نشانههاى عالمان دنیا یکى از مسائل مهم، شناخت نشانههایى است که دانشمندان دنیا را از دانشمندان آخرت جدا مىکند. منظور ما از علماى دنیا، عالمانى است که هدفشان از تحصیل علم رسیدن به ناز و نعمت دنیا و احراز جاه و مقام در نزد اهل آن است. پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمودند: «سختترین عذاب در روز رستاخیز، براى عالمى است که از علمش سود نبرده است.» و نیز در روایت دیگرى آن حضرت فرمودند: «آدمى دانشمند نمىشود مگر آنگاه که به علم خود عمل کند.» و نیز فرمودهاند: «علم را براى این فرا نگیرید که بر عالمان مباهات، و به سبب آن با سفیهان مجادله کنید، و مردم را به سوى خود متوجه سازید؛ هر کس چنین کند در آتش خواهد بود.» و نیز فرمودهاند: «هر کس دانش خود را کتمان کند، بر دهنش لگامى از آتش زده خواهد شد.» کلینى در کافى به اسناد خود از سلیم بن قیس هلالى روایت کرده، که گفته است: شنیدم امیرمؤمنان علیهالسلام از پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نقل مىکرد که ضمن سخنانى فرمودهاند: «عالمان دو گونهاند؛ یکى دانشمندى است که به دانش خود عمل مىکند، و او رستگار است؛ و دیگر، عالمى است که تارک علم خویش است، و این دستخوش هلاکت است. همانا دوزخیان از بوى عالمى که به علم خود عمل نمىکند رنج مىبرند؛ در میان اهل آتش، پشیمانى و افسوس کسى از همه سختتر و بیشتر است که او بندهاى را به سوى خدا دعوت کرده، و وى دعوتش را پذیرفته، به اطاعت خدا پرداخته و خداوند او را وارد بهشت کرده است، اما دعوتکننده را به سبب عملنکردن به علم خود، پیروى از هواى نفس و داشتن آرزوهاى زیاد، وارد دوزخ کنند. آرى، پیروى از خواهشهاى نفس، انسان را از راه حق باز مىدارد و داشتن آرزوهاى زیاد، آخرت را از یاد مىبرد». و نیز به سند خود از حضرت امام علىبن الحسین علیهماالسلام روایت کرده که گفته است: مردى نزد آن حضرت آمد و مسائلى را پرسید. امام به او پاسخ داد. سپس بازگشت تا مسائلى نظیر آنها را بپرسد. حضرت علىبن الحسین علیهماالسلام فرمود: «در انجیل نوشته شده است: تا آنگاه که به آنچه مىدانید عمل نکردهاید، دانستن آنچه را نمىدانید خواستار نباشید، زیرا اگر به علم عمل نشود، صاحب آن جز کفر حاصلى به دست نمىآورد، و جز دورى از خدا دستاوردى ندارد؛ کافى1/44». شیخ صدوق در کتاب خصال به سند خود از امام صادق علیهالسلام روایت مىکند، که فرموده است: «برخى از عالمان دوست دارند که دانش گرد آورند، و دوست نمىدارند از آنچه گرد آوردهاند به دیگران بیاموزند. اینان در طبقه نخست جهنم جاى دارند. برخى دیگر از عالمان هنگامى که موعظه شوند، از قبول آن سرباز مىزنند، و چون خودشان موعظه کنند بدرفتارى و درشتخویى مىکنند؛ اینان در طبقه دوم جهنم خواهند بود. دسته دیگر از عالمان علم را براى ثروتمندان و طبقات برتر نقل و مطرح مىکنند، و آنرا میان مستمندان و بیچارگان نمىآورند؛ اینان در طبقه سوم جهنم خواهند بود. برخى از عالمان در علم خود از روش جباران و شاهان پیروى مىکنند. اگر سخنى از آنها رد و یا اندکى در حق آنها کوتاهى شود، خشمگین مىشوند؛ اینان در طبقه چهارم جهنم جاى خواهند داشت. دستهاى از عالمان احادیث یهود و نصارا را به دست مىآورند تا دانش آنها افزون و گفتنىهاى آنان زیاد گردد؛ اینان در طبقه پنجم جهنم خواهند بود. شمارى از عالمان خود را مرجع فتوا قرار مىدهند و مىگویند: مسائل را از ما بپرسید، در حالى که شاید یک حرف آنها هم درست نباشد، و خداوند متکلفان را دوست نمىدارد؛ اینان در طبقه ششم جهنم جاى خواهند گرفت. گروهى از عالمان، علم را مایه نخوت و اظهار خرَد قرار مىدهند؛ اینان در طبقه هفتم جهنم جاى خواهند داشت». غزالى مىگوید: عذاب عالم بر اثر گناهش بدین سبب چند برابر مىشود که وى از روى آگاهى مرتکب آن گناهان شده است؛ از این رو خداوند متعال فرموده است: «إن المنافقین فى الدرک الاسفل من النار، نسا/144»؛ منافقان پس از علم و آگاهى راه انکار را برگزیدند. نشانههاى عالمان آخرت علماى آخرت را نیز نشانههایى است: 1. این که عالم، دانش خود را وسیله تحصیل دنیا قرار ندهد، زیرا پستترین مرتبه عالم این است که حقارت و پستى دنیا و ناپایدارى و کدورتهاى آنرا درک کند، و بزرگى قدر آخرت و دوام و صفاى نعیم و جلال دولت آنرا بشناسد، و بداند که دنیا مانند دو کفه ترازویند که اگر یکى را سنگین کنى، دیگرى سبک مىشود. از این رو گفته شده است: مجازات عالمان، میراندن دل آنهاست، و مردن دلهاى آنها این است که با اعمال آخرتى، دنیا را طلب مىکنند. از پیامبراکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم منقول است: چون عالم را محب دنیا بینید، در دین خود وى را متهم دارید؛ یعنى بهزودى بر وى اعتماد نکنید، چرا که خوض هر محبى در محبوب وى. خداوند متعال درباره علماى دنیا فرموده است: «و إذ أخذ اللّه میثاق الذین أوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً، آل عمران/187»، و در شأن علماى آخرت گفته است: «و إن من أهل الکتاب لمن یؤمن بالله و ما أنزل إلیکم و ما أنزل إلیهم خاشعین لله لایشترون بایات اللّه ثمناً قلیلًا اولئک لهم أجرهم عند ربهم، آل عمران/199». جابر از پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم نقل کرده: «با هر عالمى مجالست نکنید، مگر با عالمى که شما را از پنج چیز به سوى پنج چیز خواند: از شک به یقین، از ریا به اخلاص، از رغبت به زهد، از کبر به تواضع و از عداوت به نصیحت». 2. کردار عالم نباید مخالف گفتارش باشد، بلکه او به چیزى امر نمىکند، مگر این که خود نخستین کسى است که به آن عمل مىکند. خداوند متعال فرموده است: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم.» و نیز: «کبر مقتاً عنداللّه أن تقولوا ما لا تفعلون، صف/3». و نیز ضمن داستان شعیب علیهالسلام فرموده است: «و ما أرید أن أخالفکم إلى ما انهاکم عنه، هود/88». و نیز به حضرت عیسىبن مریم علیهماالسلام فرموده: «اى پسر مریم، خود را پند ده؛ اگر پذیرفتى آنگاه مردم را موعظه کن، وگرنه از من شرم بدار». پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «در شب معراج بر گروهى گذر کردم که لبهاى آنان را با مقراضهاى آتشین مىبریدند! گفتم: شما چه کسانید؟ گفتند: ما به نیکى دستور مىدادیم و خود به آن عمل نمىکردیم، و از بدى نهى مىکردیم و خود آنرا به جا مىآوردیم». کلینى به سند خود از امام صادق علیهالسلام روایت کرده است: «راویان کتاب خدا بسیار و رعایتکنندگان آن اندکاند؛ چه بسیارند اندرزجویان از حدیث که نسبت به قرآن خیانتکارند! عالمان در غم ترک عمل و نادانها در اندوه حفظ الفاظاند؛ یکى دنبال حفظ حیات و دیگرى در پى هلاکت خویش است، و این جاست که دو رعایتکننده از هم جدا و دو دسته از هم متمایز مىشوند؛ کافى1/49». و نیز به سند خود از آن حضرت درباره قول خداوند متعال: «إنما یخشىاللّه من عباده العلماء»، نقل کرده: «مراد عالمى است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند، و کسى که کردارش مصدق گفتارش نباشد عالم نیست، کافى1/36». 3. عالم باید همتش را به تحصیل علمى متوجه کند که در آخرت سودمند باشد، و بر رغبت او در طاعت بیفزاید؛ او باید از کسب علومى که سود آنها اندک و جدال و قیل و قال در آنها بسیار است پرهیز کند. روایت شده است، مردى نزد پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد: «از غرایب علم به من بیاموز! پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمود: درباره اصل علم چه کردهاى؟ گفت: اصل علم چیست؟ پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمود: آیا پروردگارت را شناختهاى؟ گفت: آرى. فرمود: در اداى حق او چه کردهاى؟ عرض کرد: آنچه خدا خواسته است. فرمود: آیا مرگ را شناختهاى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: براى آنچه آماده کردهاى؟ گفت: آنچه خدا خواسته است. پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمود: برو آنچه را در آنجا به کار مىآید، محکم کن؛ سپس بیا تا تو را غرایب علم بیاموزم». از یکى از پیشینیان نقل شده است که استادش به وى گفت: چه مدت است که با من مصاحبت دارى؟ پاسخ داد: 33 سال. استاد گفت: در این مدت از من چه آموختهاى؟ گفت: هشت مسئله استاد گفت: إنالله و إنا إلیه راجعون؛ عمر من با تو سپرى شد و تو تنها، هشت مسئله از من آموختهاى؟! پاسخ داد: اى استاد، جز اینها نیاموختهام و دوست ندارم دروغ بگویم. استاد به او گفت: هشت مسئله را بیان کن تا آنها را بشنوم. گفت: مسئله اول: به این مردم نگریستم، دیدم هر کسى را محبوبى است که تا لب گور با وى همراه است، و چون به گور رسد، از وى جدا مىشود. من اعمال نیک را محبوب خود ساختم، تا چون به گور وارد شوم به همراه من باشد. استاد گفت: آفرین. مسئله دوم: در گفتار خداوند عز و جل نظر کردم که فرموده است: «و أما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فإن الجنة هى المأوى؛ نازعات/40»؛ دانستم که سخن خداوند سبحان حق است؛ از این رو در دفع هوسها کوشیدم تا نفسم بر طاعت حق تعالى رام شد. مسئله سوم: به این مردم نگریستم، دیدم هر کس داراى چیزى است که از دیدگاه او قیمتى و ارزشمند است، و آن را برداشته و حفظ مىکند. سپس به گفتار خداوند متعال نظر کردم که فرموده است: «ما عندکم ینفد و ما عند اللّه باقٍ؛ نحل/96»؛ پس هر گاه چیزى مرا به دست آید که داراى قیمت و ارزشى باشد، آن را نزد خداوند مىفرستم تا براى من نزد او باقى بماند. مسئله چهارم: به این مردم نگریستم، دیدم هر یک از آنها خود را به مال و شرف و حسب و نسب منتسب مىکند. من در این امر اندیشیدم، دیدم اینها چیزى نیست؛ سپس در سخن حق تعالى نظر کردم که فرموده است: «إن أکرمکم عنداللّه أتقاکم؛ حجرات/13»؛ لذا در طریق تقوا کار کردم تا نزد خداوند گرامى باشم. مسئله پنجم: به این مردم نگریستم، دیدم گروهى از گروه دیگر به بدى یاد مىکند و دستهاى دسته دیگر را لعن مىکند! دانستم ریشه همه این ناروایىها حسد است؛ پس از آن به گفتار حقتعالى رجوع کردم که فرموده است: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیاة الدنیا؛ زخرف/32»؛ از این رو حسد را ترک کردم و از مردم دورى گزیدم، و یقین کردم که روزى از سوى خداوند تقسیم شده است؛ همچنین دشمنى با مردم را از خود دور ساختم. مسئله ششم: به این مردم نگریستم، دیدم برخى بر برخى دیگر ستم و دستهاى با دسته دیگر نبرد مىکنند. به گفتار خداوند متعال مراجعه کردم، در آنجا که فرموده است: «إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا؛ فاطر/6»؛ پس او را تنها دشمن خویش دانستم، و در پرهیز از او کوشیدم، زیرا خداوند بر دشمنى او گواهى داده است، و دست از دشمنى با مردم برداشتم. مسئله هفتم: به این مردم نگریستم، دیدم هر یک از آنها در جستوجوى تکهاى نان است، و بدین سبب خود را خوار، و در آنچه براى او حلال نیست وارد مىشود؛ سپس به گفتار خداوند متعال نظر کردم که فرموده است: «و ما من دابةٍ فى الارض إلا على اللّه رزقها؛ هود/6»؛ دانستم که من یکى از آن جنبندگانم که روزىام بر خداست؛ از این رو به آنچه از جانب خدا بر من واجب است مشغول شدم، و از توجه به آنچه نزد او دارم، خوددارى کردم. مسئله هشتم: به این مردم نگریستم، دیدم این بر ملک خویش، و آن بر تجارت، یکى بر صنعت، و دیگرى بر سلامت مزاج خود تکیه دارد، و هر مخلوقى بر مخلوق دیگر متکى است؛ من به گفتار خداوند سبحان رجوع کردم که فرموده است: «و من یتوکل على اللّه فهو حسبه، طلاق/3»؛ از این رو بر خداوند توکل کردم، که او مرا بس و نیکو سرپرست است. استاد گفت: خداوند توفیق به تو ارزانى بدارد! چه من در علوم تورات، انجیل، زبور و قرآن عظیم نظر کردم، و دیدم مدار آنها بر همین مسائل هشتگانه است؛ هر کس آنها را به کار بندد، به این چهار کتاب عمل کرده است. 4. عالم باید به رفاه و تنعم در خوراک و پوشاک و تجمل در اثاث و مسکن گرایش نداشته باشد، بلکه در همه اینها میانهروى را اختیار، به پیشینیان صالح اقتدا و به حداقل اینها بسنده کند، و هر قدر تمایلش به اینها کم شود تقربش در پیشگاه حقتعالى افزون، و درجهاش نزد علماى آخرت برتر مىشود. حضرت على علیهالسلام مىفرماید: روش پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم در این که به او تأسى و از او پیروى کنى براى تو کافى است، و رفتار او دلیل بر زشتى و نقص دنیا و بسیارى رسوایىها و بدىهاى آن مىباشد، زیرا دنیا بهکلى از او گرفته شد، و از همه سو براى دیگران مهیا گردید. او از پستان دنیا شیر ننوشید، و از زیب و زیور آن دورى جست. محبوبترین بندگان نزد خداوند کسى است که به پیامبر او اقتدا کند، و به دنبال او گام بردارد. او لقمه دنیا را با اطراف دندان مىجوید؛ یعنى به خوراک کم بسنده مىکرد، و به دنیا توجهى نداشت. از همه مردم دنیا بیشتر پهلویش از آن تهى، و شکمش از همگان گرسنهتر بود. نعمات دنیا به او پیشنهاد شد، لیکن از پذیرفتن آن خوددارى کرد. او آن چیزى را که خداوند دشمن داشته است، دشمن مىداشت، آنچه را خداوند حقیر شمرده او نیز حقیر شمرد و چیزى را که خداوند خرد و کوچک دانسته، او نیز خرد و ناچیز مىدانست. پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم روى زمین طعام مىخورد، مانند بردگان مىنشست، به دست خود بر کفش و جامهاش وصله مىزد، بر الاغ برهنه سوار مىشد، و یکى را هم در پشت سر خود سوار مىکرد. پردهاى بر در اطاقش آویخته دید که در آن تصویرهایى بود؛ به یکى از همسرانش فرمود: اى زن، این را از نظر من پنهان کن، زیرا هنگامى که به آن مىنگرم به یاد زیب و زیور دنیا مىافتم! او با تمام قلب خویش از دنیا رو گردانید، و یاد آنرا از خود دور ساخت، و دوست داشت که زیورهاى دنیا از نظرش ناپدید باشد مبادا از آن جامه فاخرى برگیرد، یا دنیا را جاى آرمیدن بشمارد، و امید درنگ در آن داشته باشد. بنابراین، بیننده باید با چشم خرد بنگرد که آیا خداوند با این کار، محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را گرامى داشته و یا خوار ساخته است. اگر بگوید خوار کرده است، دروغ گفته و به خداوند بزرگ سوگند، بهتان بزرگى زده است، و اگر بگوید او را گرامى داشته، باید بداند که خداوند آن دیگرى را خوار داشته که دنیا را براى او فراخ و گسترده ساخته، زیرا آنرا از مقربترین کسان به درگاهش دریغ داشته است. بنابراین کسى که مىخواهد تأسى جوید باید از پیامبر خود پیروى کند و در پى او گام بردارد، و به هر جا او وارد شده به آنجا درآید. و اگر چنین نکند، از هلاکت ایمن نخواهد بود، زیرا خداوند، حضرت محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را نشانه قیامت و مژدهدهنده بهشت و بیمدهنده عقوبتها و کیفرها قرار داده است. آرى، او با شکم گرسنه از دنیا رفت. و با قلبى سلیم به دیار آخرت وارد شد. او تا آنگاه که به سراى باقى شتافت و دعوت پروردگارش را اجابت کرد، سنگى روى سنگى ننهاد. چه بزرگ است منت خدا بر ما که نعمت وجود چنین رهبرى را به ما عطا فرمود تا از او پیروى کنیم، و به دنبال چنین پیشوایى گام برداریم! به خدا سوگند، من به این جبه خود آنقدر وصله زدم که دیگر از وصلهزننده آن شرم کردم. کسى به من گفت: دیگر این لباس کهنه را از خود دور نمىکنى؟ گفتم: از من دور شو که راهیان شب در بامداد مورد ستایش قوم قرار مىگیرند. نهجالبلاغه، خ 159 5. عالم باید از حاکمان جور دورى گزیند، بلکه شایسته است از معاشرت با آنها احتراز کند، هر چند آنها نزد وى بیایند. پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «بهزودى فرمانروایانى بر شما حکومت خواهند کرد، که کارهاى خوب و بدى را از آنها مشاهده مىکنید. هر کس آنها را محکوم کند بیزارى جسته، و آنکه اظهار ناخشنودى کرده سلامت مانده، و کسى که رضایت دهد و پیروى کند، خداوند او را از رحمت خود دور مىسازد. عرض کردند: اى پیامبر خدا، آیا با آنها بجنگیم؟ فرمود: مادام که نماز مىگزارند نه». روشنگرى: شهید ثانى در کتاب «منیةالمرید» گفته است: «بدان آنچه در این باره نکوهیده شمرده شده، مطلق پیروى از حاکم به هر صورتى که اتفاق افتد نیست، بلکه مورد نکوهش این است که عالم به منظور این که حاکم زمینهساز اهداف او باشد، و وسیله بالارفتن شئون او در جامعه و برترى وى بر اقران، و افزایش آبرو و مقدار او گردد، از او پیروى کند، و دنیادوستى و ریاستطلبى و امثال اینها انگیزه او باشد؛ اما اگر پیروى او از حاکم بدین منظور است که وى را وسیله اقامه نظام نوع، اعتلاى کلمه دین، ترویج حق، ریشهکن ساختن اهل بدعت، امر به معروف و نهى از منکر و مانند اینها قرار دهد، بىشک این پیروى نه تنها جایز است، بلکه از بهترین اعمال شمرده شده است. گروهى از بزرگان اصحاب ائمه علیهمالسلام در ورود به دستگاه خلفا و سلاطین از همین رخصت استفاده کردهاند؛ مانند على بن یقطین، عبداللّه نجاشى، ابوالقاسم بن روح که یکى از نواب چهارگانه است، محمد بن اسماعیل بن بزیع، نوح بن دراج و جز اینها، و از فقیهان مانند دو سید بزرگ مرتضى و رضى و پدر آنها، خواجه نصیرالدین طوسى، علامه بحرالعلوم جمالالدین بن مطهر و جز اینان. 6. عالم باید در دادن فتوا شتاب نکند، و تا راهى براى رهایى دارد، از دادن فتوا خوددارى و از آن پرهیز کند. و اگر از آنچه تحقیقاً طبق صریح کتاب خدا یا نص حدیث و یا اجماع ثابت آن را مىداند، از او پرسش شود باید فتوا دهد. و اگر از چیزى که در آن شک دارد از او بپرسند، باید بگوید: نمىدانم. در حدیث آمده است که علم سه چیز است: «کتاب ناطق، سنت قائم و لا ادرى (نمىدانم)». از امام محمدباقر علیهالسلام سؤال شد: حق خداوند بر بندگان چیست؟ فرمود: «این که آنچه را مىدانند بگویند، و در برابر آنچه نمىدانند سکوت کنند؛ کافى1/43». از امام صادق علیهالسلام روایت شده: «هنگامى که یکى از شما از چیزى پرسیده مىشود که آنرا نمىداند، باید بگوید نمىدانم، و نگوید خدا داناتر است، تا در دل رفیق پرسشکننده خود شک اندازد، و هر گاه پرسششونده بگوید نمىدانم، مورد تهمت او قرار نمىگیرد؛ کافى1/42». 7. عالم باید بیشتر اهتمام خویش را به علم باطن، مراقبت دل، شناخت راه آخرت و سلوک آن، مصروف بدارد، زیرا مجاهده در دقایق علم قلوب، انسان را به مشاهده مىرساند، و چشمههاى حکمت را در دل جارى مىسازد؛ از این رو پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «کسى که به آنچه مىداند عمل کند، خداوند علم آنچه را نمىداند نصیب او مىگرداند». 8. عالم باید به تقویت یقین سخت توجه داشته باشد، چه در دین، یقین به منزله سرمایه است؛ پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «یقین، همه ایمان است»، و یا: «یقین بیاموزید». معناى حدیث مذکور این است که با اهل یقین همنشین شوید، و علم یقین را از آنان بشنوید، و همواره از آنان پیروى کنید، تا یقین شما مانند آنها قوى شود، و یقین اندک بهتر از عمل بسیار است. در آن هنگام که به پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم گفته شد، مردى است که یقین او نیکو و گناهانش زیاد، و مرد دیگرى است که در عبادت کوشا و یقین وى اندک است، فرمود: «هیچ آدمى نیست جز این که او را گناهانى است، لیکن کسى که سرشت و عقل و طبیعت او بر یقین باشد، گناه به او زیان نمىرساند، زیرا هر زمان گناهى مرتکب شود توبه و استغفار مىکند و پشیمان مىشود. و این امر گناهانش را از میان مىبرد، و فضیلتى برایش باقى مىگذارد، که به سبب آن وارد بهشت مىشود». از این رو پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «از چیزهایى که از آنها به شما کمتر داده شده، یقین و عزم بر صبر است، و هر کس بهره خود را از این دو یافته است، آنچه از روزه روز و نماز شب از او فوت شود، براى او اشکالى ایجاد نمىکند؛ کافى2/51». همه آنچه پیامبران علیهالسلام از آدم تا خاتم از سوى خداوند براى بشر آوردهاند، از مواردى است که یقین در آنها لازم است، زیرا یقین عبارت از شناخت مخصوصى است که متعلق آن معلومات وارد در شرایع آسمانى است، و این معلومات غیرقابل شمارش است، لیکن من به مهمترین آنها اشاره مىکنم: الف) توحید، و آن عبارت از این است که انسان همه چیز را از مسببالاسباب بداند، و به اسباب توجه نکند، بلکه وسایط را مسخر حق، و فاقد هر حکم و قدرت بداند، و کسى که بر این اعتقاد باشد داراى یقین است. ب) اعتماد به این که خداوند روزى را ضمانت کرده، چنان که فرموده است: «و ما من دابة فى الارض إلا على اللّه رزقها»؛ و یقین داشته باشد که روزىاش خواهد آمد، و آنچه برایش مقدر شده، به او خواهد رسید. ج) این عقیده در او راسخ و بر دل وى غالب باشد که هر کس ذرهاى نیکى کند، پاداش آنرا خواهد دید و هر کس ذرهاى بدى کند، کیفر آنرا خواهد چشید. و این همان یقین داشتن به ثواب و عقاب است. ثمره این یقین صدق، مراقبت در حرکات و سکنات و خطورات قلبى، و مبالغه در تقوا و دورى جستن از گناهان است، و هر چه غلبه یقین بیشتر باشد، احتراز از گناهان شدیدتر و دامن برچیدن از آنها کاملتر است. د) یقین داشتن به این که خداوند در همه احوال بر او آگاه است و بر وسوسههاى ضمیر و خفایاى ذهن و اندیشههاى او ناظر است. نتیجه و ثمره یقین مذکور این است که انسان در خلوت هم در جمیع حالات و اعمال خود شرایط ادب را نگه مىدارد. 9. عالم باید آثار ترس از خدا در هیأت، لباس، رفتار، حرکت و سکون، خاموشى و بیان او دیده شود؛ هیچ بینندهاى به او نمىنگرد، جز این که با نگاه به او خداوند را به یاد مىآورد. اما نسنجیده سخنگفتن، تظاهر به سخنورى کردن، بسیار خندیدن و تندى در حرکت و گفتار، همه از نشانههاى ناسپاسى و احساس ایمنى و غفلت از خشم شدید خداوند و کیفرهاى سخت اوست. حضرت عیسى علیهالسلام فرمود: «حکمت با تواضع آباد مىشود نه با تکبر، چنان که زراعت در زمین هموار مىروید نه در کوه؛ کافى1/36». حضرت امام على علیهالسلام در خطبهاش فرموده است: «نادانترین مردم، کسى است که اندازه خویش را نشناسد. دشمنترین مردم نزد خداوند، مردى است که آگاهىهایى را فراهم مىآورد و با شتاب در تاریکىهاى فتنه فرو مىرود، و آن که شبیه انسانها و فرومایهترین آنهاست او را عالم مىنامد، در حالى که یک روز تمام را در علم نگذرانده است؛ بامدادان با شتاب و شدت در طلب چیزى کوشیده که کم آن بهتر از بسیار آن است، تا آنگاه که از آبى گندیده سیراب شده، و چیزهایى بىفایده بسیارى فراهم ساخته است؛ در این هنگام به دادن فتوا مشغول مىشود، تا آنچه را بر دیگران مشتبه شده پاک و روشن گرداند. اگر واقعه مهمى براى او پیش آید، انبوه آراى ناسودمند خود را براى آن آماده ساخته است. او در دفع شبهات مانند عنکبوت است که تارهاى خود را مىتند، و نمىداند درست کار کرده یا نه؟ نادانىهاى بسیار مرتکب مىشود، نادانسته در کارهاى مشتبه وارد مىگردد، از آنچه نمىداند پوزش نمىطلبد تا سالم ماند، و در آنچه مىداند یقین ندارد تا سودى به دست آورد؛ مانند باد که برگ خشک درختان را مىپراکند. اینان همانهایى هستند که عقوبتهاى الهى بر آنها نازل شده، و نوحه و گریه در ایام زندگى بر آنان واجب گشته است». غزالى مىگوید: خلاصه صفاتى که قرآن به آنها سفارش مىکند از عالمان آخرت جدا نیستند، زیرا آنها قرآن را براى عمل مىآموزند نه براى خواندن تنها. گفتهاند پنج صفت که مفهوم پنج آیه قرآن است از نشانههاى علماى آخرت است، و آنها عبارتند از: ترس از خدا، خشوع، فروتنى، خوشخویى و برگزیدن آخرت بر دنیا که آن زهد است. 10. عالم باید بیشتر بحث و تلاش خود را متوجه علم اعمال کند، و بداند چه چیزهایى عمل را تباه، دل را پریشان، وسوسهها را تحریک مىکند، و شر و بدى را به وجود مىآورد. به حذیفة بن یمان گفته شد: تو سخنانى مىگویى که ما آنها را از دیگر صحابه نمىشنویم؛ اینها را از کجا گرفتهاى؟ پاسخ داد: «پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم مرا به این مطالب، مخصوص گردانیده است، مردم از آن حضرت از نیکى مىپرسیدند، و من از بدى، از بیم آن که مبادا ندانسته دچار آن شوم، و دانستم که نیکى بر من پیشى نخواهد گرفت، و از من فوت نخواهد شد». 11. عالم باید در علوم خود بر بینش خویش و با کمک صفاى قلب بر ادراکش تکیه داشته باشد و بر کتاب و نوشته و یا تقلید آنچه از دیگران مىشنود اعتماد نکند، چراکه تنها صاحب شریعت در آنچه دستور داده و گفته است سزاوار تقلید است، و این که از صحابه تقلید مىشود بدین سبب است که فعل آنها دلیل است بر این که دستور آنرا از پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم شنیدهاند. روشنگرى: اما ما از همگى صحابه تقلید نمىکنیم، بلکه تنها از آنهایى تقلید مىکنیم که پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به پیروى از آنها سفارش فرموده است، و این که ما از ائمه اهلبیت علیهمالسلام پیروى مىکنیم به خاطر این است که آنان دانش خود را یکى پس از دیگرى از پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم اخذ کردهاند. ابنعباس گفته است: «هیچ دانشمندى نیست مگر این که باید بخشى از دانش او را گرفت و بخشى از آنرا ترک کرد، جز پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم». ابن عباس فقه را نزد زید بن ثابت فرا گرفت و قرائت را از ابىبن کعب آموخت، لیکن در هر دو علم با آنان مخالفت کرد. بارى این یازده نشانه از نشانههاى عالمان آخرت بود، و هر یک از آنها بخشى از اخلاق علماى پیشین را شامل مىشود. اینک تو یکى از این دو راه را انتخاب کن: یا خود را به این صفات آراسته کن و یا به تقصیر خود معترف باش، و مبادا راه سومى را برگزینى و امر را بر خود مشتبه کنى، و آنچه را وسیله جلب دنیاست دینخوانى، و روش بیکارهها را روش عالمان راسخ بدانى، و با این جهل و انکار، خود را به گروه نابودشدگان نومید ملحق سازى.
یکى از مسائل مهم، شناخت نشانههایى است که دانشمندان دنیا را از دانشمندان آخرت جدا مىکند. منظور ما از علماى دنیا، عالمانى است که هدفشان از تحصیل علم رسیدن به ناز و نعمت دنیا و احراز جاه و مقام در نزد اهل آن است.
منبع : افق حوزہ