ترديدى نيست كه مصداق كامل و جامع آياتى كه در قرآن مجيد ايمان و جهاد و هجرت و اخلاص و يقين و اخلاق حسنه و عمل صالح و عبادت شبانه و بيدارى سحر و صدق و وفا و كرم و سخا و . . . را مطرح مى كنند ، اهل بيت (عليهم السلام)هستند چنان كه در كتاب هاى شيعه و سنى مشاهده مى كنيم .اين مطلب تا جايى مسلم و قطعى است كه هم شيعه و هم اهل سنت كتاب هايى تحت عنوان آيات نازل در حق على (عليه السلام) و آيات نازل در حق اهل بيت (عليهم السلام) تأليف كرده اند .قرآن در مورد پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه اصل و ريشه و پايه حقيقت وجودى اهل بيت (عليهم السلام)است ، روشن و گويا و به صراحت سخن گفته و در مورد اهل بيت (عليهم السلام) در بسيارى از آيات به كنايه و اشاره واقعيت را بيان نموده است .چون مخاطبان قرآن ، اهل عقل و خرد و صاحبان انديشه و فكر و اولو الالباب هستند ، با نور باطن و با پذيرفتن روايات و با تأمل و نظر دقيق درمى يابند كه در ميان امت اسلام اين گونه آيات مصداق اتمّ و اكملى جز اهل بيت (عليهم السلام) ندارند و در برخى از اين آيات هيچ راهى جز تأويل به اهل بيت (عليهم السلام) پيش روى صاحب خرد نمى گذارد و اگر آن بزرگواران مصداق اتمّ و اكمل و نقطه تأويل آن آيات نباشند ، بايد ملتزم به اين مطلب شويم كه بسيارى از آيات قرآن بى مصداق و بى تأويل است و نتيجه التزام به اين مطلب اين است كه قرآن كتابى ناقص است و اعتقاد به ناقص بودن قرآن مساوى با كفر و سبب دچار شدن به عذاب روز قيامت است ،( . . . وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ . . . ) .. . . و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى داند . و ثابت قدمان در دانش و چيره دستان در بينش . . . امام صادق (عليه السلام) فرمود :نَحنُ الرَّاسِخُونَ فِى العِلمِ ، وَنَحنُ نَعلَمُ تَأوِيلَهُ .مصداق راسخون در دانش ماييم و تأويل آيات را به آنچه كه بايد تأويل شود ما مى دانيم .
شخصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در قرآن
قرآن مجيد درباره عظمت و شخصيت پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله) با صراحت مى فرمايد :( إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ . . . ).همانا خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود و رحمت مى فرستند . . . در روايات آمده كه صلوات خدا بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، رحمت ويژه از جانب او نسبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و صلوات فرشتگان مدح و ستايش پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا طلب رحمت براى او از پيشگاه خداست(178) .قرآن مجيد براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) چنان شخصيتى قائل است كه بيعت و پيمان با او را به طور كامل بيعت و پيمان با خدا مى داند ،( إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ . . . ).به يقين كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند ; دست تو كه به منزله دست خدا ست . . .
اطاعت از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله)
قرآن درباره اطاعت از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه نتيجه و محصول شيرينش كاميابى و پيروزى بزرگ در دنيا و آخرت است ، مى فرمايد :( . . . وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً ).. . . و هركس خدا و پيامبرش را اطاعت كند ، بى ترديد رستگارى بزرگى يافته است .قرآن مجيد نتيجه اطاعت از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) را همنشينى با پيامبران و صديقين و شهيدان و شايستگان در قيامت مى داند :( وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ).و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند ، در زمره كسانى از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت ايمان ، اخلاق و عمل صالح داده ; و اينان نيكو رفيقانى هستند .قرآن كريم اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه وآله) را اطاعت از خدا مى داند و اين آيه برترين دليل بر برترى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر همه موجودات جهان هستى است .( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ . . . ).هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده . . .قرآن حكيم اطاعت از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) را سبب ورود به بهشت و روى گردانى از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) را علت دچار شدن به عذاب دردناك مى داند .( . . . وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَن يَتَوَلَّ يعَذِّبْهُ عَذَاباً أَلِيماً ).. . . و كسى كه از خدا و پيامبرش اطاعت كند ، او را در بهشت هايى درآورد كه از زير درختان آن نهرها جارى است ، و هر كس روى بگرداند او را به عذابى دردناك عذاب مى كند .قرآن كريم ، اطاعت از پيامبر (صلى الله عليه وآله) را سبب شمول رحمت حق نسبت به مطيع مى داند ،( . . . وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ). . . . و اين پيامبر را اطاعت كنيد تا مورد رحمت قرار گيريد .
بُشر بن شريح بصرى مى گويد به حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) گفتم : كدام آيه در كتاب خدا اميد بخش تر است ؟ حضرت فرمود : قوم تو چه مى گويند ؟ گفتم ، مى گويند :( . . . يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ . . . ). . . . اى بندگان من كه با ارتكاب گناه بر خود تجاوز كار بوده ايد ! از رحمت خدا نوميد نشويد . . . .فرمود : ما اهل بيت (عليهم السلام) اين را نمى گوييم ; گفتم : پس شما اهل بيت (عليهم السلام) چه مى گوييد ؟ فرمود : مى گوييم :( وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ).و به زودى پروردگارت بخششى به تو خواهد كرد تا خشنود شوى .و منظور از عطا ، شفاعت است ، و اللّه شفاعت است ، و اللّه شفاعت است.و در روايتى آمده : خشنودى پيامبر به اين است كه اهل بيت (عليهم السلام) و شيعيانشان را به بهشت درآورد(188) .
اهل بيت (عليهم السلام) در قرآن كريم
قرآن مجيد درباره اهل بيت (عليهم السلام) در آيه شريفه تطهير به صراحت سخن رانده و در آيات ديگر علائم و نشانه هايى را ذكر مى كند كه جز بر اهل بيت (عليهم السلام) به نحو اكمل و اتمّ منطبق نيست .عبداللّه بن جعفر مى گويد من همراه حسن و حسين نزد معاويه بوديم ، معاويه گفت : اى عبداللّه بن جعفر ! چه اندازه احترام و تعظيمت نسبت به حسن شديد و فوق العاده است ؟ گفتم : معاويه ! عمر بن خطاب در زمان حكومتش مرا به سوى على بن ابى طالب فرستاد و پيام داد كه من مى خواهم قرآن را به صورت مصحف بنويسم آنچه را تو از قرآن نوشته اى به سوى من بفرست .على به من گفت : به خدا سوگند پيش از آنكه با قرآن من كه در كنار آيات قابل تأويل تأويلش را نوشته ام به او برسى مرا خواهد كشت . گفتم : براى چه ؟ فرمود : خدا مى فرمايد :( لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ).جز پاك شدگان از هر نوع آلودگى به حقايق و اسرار و لطايف آن دسترسى ندارند .يعنى به همه قرآن جز پاكان نمى رسند و منظور خدا از پاكان ما هستيم . ماييم كه خدا همه آلودگى ها را از ما زدوده و ما مصداق اين آيه هستيم :( . . . أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا . . . ).. . . اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم به ميراث داديم . . .ما صفوة اللّه هستيم و ضرب المثلهاى قرآن ( مانند كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة ) درباره ما آمده و وحى بر ما نازل شده است.تأويل آيه شريفه :( مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ . . . يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ )دو درياى شيرين و شور را روان ساخت در حالى كه همواره باهم تلاقى و برخورد دارند ; * ولى ميان آن دو حايلى است كه به هم تجاوز نمى كنند درنتيجه باهم مخلوط نمى شوند ! . . . از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون مى آيد .بدون ترديد اهل بيت مكرم پيامبرند .امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : على و فاطمه دو درياى عميق و ژرف هستند كه هرگز به حقوق يكديگر تجاوز ندارند و لؤلؤ و مرجان حسن و حسين اند. و در تفسير مجمع البيان از سلمان فارسى و سعيد بن جبير و سفيان ثورى نقل شده : دو دريا على و فاطمه و برزخ محمّد و لؤلؤ و مرجان حسن و حسين هستند.در روايتى آمده منظور از شفع در سوره مباركه فجر ، حسن و حسين و مقصود از وتر اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.كلينى در كتاب شريف الكافى كه از معتبرترين كتاب هاى شيعه است در بخش كتاب حجّت ، اهل بيت (عليهم السلام) را مصداق آيات حاوى حقايقى چون واليان امر ، علامات راه هدايت ، اهل ذكر و راسخين در علم و عهد معرفى مى كند .در منابع حديث شيعه بيش از سيصد و چهار مورد روايت آمده كه مى گويد منظور از « قربى » در آيات قرآن ، اهل بيت (عليهم السلام) هستند و در منابع اهل سنت نيز در كتب متعدد« قربى » به معناى اهل بيت (عليهم السلام) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) ذكر شده است .در سوره مباركه نور آمده است :( فِى بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ).اين نور در خانه هايى است كه خدا اذن داده شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها رفعت يابند و نامش در آنها ذكر شود ، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبيح مى گويند .در صفحات گذشته اگر از خود اهل بيت (عليهم السلام) و شخصيت با ارزششان سخن به ميان آمد ، در اين آيه سخن از خانه هاى ايشان است كه مى فرمايد :نور خدا در خانه هايى است كه خدا توفيق داده رفعت و بلندى يابند و در آن خانه ها نام خدا برده مى شود و صبح و شام براى او تسبيح مى گويند .خانه هايى كه پيوسته آكنده از ياد خدا بود و بامداد به شامگاه نمى رسيد مگر آنكه در پرتو ذكر و ياد خدا و مناجات با محبوبشان نامه اعمال روزانه را گشوده و به همان منوال به پايان مى بردند و همواره اهل آن خانه ها به عشق دوست مى زيستند و به بندگى و عبادت او مى كوشيدند و با اين حال لحظه اى از خدمت به بندگان خدا غافل نبودند .انس بن مالك و بُرَيْدَه مى گويند : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آيه شريفه ( فِى بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ . . . ) را قرائت كرد پس مردى از جاى برخاسته ، پرسيد : اين بيوت كدام بيوت اند ؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : بيوت پيامبران است ، پس ابوبكر برخاست و گفت : يا رسول اللّه ! اين بيت هم از آنهاست ؟ و اشاره به خانه على و فاطمه كرد ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : آرى ، از برترين آنهاست.
بنابراين اهل بيت (عليهم السلام) ، اهل ذكر و اهل تسبيح و اهل عبادت كامل و اهل خدمت خالصانه به بندگان خدا بودند و پيوسته زبان قال و حالشان مترنم به مناجات و راز و نياز با محبوب بود و با بيان ويژه خود به پيشگاه حق عرضه مى داشتند :
اى دلم مست از مى و از جام تو *** شد شروع هستى ام با نام تو
ياد تو باشد شفاى درد من *** شعله سوزان به قلب سرد من
ياد تو نور دل و جان من است *** مايه روح است و ايمان من است
قلب من با ذكر نامت روشن است *** خاكم از ياد مدامت گلشن است
اى تو آغاز و تو انجام جهان *** اى تو پيدا اى تو ظاهر اى نهان
اى كريم و اى غفور و اى ودود *** مالك الملك همه غيب و شهود
اى به رحمت اين جهان را تكيه گاه *** يا رحيم و يا حكيم و يا اله
سوى تو اى مهربان پر مى زنم *** تا مرا لطفى كنى در مى زنم
حلقه بر در از گدايى مى زنم *** كوس فقر و بى نوايى مى زنم
دارم اميد كرم از كوى تو *** سرخوش و مستم به ياد روى تو
افتخارم در دو عالم بندگى است *** آرى ، آرى ، بندگى پايندگى است
اهل بيت (عليهم السلام) از مصاديق اتمّ و اكمل حقايق عالى معنوى هستند كه در آيه شريفه سوره نور مطرح است :( رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالاَْبْصَارُ ) .مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد ، و پيوسته از روزى كه دل ها و ديده ها در آن زير و رو مى شود ، مى ترسند .آرى ، در حالى از قيامت هراس داشتند كه ايمان و اعمال و اخلاق و رفتار و كردار و نيت و اخلاصشان از همه جهانيان برتر و با ارزش تر بود .
اهل بيت (عليهم السلام) در تورات و انجيل
قرآن مجيد در آياتى خبر مى دهد كه اوصاف پيامبر (عليهم السلام) و علائم و نشانه هاى نبوت او در كتاب هاى پيشين به ويژه تورات و انجيل بيان شده و يهوديان و مسيحيان پيش از بعثت به خاطر اينكه از طريق آيات تورات و انجيل آن حضرت را مى شناختند منتظر ظهور او بودند تا با پيوستن به او و در سايه قدرت و حكومت و معنويتش بر دشمنانشان پيروز شوند .( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالاِْنْجِيلِ . . . ).همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر « ناخوانده درس » كه او را نزد خود با همه نشانه ها و اوصافش در تورات وانجيل نگاشته مى يابند ، پيروى مى كنند . . . در حديثى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده كه مردى يهودى به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)گفت : من اوصاف تو را در تورات بدين گونه خوانده ام : محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مكه و جايگاه هجرتش مدينه طيبه ، بد اخلاق و خشن و عربده جو و فحّاش نيست . من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد و تو فرستاده خدايى و اين ثروت من است پس برابر آنچه خدا نازل كرده نسبت به آن حكم كن ،( وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِى إِسْرَائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول يَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ . . . ).و ياد كن هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم ، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم ، و به پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش « احمد » است ، مژده مى دهم . . .
حضرت مسيح و ظهور پريكليطوس
انجيل يوحنا
حضرت مسيح (صلى الله عليه وآله) بر حسب نقل يوحنا در فصول 14 ، 15 ، 16 انجيل خود از ظهور شخصى پس از خود بنام پارقليطا : پريكليطوس ، بشارت داده و او را رئيس جهان و شرعش را ابدى و . . . معرفى نموده است :در ( يوحنا 14 : 16 ) مى فرمايد :واَنَاَ بِتْ طالبِن مِنْ بَبِى وَخينَ پارقَليطا بِتْ يَبِلْ لُوخُونْ هَلْ اَبَدْ .و من از پدر خواهم خواست و او پارقليطاى ديگرى بشما خواهد داد كه تا ابد با شما باشد .و در ( يوحنا 15 : 26 ) مى فرمايد :ايْنَ اِيْمِنْ داتَىِ پارقَليطا هُودِ اَنَا شادوِرِون لِكِسْلَوْخُونْ مِنْ لِكِسْ بَبِىْ رُوخادِ سَرَسْتُوتا هَوْ دِمِنْ لِكِس بَبِّى پالِتْ هَوْبِتْ يَبِل سَهُدوتْ بَسْ دِيّى .و چون بيايد آن پارقليطا كه من بسوى شما خواهم فرستاد از جانب پدر ، روح راستى كه از جانب پدر ميآيد ، او درباره من شهادت خواهد داد .كلمه پارقليطا ( سريانى ) ترجمه از اصل يونان « پريكليطوس » است كه بمعنى : بسيار ستوده و بى نهايت نامدار است ، و در عربى به : محمد و احمد ترجمه مى شود .
كتاب ادريس
در كتاب ادريس (عليه السلام) نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بنام پارقليطا بشارت داده و آن بزرگ مرد آسمانى و على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسنين (عليهما السلام) را محور كائنات و هدف آفرينش جهان وجود خوانده مى فرمايد :هنگامى كه حضرت ادريس در بابل در عبادتگاه خويش بود ، روزى در ميان گروهى از اصحاب خود اين حكايت به وحى الهى بر ايشان نقل فرمود :روزى ميان فرزندان پدر شما آدم و فرزندزادگانش در تعيين افضل مخلوقات اختلاف شد ، بعضى گفتند : وى پدر ما آدم است كه خدا او را بدست قدرتش آفريد ، و از روح خويش در وى دميد و فرشتگان را به تعظيم و تكريمش امر فرمود و او را معلم ايشان قرار داده خلافت زمين را به وى عطا فرمود و همگى خلايق را مطيع او گردانيد .دسته اى گفتند : ملائكه از پدر ما آدم برترند زيرا اينان هرگز عصيان خدا نكرده و نمى كنند و آدم از فرمان خدا سرپيچى نمود و او را با همسرش از بهشت بيرون كردند نهايت آنكه خداوند بر وى ترحم فرموده توبه اش را پذيرفت و به فرزندان با ايمانش وعده بهشت داد .گروهى گفتند : اشرف مخلوقات فرشته بزرگ الهى جبرئيل است كه امين رب العالمين مى باشد .اختلافاتشان فزونى يافت و هر يك نظر خود را با آدم به ميان گذاشتند .آن حضرت فرمود : فرزندان عزيز ، گوش فرا داريد تا براى شما بگويم اشرف مخلوقات كيانند :چون خدا مرا آفريد و از روح خود در كالبدم دميد و من درست نشستم عرش اعظم الهى را ديدم و پنج شبح نورانى نگريستم كه در عرش هويدا است در نهايت عظمت و جلال و جمال و كمال و حسن و ضياء و بهاء و نورشان مرا غرق حيرت ساخت .عرض كردم : پروردگارا ! اين انوار با عظمت و جلال كيانند ؟خطاب رسيد : اينها اشرف مخلوقات من و واسطه بين من و ساير آفريدگانند .اِنّى لِهَوْيَوْهْ اَنالِبْريْن وارَخْ لا الشِماىْ وَلا اَلْ اَرْعا وَلاَ الْپِردِسْ وَلاَ الكيَهِنْ وَلاَ الْشِّمِشْ وَلاَ السَّعْرْ .« نقل از اصل سريانى »اگر اينها نبودند من ترا نمى آفريدم و نه آسمان و نه زمين و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را .عرض كردم : پروردگارا ! نام اينها چيست ؟خطاب رسيد : به ساق عرش بنگر ، چون نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته :پارَقْليطا ( محمد ) ايليا ( على ) طيطِه ( فاطمه ) شِپَّرْ ( حسن ) شُپَّيْرْ ( حسين ) .و نيز نوشته بود :هَليلُوهْ لِتْ اَلَهَ شُوقْ مِنّي ( محمد (صلى الله عليه وآله) ) اِنِوّى دِاَلَهَ .اى مخلوقات من ! مرا تسبيح كنيد كه نيست خدايى غير از من و محمد (صلى الله عليه وآله)فرستاده من است .
انجيل برنابا
موافق آيات فوق در ( برنابا 39 : 14 ـ 28 ) نيز مى فرمايد :(14) پس چون آدم برخاست بر قدمهاى خود در هوا نوشته ديد كه مثل آفتاب مى درخشد كه نص عين او : لا اله الاّ اللّه محمد (صلى الله عليه وآله) رسول اللّه بود .(15) پس آن وقت آدم دهان خود بگشود و گفت شكر مى كنم ترا اى پروردگار خداى من زيرا كه تو تفضل نمودى پس آفريدى مرا (16) وليكن زارى ميكنم بسوى تو اينكه مرا آگاه سازى كه معناى اين كلمات « محمد رسول اللّه » چيست (17) پس خدا جواب داد مرحبا به تو اى بنده من آدم و بدرستى كه مى گويم به تو كه تو اول انسانى كه آفريده ام او را . و آنكه تو ديدى او را جز اين نيست كه او پسر تست ، آنكه زود است بيايد بجهان بعد از اين به سالهاى فراوان (20) و او زود است بشود فرستاده من آنكه از براى او آفريدم همه چيز را (21) آنكه زود است نور بخشد جهان را (22) آنكه روان او نهاده شده بود در جمال آسمانى شصت هزار سال پيش از آنكه بيافرينم چيزى را . (23) پس زارى كرد آدم بسوى خدا كه گفت : پروردگارا اين نوشته را به من مرحمت كن بر ناخنهاى انگشتان دست من (24) پس عطا نمود خدا به انسان اول آن نوشته را بر دو شصت او .(25) بر ناخن شصت دست راست آنكه نص اوست : لا اله الا اللّه (26) و بر ناخن دست چپ ، آنكه نص اوست : محمد رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) ، پس بوسيد انسان اول با مهر پدرى اين كلمات را (27) و مسح نمود چشمان خود را و گفت : خجسته باد آن روزى كه زود است در او بيايى به جهان .و فخر الاسلام در كتاب أنيس الأعلام مى گويد :در يكى از اناجيل خطى قبل از اسلام كه با قلم بر پوست نوشته شده بود در كتابخانه بعضى از نصاراى پروتستانت در مدرسه خود آنها ديدم :در جزو وصاياى مسيح به شمعون پطرس اين گونه نگارش يافته است :اى شمعون ! خدا به من فرمود : ترا وصيت مى كنم به سيدالمرسلين و حبيب خود احمد ، صاحب شتر سرخ و صورتى همچون ماه و دلى پاك و بنيه اى قوى كه بزرگ فرزندان آدم و رحمت براى جهانيان و پيمبر امى عربى است .اى عيسى ! بنى اسرائيل را بگو كه او را تصديق نموده به وى ايمان آورند .عرض كردم :يا اَلَهَ مَنى لى اَهَ ؟ مِرى اَلَه يا يَشوُعْ مُحَمَّد نِوِّىْ دِاَلَهَ لِكُلِّهْ عالَم ، طُووا عالُّهْ مِنْ نَبِّى وِطُووا لِشَمِعْيان دِقَلُو بَخْتَتُو رابا وَبِرُونُو حَتْجا اِشْتُمِهْ وَاِسْرا شِنّى بارْ دِيُوخْ بِتْ شادْرِنّى ( سريانى ).پروردگارا كيست آن بزرگوار ؟ فرمود خدا : اى عيسى ! او محمد فرستاده خدا است براى تمام جهان خوشا به حال اين پيمبر و خوشا بحال آنانكه بگفته اش گوش فرا دادند ششصد و ده سال پس از تو او را به رسالت مبعوث خواهم كرد .
وعده الهى به ابراهيم
وعده اى كه خدا درباره اسماعيل به ابراهيم فرمود ، همان وعده رحمت و شوكت و كثرت نسل نور قدوسى محمدى (صلى الله عليه وآله) و دوازده كوكب فروزان از آن نير اعظم آسمان وحى است .چنانكه در ( تكوين 17 : 20 ) نيز بدان تصريح كرده مى فرمايد :
(20) وُليشَمعيل شِمَعْتيخا هِينِّه بِرَخْتى اُوتُو وهيْفْرْتى اُوتُو وَهيربتى اُتُو بِمِئُدمئدُ شِنيم عاسار نِسيئيم يولِد وِنْتَتِّيُو لِغوُىَ غادُل .
(20) اى ابراهيم دعاى ترا در حق اسماعيل شنيدم اينك او را بركت داده بارور گردانيده به مقام ارجمند خواهم رسانيد ، به وسيله محمد و دوازده امام از نسل وى او را امت بزرگى خواهم نمود .حاصل مقصود از آيه فوق اين است كه : به وسيله حضرت محمد (صلى الله عليه وآله)و دوازده امام (عليهم السلام) كه همگى از نسل اسماعيل مى باشند ، او را بركت داده به مقام ارجمند خواهم رسانيد ، و شخصيت و عظمتش ، به وسيله ظهور اين نير فروزان و دوازده اختر درخشان بيشتر و افزونتر خواهد شد .در ( برنابا 42 : 13 ـ 20 ) نيز اشاره به اين وعده كرده مى فرمايد :
(13) حق مى گويم به شما به درستى كه هر پيمبرى هر وقتى كه بيايد پس بدرستى كه جز اين نيست كه از براى فقط يك امت حاصل مى شود نشانه رحمت خداى را (14) و از اين است كه سخن ايشان تجاوز نمى كند از آن طايفه اى كه بسوى ايشان فرستاده شده اند (15) وليكن رسول خداى هر وقتى كه بيايد مى دهد خداى به او آنچه را كه به منزله انگشتر دست اوست (16) پس حامل مى شود خلاص و رحمت را براى امتهاى زمين آنانكه تعليم او را مى پذيرند (17) و زود است بيايد با توانايى بر ستمكاران (18) و براندازد عبادت بتان را به حيثيتى كه شيطان رسوا شود (19) زيرا كه اين چنين خداى وعده فرموده بود بر ابراهيم ، فرمود ببين بدرستى كه به نسل تو همه قبائل زمين را بركت مى دهم ، و همچنانكه اى ابراهيم شكستى بتان را شكستنى نسل تو زود است چنين كند .و در فصل 208 مى فرمايد :
(7) راست مى گويم كه پسر ابراهيم همان اسماعيل بود كه واجب است كه از نسل او بيايد مسيّا ( حضرت محمد 9 ) كه ابراهيم به او وعده داده شده بود كه همه قبائل زمين به او بركت يابند (8) پس همينكه رئيس كاهنان اين بشنيد به خشم درآمده فرياد برآورد كه ما بايد اين فاجر را سنگسار كنيم زيرا كه او اسماعيلى است و همانا كه بر موسى و بر شريعت خدا كفر كرده (9) پس هر يك از نويسندگان و فريسيان با بزرگان قوم سنگها گرفتند تا يسوع را سنگسار نمايند پس از چشمهاى ايشان پنهان شد و از هيكل بيرون آمد .وعده فوق درباره اسماعيل با معنى نام مبارك او نيز موافق است چنانكه در ( تكوين 26 : 1 و17 : 20 و21 : 17 ) مى فرمايد :اسماعيل يعنى مسموع از خدا .يعنى اعطاء اين فرزند به ابراهيم در حقيقت استماع و استجابت دعاى ابراهيم (عليه السلام)بوده است .چنانكه از پيمبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نيز منقول است كه فرمود :أنا دَعوَة أَبي إِبرَاهيمَ.من خواسته پدرم ابراهيم مى باشم .تورات و انجيل و همه پيامبران نه تنها از آمدن پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و نزول قرآن بر وى خبر داده اند بلكه از وصى بلا فصل او اميرالمؤمنين (عليه السلام) خبر داده اند و اوصاف او را بيان داشته و به صراحت و كنايه و بشارت و اشارت از اهل بيت (عليهم السلام)سخن گفته اند و حتى انبياى الهى بر مصائب حضرت امام حسين (عليه السلام) كه خامس اهل بيت (عليهم السلام) است با دلى پر از اندوه و حزن گريسته اند.
واقعه اى بسيار مهم
نصر بن مزاحم در كتاب وقعة صفين ـ كه از قديمى ترين كتاب هاى اسلامى است و نزديك به عصر امامان نوشته شده ـ از حبّه عرنى كه از اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (عليه السلام) است روايت مى كند :هنگامى كه در منطقه رقّه در مسير جنگ صفين پياده شديم ، لشكرگاهمان كنار صومعه اى قرار گرفت كه راهبى مسيحى در آن به عبادت حق مشغول بود .
چون لشكر ما را مشاهده كرد از صومعه بيرون آمد و به محضر اميرالمؤمنين (عليه السلام) شرفياب شد و به آن حضرت عرضه داشت : در اين صومعه كتابى نزد من است كه از پدرانم به من به ارث رسيده و كتابى است كه ياران خاص مسيح با قلم خود در زمان حيات مسيح نوشته اند ، علاقه دارم آن كتاب را به شما نشان دهم .حضرت فرمود : آن را بياور تا ببينم . راهب به صومعه رفت و كتاب را براى حضرت آورد و از حضرت اجازه خواست تا خود متن آن را براى اميرالمؤمنين (عليه السلام) بخواند كه حضرت اجازه داد و او شروع به خواندن كرد :به نام خدا كه رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى استآنچه كه در قضا ثبت و در لوح محفوظ مسطور است اين است كه خدا در ميان مردم امّى پيامبرى از خودشان مبعوث مى نمايد كه كتاب و حكمت را به ايشان تعليم مى دهد و آنان را به راه خدا هدايت مى كند و از نشانه هاى آن پيامبر اينكه نه خشن است و نه تندخو.او انسانى است كه وقتى در ميان مردم حركت مى كند فرياد و عربده جويى ندارد ، گناه را با گناه پاداش نمى دهد بلكه عفو و گذشت مى كند .اما امّت حقيقى و واقعى آن پيامبر بسيار سپاس گزار خدايند و خدا را در هر حالى حمد و ثنا مى گويند و زبان هايشان براى تكبير و تسبيح رام ، و ديدگانشان از خوف حق گريان است .خدا آن پيامبر را بر هر كسى كه تكبر و فخر مى فروشد پيروز مى كند . هنگامى كه خدا او را از دنيا مى برد امتش دچار اختلاف و كينه و دشمنى مى شوند . امت او با يكديگر اختلاف مىورزند سپس اجتماع مى نمايند و تا زمانى كه مشيت خداست وجود اين امت ادامه دارد .مردى از امت او از كنار فرات عبور مى كند ، اين مرد مردم را به نيكى ها وا مى دارد و از بدى ها نهى مى كند و داورى او ميان مردم داورى به حق است و هرگز در داوريش حكم خلاف صادر نمى كند و دنيا در نظر او پست تر از خاكسترى است كه در روز توفانى طعمه بادها مى شود !مرگ از ديدگاه او گواراتر از آشاميدن آب به وسيله يك انسان تشنه است !در نهان از خدا مى ترسد و در آشكار در راه خدا خيرخواهى مى كند .از سرزنش هيچ نكوهش كننده اى در صراط مستقيم الهى نمى هراسد ، هر كس از اهالى اين شهرها آن پيامبر را درك كند و به او ايمان آورد بهشت و رضوان من پاداش اوست و هر كس آن بنده صالح را كه از كنار فرات عبور مى كند درك كند واجب است او را يارى دهد .راهب پس از خواندن آن نوشته به حضرت گفت : آن بنده صالح خدا شما هستيد و من همراه شما خواهم بود و از شما جدا نمى شوم تا آنچه به شما مى رسد به من نيز برسد ، اگر بنا باشد شهيد شويد من هم با شما هستم تا شهيد شوم .اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از شنيدن آن نوشته ، زار زار گريست و فرمود : خدا را سپاس كه مرا از ياد نبرده است و در نوشته نيكوكاران از من ياد فرموده .راهب با حضرت حركت كرد و از حضرت على (عليه السلام) يك لحظه جدا نشد تا در جنگ صفين به شهادت رسيد .حضرت پس از پايان جنگ فرمان داد شهدا را دفن كنند و چند نفرى هم مأمور شدند كه جنازه راهب را بيابند چون او را يافتند حضرت بالاى سرش آمد و به مردم فرمود :هُوَ مِنّا أَهْلَ البَيتِ !آنگاه خود حضرت قبرى براى او آماده كرد و خود وارد قبر شد و او را به راه و رسم مسلمانان دفن كرد(213) .اى كاش اين حقير فقير هم قلبى هم چون قلب آن راهب مسيحى مالامال از معرفت به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و عشق سوزان به وجود مبارك آنان مى يافتم تا دستگيره نجاتى براى آخرتم در اختيارم قرار مى گرفت و اهل بيت (عليهم السلام) حلقه غلامى مرا نسبت به خودشان به گوش جانم مى انداختند و با نظر كيميا اثرشان مس وجودم را طلا مى كردند .من دردمندانه بر عمر گذشته تأسف دارم و با آنكه در ميان مردم به عنوان خادم اهل بيت (عليهم السلام) معروف هستم ، هر لحظه با زبان حال و قال با اين سروده خود ، به خودم خطاب مى كنم :
آتشى سر تا به پا افروختى *** وندر آن آتش وجودت سوختى
دور گشتى از گلستان وجود *** دادى از كف مايه بود و نبود
گشته محروم از فيوضات اله *** هم چو خيل عاصيانى رو سياه
از چه رو اندر حجاب افتاده اى *** لنگ و كور اندر سراب افتاده اى
در خيالاتى و در چون و چرا *** خود ندانى در كجايى در كجا
مانده از راه و چرا درمانده اى *** كاروان رفت از چه رو وا مانده اى
اندر اين عالم مگر كارى نبود *** از ازل بهرت مگر يارى نبود
در غم دنياى دونى آه ، آه *** بى هش و مست و زبونى آه آه
غافلى از دلبر جانانه ات *** آتشى افتاده در كاشانه ات
نغمه اى با ياد جانان ساز كن *** تا به كوى حضرتش پرواز كن
يا كه دادى كن لبت خندان شود *** جمله اجزاى عالم جان شود
اهل بيت (عليهم السلام)در نگاه زبور
دولت حضرت بقية الله ( عجل الله تعالى فرجه الشريف )
آياتى قرآن كريم اشاره به اين عصر درخشان دارد ، از آن جمله مى فرمايد :والعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِيْن.و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است .و روايات مستفيضه نيز بر اين معنى گواهى مى دهد كه ظهور و بروز دولت حقه الهيه در آخر الزمان اتفاق خواهد افتاد.دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ.و در برخى آيات تصريح نموده است كه اين بشارت در كتب انبياى گذشته نيز مذكور گشته ، چنانكه مى فرمايد :وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتيم كه : زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مى برند .اين آيه شريفه بشارت از آينده اى مى دهد كه شرّ و فساد به كلّى از عالم انسانى رخت بر بسته و گويى اشرار و ستمكاران به كلّى نابود و محو گشته اند كه وراثت زمين به صالحين انتقال خواهد يافت زيرا لغت « وراثت » و « ميراث » در مواردى استعمال مى شود كه شخصى يا گروهى منقرض شوند و مال و مقام و همه چيزشان به گروهى ديگر به وراثت انتقال يابد .
مكتوب الهى در زبور چيست ؟
مضمون آيه فوق در مرموز (37) زبور داود مكرراً ذكر شده و اين بشارت عظيم را به ألحان گوناگون بيان كرده و پس از تسلى و دلدارى به حضرت داود (عليه السلام)كه :از شريران رنجيده مشو (1) زيرا همچون علف زود بريده مى شوند (2) بر خداوند توكل نماى و از او متلذذ باش (3 و4) به او آرام گير و در انتظارش بسر بر (7) و . . .در ادامه مى فرمايد :زيرا كه شريران منقطع مى شوند ، اما متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد (10) و حال اندك است كه شرير نيست مى شود كه هر چند مكانش را جستجو نمايى ناپيدا خواهد بود (11) اما متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد (12) شرير به خلاف صادق افكار مذمومه مى نمايد و دندانهاى خويش را بر او ميفشارد (13) خداوند به او متبسم است چونكه مى بيند كه روز او مى آيد (14) شريران شمشير را كشيدند و كمان را چله كردند ، تا آنكه مظلوم و مسكين را بيندازند ، و كمانهاى ايشان شكسته خواهد شد . (16) كمى صديق از فراوانى شريران بسيار بهتر است (17) چونكه بازوهاى شريران شكسته مى شود و خداوند صديقان را تكيه گاه است (18) خداوند روزهاى صالحان را مى داند و ميراث ايشان ابدى خواهد بود (19) در زمان بلا خجل نخواهند شد و در ايام قحطى سير خواهند بود (20) لكن شريران هلاك خواهند شد و دشمنان خداوند مثل پيه برّه ها فانى ، بلكه مثل دود تلف خواهند شد . (22) زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد ، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد (29) صديقان وارث زمين شده ابداً در آن ساكن خواهند شد . (34) به خداوند پناه برده راهش را نگاهدار كه تو را به وراثت زمين بلند خواهد كرد و در وقت منقطع شدن شريران اين را خواهى ديد (38) اما عاصيان عاقبت مستأصل و عاقبت شريران منقطع خواهند شد .
برگرفته از کتاب اهل بیت (ع) استاد حسین انصاریان