منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامی جلد هفتم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
سلامت قلب انسان، تنها در سايه ايمان به اللّه و انبيا و ائمه عليهم السلام و قيامت و ملائكه و صفات حق ميسر است و بس.
كدام قلب در دوره حيات از قلب انبيا و اوليا و صلحا و مؤمنان واقعى سالم تر بود؟
اخلاق و اعمال انبيا و شايستگان از عباد حق، نمايشگر سلامت عالى قلب آنان بود.
تحصيل ايمان به حق و شؤون حق كار مشكلى نيست. با كم ترين دليل مى توان به عظيم ترين مسئله، يعنى وجود حق رسيد.
باور كردن خدا و توجه به حضرت او و رسيدن به درجه يقين، راهى نيست كه كسى نتواند آن را طى كند، يا قدرت تحقق نسبت به آن را نداشته باشد.
وصيت نامه ابن طاوس
سيد اجل رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس كه از اعاظم علما و عرفاى شيعه است، مسئله رسيدن به حق و باور كردن آن و شؤونش را در ضمن وصيت نامه اى به فرزند عزيزش گوشزد مى كند:
فرزندم! بسيارى از دانشمندان و علما را ديدم كه راه رسيدن به حقايق عالى را كه حضرت حق براى عباد و بندگانش آسان كرده، سخت گرفتند.
شناخت و باور كردن حضرت رب العزه و روى آوردن به او را كه بسيار آسان است، همراه با پيچيده ترين دلايل و براهين و استدلالات فلسفى و عقلى و علمى كردند كه براى توده مردم فهمش بسيار مشكل و گاهى ياد گرفتنش محال مى نمود.
كتب گذشته آسمانى و قرآن شريف از دلايل بسيار آسان و فطرى براى نشان دادن صاحب خلقت و آفرينش پر است، دلايل و براهينى كه فهم و قبولش براى همه كس آسان و سهل است و نشانگر وجود مقدس به وجود آورنده موجودات و گرداننده گردنده شوندگان است.
علوم پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و همه انبياى گذشته، در آسان نشان دادن اين راه و اين كه انسان مشرف به شرف تكليف است، همان مسير كتاب خداست.
دانشمندان ما تا اواخر زمان حضرت عسكرى عليه السلام و اوايل غيبت امام عصر براى نشان دادن واقعيت هاى همان راه را طى كردند كه قرآن نشان داده است.
اكنون بر اساس آيات كتب آسمانى و علوم پيامبر و ائمه طاهرين عليهم السلام و سيره اولياى الهى و دانشمندان بزرگ به تو مى گويم:
چون در وجود خود دقت كنى، بدون ترديد به اين حقيقت متوجه مى شوى كه جسم و روح و حيات و عقل و آنچه كه از آمال و احوال خارج از اختيار توست به دست خودت و پدرت و مادرت و پدران و مادران گذشته ات به وجود نيامده؛ زيرا به حقيقت و يقين برايت روشن است كه تو و آنان از تحقق اين حقايق به طور مسلم عاجز هستيد و چون آفتاب روز براى تو آشكار است كه اگر تو و آنان قدرت بر انجام اين امور را داشتيد، قطعاً بين شما و آرزوها و خواسته هايتان مانعى پديد نمى آمد و به كام مرگ، كشيده نمى شديد؛ زيرا وقتى اختيار به وجود آمدن و آمال و آرزو دست خود انسان باشد، مسئله مانع بين انسان و خواسته هايش و تبديل حيات به مرگ، اصلًا معنا ندارد.
آرى، ديگرى اين موجودات گوناگون و شگفت انگيز را آفريده و هم اوست كه كارگردان همه آنان است و تو سخت نيازمند به شناخت او و صفات حضرت او هستى.
خردهاى بى پرده، انديشه هاى صحيح، همه و همه بدون چون و چرا به صانع و فاطر و خالق معترفند و اين حقيقت را كه اصل همه حقايق است، تصديق دارند.
چيزى كه هست در ذات و ماهيت و صفاتش، به خاطر اختلاف در مسير اختلاف دارند و اين اختلاف هم با رجوع به سفيران حقيقى او يعنى انبيا و ائمه عليهم السلام بدون ترديد قابل علاج است، در هر صورت اصل مسئله را عقلا و انديشمندان و متفكران با توجه به وضع خود و پدران و مادران خود و ساير موجودات انكار ندارند.
پسرم! من وقتى به ساختمان محكم وجود خودم دقت مى كنم، ساختمانى كه عقل عقلا را حيران كرده، مى بينم از جواهر و اعراض، عقل ملكوتى و نفس و روح ساخته شده ام.
آيا اين جواهر و اعراض و عقل و نفس و روح، خودشان در خلقت و تركيب و شؤون حياتى من، دخالت داشتند؟
فكر مى كنم، دقت مى نمايم، پى جويى مى نمايم، انصاف مى دهم، مى بينم خود آنان به زبان حال به من مى گويند: ما عين عجز و فقريم و اگر در خلقت و آفرينش تو دخالت داشتيم، اين همه برنامه هاى جديد و تغييرات و دگرگونى ها در تو معنا نداشت.
اينان همه فرياد مى زنند: ما را در اين همه تدبيرهاى گوناگون در آفرينش تو دستى نيست.
عقل و روح و نفس به زبان حال مى گويند: تو مى دانى كه بر ما نسيان و مرگ و ذلت و سستى عارض مى شود و اين همه معلول اين است كه ما در حكومت ديگرى بسر مى بريم، حكومتى كه ما را از نقص به كمال و از كمال به نقص مى كشاند و به هر صورتى كه اراده كند در ما ايجاد دگرگونى مى كند.
فرزندم! چون اين حقيقت را يافتى كه جواهر و اعراض و عقول و نفوس و اروح در همه موجودات در عجز و فقر مساوى اند، به حق و حقيقت روشن مى شود كه براى جميع آفريده ها آفريننده اى هست كه از هر گونه عجز و فقرى كه در موجودات هست، پاك و منزه است و هيچ گونه تغيير و تبديل و تحول و دگرگونى كه از عوارض ما ضعيفان و فقيران است در وجود مقدس او راه ندارد، اگر راه داشت، او هم مانند ما محتاج و فقير بود و محتاج و فقير نمى تواند كارگردان اين خانه باعظمت هستى و آفريده هاى گوناگونش باشد «1».
در زمينه شناخت خدا و يقين پيداكردن به حضرت او و رسيدن به حريم معرفت حضرتش به آيات: 164 سوره بقره، 95 تا 99 سوره انعام، 5 و 6 سوره يونس، 3 و 4 سوره رعد، 66 تا 69 سوره نحل، 20 تا 25 سوره روم، 3 تا 5 سوره جاثيه مراجعه كنيد.
چون از طريق قرآن و دانش رسول اللّه و علوم ائمه عليهم السلام كه آسان ترين راه و محكم ترين مسير است به حضرت او يقين حاصل كرديد، آن گاه به آيات ديگر قرآن كه مسأله رسالت، امامت، ملائكه، هدايت، قيامت مطرح است رجوع كنيد، تا با پيوند خوردن به آيات توحيد و آيات ديگر قلب شما از تمام بيمارى هاى مهلك شك و ترديد، وسوسه و اغراض، قساوت و ظلمت، دنائت و پستى و از همه بدتر جهل و غفلت شفا يافته و به مأمن امن و به منطقه سلامت برسد، در اين صورت است كه كارگردان وجود شما از طرفى گيرنده فيوضات ربانيه مى شود و از طرف ديگر پخش كننده آن فيوضات به تمام اعضا و جوارح و به مردم ديگر مى باشد.
در اينجاست كه بايد با تمام هستى بر خاك تواضع سر بگذارى و از پيشگاه مقدس او براى يافتن سلامت قلب توفيق شكر بخواهى؛ زيرا به نعمتى دست يافته اى كه در تمام آفرينش، ما فوق آن نعمت وجود ندارد.
بر توست كه هر لحظه براى حفظ اين سلامت كه منشأ سلامت در نفس و روح و اخلاق و عمل است بكوشى و گاهى يا هميشه به وقت سحر برخيزى و در آن خلوت عاشقانه روى بر خاك گذارى و با تمام وجود در حال زارى و اشك ريزى به محضر مقدس آن جناب عرضه بدارى:
اى باد برو اگر توانى |
برخيز سبك مكن گرانى |
|
بگذر سحرى به كوى جانان |
درياب حيات جاودانى |
|
بارى تو نه اى چو من مقيد |
از وى به چه عذر باز مانى |
|
خاك در او ببوس و از ماش |
خدمت برسان چنان كه دانى |
|
دارم به تو من توقع اينك |
چون خدمت من بدو رسانى |
|
گر هيچ مجال نطق يابى |
گويى به زبان بى زبانى |
|
ما تشنه و آب زندگانى |
در جوى تو رايگان تو دانى |
|
با ما نظر عنايت اى دوست |
گر بهتر از اين كنى توانى «2» |
|
اخلاق و نفس
نفس در وجود انسان عامل حيات و مرگ ظاهر و علت حيات و مرگ باطن است.
نفس تابلويى است كه در وقت ولادت هيچ نقشى جز استعدادهاى محض بر آن نيست، اگر از ابتدا به اين حقيقت توجه شود كه اين تابلو در برابر نقاش عادل و عالم و حكيم يعنى حضرت حق قرار بگيرد، عالى ترين محسنات اخلاقى از وجود و كرامت و فضيلت و شرف و حقيقت و سخا و درستى و مروت و مردانگى و تواضع و... بر آن نقش خواهد زد، در اين صورت انسان با آن محسنات اخلاقى، داراى سلامت نفس خواهد بود و به فرموده قول حضرت صادق عليه السلام به طور جدى براى حفظ آن سلامت كه به توفيق حق در ناحيه نفس بدست آمده، بايد بكوشد.
اما اگر به نفس توجهى نشود، در برابر قلم شياطين قرار خواهد گرفت، آن گاه هر نقش ضد حقى كه آنان بخواهند بر اين تابلو نقاشى خواهند كرد و از انسان در جهت اخلاق رذيله و ذمايم و رذايل هيولايى خواهند ساخت كه نمونه اش در هيچ صحرا و دريا و بيابان و جنگلى يافت نخواهد شد.
نفس، اگر بى نقش خدايى بماند، زحمت و كوشش انسان نسبت به او در حقيقت پروراندن گرگ خطرناكى است.
نفس را بايد از حالت نفسى يعنى حالت حكومت غرايز و شهوات و اميال به سوى عالم معنى و ملكوت وجود، سير داد كه در اين مسافرت، آنچه نصيب انسان مى شود، گوشى نشنيده و چشمى نديده و زبانى قدرت وصف آن را پيدا نكرده است.
در حالت اولى نفس نمانيد كه اين حالت، در ارتباط با حالت حيوانات است.
عارف بزرگوار مرحوم شاه آبادى صاحب كتاب «رشحات» مى گويد:
آدمى، در مرحله نفس تمام همتش مصروف به تدبير امور ظاهر بدن و زندگانى عالم دنيا و ظواهر و مظاهر طبيعت است.
چنانچه خداى تعالى در آيه شريفه اشاره فرموده:
[زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ] «3».
محبت و عشق به خواستنى ها [كه عبارت است ] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپايان و كشت و زراعت، براى مردم آراسته شده است؛ اين ها كالاى زندگىِ [زودگذرِ] دنياست و خداست كه بازگشت نيكو نزد اوست.
كسانى كه شهوات عالم دنيا از زن و فرزند و زيورآلات و وسايل سوارى و دامدارى و كشاورزى در نظر آنان جلوه كرده است و هم چون پيره زالى كه چهره كريه خود را آرايش نموده و چين و چروك هاى صورتش را در زير خميرهاى آرايشى از چشم بيننده ها پنهان مى دارد، دنيا نيز مظاهر شهوات خود را با آرايش هاى ساختگى در چشم آنان جلوه داده و از آنهمه نعمت ها و بهجت هاى ابدى دائمى به اين لذت هاى فانى زودگذر قانعشان ساخته است.
چنين افرادى هنوز از مرتبه نفس پا فراتر نگذاشته اند و هم چون چهارپايان در چراگاه دنيا مى چرند.
[يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ ] «4».
و مى خورند، همان گونه كه چهارپايان مى خورند.
و زبان حالشان گوياى اين دعاست:
[رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ ] «5».
پروردگارا! به ما در دنيا [كالاى زندگى ] عطا كن. و آنان را در آخرت هيچ بهره اى نيست.
پس اى سالك مجاهد بر توست كه در حالات اين گونه افراد تأمل نموده و خود را هم رديف آنان نكنى و به هر زحمتى هست خود را از اين مرحله نجات بخشى.
اى دل زغير دوست تبرا نكرده اى |
جز آرزوى نفس تمنا نكرده اى |
|
در جستجوى طلعت چون آفتاب او |
خود را چو ذره بى سر و بى پا نكرده اى |
|
هر تيره شب به خون جگر رو نشسته اى |
هر صبحدم زيارت دل ها نكرده اى |
|
در هر ديار خيمه عزت زدى ولى |
در خاطر شكسته دلى جا نكرده اى |
|
هرگز به ذكر و فكر و تقرب نجسته اى |
هرگز به صبر و شكر تولا نكرده اى |
|
هر صبح در خصومت و هر شام در بلا |
يك روز ميل صلح و مدارا نكرده اى |
|
در صورتى كه عجايب معنى نديده اى |
در خانه اى تفرج صحرا نكرده اى |
|
امروز لاف زنده دلى مى زنى عماد |
ليكن به عمر خود شبى احيا نكرده اى |
|
يا رب كدام جرم كه از ما نيامدست |
يا رب كدام فضل كه با ما نكرده اى «6» |
|
اخلاق اولياى الهى
حسنات اخلاقى، عبارت از واقعياتى است كه رابطه انسان را با حضرت حق و جهان خلقت و عباد الهى بر اساس صحيح و در جهت تأمين خير دنيا و آخرت قرار مى دهد.
در اين زمينه گذشته از آيات قرآن مجيد، روايات بسيار مهمى در جوامع حديث آمده كه ذكر چند نمونه از آن روايات لازم است، اميد است حقايقى كه در روايات آمده، در هر خواننده اى باشد، چون عامل سعادت اوست و سلامت نفسش در گرو آن هاست، با تمام وجود در حفظش بكوشد و در هر كس نيست، براى تحقق وجودش به آن حقايق، اقدام عاجل نمايد.
بزرگى از مملكت شام خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، حضرت به او فرمودند:
اى مرد بزرگ! خداوند عزوجل بندگانى را آفريده كه از باب عنايت به آن ها دنيا را در نظرشان محل بسيار تنگى جلوه داده، پس آنان را نسبت به دنيا و ثروت دنيا بى رغبت نموده است.
اينان مردمى هستند كه تمام رغبت و ميل را به دار السلامى دارند كه خداوند در قرآن مجيد آنان را به آن جايگاه عالى دعوت فرموده است.
در تنگى معيشت، داراى صبر و استقامتند به اين معنى كه به خاطر ضيق معيشت به حرام دچار نمى شوند.
بر بلاها و مكروهات و پيش آمدها صابرند و به آنچه از كرامت نزد حضرت حق است، مشتاقند.
جان خود را در راه خواسته خدا بذل مى كنند و خاتمه كار آنان شهادت است.
خدا را در حالى ملاقات مى كنند كه از آن ها خشنود است، اينان از مرگ واهمه اى ندارند، چون مى دانند مرگ راه درگذشتگان و باقى ماندگان است.
غير طلا و نقره براى آخرت خود توشه مى گيرند، لباس آنان لباس خشن است و بر قوت در حد قناعت اهل تحملند، زيادى از رزق خود را انفاق مى كنند، در راه خدا دوست دارند و براى خدا دشمنى مى ورزند، اينان چراغ هاى روشن حق در اجتماعند و اهل نعمتِ دوست در عالم آخرت والسلام «7».
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: در نوشته اى از حضرت على بن الحسين عليهما السلام يافتيم:
ألا إنَّ أولياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ. إذا أَدُّوا فَرائِضَ اللّهِ وَأخَذُوا سُنَنَ رَسُولِ اللّهِ وَتَوَرَّعُوا عَنْ مَحارِمِ اللّهِ وَزَهِدُوا فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا وَرَغِبُوا فيما عِنْدَ اللّهِ وَاكْتَسَبُوا الطَّيِّبَ مِنْ رِزْقِ اللّهِ لِوَجْهِ اللّهِ لا يُريدُونَ بِهِ التّفاخُرَ وَالتَّكاثُرَ ثُمَّ أنْفَقُوا فيما يَلْزِمُهُمْ مِنْ حُقُوقٍ واجِبَةً فاولئِكَ الَّذينَ بارَكَ اللّهُ لَهُمْ فيما اكْتَسَبُوا وَيُثابُونَ عَلى قَدَّمُوا لِآخِرَتِهِمْ «8».
آگاه باشيد، اولياى خدا را خوف و حزنى نيست، آن گاه اين آيه را بدينصورت توضيح داده بودند:
اولياى خدا را اين علامات در كار است: ادا كننده واجبات حقند، اخذ كننده سنن رسول اللّه، از محارم خدا در پرهيزند، به زر و زيور زودگذر دنيا زاهدند، به آنچه نزد خداست داراى ميل و رغبتند، حلال از روزى را كسب مى كنند و قصد تفاخر و تكاثر با آن ندارند، حقوق واجب مالى خود را مى پردازند، خداوند به كسب آنان بركت داده و به آنچه به آخرت فرستاده اند از جانب حضرت حق جزا داده مى شوند.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
موسى بن عمران على نبينا و عليه السلام به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! برگزيدگان از خلقت كيانند؟
پاسخ شنيد: آن كس كه داراى سخاوت بسيار است، قول صادقانه دارد، متواضعانه حركت مى كند، كوه از جا كنده مى شود و اينگونه عبادم از راه من منحرف نمى گردند.
عرضه داشت: كدام يك از بندگانت در دار قدس بر تو وارد مى شود؟ خطاب رسيد: آنان كه به دنيا نظر ندارند، اسرار دينشان فاش نمى شود، بر حكومت خويش رشوه نمى گيرند، حق در قلب آنان است، صدق برزبانشان تجلى دارد، اينان در دنيا زير پوشش من و در آخرت در دار قدس نزد من هستند «9».
عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: سُئِلَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله عَنْ خِيارِ الْعِبادِ فَقالَ: الَّذينَ إذا أحْسَنُوا إسْتَبْشَرُوا، وَإذا أساؤُوا اسْتَغْفَرُوا وَإذا اعْطُوا شَكَرُوا وَإذا ابْتَلَوا صَبَرُوا وَإذا أغْضَبُوا غَفَرُوا «10».
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: از پيامبر سؤال شد، نيكان از عباد خداوند كيانند؟ حضرت فرمود:
زمانى كه نيكى كنند، شاد مى شوند و هرگاه بدى كنند، طلب مغفرت مى نمايند، چون به آنان نعمتى عطا شود، شكر مى كنند و چون به بلا دچار شوند، استقامت مى كنند و به وقت غضب از طرف خود گذشت مى نمايند.
در هر صورت اين ها حقايقى است كه باعث سلامت نفس انسان است و در اين فضاى سالم است كه انسان، حق خدا و بندگان خدا را آن چنان كه هست ادا خواهد كرد و اين دارندگان اين سلامتند كه بايد به فرموده حضرت صادق عليه السلام در صدد حفظ آن باشند.
عظمت و كرامت انسان، پس از ايمان در ارتباط با پاكى نفس او از رذايل و آراستگيش به حسنات است.
الهى قمشه اى، آن عارف عاشق مى گويد:
امشب چه خوش است روزگار من |
كآمد به كنار من نگار من |
|
بنشست به باغ دل گل حسنش |
برخاست زراه ديده خار من |
|
نقش دل و ديده شد خيال او |
بگرفت نهان و آشكار من |
|
آهويى چشمى چه شير مست افكند |
مژگانش پنجه بر شكار من |
|
چشمش كه به غمزه غارت دل كرد |
زد خيمه ناز در ديار من |
|
مى كوش كه قدر خويش بشناسى |
اى گوهر جان هوشيار من |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- علم اليقين: 24.
(2)- فخرالدين عراقى.
(3)- آل عمران (3): 14.
(4)- محمد (47): 12.
(5)- بقره (2): 200.
(6)- عماد فقيه كرمانى.
(7)- من لا يحضره الفقيه: 4/ 384، من الفاظ رسول اللّه صلى الله عليه و آله...، حديث 5833؛ الأمالى، صدوق: 395، المجلس الثانى والستون، حديث 4؛ بحار الأنوار: 66/ 272، باب 37، حديث 4.
(8)- تفسير العياشى: 2/ 124، حديث 31؛ بحار الأنوار: 66/ 277، باب 37، حديث 11.
(9)- الأمالى، مفيد: 85، المجلس العاشر، حديث 1؛ بحار الأنوار: 66/ 278، باب 37، حديث 13.
(10)- الكافى: 2/ 240، باب المؤمن وعلاماته، حديث 31؛ صفات الشيعة: 45، حديث 64؛ بحار الأنوار: 66/ 305، باب 37، حديث 26.
منبع : پایگاه عرفان