در دفتر گل، ورق ورق گوهر بود
از اشک، سرانگشت نگاهم تَر بود چیزی که به من توان زاری میداد قنداقة خونـین عــلیاصغــر بــود
منبع : مهدی فخارزاده
در دفتر گل، ورق ورق گوهر بود
از اشک، سرانگشت نگاهم تَر بود چیزی که به من توان زاری میداد قنداقة خونـین عــلیاصغــر بــود