فارسی
جمعه 09 آذر 1403 - الجمعة 26 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بى‏مهرى مايه سلب رحمت‏

 

منابع مقاله :

کتاب : فرهنگ مهرورزى 

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

از آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود كه بى مهرى و به عبارت ديگر سنگدلى، گناهى باطنى است كه قابل كيفر است و حالتى درونى است كه سبب ستمكارى و ظلم به ديگران و پايمال كردن حقوق مردم است.

سعيد بن جبير مى گويد:

به ابن عباس گفتند كه: گروهى از ما گمان مى كنند كه عبد گناهى مرتكب مى شود و به سبب آن از رزق محروم مى شود، ابن عباس گفت:

به خدايى كه خدايى جز او نيست اين محروميت از رزق، حقيقتى است كه در كتاب خدا روشن تر از خورشيد درخشان است، خدا در سوره «

ن والقلم»

در هفده آيه به آن حقيقت در ضمن داستانى اشاره كرده است.

مرد وزين و آراسته اى بود كه در سنى بالا قرار داشت، مالك باغى بود، ميوه اى از آن باغ را به خانه اش نمى برد مگر اين كه به هر صاحب حقى و مستمندى و دردمندى از آن ميوه مى بخشيد.

او تا پايان عمرش به اين بذل و بخشش و اداى حقوق مالى به خاطر علاقه اى كه به قواعد دين داشت و به سبب مهر و محبتى كه نسبت به بندگان خدا در قلبش موج مى زد، ادامه داد. هنگامى كه پيرمرد از دنيا رفت پنج فرزند او باغش را به ارث بردند و در همان سالى كه باغ را به ارث بردند از نظر ميوه و محصول سال بى نظيرى بود.

يك روز پس از نماز عصر به سوى باغ رفتند، باغى را ديدند كه زمان حيات پدرشان نمونه آن را نديده بودند، هنگامى كه ميوه ها و محصولات فراوان را مشاهده كردند، دچار طغيان و تجاوز روحى و اختلال فكرى شدند و به يكديگر گفتند: پدرمان به عمرى طولانى و سنى بالا رسيده بود و به اين خاطر عقلش را از دست داده و دچار حماقت شده بود!!

بياييد با هم پيمان ببنديم كه امسال چيزى از ميوه هاى اين درختان را به يك نفر از نيازمندان نپردازيم تا ثروت بيش ترى به دست آوريم و سال هاى پس از اين هم اين روش را ادامه دهيم، چهار نفر از برادران به اين پيمان رضايت دادند و پنجمى از آنان از اين مطلب خشمگين شد و او همان است كه خدا درباره او فرمود:

[قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ ] «1».

عاقل ترينشان گفت: آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى ] ياد نمى كنيد [و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد؟!].

آن مرد به ابن عباس گفت: اوسط آنان در سن بود؟ ابن عباس گفت:

نه؛ بلكه از نظر سن كوچك تر بود و از جهت عقل عاقل ترين آنان بود.

اوسط قوم يعنى بهترين آنان، دليل اين مطلب در قرآن است كه امت محمد از نظر عدد كم ترين قوم است ولى از همه امت ها بهتر است، خدا فرموده:

 [وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً...] «2».

و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم ] شما را امتى ميانه [ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم...

عاقل ترين برادرها گفت: تقواى الهى را مراعات كنيد و بر راه و روش پدرتان باشيد تا سالم بمانيد و از عنايات حق بهره مند گرديد.

برادران به او حمله بردند و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند، هنگامى كه يقين كرد مى خواهند او را به قتل برسانند در حالى كه از پيشنهاد آنان نفرت داشت، تسليم خواسته آنان شد و نهايتاً به خانه هايشان بازگشتند و سوگند ياد كردند كه صبح به چيدن ميوه هاى باغ اقدام كنند و در اين زمينه توجهى به حضرت حق ننمودند.

خداى منتقم، آنان را به آثار اين گناه كه كمال بى مهرى به نيازمندان بود، دچار كرد و داستان آنان را در قرآن مجيد به اين صورت خبر داد:

بى ترديد ما آنان را [كه در مكه بودند] آزموديم همان گونه كه صاحبان آن باغ را [در منطقه يمن ] آزموديم،* هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان حتماً ميوه هاى باغ را بچينند، و چيزى از آن را [براى تهيدستان و نيازمندان ] استثنا نكردند.* پس در حالى كه صاحبان باغ در خواب بودند، بلايى فراگير از سوى پروردگارت آن باغ را فرا گرفت.*

پس [آن باغ ] به صورت شبى تاريك درآمد [و جز خاكستر چيزى در آن ديده نمى شد!]* وهنگام صبح يكديگر را آوازدادند،* كه اگر قصد چيدن ميوه داريد بامدادان به سوى كشتزار و باغتان حركت كنيد؛* پس به راه افتادند در حالى كه آهسته به هم مى گفتند:* امروز نبايد نيازمندى در اين باغ بر شما وارد شود،* و بامدادان به قصد اين كه تهيدستان را محروم گذارند به سوى باغ روان شدند.* پس چون [به باغ رسيدند و آن را نابود] ديدند، گفتند: يقيناً ما گمراه بوده ايم [كه چنان تصميم خلاف حقّى درباره مستمندان و تهيدستان گرفتيم.* بلكه ما [از لطف خدا هم ] محروميم.* عاقل ترينشان گفت: آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى ] ياد نمى كنيد [و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد؟!] «3».

ما اهل مكه را آزموديم همان گونه كه اهل باغ را آزموديم، هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان ميوه هاى باغ را بچينند و چيزى از آن استثنا نكنند، پس عذابى فراگير بر باغشان در حالى كه همه خواب بودند، فرود آمد و آن باغ پر از محصول و ميوه همچون شب سياه و ظلمانى گشت.

صبحگاهان يكديگر را صدا زدند كه چنانچه قصد چيدن ميوه هاى باغتان را داريد به سوى آن حركت كنيد، آنان حركت كردند در حالى كه با يكديگر آهسته سخن مى گفتند: مراقب باشيد امروز حتى يك فقير و تهيدست بر شما وارد نگردد زيرا صبحگاهان نيّت داشتند كه با قدرت از نيازمندان و مستحقان جلوگيرى كنند، هنگامى كه باغ را «سوخته و نابود و سياه و ظلمانى» ديدند، گفتند: بى ترديد ما گمراهيم بلكه «از رحمت حق» محروميم، عاقل ترينشان گفت: آيا به شما نگفتم چرا خدا را تسبيح نمى گوييد؟!

خدا آنان را به سبب محروم كردن مستمندان و بى مهرى به نيازمندان به چنين كيفرى دچار كرد و كم ترين ستمى به آنان با اين كيفر روا نداشت «4».

 

مصائب و بلايا نتيجه بى مهرى

اگر همه مردم فرمان فَارحَمُوا نُفُوسَكُمْ «5» و ارْحَمُوا مَن فِى الأرضِ «6» را به كار مى بستند و به خود و به همه رحم مى كردند آن هم رحم و مهربانى به معناى گسترده اش كه فراگير همه امور خود و ديگران است، يقيناً از آفات دنيا و بلاهاى آخرت چه جسمى و چه روحى در امان مى ماندند ولى با كمال تأسف گروهى از مردم بى توجه به حقايق و آنچه موجب نجات آنان از مهالك است نه به خود رحم مى كنند و نه به ديگران آن گونه كه بايد مهر و محبّت بورزند، همين بى مهرى واقعى به خويش و به ديگران سبب مى شود كه براى انسان نسبت به خودش و از سوى او نسبت به ديگران مصائب سنگين و بلاهاى كمرشكن و مشكلات غير قابل حل پيش آيد.

قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

[أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ] «7».

آيا كسانى را كه [شكر] نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند، نديدى؟

آرى، اينان به جاى اين كه نعمت هاى خداد داده را به عبادت و بندگى و خدمت و كرامت تبديل كنند، به فسق و فجور و كفر و ناسپاسى و كينه و دشمنى تغيير دادند و از اين راه سبب هلاكت و شقاوت هميشگى خود و كسان خود را فراهم نمودند!

نقل است كه به يكى از پيامبران وحى شد، به فلان كس بگو تو را مورد رحمت و مغفرت قرار دادم، آن پيامبر از اين پيام در شگفت شد زيرا به نظر نمى رسيد آن شخص با بدى هاى فراوانى كه دارد به سهولت مورد لطف قرار بگيرد، از سبب اين كه مورد محبّت و مغفرت حق قرار گرفته سؤال كرد، خطاب رسيد: سگى را در بيابان سوزان از شدت تشنگى در حال مرگ ديد، به چاه آبى كه در آن نزديكى بود رفت و لباسش را در آب فرو كرد و به سرعت از چاه بيرون آمد و لباسش را در دهان سگ فشار داد تا آب در حلقوم آن تشنه بريزد، سگ از مرگ نجات يافت، من هم او را از هلاكت و عذاب به سبب رحمت و مغفرتم نجات دادم.

در مقابل اين عمل از عمل پيره زنى در روايات سخن به ميان آمده كه در قيامت در معرض عتاب و كيفر است زيرا گربه اى را در خانه اش حبس كرد و آب و نان را از او دريغ نمود تا گربه از شدت گرسنگى و تشنگى جان داد «8».

 

بى مهرى به خود و درخواست عذاب

حسين بن محمد خارقى مى گويد از سفيان بن عيينه پرسيدم:

آيه [سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ] «9» درباره چه كسى نازل شده است؟

پاسخ داد: برادرزاده ام! از من چيزى پرسيدى كه احدى پيش از تو نپرسيده، من از حضرت امام صادق عليه السلام مانند همين سؤالى كه تو از من نمودى سؤال كردم، حضرت فرمود:

پدرم از جدم از پدرش از ابن عباس رضى الله عنه خبر داد: هنگامى كه روز غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله براى سخن گفتن برخاست و خطبه و سخنش را كوتاه كرد على بن ابى طالب عليه السلام را طلبيد و دست او را تا اندازه اى بالا برد كه سپيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله نمودار شد و به مردم خطاب كرد: آيا من رسالت حق را به شما نرسانيدم؟ آيا در همه امور براى شما خيرخواه نبودم؟ همه گفتند: آرى؛ رسالت را رساندى و خيرخواهى كردى، پس گفت:

«مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلىُّ مَوْلاهْ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ».

كسى كه ولى امرش من بودم، على ولى اوست، خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن دار هر كس كه او را دشمن دارد و يارى ده هر كس كه او را يارى دهد و خوار كن هر كس كه او را خوار نمايد.

پس اين حقيقت در ميان مردم پخش شد و از جمله كسانى كه از آن آگاه شد حارث بن نعمان فهرى بود، حارث سوار ناقه خود شد تا به منطقه ابطح رسيد، ناقه را به زانو خوابانيد و زانوبند بر آن قرار داد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و سلام كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ سلام او را داد، به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: تو از ما خواستى كه بگوييم

«لا اله الا اللَّه»

و ما گفتيم سپس گفتى به رسالت و پيامبرى تو اقرار نماييم و ما اقرار كرديم، آن گاه دستور دادى نماز بخوانيم، نماز خوانديم و گفتى روزه بگيريم، روزه گرفتيم و در گرماى تابستان تحمل تشنگى كنيم، تحمل كرديم و بدن خود را در بندگى حق به رنج و زحمت اندازيم و ما هم به رنج و زحمت انداختيم سپس فرمودى حج به جاى آوريم پس حج به جاى آورديم، آن گاه گفتى: هر گاه معادل دويست درهم به شما روزى دادند هر سال يك پنجم به عنوان خمس بپردازيد و ما پرداختيم و فعلًا پسر عمويت را بر ما رهبر و ولى قرار دادى و گفتى:

«مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلىُّ مَوْلاهْ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ».

آيا او را از سوى خود به ولايت و رهبرى ما انتخاب نمودى يا از جانب خدا؟

حضرت فرمود: از جانب خدا و اين مطلب را سه بار تكرار كرد.

حارث عصبانى و خشمگين از جاى پريد و مى گفت: خدايا! اگر آن چه محمد گفت حق است بر ما سنگى از آسمان ببار كه عذابى بر ما و نشانه اى از قدرتت بر آيندگان باشد و اگر آن چه گفت دروغ است عذابت را بر او نازل كن.

سپس عقال ناقه اش را باز كرد و بر آن سوار شد و حركت كرد، هنگامى كه از منطقه ابطح بيرون رفت خدا سنگى از بالا به سوى او پرتاب كرد كه بر سرش آمد و از مخرجش بيرون شد و آن بد بخت از بالاى ناقه، مرده و بى جان به روى زمين افتاد و آيه [سَأَلَ سائِلٌ ...] درباره او نازل كرد «10».

راستى بسيار شگفت آور است، پروردگار مى خواهد به انسان محبّت نمايد، پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد انسان را مورد مهرورزى قرار دهد، امام معصوم علاقه دارد انسان از محبتش برخوردار گردد ولى انسان ستمگر و سنگ دل چنان نسبت به خود بى مهرى مى كند كه از خدا درخواست عذاب مى نمايد!!

 

به زيان خود دعا نكنيد

در تعاليم ارزشمند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وائمه هدى عليهم السلام آمده است كه حتى انسان در حد دعا نيز نبايد زيانى را از خدا براى خود درخواست نمايد و خود را مور بى مهرى قرار دهد تا نعمتى از او سلب شود.

در روايتى آمده است:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عيادت مريضى رفتند و حال او را پرسيدند، مريض گفت: در نماز مغرب خود سوره قارعه را قرائت فرمودى پس من گفتم: خدايا! اگر براى من نزد تو گناهى هست كه مى خواهى در آخرت مرا به خاطر آن گناه عذاب كنى مرا در همين دنيا هر چه زودتر عذاب كن! پس به اين حال افتادم كه مى بينى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بد مطلبى گفتى، بايد مى گفتى:

[... رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ] «1.

... پروردگارا! به ما در دنيا نيكى و در آخرت هم نيكى عطا كن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.

سپس حضرت از خدا براى او طلب عافيت كرد و او هم از بستر بيمارى برخاست «12».

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- قلم (68): 28.

(2)- بقره (2): 143.

(3)- «إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ* وَ لا يَسْتَثْنُونَ* فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ* فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ* فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ* أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ* فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ* أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ* وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ* فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ* بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ* قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ ». [قلم (68): 17- 28].

(4)- تفسير قمى: 2/ 381؛ بحار الأنوار: 93/ 101، باب 11، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 7/ 97، باب 13، حديث 7746.

(5)- نهج البلاغة: 266، خطبه 183؛ ميزان الحكمة 4/ 1996، الرّحم، حديث 6981.

(6)- كنز العمال: حديث 5969؛ ميزان الحكمة: 4/ 1994، الرّحم، حديث 6958.

(7)- ابراهيم (14): 28.

(8)- صحيح البخارى: 4/ 100 و مضمون اين روايت در مستدرك الوسائل: 8/ 302، باب 44، حديث 9502 آمده است.

(9)- معارج (70): 1.

(10)- تفسير الفرات: 505، حديث 663؛ مجمع البيان: 10/ 352؛ بحار الأنوار: 37/ 175، باب 52، حديث 62؛ الغدير: 1/ 239- 246.

(11)- بقره (2): 201.

(12)- «رُوِى أَنَّ النَّبِى صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى مَرِيضٍ فَقَالَ: مَا شَأْنُكَ قَالَ: صَلَّيْتَ بِنَا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأْتَ الْقَارِعَةَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ لِى عِنْدَكَ ذَنْبٌ تُرِيدُ أَنْ تُعَذِّبَنِى بِهِ فِى الآخِرَةِ فَعَجِّلْ ذَلِكَ فِى الدُّنْيَا فَصِرْتُ كَمَا تَرَى فَقَالَ صلى الله عليه و آله: بِئْسَمَا قُلْتَ أَلّا قُلْتَ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ فَدَعَا لَهُ حَتَّى أَفَاقَ قَالَ: وَ كَانَ دَاوُدُ عليه السلام يَقُولُ اللَّهُمَّ لَامَرَضٌ يُضْنِينِى وَ لَاصِحَّةٌ تُنْسِينِى وَ لَكِنْ بَيْنَ ذَلِكَ». الدعوات، رواندى: 114، حديث 262؛ بحار الأنوار: 92/ 285، باب 109، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 2/ 149، باب 39، حديث 1668.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شجاعت امام حسين عليه السلام
سفارش آیت الله وحید خراساني برای نیمه شعبان
اهداف قيام عاشورا در بیانات امام خمینی(ره)
حجر بن حرّ
حذف فرهنگی، توطئه ای خاموش
امام حسن عسکری (ع) طلایه ‏دار عبادت و عرفان
آیا خدا بندگانش را به خودشان واگذار می کند؟
اهل بيت در خرابه
میکاییل در نظام خلقت چه وظیفه ای دارد؟
خاك كربلا هديه حضرت امام رضا ( عليه السلام )

بیشترین بازدید این مجموعه

نگاهی به زندگانی مرحوم آیت الله سید احمد ...
وداع با ماه خدا
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
امام رضا (ع) نماد فضیلت ها
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی
شأن نزول سوره هل آتی
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^