توبه در هر سه مرحله در آن بزرگوارِ با كرامتى بود كه اول پشيمان شود و بعد از همه حيثيتى كه در او بود؛ از مقامِ حكومتى و فرماندهى باطل، از رفتن به شهر و از تعلق به خانواده بيرون آمد؛ يعنى حركت كردن بعد از پشيمان شدن و آخرين مرحله نيز قال بود، وقتى به چند قدمى خيمه رسيد، با چشم گريان به حضرت سيدالشهدا عليه السلام عرض كرد: «هَلْ لِى مِنْ تُوبَةٍ»؟ آيا مرا مى بخشند؟
اين كار او بعد از حال و حركت بود. امام عليه السلام آغوش خود را باز كردند و فرمودند:
«نَعَمْ تابَ اللّهُ عَلَيكَ» بله خدا تو را بخشيد، اينجا جاى پايين انداختن سر نيست، بلكه جاى رفعت و مقام است.
يا آن شخصى كه در سكوت نيمه شب، براى دزدى روى پشت بام خانه اى در بغداد مى رود و از آنجا مى خواست به جاى ديگرى برود، صداى شخصى را شنيد كه در آن نيمه شب بيدار بود و با حال عجيبى قرآن مى خواند. آن شخص وقتى به اين آيه رسيد:
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»
بنده من! آيا هنوز دارى مى روى و از من دور مى شوى؟ آيا وقت آن نيامده است كه به سوى من برگردى؟
زانوهاى آن دزد سست شد. روى پشت بام نشست و شروع به گريه كرد، گفت:
خدايا! اگر با من هستى، چرا، وقت آن رسيده است، آمد و واقعاً برگشت. در آن تاريكى نيمه شب از شهر بيرون رفت، به كاروانسراى كهنه اى رسيد، ديد مدير قافله تجارتى دارد با عجله تاجرها را بيدار مى كند، مى گويد: بلند شويد و اجناس را بار كنيد، سريع برويم تا فضيل جلوى ما را نگرفته و بار ما را نبرده است. سرش را به ديوار گذاشت و بلند بلند گريه كرد، گفت: اى قافله سالار! سگ هارى كه از آن مى ترسيديد، امشب او را افسار كرده اند. ديگر نترسيد. اين توبه است. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: توبه، مقام عليين است. اگر آمدى، براى هميشه بيا.
اگر آشتى كردى، آشتى خود را هميشگى كن.
منبع : پایگاه عرفان