گو اين كه انسان از نعمت عقل كه مايه دريافت علوم و دانش ها، و تا حدى سبب تمييز و تشخيص امور است برخوردار ميباشد ولى تجربه تاريخ حيات انسان در پهنه زمين ثابت كرده است كه با اتكاء به عقل تنها كه نورش كاربرد كامل و همه جانبهاى براى زدودن ظلمت ها، و پيشگيرى از فساد، و كنترل انسان ندارد خيمه زندگى همراه با عافيت و سلامت و صلح و صفا برپا نمى شود.
در تكيه بر عقل تنها و بكار گرفتن دانشهائى كه به وسيله او تحصيل ميشود چون آيندهاى به عنوان جهان ديگر، و ظهور حكمت و عدالت براى پاداش خوبان و كيفر بدكاران در كار نيست با علاقه و محبت شديدى كه آدميان به ابزار و عناصر مادى و سفره طبيعت و شهوات و لذتها و خواسته هاى بى محاسبه و آزادى اميال و غرائز دارند راهى براى مقيد كردن آنان براى اين كه به حقوق ديگران تجاوز ننمايند، و دست به فساد و افساد نزنند، و آلودگيها و منكرات و فحشا و زشتيها را گسترش ندهند و نظام حيات را به لجن زار متعفّنى تبديل نكنند، و بى اعتمادى و رسوائى و افتضاح در همه امور را حاكم ننمايند وجود ندارد، از اينجاست كه ضرورت هدايت از حانب خالق هستى و آدم كه به ظاهر و باطن و مصلحت هر چيزى آگاه است حس ميشود، هدايتى كه از بركت آن قلب آراسته به عقايد پاك و درون منور به نور اخلاق نيكو و اعضا و جوارح مزين به اعمال و حركات شايسته ميشود و در فضاى آن هر انسانى از اعماق درون به آخرت و دنياى پاداش و كيفر پاى بند ميگردد، و هر حركت درونى و برونى را كه ميخواهد انجام دهد با توجه به مراقبت خدا كه هدايت از جانب اوست، و با لحاظ كردن قيامت كه هر حركتى گرچه به وزن دانه ارزن باشد محاسبه خواهد شد، اگر نيك است داراى پاداش و ثواب، و اگر زشت است سبب جريمه و عقاب است انجام ميدهد، و با اتصال به اين هدايت هرگز هوس افساد وفاسد، و ورود به زشتى ها، و از دست دادن خوبى ها، و تجاوز به حق ديگران گرچه به اندازه پوست جو در دهان مورچه باشد، و ظلم و ستم به ديگران گرچه هم كيش و هم نوعش نباشد به او دست نمى دهد، يوسف وار هفت سال در كنار زن زيبا چهره نامحرمى بالاجبار قرار ميگيرد ولى حاضر به آلوده كردن دامن آن زن شوهردار نمى شود گرچه از طرف آن زن در خلوت كاخ با همه وجود و با دريائى از عشق و علاقه و عشوه و ناز به عمل نامشروع دعوت شود، و يوسف وار در زندان به صبر و استقامت تن ميدهد تا مصون از فساد بماند. و ديگر زندانيان را در كمال آرامش به حق و حقيقت و دورى از گناه و جتناب از معصيت و پاك شدن از شرك دعوت مينمايد، و يوسف وار بر تخت حكومت و عزيز مصر نسبت به بيت المال و حق مردم كمال امانت و حفظ را نشان ميدهد، و مسند را مبدء گسترش عدالت نسبت به همه مردم مينمايد و به تخت سلطنت آبروى ابدى ميدهد، چرا كه وجودى متصل به هدايت و معتقد به قيامت و اميدوار به پاداش و كرامت، و در ترس از جريمه و كيفر و عذاب هميشگى و شكنجههائى است كه براى بلعيدن مجرمان و بدكاران و مفسدان براى ابد دهانش باز است، و اين كنترل و مقيد كردن و ترمز زدن به هوا و هوسها و غرائز و اميال سركش و شهوات بى درو پيكر و روحيه فسادجوئى و افسادگرى هرگز كار عقل نبوده و نيست و نخواهد بود.
مگر متجاوزان دنيا و ستمگران و ظالمان، و پايمال كنندگان حقوق انسانها كه در هر پست و مقامى بودند و هستند بى عقلها و ديوانه هاى لايق دارالمجانين اند، اكثر آنان به ويژه در روزگار و زمانى كه فعلًا ما زندگى ميكنيم و سال شمسى سال 1385 و قمرى 1427 و ميلادى 2006 است فارغ التحصيلان دانشگاه هاى معتبر شرق و غرب و اهل عقل و خرد هستند، در عين حال از طريق حكومت و دولت هايشان، و از راه ثروت و دلارشان و از طرف دست نشاندگانشان و عوامل مرئى و نامرئى شان، و با كمك رسانه هاى جمعى و سايتها و ماهواره هايشان، و با دست مايه مزدوران قلم بدستشان و روزنامهها و سينماها و مجلاتشان و خلاصه ابزارهاى بسيار قوى و پرقدرت الكتريكى شان كه محصول عقل و علم است خشكى و دريا، دشت و صحرا، بيابان و جنگل، قريه و قصبه، شهر و شهرستان، پايتخت و مركز حكومت ها، ادارات و پارك ها، سالنها و كنفرانس ها، و ابزار وسايل جمعى از قبيل اتومبيلها و قطارها و هواپيماها را به انواع مفاسد و زشتيها و فحشا و منكرات و تجاوزات مالى و بدنى و شهوانى و رشوه و اختلاس و دزدى در روز روشن و غصب و زورگيرى و باج خواهى آلوده كرده اند، و براى پيشگيرى از اين همه مفاسد كه جان بشر را به لب رسانده، و روز روشن او را تيره كرده، و او را از زندگى خسته نموده هيچ كارى از دست عقل تنها و علم بر نمى آيد و هيچ رشته علمى قدرت كنترل كردن اين گونه انسانها را ندارد و در آينده هم نخواهد داشت.
آن حقيقتى كه صددرصد قدرت دارد اين افسار گسيختگان را كه حيات انسانى را تقربياً در سطح كره زمين تغيير به حيات حيوانى و سبعى و شيطانى و بدتر از اينها دادهاند مقيد كند و كنترل نمايد و از آنان انسانى عاقبت نگر، دورانديش، باوقار، با ادب، با تربيت، حكيم، عادل، دلسوز، خيرخواه، مهربان، متخلق به اخلاق، آراسته به عمل صالح، لحاظكننده پاداش و ثواب در آينده در برابر خوبى ها، و كيفر و عقاب در قيامت نسبت به بديها هدايت و ولالتى است كه از جانب خدا به سوى او آمده: فاما يأتينك منى هدى
قيد منّى در آيه شريفه كه به معناى هدايت از جانب من است بسيار بسيار قابل توجه است و فرياد ميزند كه هدايت اصلاح گر و كنترلكننده منحصراً بايد از جانب او باشد كه هر هدايتى به هر صورت كه باشد اگر از جانب او طلوع نكند و از افق حكمت و علم و عدل او تجلى ننمايد ضلالت است.
اين هدايت هرگز از وجود فيلسوفان شرق و غرب، و حكيمان تاريخ، و انديشمندان كشورها، و اساتيد دانشگاه، و سقراطها و افلاطونها و دياجانوسها و دكارت ها، و كخها و كارل ها، و افلاطونيان جديد و فلوطن ها، و پاستورها و پاپنها به جانب انسان نيامد زيرا خود آنان هم با همه موقعيت عقلى و علمى شان نيازمند به هدايت از جانب خدا بودند و هستند.
در هر صورت كليد حل مشكلات مادى و معنوى انسان، و مايه پاكسازى حيات او از مفاسد و فحشا و منكرات و ستم گريها و درندگيها و شيطنت ها، و راه علاج بيمارى هاى فكرى و روانى فقط و فقط در گرو هدايتى است كه از جانب جهان آفرين و انسان آفرين آمده و آمدن اين هدايت از جانب او مايه در لطف و رحمت و مهرورزى و عشق او به انسان دارد، و اين انسان است كه بايد قدر اين نعمت بى نظير و كرامت بى بديل و لطف بى نهايت و رحمت ويژه را كه از طرف حق به او داده شده بداند، و بر سر اين سفره عقل و روح و جان و قلب و اعضاء و جوارحش را تغذيه كند و هم چون پيامبران و امامان و اولياى خاص حق به اندازه استعدادش با كمك گرفتن از هدايت الهى زندگى كند و گنج سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود نمايد.
بيجا نيست كه بگوئيم همه كشمكشها و اختلافات و نزاعها و كينهها و دشمنيها و بداخلاقيها كه ريشه در حرص و حصد و كبر و غرور و خلأ درون دارد از عوارض زندگى مادى در روى زمين است، و هيچ داروئى جز هدايت الهى درمانكننده اين امور خطرناك و هلاككننده و بر باد دهنده دنيا و آخرت نيست.
انسانى كه براى او ثابت و يقينى است كه به همه مواد مادى و ابزار برپاكننده زندگى نيازمند است، هر لحظه به تنفس هوا و نور خورشيد، و ابر و باران، و گردش وضعى و انتقالى زمين، به حيوانات خشكى و دريا، به پرندگان، به نباتات، به مرغزارها، به زراعت، به محصولات زمينى، باغى، و انواع نباتات محتاج است و همه اين نعمتها كه نقش اساسى در زندگى او دارند آفريده خداست، بايد با تعقل و انديشه و پرسش از بيداران به اين يقين هم برسد كه براى استفاده صحيح از مواهب حق و نعمت هاى الهى، به صورتى كه به حق مسلم خود برسد، و از پايمال كردن حق مسلم ديگران مصون بماند، و بروجودش هزينه كار مثبت از قبيل عبادت رب به عنوان شكر نعمت و ساختن دنيائى پاك و آخرتى آباد و مصرف انجام همه خوبيها و خدمت به خلق شود نياز مبرم و احتياج فوق العاده اى به هدايت خدا دارد، تا در پرتو آن همه لحظات عمرش و همه نعمتها حتى يك دانه گندم و يك دانه برنج و يك پر كاه را درست و صحيح مصرف كند.
علاوه بر همه اينها با بودن دشمن خطرناك و منبعى آلوده، و سركشى متجاوز، و طاغوتى زورگو چون شيطان و حزبش كه سوگند مؤكد ياد كرده در كمين انسان بنشيند و با وسوسه و خناس گرى خود، او را از مقام انسانيت بلغزاند، و از نظر رحمت حق بيندازد، و فضاى زندگى را پر از فتنه و آشوب كند، و هر فساد و منكرى را رواج دهد و تا قيامت هم براى جناياتش مهلت گرفته ضرورت و وجوب هدايت از طرف خدا كه قوى ترين اسلحه براى جنگيدن با اين دشمن و درهم شكستن فرهنگ خائنانه او و دفع و رفع شرش ميباشد احساس ميشود.
منبع : پایگاه عرفان