شده است که هماکنون، میراثدارِ نغمههای نیکوی قرآنی هستیم.
این، در حالی بود که غنای لهوی و فسادآمیز، هنوز در میانِ عرب خارج از حوزهٔ حکومتی اسلام، رواج داشت؛ امّا مهمّ آن است که دستِکم، در میانِ مخاطبانِ احکامِ الهی و در محدودهٔ حکومت اسلامی، چنین غنایی وجود نداشته است.
شاید با وجود کنیزانِ آوازهخوان و تلاش آنان برای جذبِ فاسقان، به دلیلِ اشارهٔ برخی مورّخان، پذیرفته شود؛ امّا آنچه تعیین کننده است، رواجِ چنین غنایی است؛ زیرا تنها با این دلیل میتوان حقیقتِ عرفی یک واژه را ثابت کرد.
به همین رو، در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله معنای عرفی واژهٔ «غنا»، غنای لهوی نبودهاست؛ لذا نمیتوان غنای صدر اسلام را در غنای لهوی دارای حقیقت عرفی دانست. (36)
پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله وضعیّت غنا و موسیقی در میانِ مسلمانان، چهرهٔ یگری یافت. ابن خلدون در این باره میگوید:
در، گاه ظهورِ اسلام و تسلّط مسلمانان بر ملل دیگر، ابتدا لذّت مسلمانان در قرائتِ قرآن و ترنّم به اشعار بود؛ ولی با دستیابی به غنائم جنگی و رفاه و خوشگذرانی و با رهیابی غناگرانِ حرفهای فارس و روم در میان عرب، عرب به تدریج با مواردِ جدیدی آشنا گردید. عرب شعرهای عربی را در الحانِ غنایی جدیدتر، نغمه میکردند و پارهای نیز به یادگیری فنِّ آن مشغول شدند. نامِ مَعْبر و ابن شریح در این مورد، بر سر زبانها افتاد. در زمانِ ابراهیم بن المهدی از بنیعباس اشخاصی چون ابراهیم موصلی و فرزندش اسحاق و نوهٔ او حمّاد در این زمان بنیعباس در لهو غوطهور شده و ابزار جدیدی برای رقص، آماده نمودند. (37)
این کلامِ کوتاه، وضعیّتِ موسیقی را در ادوارِ بعدی جامعهٔ اسلامی، نشان میدهد. این جوِّ جدید، از روزگار عثمان که مردم با ابزارِ موسیقی و برخی مسائلِ فنّی آن همچون هماهنگی صدا آشنا شده، آغاز میشود. بر اثرِ این آشنایی، نغمههای «دقیق» و «ظریف» در این زمان شکل گرفت. به گفتهٔ مورّخانِ عرب، مردان زننما در این زمان، ظهور کرده، آوازخوانی و آلات، موسیقی را رواج دادند.
طولس (92-11 ه) از جملهٔ اینان بود که وزن را به موسیقی عرب وارد کرد و سرودهها را با «دَف» هماهنگ ساخت. او از مردمِ مدینه بود که پدرِ آواز در اسلام محسوب میشود. (38)
به گفتهٔ کتاب «اغانی»، در دوران بنیامیه و بنیعبّاس، غنای شهوانی، رواج ویژهای یافت و خلفا آشکارا برای آوازخوانان و نوازندگان، صلههای سنگینی پرداخت مینمودند. (39)
این روزگار، همان گاهِ حیات دو امامِ شیعه، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است که احادیث بسیاری از آنان در مورد غنا وارد شدهاست؛ لذا برخی از معاصران بر این باورند که رواج غنای لهوی و شهوانی و فسادآمیز در این زمان، سببِ تحقّقِ مفهومِ «غنا» در غنای آلودهٔ به گناه گردید؛ بنابراین میتوان، در این عصر، قیقت عرفی جدیدی را برای واژهٔ غنا پذیرفت (40)؛ چنان که تفاوتِ لحنِ احادیث نبوی صلیاللهعلیهوآله و روایات صادقین علیهماالسلام در باب غنا، شاهدِ خوبی بر این مدّعاست. (41) البته این مطلب مورد پذیرش مشهور فقیهان قرار نگرفتهاست؛ زیرا از منظر ایشان غنا، مفهومی عرفی دارد و مطلقاً حرام است.
ابن خلدون میگوید:
جوانان عرب زمان جاهلیّت، ساعات بیکاری خود را با نوعی آوازخوانی ابتدایی سپری میکردند. (42)
شواهد نشان میدهد، معلّقات (شعرهای معروف عربی) در بازار عکاظ به صدای بلند یا به آواز خوانده میشده است؛ (43) البته اکنون نیز، معلّقات بوسیلهٔ اعراب بدوی، به آواز خوانده میشود.
به سبب اهمیّت فراوانی که عرب برای شجرهٔ انساب قائل بودند، موسیقی عرب نیز دارای شجرهنامهٔ مشخّصی است؛ «جبل» فرزند «کَیْن» اوّلین کسی است که اعتبار سرودن نخستین آواز بشر، به او نسبت داده شده که مرثیهای غمانگیز بوده است. (44)
نوازندگان حجازی، حتّی در دربارهای ملل دیگر نیز، مورد استقبال قرار میگرفتند. استفاده از دختران خواننده یا قینات در بین عرب، متداول و مرسوم بود.
بعداز ظهور اسلام، روند موسیقی در سرزمین عرب، تغییراتی پیدا کرد. از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، روایاتی دالّ بر مذمّت غنا و خوانندگان، نقل میشد و اکثر مردم، به حرمت غنا معتقد بودند؛ البته اهل سنّت از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، احادیثی نقل میکنند که ایشان، به جواز غنا، قائل بودهاند. مانند حدیثی که از انس بن مالک روایت شده است مبنی بر این که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله، عادت داشتند در سفرها از نغمهٔ «حدی»(موسیقی کاروان) به وسیلهٔ انس استفاده کنند. (45)
ابو حنیفه، خواندن غنا را دوست نمیداشت و گوش دادن به آن را، گناه میدانست. (46) مالک بن انس، آواز خواندن را ممنوع کردهبود، (47) «شافعی»، غنا را عملی مکروه و شبیه دروغ میدانست. (48) احمد بن حنبل نیز غنا را دوست نمیداشت و در حلّیت آن تردید داشت.
در دورهٔ خلیفهٔ اوّل و دوّم، موسیقی، به عنوان یکی از ملاهی (لذّتهای ممنوع) اکیداً نهی و ممنوع گشت. در دوران عثمان، در زندگی اجتماعی و سیاسی اعراب، تحولات عمدهای پدید آمد. او بر خلاف عمر که ظاهراً ساده میزیست، به ثروت و نمایش جاه و جلال، سخت علاقهمند بود و بهرغم منع صریح پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سخن اعتراضآمیز برخی از مسلمانان، وجود موسیقی و موسیقیدانان از لوازم زندگی اعیان و اشراف گردید.
در دوران حکومت بنی امیّه، دربار، جز در مورد معاویهٔ اوّل، عبدالملک و عمر دوّم، پیوسته، محلّ رفت و آمد نوازندگان و موسیقیدانان زن و مرد، بودهاست. آنان، صلههای عظیمی نثار هنرمندان کرده، احترام زیادی برای نوازندگان قائل بودند. بنیامیّه، افزون بر استفادههای شخصی، برای این کار خود، دلایل سیاسی نیز داشتند و از این طریق، پیام خود را به مردم میرساندند؛ این مدحها و ذمها از این راه، سریعتر از هر وسیلهٔ دیگری به مردم در دورترین نقاط مملکت میرسید و در میان مردم، رواج مییافت.
بیتفاوتی بنیامیّه، نسبت به موازین اسلامی، رواج موسیقی انجامید. آنها از اسلام، فقط نام آن را داشتند؛ امّا در عمل هرگز موازین اسلام را رعایت نمیکردند؛ شاید بزرگترین دستاورد حکومت بنیامیه، رشد موسیقی نظری باشد. (49)
در دوران خلافت بنیعباس، سفّاح اوّلین خلیفهٔ این سلسله با عنایت فراوانی که به این فنّ داشت، انتقال دهندهٔ اصیلترین سنّتهای موسیقیایی پادشاهان ساسانی عهد باستان ایران بوده است. در زمان منصور، شغلها و مقامهای عالی دولتی به خاندان ایرانی برمکیان سپرده شد که در پرورش انواع هنر، بهویژه موسیقی نقش حسّاس و تعیینکنندهای ایفا نمود.
در تمام دوران عباسیان، موسیقی در دربار، به حدّ افراط جریان داشت و قریب به اتّفاق خلفای عباسی، خود، خوانندگان و نوازندگان ماهری بودند. عباسیان پاداشهای چشمگیری به نوازندگان میدادند. مثلاً ابراهیم موصلی خواننده و آهنگساز معروف، در یک جلسه از الهادی خلیفهٔ عباسی، یک صد هزار سکّهٔ زر، به عنوان صله دریافت نمود. هارون و المهدی، در دو نوبت، مجموعاً 60 هزار سکّهٔ زر به حکم الوادی اعطا کردند. در دوران الهادی، ابن جامع را که در تبعید به سر میبرد، به دربار دعوت کردند و صلهای به ارزش 30 هزار سکّهٔ طلا به او بخشیدند.
آخرین خلیفهٔ بغداد نیز بیشتر اوقات بیکاری خود را به شنیدن موسیقی میگذراند. بیشتر این اوضاع، ناشی از سرمشق گرفتن خلفا از ایرانیان بود و در حقیقت عباسیان، آرزو داشتند، با پادشاهان ساسانی از لحاظ جلال و شکوه سلطنتی، برابری کنند. (50)
دیدگاه قرآن کریم دربارهٔ غنا و موسیقی
باید دانست که در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهی خاصّی صریحاً بدان تعلّق نگرفتهاست؛ بلکه تمسّککنندگان به آیات، آنها را بهواسطهٔ دلایل خارجی همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفتهاند. در این آیات الفاظی نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهو الحدیث» آمدهاست که برخی آنها را به «غنا» معنا کردهاند.
برای روشن شدن صحّت و سقم این ادّعا به بررسی تفصیلی این آیات میپردازیم:
1. قول زور
در سورهٔ حج از قول زور نهی شدهاست:
فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور؛ (51) از بتهای پلید و «سخن زور» اجتناب کنید.
دلالت این آیه بر حرام بودن «قول زور» کاملاً آشکار است. «زور» به معنای باطل و دروغ آمده است.
علاّمه طباطبایی در المیزان مینویسد:
کلمهٔ زور به معنای انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» میگویند و نیز هر سخن باطل دیگری را زور نامند. (52)
این آیه، با توجه به اضافه شدنِ «زور» به «قول»، از چیزی از جنسِ «گفتار و محتوا» نهی نموده است و نسبت به چیزهایی نظیر «صوت» که از مقولهٔ کیفیّت است، ساکت است؛ ولی منشأ اصلی حمل این آیه بر مورد غنا، احادیث وارده در تفسیر آیهٔ مزبور است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت و اگر با استفاده از روایات بپذیریم که قول زور به معنای غناست، دیگر نسبت به صوت که از مقولهٔ کیفیت است، ساکت نخواهد بود؛ بلکه نفس غنا، حرام خواهد بود. قدر متیقن از معنای غنا همان است که اشاره شد.
2. لهوالحدیث
در سورهٔ لقمان آمدهاست:
و من النّاس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذابٌ مُهین (53)
گروهی از مردم، خریدار سخنان بیهودهاند، تا به نادانی مردم را از راه خدا، گمراه کنند و راه خدا را لوث کنند. آنان عذابی خوار کننده دارند.
از این آیه، حرمت خرید «لهوالحدیث» استفاده میشود. در تفسیر المیزان در بارهٔ معنای این آیه آمده است:
کلمهٔ لهو به معنی هر چیزی است که انسان را از مهمّش باز دارد و «لهو الحدیث» سخنی است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند و همچون داستانهای خرافی و هدایتکننده بهسوی فساد و فجور و یا سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و سایر آلات لهو که همه از مصادیقِ «لهوالحدیث» اند. (54)
منشأ این که بسیاری از مفسران همچون علامه طباطبایی و طبرسی (55) و بسیاری از فقها، غنا را از مصادیق «لهوالحدیث» دانستهاند، آن است که تعدادی از روایات وارده از سوی معصومان علیهمالسلام «لهوالحدیث» را به «غنا» تفسیر نمودهاند.
3. زور
در سورهٔ فرقان آمدهاست:
والذین لا یشهدون الزور و و اذا مروا باللغو مروا کراما (56)
آنان که به دروغ شهادت نمیدهند و چون از کنار ناپسندی بگذرند، با بزرگواری گذر کنند.
در تفسیر مجمع البیان چنین آمده است:
بعضی گفتهاند: «زور» به معنی شرک است. پارهای دیگر گفتهاند: به معنای دروغ است و دروغی بالاتر از شرک وجود ندارد. برخی نیز گفتهاند: به معنای اعیاد یهودیان و مسیحیان است.
مجاهد گفته است: «زور» غنا است و از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز چنین نقل شده است.
ریشه و اصل زور، به معنای «تزویر» و «باطل را به صورتِ حق نشان دادن» است. (57)
این آیه و آیهٔ حج، تقریباً دارای یک معنایند و در تفسیر این آیه نیز روایاتی از ائمّهٔ اطهار علیهمالسلام نقل شده است که «زور» را غنا معرفی مینماید.
4. لغو
در سورهٔ مؤمنون میخوانیم:
والذین هم عن اللغو معرضون (58)؛ و آنان از «لغو» اعراض مینمایند.
این آیه در مقام بیان وصف مؤمنان است که از «لغو» به معنای کاری که غرض عقلایی بر آن مترتب نباشد، پرهیز میکنند.
نقد دلالت آیات باب غنا
برخی گفتهاند: هیچیک از آیات مورد بحث بر حرمت مطلق غنا دلالت صریحی ندارد؛ چون بر سر راه این دلالت، موانع متعددی وجود دارد.
عدهای معتقدند: دلالت آیهٔ اوّل، تنها چیزهایی را شامل میشود که از مقولهٔ کلام باشد. به بیان دیگر هر چند تفسیر «قول زور» به غنا، مستند و قطعی باشد، امّا ناظر به محتوای غنا خواهد بود: هنگامی غنا از مصادیق «قول زور» محسوب میشود که دارای محتوایی زشت و باطل باشد؛ لذا اگر احادیث و قرائن ناظر به تفسیر آیه، مقبول باشد، تنها حرمت غناهای دارای محتوای زشت را ثابت میکند؛ اما به نظر ما دلالت ظاهر آیه، مطلق است و به محتوا اختصاص ندارد؛ بنابراین یا باید دلالت آیه بر حرمت غنا را انکار کنیم و یا اگر قبول کردیم، دیگر به محتوا اختصاص نخواهد داشت.
البته روایات متعدّدی در تفسیر «قول زور» به غنا وارد شدهاست؛ امّا هیچیک از این روایات سند معتبری ندارند؛ چنان که به زودی بدان اشاره میرود؛ منتها با توجه به کثرت روایات و عمل مشهور نظریهٔ مذکور نیازی به اعتبار سندی و رجالی آنها نیست؛ زیرا وثوق به صدور کفایت میکند.
آیه دوّم نیز تنها در مقولهٔ کلام جریان دارد و همچون آیهٔ اوّل، دلالت واضح بر حرمت نفس غنا ندارد. این آیه دارای قید «یضلّ عن سبیل اللّه» است؛ به عبارت دیگر خودِ آیه، منظور خویش را بیان کرده و گفتهاست: «لهو الحدیث»، چیزی است که انسان را از راه راست گمراه میکند. با این قید، آیه تنها ناظر به چیزهایی است که دارای قید مذکور باشد. به علاوه غنا به صرف آن که سببِ یادآوری قیامت و معنویت نیست، نمیتواند در زمرهٔ گمراهکنندهها محسوب گردد؛ چون بسیاری از افعال مؤمنان دارای چنین خصیصهای نیست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق میکند؛ نه ضلالت.
با این مقدمه میتوان دریافت که تنها «غنای لهوی» مشمول دلالتِ آیهٔ مزبور قرار میگیرد و شاید اطلاقِ احادیث مفسِّر این آیه به سببِ رواج «غنای لهوی» در آن دوران بوده است. البته بعید نیست که گفته شود، مصداق لهو الحدیث، غناست.
آیهٔ سوم در مورد بیان یکی از صفات برجستهٔ مؤمنان واقعی و «عبادالرحمن» است و بر حرمت غنا هیچ دلالتی ندارد؛ زبرا «عبادالرحمان» دارای مقام والایی بوده و ذکر خصوصیّات آنان به معنای لزومِ داشتن آن خصوصیّات برای همهٔ مؤمنان نیست.
نکتهٔ اصلی این آیه آن است که این «خصیصهٔ نیک» یکی از شروط رسیدن به کمال حقیقی است. آیه، عدم حضور در چنین مجالسی را از صفات «عبادالرحمان» میداند؛ ولی بر حرمت حضور در آن مجالس هیچ دلالتی ندارد؛ چرا که اگر برپایی آن مجالس و شرکت در آن حرام بود، شایسته نبود، مؤمن کامل، از کنار آن گذشته و توجّهی به اصل امر به معروف و نهی از منکر نداشتهباشد.
به علاوه اگر بپذیریم طبق آیه شرکت در مجالس زور حرام نیست، حرمت غنا را درپی نخواهد داشت؛ چه آن که ممکن است حرمتِ حضور و شاهد بودن در چنان مجالسی از ناحیهٔ چیز دیگری بوده باشد.
از آنجا که آیهٔ سوّم با آیهٔ اوّل مشابهت زیادی دارد، اشکالاتی که بر استدلال آیهٔ اوّل وارد است، بر این آیه نیز وارد میشود.
آیهٔ چهارم نیز از آنجا که در مقامِ وصف مؤمنان است، حرمتی را ثابت نمیکند؛ چه آن که احتمال نمیرود وصفِ کمالِ واقعی مورد نظر بوده است.
به علاوه، «لغو» از آن رو که به معنای «کار بدون غرض عقلایی» است، نمیتواند به طور مطلق حرام باشد؛ چون با وجود آن که بسیاری از کارها دارای غرض عقلایی نیست، حکم حرمت شامل آنها نمیشود.
حرمت هیچ یک از مفاهیم موجود در آیات چون لغو، لهو و زور با معنای لُغَوِیشان، یقینی و قطعی نیست؛ چه آن که بسیاری میدانند که حرکات و سکنات مردم، مملو از کارهایی است که شامل معانی لغوی واژگان مزبور میگردد؛ در حالی که احدی به حرمت آنها فتوا نداده است؛ علاوه بر این استفادهٔ حرمت لغو، لهو، زور، باطل و... از آیات، دچار اشکالات فنّی است. (59) با خدشه در حرمتِ این موارد، استفاده از آیات مذکور به منظور اثبات حرمت غنا نیز مشکل میگردد. گرچه چنان که گذشت، به دو آیهٔ قول زور و لهوالحدیث میتوان بر حرمت غنا استدلال کرد.
احادیث تفسیری این آیات که ناظر به مورد غنا به معنای مطلق صدای شادیآفرین است، اشکالات سندی و دلالی دارد که بدان خواهیم پرداخت.
روایات تفسیری
دستهای از روایات مربوط به غنا، روایاتی است که در تفسیر آیات مورد بحث است. این روایات به ترتیب آن آیات یادشده، عبارتند از:
1. روایات تفسیری آیهٔ سوره حجّ
روایاتی که در تفسیر سورهٔ حج وارد شده، به این قرار است:
- کلینی به سند خود از حسین بن سعید و محمّد بن خالد و آنها از نضربن سوئد، از درست، از زید شحام نقل میکنند که گفت:
از امام صادق علیهالسلام در بارهٔ این قول خدای عزّ و جل که «واجتنبوا قول الزور؛ از قول زور اجتناب کنید» پرسیدم، حضرت فرمود:
قول الزور الغناء؛ (60) قول زور همان غناست. (61)
- در روایتی صحیح از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که در تفسیر این آیه فرمود:
منه قول الرجل للذی یغنّی اَحْسَنْتَ؛ (62) از جمله [مصادیق] قول زور، سخن کسی است که به غناکننده میگوید: احسنت.
2. روایات تفسیری آیهٔ سورهٔ لقمان
در تفسیر آیهٔ سورهٔ لقمان این روایات رسیدهاست:
- کلینی به سند خود از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از علی بن ابراهیم، از ابن مسکان از محمّدبن مسلم نقل میکند که از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود:
الغناء ممّا وعداللّه علیه النار، و تلا هذه الایة: «و من النّاس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه...»؛ (63)
غنا از آن گناهانی است که خدا بر آن وعدهٔ آتش داده است و در این آیه آمده است که: «و از مردم کسانی هستند که سخن لهو را میخرند تا از راه خدا گمراه کنند». (64)
3. روایات تفسیری آیهٔ سورهٔ فرقان
در تفسیر آیهٔ سورهٔ فرقان چنین آمدهاست:
- در دو روایت صحیح محمّدبن مسلم و ابی الصباح آمده است که امام صادق علیهالسلام در بارهٔ قول خداوند در آیهٔ «والذین لا یشهدون الزور» فرمودند:
مراد، غنا است. (65)
4. روایت تفسیری آیهٔ سورهٔ مؤمنون
در تفسیر آیهٔ سورهٔ مؤمنون آمده است که امام فرمودند:
انه الغناء والملاهی؛ (66) آن لغو، لهو و لعب است.
مناسب به نظر میرسد، به روایات یادشده، این روایت را نیز افزود که در حرمت قرائت قرآن با آهنگ لهوی وارد شدهاست:
- مرحوم شیخ صدوق به سند خویش از امام رضا علیهالسلام، از پدرانش از علی بن ابی طالب علیهالسلام نقل میکند که فرمود: از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که میفرمود: اخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعة الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامیر، تقدمون احدکم و لیس با فضلکم فی الدین (67)
من بر شما از چند چیز میترسم: کوچک شمردن دین و فروختن حکم و قضاوت و قطع نمودن رحم و این که قرآن را با مزمارها و آهنگهای لهوی فرابگیرید، و کسی از شما بر آن که در دیانت از شما برتر نیست، تقدم جوید.
نقد احادیث تفسیری
عدهای از فقیهان بر این باورند که دلالت روایات بر حرمت غنا به معنای مطلقِصدای شادیآفرین هنگامی تمام است که در گاهِ صدورِ آنها، استعمال زیادِ غنا در غنای لهوی و فسادانگیز موجب انصراف لفظ «غنا» به غنای لهوی و فسادانگیز نشده باشد؛ امّا پیشتر اشاره شد که لفظ غنا در زمان صدور اغلب این احادیث ـ یعنی زمان صادقین علیهماالسلام ـ در غنای لهوی و شهوانی دارای حقیقت عرفی بوده است و لذا استناد به احادیثِ وارده در این زمان، برای اثبات حرمت مطلق غنا، درست نخواهد بود و بر فرض پذیرش صحتِ سند، این احادیث از نظر دلالت با موانعی روبهروست.
در مقابل این نظریه برخی از فقها معتقدند: هیچ دلیلی بر انصراف نیست و مجرد وجود غنای لهوی و شهوانی در زمان صادقین علیهماالسلام حقیقت عرفی به وجود نمیآورد.
به هرحال، روایاتی که غنا را یکی از مصادیق آیهٔ سی سورهٔ حجّ معرفی میکنند، هیچیک دارای سند معتبری نیستند:
روایت اوّل، به سببِ وضعیّت مجهول «درست» از نظر رجالی؛ روایت دوّم، به سبب ارسال در سند (68)؛ روایت سوّم، به سبب وجود راوی غیر موثق یعنی «سهل بن زیاد» و وضعیت مجهول رجالی «یحیی بن مبارک» و روایت چهارم، به سبب ضعفِ «علی بن حمزه» از نظر رجالی سندشان مورد خدشهاست. البته، حدیث پنجم، از نظر سندی صحیح است؛ امّا دلالتش بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زیرا «احسنت» گفتن به خواننده نمیتواند غنا باشد؛ چون به قول بزرگانی همچون شیخ انصاری، صاحب جواهر و امام خمینی «عرف متشرعه» از غنا تنها کلام را نمیفهمد؛ بلکه کلام آهنگین و خاصّ را غنا مینامند و لذا اطلاق غنا بر کلام برخلاف ارتکاز عرفی است. به علاوه، احتمال قوی میرود «زور» و «باطل» بودن تشویقِ خواننده بدان جهت باشد که «آواز لهوی و فسادانگیز» مورد تشویق و تأیید واقع میشود.
روایات ناظر به تفسیر آیهٔ 5 از سورهٔ لقمان نیز از صحت سند برخوردار نیست:
روایت اوّل، به سبب وضعیت مجهول «علی بن اسماعیل»؛ روایت دوم و سوم، به علت ضعف رجالی «مهران بن محمد»؛ روایت چهارم به سبب ضعف «علی بن ابی حمزه بطائنی واقفی (69)» و روایت پنجم، به سبب ارسال، دارای سند معتبری نیستند.
روایات مفسّر آیهٔ 72 از سورهٔ لقمان و آیهٔ 3 از سورهٔ مؤمنون، با وجود صحّت سند، بر حرمت غنا دلالتی ندارند؛ زیرا همانگونه که گفته شد، این آیات در صددِ بیان وصف مؤمنان حقیقی است و چهبسا، شروط رسیدن به کمال حقیقی را یادآوری کرده باشد؛ از این رو اگرچه این روایات صحیح، مورد آیات را به غنا تفسیر نمودهاند، امّا حرمت مطلق غنا را ثابت نمیکنند؛ زیرا در این دو حدیث به حرمت غنا به معنای صوت شادیآفرین یا لزوم اجتناب از آن هیچ اشارهای نرفته است.
در زمینهٔ روایات دال بر حرمت فراگیری قرآن با صدای لهوی باید گفت:
اوّلاً، در این روایت مقصودی دیگر محتمل است و این احتمال به دلالت روایت خدشه وارد میکند. احتمال دارد که مقصود حضرت این بودهاست که قرآن همچون دمیدن در مزمار، بدون توجّه و سطحی خوانده نشود.
به علاوه، این حدیث بر فرض پذیرش احتمال قائلان به حرمت، به موردِ خاصّ خود محدود میشود و حداکثر میتواند حرمت غنای در قرآن را ثابت کند؛ نه هر غنایی را؛ چنان که روایات متعدّدی در حرمت غنای در قرآن وارد شدهاست که براساس آنها قرائت قرآن با آواز و غنای لهوی و شهوانی حرام خواند شده است.
گذشته از اینها، بر فرض پذیرش سند و دلالت احادیث مورد بحث، همگی مطلق بوده و قابل تخصیص و تقیید است؛ چون احادیث بسیاری نیز دال بر جواز غنا وارد شدهاست که آنها به مثابهٔ قیود و خصوصیات غنای مقصود از روایات مذکورند.
با آشنایی با این روایات و ضمیمه نمودنِ قرائن خارجی که قبلاً بدان اشاره رفت، میتوان به طور قطع گفت: مقصود از روایات دال بر حرمت، غنای لهوی و فسادانگیز است؛ نه هر غنای شادی آفرین.
با برشمردن احادیثِ دالّ بر حرمت و یادآوری نقاط ضعف و قوّت آنها به دست آمد که آنها تنها بر حرمتِ غنا به صورت مبهم و نه دقیق دلالت میکنند و البته با شواهد ذکر شده، میتوان تقیید آنها را به غنای لهوی و شهوانی، دریافت. با توجه به همین ایرادهاست که مقدس اردبیلی میفرماید:
اخبار در تحریم مطلق غنا صراحت ندارند. (70)
در جوامع روایی - اعم از شیعه و سنّی - روایات فراوانی وارد شدهاست که بر تحسین و تشویق آواز و صوت زیبا و مانند آن، دلالت دارند. این احادیث هریک به نحوی از سوی قائلان به حلیّت برای اثبات این دیدگاه استفادهشدهاست.
- عبداللّه بن مسکان از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
ان من اجمل الجمال شعر الحسن و نغمة الصوت الحسن؛ (71) از زیباترین زیباییها موی خوب و نغمهٔ صوت نیکوست.
- از امام صادق علیهالسلام فرمودند: ما بعث اللّه عزّ و جل نبیا الا، حسن الصوت؛ (72) خداوند عزّ و جل هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن که آواز او نیکو بود.
- سید حمیری از علی بن جعفر، از برادرش موسی بن جعفر علیهالسلام نقل میکند که گفت: از حضرت امام کاظم علیهالسلام دربارهٔ غنا در عید فطر و قربان و ایام فرح سئوال نمودم، آن حضرت فرمود:
لا بأس به ما لم یعص به؛ (73) مادامی که با آن گناه نشود، اشکالی ندارد.
- از ابی بصیر نقل شده که گفت: از امام صادق علیهالسلام در مورد مزد زنان خواننده که عروس را همراهی میکنند، پرسیدم، حضرت فرمود:
اجر المغنیة آلتی تزف العرایس لیس به بأس لیست بالتی یدخل علیها الرجال (74)؛ اجرت زن آوازخوان و غناگری که عروسها را همراهی میکند، اشکالی ندارد؛ زیرا از خوانندگانی نیست که مردها با او میآمیزند.
روایاتی مبنی بر جواز «حداء» وارد شدهاست که عدّهای از فقها خواستهاند با استناد به این طایفه از روایات، (75) حلیّت اصل غنا را ثابت نمایند.
طایفهای دیگر از روایات بر جواز نوحهگری دلالت دارند که در نزد قائلان (76) به حلیت غنا غیرلهوی دلیلی بر مدّعایشان محسوب میگردد.
- شیخ صدوق رحمهالله نقل میکند که امام صادق علیهالسلام فرمود:
لا بأس بکسب النائحة اذا قالت صدقا؛ (77) کسب زن نوحهگر مادامی که راست بگوید اشکالی ندارد.
خواندن آواز برای تند راندن شتر در صحرا و بادیه، «حداء» نام دارد. «نیاحة» در لغت به معنای نوحه سرایی یا شیون و زاری بر مرده آمده است و عدّهای آن را نوعی از غنا دانستهاند و به همین جهت مشهور فقیهان، حداء را استثنا کردهاند. (78)
- پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
و رجع فی القرآن صوتک فان اللّه یحب الصوت الحسن (79)
در قرائت قرآن صوتت را با ترجیع همراه کن که خداوند صوت نیک را دوست دارد.
- عبداللّه بن سنان از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: لکل شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن (80)
برای هر چیزی زینتی است و زینت قرآن آواز خوش است.
- شخصی از امام صادق علیهالسلام دربارهٔ خریدن کنیزی که صوت خوبی داشت پرسید، آن حضرت فرمود:
ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة یعنی بقرائة القرآن والزهد و الفضائل آلتی لیست بغناء فاما الغناء فمحظور. (81)
اگر آن را بخری تا تو را با قرائت قرآن و خواندن اخبار و اشعار مربوط به زهد و فضائل غیر غنا، به یاد بهشت بیندازد، اشکالی ندارد؛ امّا غنا جایز نیست.
البته قاتلان به حرمت مطلق غنا معتقدند: خود این روایت به تنهایی بر حرمت مطلق غنا دلالت دارد و نظر به این که معنای غنا در لغت و فقه و در میان عرف مجمل است، باید به قدر متیقن آن که صدای مطرب و آواز لهوی است، اکتفا شود.
فیض کاشانی دلیلی ارائه میکند که آن را مبتنی بر استظهار از مجموعهٔ روایات میداند. ایشان در توجیه دیدگاه خود چنین میگوید:
از مجموع احادیث وارد در باب غنا، چنین استفاده میشود که حرمت غنا و خرید و فروش به آن و تعلیم و تعلّم و شنیدن آن، به غنایی اختصاص دارد که در روزگار بنیامیه و بنیعباس رایج بوده است. در این دوران مردان به مجالس خوانندگی زنان وارد میشدهاند و زنان به باطل سخن میگفتهاند و به گونههای بازیها مشغول بودهاند. (82)
ایشان با اشاره به موارد مختلف گناه و فساد در آن دوران که مخصوصاً غنا نیز انجام میشده است، در مبرّا کردن اصلِ غنا از حکم حرمت سعی دارد؛ مواردی چون، اختلاط زن و مرد، شهوترانی و عیش و نوش، شنیدن صدای زنان نامحرم، زن بودن خوانندگان، هرزگی غناگران، باطل و لغو بودن محتوا و شرابخواری و قماربازی.
همانگونه که پیشتر گفتیم، انصراف روایات غنا و موسیقی از غنای غیرلهوی شواهدی دارد که از مهمترین آن میتوان به موارد زیر اشاره نمود: الف. شواهد تاریخی بسیار، مبنی بر استفاده از این هنر در مجالس گناهآلود، گرچه این هنر، مختص مجالس لهو و باطل نبوده است.
ب. از مقایسهٔ روایات نبوی و غیرنبوی، چنین استنتاج میشود که پنج روایت نبوی و 32 روایت ائمهٔ معصومین (ع) تنها کراهت را میفهماند یا به غنای شهوانی و مبتذل و یا آمیخته با شراب و محرمات دیگر نظر دارند.
بر فرض آنکه، انصراف ثابت نشود، راههای دیگری وجود دارد که نتیجهاش با دلیل انصراف، یکی است. طرفداران تفصیل برای این منظور یکی از دو راه زیر را میپیمایند:
راه اوّل، استفاده از تعلیلهای وارد در روایات است؛ همان طور که در روایات بیان شد، غنا به سبب مصداق بودن برای «قول زور» و «لهوالحدیث» و «لغو» حرام گردیدهاست. در حقیقت علّت تشریع حکم حرمت برای غنا، موارد یاد شده است. به علاوه، باید دانست که مطلق غنا در نزد عرف، لغو و باطل شمرده نمیشود. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
الملاهی آلتی تصدّ عن ذکر اللّه عزّ و جل مکروهة کالغناء و ضرب الاوتار والاصرار علی صغائرالذنوب. (83)
بازیهایی که انسان را از یاد خدا باز میدارد، ممنوع است. مانند غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان کوچک.
در این روایت ملاک و کبرای کلی، «حرمت ملاهی»، «باز داشتن از یاد خدا» ذکر شده و سپس به موارد آن اشاره گردیده است. در اینجا گرچه غنا مطلق است، امّا تعلیل و وصف، باعث تقیید مطلق میگردد؛ بنابراین اگر غنا باعث باز داشتن از یاد خدا نگردد، اشکالی ندارد.
راه دومی که برای اثبات دیدگاه تفصیل در پیش داریم، توجه به روایات معارض و مقیِّد است. روایات بسیاری وجود دارند که حکم غنا را بهصورتی بیان میکند که با روایات دیگر متعارض است یا با روایات دیگر تقیید گردیدهاست. این احادیث معارض و مقید از آن رو مدعای ما را اثبات مینمایند که در بسیاری از موارد، هیچ دلیل خاصّی برای اختصاص آن حکم خاص به آن مورد خاصّ به نظر نمیرسد. هم چنین ظاهر بسیاری از روایات دالّ بر حلیّت موارد خاصّ هیچگونه تعلقّی نسبت به آن مورد خاصّ ندارد؛ بلکه احادیثی وجود دارند که حکم حلّیّت آن موارد را در مقابل حکم حرمتِ غنای لهوی بیان نموده است؛ از این جهت میتوان به این نکته پی برد که مقصود از احادیث حلّیّت، تنها آن موارد خاص نبودهاست؛ بلکه منظور از آن تعیین مصادیق غنای غیرلهوی است که حلّیّت آن در نظر سائلان و امامان علیهمالسلام مسلّم بوده و لذا اشارهای بدان نشده است.
جمعبندی و نتیجهگیری
در باب غنا و موسیقی، آیات و احادیثی دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایی اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافی به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.
شواهد و فراوانی نشان میدهند که مقصود روایات دال بر حرمت، غنای شهوانی و لهوی بوده است.
به طور کلّی دیدگاه تفصیل که بر مبنای آن برخی از موارد غنا حرام و برخی از آنها حلال است، دارای برتریهای ویژهای نسبت به دیدگاه حرمت مطلق و حلیت مطلق است و نیز با مبانی علمی، عقلی و عرفی نیز سازگار است. رهاورد این دیدگاه نیز از جمله ویژگیهای آن است. به این جهات، از نظر ما، - دیدگاه تفصیل - اگر چه خلاف رأی مشهور است، وجیهتر از دیدگاههای دیگر بوده و بر آنها برتری دارد. افزون بر این که در نتیجه با نظر مشهور هماهنگ است.
نتیجهٔ این بررسی کوتاه آن شد که غنای شهوانی و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معنای غنای حرام در آواز لهوی و مفسدهانگیز متعیّن میگردد. قدر متیقن از حرمت غنا از دیدگاه مشهور هم همین است.
برخی از فقیهان با تمسک به حدیث ابی بصیر «آلتی یدخل علیها الرجال حرام والتی تدعی الی الاعراس لیس به بأس» قائل به حلّیّت و جواز ذات غنا شده و حرمت غنا را مختص به مقارنات حرام آن دانستهاند. استدلال ایشان این است که در این روایت حرمت غنا به خاطر آمیختگی مردان و زنان نامحرم و شنیدن صدای زن نامحرم از روی شهوت است؛ بنابراین خود صدا از جهت صوت بودن، حرمتی ندارد و حرمت به اعتبار مقارنات حرام است. گرچه این نظریه نیز به نظر ما ناتمام است؛ امّا زمینه را برای تفصیل میان غنای شهوانی و غیرشهوانی، هموار میکند. (84)
البته، این استدلال با ایرادهایی مواجه است که چکیده آن عبارت است از:
روایت به جهت علی بن حمزه بطائنی ضعیف است و ضعف آن هم با عمل اصحاب جبران نشده است.
روایت ابیبصیر از نظر دلالی تاب مقاومت در برابر صحیحهٔ علی بن جعفر (85) از موسی بن جعفر علیهالسلام و حسنهٔ عبدالاعلی از امام صادق علیهالسلام را ندارد و در صورت تعارض باید یا حمل بر تقیه یا عروسی یا امثال آن شود و یا باید کنار گذاشته شود.
ظاهر این روایت آن است که غنای کنیزان آوازهخوان در عروسیها اشکال ندارد و جمله «والتی تدعی الاعراس لا بأس به» را کنایه از نیامیختن مردان و زنان دانستن خلاف ظاهر است.
این روایت مفهوم ندارد وگرنه بین مفهوم صدر «آلتی یدخل الرجال حرام» با مفهوم ذیل «والتی تدعی الی الاعراس لا بأس» در غنای کنیزان در مجالس غیر عروسی که مردان بر آنها داخل نمیشوند، تعارض حاصل میشود.
------------------------------------------------------------------------------------
رک: حاشیهٔ برهان قاطع، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزی، متخلص به برهان، 1342، مصحح دکتر محمد معین و حاشیهٔ لغتنامهٔ دهخدا، 1373، ج 13، ص 19257
رک: همان دو
احمد سیّاح، فرهنگ جامع سیّاح، ج 3
عبّاس اقبال، شعر و موسیقی در ایران، ص 114
به نقل از رازانی، ابوتراب، شعر و موسیقی و ساز و آواز در ادبیّات فارسی، ص 59
ابن منظور؛ لسان العرب (متوفی 711 ه. ق)، ج 15، ص 136
فیروزآبادی؛ القاموس المحیط، دارالمعرفة، بیروت، ج 4، ص 374، مادهٔ غنی
دهخدا، علیاکبر، لغتنامهٔ دهخدا، (متوفی 1334 ه. ش)، ج 27، ص 328
شیخ انصاری رحمهالله، مکاسب محرّمه
ابن اثیر، النهایه، ج 3، ص 391
ابنمنظور؛ لسان العرب، ج 16، ص 136
قاموس، مادهٔ غنی و طرب
طریحی، شیخ فخرالدّین؛ مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینی، ج 1، ص 321
حماد جوهری، اسماعیلبن، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیّه، ج 6، ص 2449
همان، ج 3، ص 1232
قاموس، مادهٔ غنا و طرب
طریحی، شیخ فخرالدّین، مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینی، ج 1، ص 321
فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، (متوفی 770 ه. ق)، ج 2، ص 56
فارسی بن زکریا، ابوالحسین احمد بن؛ معجم مقاییس اللغة (متوفی 395 ه. ق)، ج 4،
ابوالقاسم خویی؛ «منیة السائل»، ص 179
اساس البلاغة، ص 277
فیروزآبادی؛ «قاموس المحیط»، ج 1، ص 101 و طریحی؛ «مجمع البحرین»، ج 2، ص 109 و فیومی؛ «مصباح المنیر»، ج 2، ص 19
راغب اصفهانی (متوفی 503 ه. ق)؛ معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 471
همان، ص 472
همان، ص 48
سورهٔ حج، 30
طباطبایی؛ المیزان، ج 14، ص 371
همان، ج 16، ص 209 و 210
رک. جواهر الکلام، ج 22، ص 50 و مکاسب محرمه، شیخ انصاری، ص 41-37
تاریخ موسیقی خاور زمین، ص 291
همان، ص 21
خنیاگری و موسیقی ایرانی، ص 107
اغانی، ج 8، ص 3 و ج 10، ص 48
محمّد جواد عاملی؛ «مفتاح الکرامه»، مؤسسهٔ آلالبیت، قمج 4، ص 52
ابن منظور؛ لسان العرب، ج 10، ص 135
حسینی بحرانی، محمد بن ابراهیم، معروف به ماجد (متوفی 1050 ق)؛ رسالة ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین
ابن خلدون؛ «مقدمه»، داراحیاء التراث العربی، بیروت، صص 428-426
اغانی، ج 2، ص 170-173 و فلیپ حتی؛ «تاریخ عرب»، ترجمهٔ ابوالقاسم، ص 345
همان، ج 3، ص 239 و ج 5، ص 41 و ج 6، ص 8 و 12 و ج 21، ص 226 و 237
محمّد ماجدبنابراهیم بن الحسینی، پیشین
همان
تاریخ موسیقی خاور زمین، ص 45، پاورقی
دائرةالمعارف اسلام، ج 1، ص 403
مسعودی، علی بن حسین (متوفی 346 ه.ق)؛ مروج الذهب، بیروت، ج 1، ص 65
غزالی، امام ابی حامد محمّد بن محمّد؛ احیاء علوم الدّین، ج 4، ص 217
همان، صص 201 و 202
تاریخ موسیقی خاور زمین، ص 132
همان، ص 192
حج، 30
المیزان، ج 14، ص 371
لقمان، 6
المیزان، ج 16، ص 209 و 210
رک: طبرسی (متوفی 548 ه. ق)؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 313
فرقان، 72
طبرسی؛ «مجمع البیان»، ج 7، ص 181
مؤمنون، 3
رک: حسین میرزاخانی؛ «مبانی فقهی، روانی موسیقی»، ص 63 و نیز رک: مصباح الفقاهة، ص 311
وسائل، ج 12، ص 225، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 2
روایاتی دیگر به همین مضمون از امام صادق علیهالسلام با طرق مختلف نقل شدهاست که در کتاب وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، از ابواب «ما یکتسب به» احادیث 8 و 9 آمده است. شیخ صدوق نیز در معانی الاخبار صفحهٔ 349 روایتی نزدیک به این معنا آورده است.
سیدهاشم حسینی بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، ج 3، ص 90
وسائل، ج 12، ص 226، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 6
روایاتی به همین مضمون در کتب وسائل ج 12، ص 226، باب 99 از ابواب «ما یکتسب به» احادیث 6، 7 و 16 و معانی الاخبار، ص 349 و مجمع البیان، ج 8، ص 313 آمده است.
وسائل، ج 12، ص 226، باب 99 از ابواب ما یکتسب به، حدیث 3 و 5
عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، ج 3، ص 529
وسائل، ج 12، ص 228، حدیث 18 و عیون الاخبار، ص 207
ارسال در سند یا مرسله بودن حدیث یعنی راویانی از آخر سند حدیث افتاده باشند.
واقفیان، فرقهای هستند که به توقّف امامت در امام موسی بن جعفر علیهالسلام معتقد هستند.
مقدس اردبیلی، شیخ احمد (متوفی 993 ه.ق)؛ مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، کتاب المتاجر، قسم الرابع
کلینی، محمّدبن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه و شرح سیّد هاشم رسولی، ج 2، ص 615
همان
حمیری، ابی العبّاس عبداللّه بن جعفر؛ قرب الأَسناد، تصحیح و ترتیب الشیخ احمد الصادقی الاردستانی، چ 1، ص 121
وسائل الشیعه، ج 12، ص 85
همین روایت به دو صورت دیگر از قول ابیبصیر نقل شدهاست که در کتاب «وسائل الشیعه» ج 12 ص 84 و 85 آمده است.
رک: بحارالانوار، ج 44، ص 378
ر.ک. مجمع الفائدة و البرهان فی شرح الارشاد، کتاب المتاجر قسم الرابع: و یویّده فی جواز النیاحة بالغناء و جواز اخذ الاجرة علیها.
وسائل الشیعة، ج 12، ص 91
رک: حسینی عاملی، سیدمحمدجواد؛ مفاتیح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج 4، ص 53 و نجفی، شیخ محمّد حسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الإِسلام، ج 22، ص 51 و 52 و حلّی، محقّق، شرایع الإِسلام فی مسائل الحلال والحرام، محقّق اوّل، ج 4، ص 124 و کرکی، علی بن الحسین؛ جامع المقاصد فی شرح القواعد، محقق ثانی، ج 5، ص 24 و المسالک، ج 1، ص 129 و نراقی، احمد بن محمدمهدی؛ مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج 2، ص 343
همان، ج 4، ص 859
همان
وسائل، ج 12، ص 86
فیض کاشانی؛ وافی، ج 10، ص 33
شیخ صدوق؛ خصال، ص 610
وسایل الشیعه، ج 12، ص 84، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 15، حدیث 1 و رک: حاشیهٔ علامه شعرانی بر کتاب وافی، تألیف فیض کاشانی، ج 17، ص 205
وسائل الشیعه، ج 12، ص 232 و 228 ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 32 و حدیث 15
منبع : پایگاه معارف قرآن