فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سلامت عمل‏

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامی  جلد هفتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

چون ايمان به خدا و قيامت در خانه قلب تجلى كرد و چون نفس به حسنات الهى آراسته شد، زمينه براى عمل صالح و به تعبير ديگر عمل سالم در انسان فراهم مى گردد.

در اينجا لازم است حركات اعضا و جوارح، به خصوص چشم و گوش و زبان و دست و پا هماهنگ با دستورهايى شود كه در باب عمل از ناحيه حضرت حق و انبيا و امامان معصوم صادر شده است.

شما براى يافتن اين دستورها در مرحله اول به قرآن كريم و سپس به جوامع حديث از قبيل «كافى»، «من لا يحضره الفقيه»، «وسائل الشيعة»، «بحار الأنوار»، «روضة الواعظين»، «مكارم الأخلاق»، «تحف العقول» مراجعه كنيد.

در «الكافى» جلد دوم، عناوين زيبا و بسيار مهمى را مى بينيد كه به عمل و حركت انسان جهت الهى مى دهد و اينك گوشه اى از آن عناوين:

ورع، عفت، اجتناب محارم، عبادت، شكر، حسن خلق، اداى امانت، عفو، مدارا، رفق، تواضع، عجله در خير، انصاف، عدل، صله رحم، نيكى به پدر و مادر، اهتمام به امور مسلمانان، نصيحت به مسلمانان، تكريم بزرگان، زيارت برادران مؤمن، سعى در قضاى حاجت مؤمن، برطرف كردن رنج مؤمن، اطعام مؤمن، پوشاندن مؤمن، خدمت مؤمن، اصلاح بين مردم.

نتيجه تمام مسائل گذشته اين است كه اسلام حقيقى، يعنى اسلام قرآن و اهل بيت عليهم السلام علت سلامت همه جانبه در وجود انسان به خصوص سلامت در ناحيه قلب و نفس و عمل است و بر عباد خداست كه در هر كجا هستند و در هر حالى هستند براى حفظ سلامت دين بكوشند كه حفظ سلامت دين، علت عاقبت به خيرى انسان است.

 [فَلَيْسَتْ مَنْ طَلَبَها وَجَدَها فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلاءِ وَسَلَكَ مَسْلَكَ ضِدِّ السَّلامَةِ وَخالَفَ اصُولَها بَلْ رَاى السَّلامَةَ تَلَفاً وَالتَّلَفَ سَلامَةً وَالسَّلامَةَ قَدْ عَزَّتْ فِى الْخَلْقِ فى كُلِّ عَصْرٍ خاصّةً فى هذا الزَّمانِ ]

سلامت دين در آخر الزمان

سلامت دين و قلب و عاقبت بخيرى سرمايه ارزان و برنامه ساده اى نيست كه هر كس به راحتى بخواهد به دست آورد، كسى كه دچار انواع معاصى و برده انواع شياطين و غرق در درياى شهوات است و مسير و راه و شكل زندگيش ضد سلامت واقعى است و اصولًا به خاطر حاكميت شهوات حيوانى، مخالف با اصول سلامت است و بلكه از اين بالاتر هلاكت را نجات و نجات را هلاكت مى داند، چگونه حفظ دين و سلامت دين كند، چنين شخصى ابتدا بايد تمام عوامل مهلكه را از خود دور كند و به حقيقت متدين شود، آن گاه براى سلامت دينش بكوشد.

سلامت دين در بين مردم در هر زمان، به خصوص در چنين زمانى كه كشش ها و جذبه هاى شرق و غرب هم چون سيل تمام هويت مردم عالم، به خصوص ممالك ضعيف را احاطه كرده حقيقتى نادر الوجود است.

بنا بر بعضى از روايات، حفظ سلامت دين، در چنين زمان هايى، همانند نگاه داشتن آتش سرخ در كف دست است.

رواياتى بس مهم از اوضاع آخرالزمان كه ديندارى در آن فوق العاده سخت است، در كتب مهم روايى و تفسيرى نقل شده كه براى توجه شما عزيزان به يك روايت اشاره مى شود كه امروز بسيارى از مسلمانان جهان، به آنچه در اين روايت آمده دچارند، باشد كه با توجه به اين روايت خود را از مهالك نجات داده و از خطرات و وساوس و اغواى شياطين حفظ كنيد، تا سلامت دينتان پا برجا بماند.

قمى، در تفسير خود از پدرش از سليمان بن مسلم خشاب از عبداللّه بن جريح مكى از عطاء بن ابى رياح از عبداللّه بن عباس نقل كرده است:

در حجة الوداع با پيامبر صلى الله عليه و آله حج نموديم، پيامبر صلى الله عليه و آله درب كعبه را گرفته و با صورت خود به سوى ما توجه نموده و فرمود: شما را به علائم قيامت خبر ندهم؟

سلمان كه آنجا نزديك تر از همه به آن حضرت بود گفت: چرا يا رسول اللّه، فرمود:

از علائم قيامت، ضايع كردن نماز و پيروى از شهوات و ميل به هواها و بزرگداشت مال و فروش دين به دنياست.

آن گاه دل و اندرون مؤمن از آن منكراتى كه مى بيند و نمى تواند تغيير دهد، هم چون نمك در آب گداخته و آب مى شود.

سلمان عرض كرد: يا رسول اللّه! اين برنامه ها حتماً شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، در آن وقت فرماندهانى ستمگر و وزيرانى فاسق و عارفانى ظالم و امينانى خائن بر ايشان حكومت مى كنند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن زمان بد، خوب و خوب، بد شده و خائن مورد امانت قرار گيرد و امين خيانت ورزد و دروغگو تصديق و راستگو تكذيب مى شود.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين حتماً شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن زمان زن با شوهرش در تجارت شركت مى كند و باران در تابستان مى بارد!

شرافتمندان به غضب مى آيند، فقير اهانت مى شود، بازارها نزديك مى شود، آن وقت اين مى گويد چيزى نفروخته ام، آن مى گويد سودى نبرده ام، مى بينى همه مذمّت خدا مى كنند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن گاه زنان فرمانده و كنيزان طرف مشورت مى شوند، بچه ها روى منبر مى روند، دروغ زيبا و زكات ضرر و غنيمت وفى ء مسلمانان تاراج مى شود، مرد به پدر و مادر خود جفا و به دوستش نيكى مى كند و ستاره دنباله دار ظاهر مى شود.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن گاه طلاق زياد مى شود و براى خدا حدى به پا نمى شود و به خدا ضررى نمى زند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، قسم به آن كه جانم به دست اوست، آن گاه زنان آوازه خوان و ملاهى زياد مى شود و بدان امتم بر ايشان مسلط مى شوند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن گاه ثروتمندان امتم براى تفريح به مكه مى روند و متوسطين ايشان براى تجارت و فقيران براى نشان دادن و شنواندن به مردم، آن گاه مردمى پيدا مى شوند كه قرآن را براى غير خدا ياد مى گيرند و آن را مزمار مى كنند، مردمى پيدا مى شوند كه فقه دينى را براى غير خدا ياد مى دهند، اولاد زنا بسيار مى شود، با قرآن تغنى و آوازه خوانى مى كنند و به دنيا افتخار و مباهات مى نمايند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين مى شود؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اين در آن وقتى است كه پرده حرام ها دريده شود، گناه ها كسب گردد، بدان بر نيكان مسلط شوند، دروغ زياد و لجاجت پيدا و فقر رايج شود.

مردم در لباس به هم مباهات كنند، باران بى وقت بر ايشان ببارد، طبل و شيپورها را بپسندند، امر به معروف و نهى از منكر را انكار مى كنند، تا آنجا كه مؤمن در آن وقت ذليل ترين مردم شود، ميان عابدان و قاريانشان بدگويى پيدا مى شود و اين ها در ملكوت آسمان ها، پليد و نجس خوانده مى شوند.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين شدنى است؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، آن گاه ثروتمندان از فقر مى ترسند، به طورى كه سائل از جمعه تا جمعه ديگر سؤال مى كند و كسى را نمى يابد كه چيزى در دستش بگذارد.

سلمان گفت: يا رسول اللّه! اين مى شود؟ فرمود: آرى سلمان، سوگند به آن كه جانم به دست اوست، رويبضه سخن مى گويد؛ سلمان گفت: يا رسول اللّه رويبضه چيست، پدر و مادرم فدايت باد؟ فرمود: كسى كه در امور مردم حرفى نمى زد حرف مى زند، سپس جز اندكى درنگ نكنند كه زمين صدايى كند و هر دسته اى گمان كنند در ناحيه آن ها صدا كرده، سپس آنچه خدا خواهد درنگ مى كنند و در آن مدت زمين را مى شكافند و زمين پاره هاى جگر خود «طلا و نقره» را بيرون مى افكند، سپس با دست خود به ستون ها اشاره كرده فرمود: مانند اين، آن روز طلا و نقره سودى ندارد «1» اين است معناى:

[فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها] «2».

پس هنگامى كه قيامت بر آنان فرا رسد.

 [وَسَبيلِ وُجُودِها فى احْتِمالِ جَفاءِ الْخَلْقِ وَأذيَّتِهِمْ وَالصَّبْرِ عِنْدَ الرَّزايا، وَخِفَّةِ الْمَؤُنِ وَالْفِرارِ مِنْ أشْياءَ يَلْزَمُكَ رِعايَتُها وَالْقَناعَةِ بِالْأَقَلِّ وَالْمَيْسُورِ]

راه هاى كسب سلامت دين

راه به دست آوردن سلامت و حفظ آن، تحمل جفا و آزار همنوعان از مسلمان و مؤمن بر اساس قواعد الهى است، به اين معنا كه آزار و جفا را به آزار و جفا پاسخ ندهى و فحش و ناسزا و جهالت ديگران را به مانند آنان تلافى ننمايى، بلكه كينه توزى ها، حسدها، تعصبات و ناروايى ها و آزارهايى كه از مردم به تو مى رسد، بر مبناى امور شرعى با آن ها روبرو شوى، گر چه اينگونه برخورد با مردم بسيار تلخ و سنگين است، ولى چاره اى نيست، اگر بخواهى سلامت يابى، يا حفظ سلامت كنى، بايد بر آزار مردم، بر اساس شرع تحمل كنى.

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن، استقامت در حوادث است، حوادثى كه اگر انسان در برابر آن ها صبر و استقامت نورزد، به ايمان و ارزش او لطمه مى خورد، صبر باعث سلامت و حفظ دين و عدم سازش با بيگانه و شكست دشمن است.

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن دست برداشتن از ولخرجى در زندگى، اعم از خواركى ها و نوشيدنى ها و زر و زيور و مركب و لباس است كه اگر در اين زمينه ها به نفس و غرايز آن ميدان داده شود، انسان را به اسفل سافلين هلاكت و بدبختى خواهد كشيد.

ديگر از طرق رسيدن به سلامت و حفظ آن، ترك عادات و تعارفاتى است كه عرفاً از آن ناچارى، ولى چيزى جز ضايع كردن عمر و از بين بردن وقت نيست و گاهى انسان را از نظر دينى به خسارت و ضرر مى كشد.

ديگر راه رسيدن به سلامت و حفظ آن، قناعت به حلال خداست گر چه خيلى كم باشد.

 [فَإنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ وَإنْ لَمْ تَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَلَيْسَ كَالْعُزْلَةِ وَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلامِ بِما يَنْفَعُكَ وَلَيْسَ كَالصُّمْتِ وَإنْ لَمْ تَجِدِ السَّبيلَ إلَيْهِ فَالْإنْقِلابُ فِى الأسْفارِ مِنْ بَلَدٍ إلى بَلَدٍ وَطَرْحُ النَّفْسِ فى بَوادِى التَّلَفِ بِسِرٍّ صافٍ وَقَلْبٍ خاشِعٍ وَبَدَنٍ صابِرٍ، قالَ اللّهُ تَعالى : [إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها] «3»]

سلامتى دين در عزلت

اگر با مراتبى كه در جملات گذشته بيان شد، نتوانى سلامتى بدست آرى و در مقام حفظش برآيى، پس معاشرت و اختلاط و آميزش خود را با اكثر مردم كه از گناه و آزار و ظلم و اذيت به ديگران و كشاندن انسان به گناه و بدحالى و بى حالى و كسالت از عبادت خوددارى ندارند قطع كن و به سنگر پر قيمت كناره گيرى از اينگونه مردم پناهنده شو.

و اگر قدرت بر چنين ترك رابطه اى را نداشتى، رفيق سكوت شو و نگفتن و كم گفتن را شعار خود قرار ده، هر چند منافع سكوت با عزلت از بدان قابل مقايسه نيست، چرا كه در سكوت، انسان حرف ديگران را ممكن است نزند، ولى ممكن نيست حرف ديگران را نشنود، ولى در عزلت هم حرف نمى زند و هم حرف نمى شنود.

و اگر نتوانى ملازم با سكوت شوى، پس به اندازه ضرورت و به طريقى كه منجر به خسران معنوى نشود حرف بزن، گر چه اين حرف زدن از نظر ارزش به سكوت نمى رسد، چرا كه هر كس ناچار به حرف باشد، پرهيزش از سخن لغو، بسيار مشكل است.

و اگر با اين مراتب، به سربردنت مشكل است و نتوانى از اين طرق به سلامت واقعى برسى و قدرت حفظ آن را نداشته باشى، لاعلاج تن به مسافرت بده و از شهرى به شهرى برو، نفس را در وادى تمام شدن قرار بده كه با سفرهاى متعدد عمر و وقت تمام شود، بهتر از آن است كه دين و ايمان ضايع گردد.

در سفر مواظب باش كه نفس ميل به بدى و تيرگى و كدورت نكند و پاكى آيينه دل از دست نرود و احوال درونت از خشوع و صبر منحرف نشود، آرى سفر گاهى علاج گناه و بدبختى است و اگر راه سلامت و نجات از وساوس و اغواهاى شياطين درونى و برونى سفر باشد، بايد سفر رفت و طريق عالى مهاجرت پيش گرفت ورنه بر اساس آيات قرآن مسؤول ماندن در محل و از دست دادن دين، خود انسان است و به اين خاطر به عذاب الهى دچار خواهد شد چنانچه در آيه شريفه آمده «4»:

آنان كه به ترك هجرت ظالم برخود بودند، فرشتگان به وقت جان گرفتن از آنان به آنان مى گويند: شما در كار دين و سعادت خود در چه چيز بوديد؟ و با چه طايفه اى و در كجا به سر برديد؟ اينان بر طريق اقامه عذر مى گويند ما در زمين و در شهر خود جزء عاجزان و ناتوانان بوديم، در حدى كه كفر و شرك و عصيان بر ما غلبه كرد!! فرشتگان مى گويند: آيا زمين الهى، زمين با وسعتى نبود كه شما از وطن خود به جاى ديگر زمين رويد تا ايمان و دينتان سالم بماند؟

 [وَانْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبادِ اللّهِ الصالِحينَ وَلا تُنافِسِ الأَشْكالَ وَلا تُنازِعِ الأضْدادَ وَمَنْ قالَ لَكَ أنا فَقُلْ أنْتَ وَلا تَدَّعِ شَيْئاً وَإنْ أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَتَحَقَّقَتْ بِهِ مَعْرِفَتُكَ وَلا تَكْشِفْ سِرَّكَ إلّالِمَنْ هُوَ أشْرَفُ مِنْكَ فِى الدّينِ فَتَجِدُ الشَّرَفَ وَإذا فَعَلْتَ ذلِكَ أصَبْتَ السّلامَةَ وَبَقيتَ مَعَ اللّهِ بِلا عَلاقَةٍ]

چه در سفر، چه در حضر و چه در هر وقتى از اوقات، نشست و برخاست با عباد صالح حضرت حق را غنيمت بدان كه معاشرت با اينان عامل انتقال علوم و آداب و احوالات ايشان به وجود توست و با كسانى كه به ظاهر انسانند ولى در باطن و در حالات از انسانيت دورند، هم صحبت مباش و با آنان كه راهشان و اخلاقشان با تو يكى نيست به منازعه و جدال و جار و جنجال بر نخيز و سعى داشته باش با اين گونه ديو صفتان به مدارا و مماشات رفتار كنى. به هر چه كه به آن علم دارى نسبت به آن ادعاى قطعيت مكن، چرا كه علم قطعى، فقط علم خدا و انبيا و امامان است ولى علوم بشرى علوم حتمى و قطعى نيست و جايى براى ادعاى قطعيت در علوم انسانى كه هر لحظه با پيشرفت دانش قابل تغيير است، نمى باشد.

سرّ و ضمير خود را به كسى جز به آن انسانى كه در ديندارى قوى تر از توست مگو كه با سير اين طريق به شرف و مجد دست خواهى يافت، چون اين برنامه ها را بكار بردى به سلامت رسيده اى و بدون حاجب و مانع به دوست حقيقى خود، حضرت رب العزه متصل شده اى.

در فضاى سلامت و درستى، قلب منبع واردات الهى مى گردد و نفس به مقام قدس ميل پيدا مى كند و روح براى پرواز در اوج ملكوت آماده مى شود و انسان لذت خلوت با دوست را به كام جان خواهد چشيد و در اين هنگام ساقى، جام مى عشق و محبت به كام عاشق خواهد ريخت، به نحوى كه انسان به شور و مستى دائم دست يابد و هر لحظه با زبان حال به پيشگاه محبوب حقيقى خواهد گفت:

اى رشته جانم را با وصل تو پيوندى

 

وز سلسله زلفت بر پاى دلم بندى

نى كشور خوبى را باشد چو تو سلطانى

 

نى در همه عالم باشد به تو مانندى

دل را نبود در بر بى عشق تو آرامى

 

جان را نبود با تن بى مهر تو پيوندى

از بندگيت دارم صد شكر عجب نبود

 

گر بنده اى آزادى دارد زخداوندى

در عشق نصيحت ها گويند چرا ليكن

 

مشنو كه شود عاقل ديوانه هر پندى

سر دل عاشق را انكار كند عاقل

 

كين نكته نمى گنجد در فهم خردمندى

هم سرو قدت فارغ از نسبت هم تايى

 

هم ماه رخت ايمن از تهمت مانندى

گر اهل دلى وقتى دل داد به جانانى

 

ما جان گرامى را داديم به دل بندى

 

 

 

 

پي نوشت ها:

 

______________________________
(1)- تفسير القمى: 2/ 303.

(2)- محمد (47): 18.

(3)- نساء (4): 97.

(4)- النساء (4): 97.

 


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
علماء و توسل به امام حسین (علیه‏‌السلام)
فضيلت رمضان در كلام اهل‌بیت(ع)
ماه رجب در آثار استاد انصاریان
خیر و شر
از تاخیر در اجابت دعایتان دلگیر نباشید!!
انواع پیمان گرفتن خداوند از بندگان
مقتل حرّ بن یزید ریاحی(رضی الله تعالی عنه)
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی

بیشترین بازدید این مجموعه

اصلاح امت‏ها پس از تباهى
ماه هاشمی / تولد حضرت عباس علیه السلام
بهره‌های مردم از امام غائب (علیه السلام)
آثار ایمان به خدا در زندگی
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
"قرآن صاعد" یعنی چه؟
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
تفاوت نعمت و رزق و برکت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^