فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است! از رضا عزیزی

دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است!
باد نسیان زده آنسوی فرات آرام است!
دیرگاهیست که احوال زمین بد نشده است
گویی از خواب زمین قافله‌ای رد نشده است
قرن تن داده به دمسردی خاموشی‌ها
آسمان گم شده در گردِ فراموشی‌ها
حق پروانه نبود اینهمه بی‌کس باشد!
که خدا باشد و ابلیس مقدس باشد!
من که دلتنگم و آخر قفسی می‌کشدم
هر طرف می‌روم اندوه کسی می‌کشدم
یک طرف پنجره‌هایی که به شب باز شدند
چشمهایی که به انبوه غصب باز شدند
یک طرف گرمی خونی که به قنداقه نشست
قصه غربت ماهی که سرِ ناقه نشست
یک طرف چشمه آزادگی و حق طلبی
یک طرف عین ریاکاری و بیرق طلبی
یک طرف لاله رخ و لاله وش و لاله پرست
یک طرف قوم قسم خورده گوساله پرست!
کی زمین دید که این طائفه پیمان نشکست؟
کوفی کی نان و نمک خورد و نمکدان نشکست؟
شهر بی‌شرم همین سلسله لال صفت
دم تکان داده و پر حیله و دلال صفت!
جگر حمزه خوری و سر دندان شکنی
در شب کوفه بدل شد به نمکدان شکنی
...
یک طرف لشکر خون خیمه به هامون زده است
مریم باکره بر نعش مسیح آمده است!
زیر فواره خون القمه چون نیل شده است
وقت جان دادن مرغان سموئیل شده است
یاد آن کوه پر از آتش و لبریز از اشک
قصه دستِ بریده، لب خشکیده مشک
گفت دلتنگو و آخر قفسی می‌کشدم!
هر طرف می‌روم اندوه کسی می‌کشدم!
نه که خاموشم و سردم، نه که افروخته‌ام
چه کنم با غم این بخت دو سر سوخته‌ام!
یادش آمد که غم خورده فراوان دارد
در حرم نرگس پژمرده فراوان دارد
از غم کام جگر سوختگان مشت گشود
چشم را بست از آب و ز هم انگشت گشود
پیرهن پاره‌تر از ابر سر اسب نشست!
آسمان خم شد و روی کمر اسب نشست!
یوسف از قائله جنگ ظرائف برگشت!
یا محمد ز غضب خانه طائف برگشت!
شیر خشم علی از بیشه به در آمده است
صبر ایوب اگر بود به سر آمده بود!
آه! هر نیزه که برخاست به یک گرده نشست!
نیزه بر گرده خورشید ترک خورده نشست!
هاجر غمزده با شاخ نبات آمده بود
خضر بی‌دست لب آب حیات آمده بود!
لااقل در دل شب دفن نشد هابیلش
نوک خنجر نگذشت از سر اسماعیلش!
وندر این خاک نپرسید ز من حال کسی
هر کسی در پی هر نیزه به دنبال کسی!
...
دیرگاهیست که اوضاح حیات آرام است
باد نسیان زده آنسوی فرات آرام است
قرن تن داده به دمسردی خاموشی‌ها!
آسمان گم شده در گرد فراموشی‌ها!
حق پروانه نبود اینهمه بی‌کس باشد
که خدا باشد و ابلیس مقدس باشد!
ای زمین! نعره بکش لحظه خاموشی نیست
حق این قافله سرخ فراموشی نیست!


منبع : رضا عزیزی
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت از وحشی بافقی
عزای ابوالفضل از خباز کاشانی‏
نام تو قلم روی اساطیر کشید ازجلیل صفز بیگی
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی
دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏

بیشترین بازدید این مجموعه

خاک مشکبار
دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
عزای ابوالفضل از خباز کاشانی‏
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت از وحشی بافقی
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی

 
نظرات کاربر

mohsen
واقعا متاثر کننداست.ممنون از نویسنده
پاسخ
0     0
18 ارديبهشت 1391 ساعت 11:15 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^