
حجر بن حرّ

در منابع كهن از حجر بن حرّ نامى به ميان نيامده است، ولى صاحب اسرار الشهادة مىنويسد: چون ابنزياد از ديدار و گفتوگوى عمر سعد و امام حسين عليه السلام با خبر شد به خشم آمد، و به ابنسعد نوشت كه حسين عليه السلام را در تنگنا قرار دهد. پسر سعد هم به حجر بن حر پرچمى داد و وى را به فرماندهى دو هزار نفر برگزيد و او را مأمور نگهبانى شريعه قرار داد تا امام عليه السلام و يارانش از آب فرات استفاده نكنند. اسفراينى گويد: در هنگام نبرد ميان دو سپاه، يكى از دلاوران لشكر عمرسعد نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت:
من حجر بن حرّ هستم، دوست دارم در ركاب تو به شهادت برسم، آنگاه وارد ميدان شد و نبرد مىكرد و پس از كشتن شمارى از دشمن به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
چون چشم حرّ به او افتاد، بسيار خرسند گشت و گفت: سپاس خداى را كه فرزندم در راه حسين عليه السلام به شهادت رسيد. آنگاه خدمت امام عليه السلام رسيد و عرض كرد: فرزندم در راه توبه شهادت رسيد من هم مىخواهم از او پيروى كنم. حضرت فرمود: صبر كن تا فرزندت را بياورم و آنگاه به دشمن حمله كرد و شمارى از آنان را به هلاكت رسانده، بدن حجر را آورد در ميان خيمه نهاد.