منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
مسافران وادى حق اليقين، و عاكفان حريم معانى قرآن مبين و روشن بينان كشور دين كه براى به دست آوردن لؤلؤ و مرجان درياى بى كران معنويت غواصانى تيزبين هستند مى فرمايند: لفظ الحمدلله از سه صورت بيرون نيست:
يا جنبه اخبارى دارد يا امرى، يا ابتدائى و افتتاحى، اگر به عنوان اخبار باشد بايد بدين گونه معنا شود: ستايش همه ستايش گران، و ثناى همه ثناگويان و سپاس همه سپاسگزاران و ذكر جميع ذاكران ويژه خداست، و جز او شايسته اين حقايق نباشد.
و اگر جنبه امرى داشته باشد چاره اى نيست جز اين كه فعل امرى را پيش از آن در تقدير بگيريم، و مناسب ترين فعل دراين زمينه فعل قول است، چه اين كه در آياتى از قرآن فعل قول در چند موضع با كلمه حمد آمده:
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ «1»*
پس در آيه شريفه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بايد فعل قولوا را در تقدير گرفت، بنابراين مقصود از اين امر تعليم حضرت حق به بندگان است كه ثنا و ستايش مرا در برابر افعال زيبايم كه از جمله آنها انواع نعمت هايم بر شماست به ذكر الْحَمْدُ لِلَّهِ ادا كنيد، كه در انجام وظايف ثنا خوانى و سپاس داراى نسبت به من، كلمه اى جامع تر و بهتر از اين نيست، و در حقيقت مى گوئى: ستايش و سپاس خدا را كه از غايت لطف و كرم هم نعمتم بخشد، و هم ثنا و سپاسش را به من تعليم مى دهد. و اگر به عنوان ابتدا و افتتاح است و جنبه اخبارى و امرى ندارد معنا اين مى شود كه: اى بندگانم شايسته ترين چيزى كه بايد امورتان را به آن افتتاح كنيد الحمدلله است، و تلقين اين كلمه به بندگان براى اين است كه ثواب و پاداش فراوانى به آنان برسد، ثوابى كه وزنش و كثرتش با وزن و كثرت نعمت ها قابل مقايسه نيست، چه اين كه نعمت هاى حق به بنده اش گرچه قابل شمارش نيست ولى متناهى و محدود است و ثنا و ستايش و سپاسى كه از الْحَمْدُ لِلَّهِ استفاده مى شود نامحدود و غير متناهى است و چون زلف نعمت هاى محدود را كه در برابرش ثناى نامحدود آمده از زلف اين ثناى نامحدود باز كنند آنچه در برابر نعمت هاى محدود فانى و از دست رفتنى مى ماند نامتناهى و باقى است، پس گويا حضرت رب العزةدر ابتداى قرآن به بنده اش خطاب مى كند: الْحَمْدُ لِلَّهِ به ميان آر تا آنچه از اين ثناى نامتناهى در برابر نعمت قرار گيرد به حساب سپاسگزاريت گذارم و آنچه بماند چون طاعت غير متناهى و نامحدود است بر آن ثواب ابدى و پاداش و كرامات سرمدى عطا كنم تا تو را هم نعمت داده باشم، هم توفيق ثنا و سپاس و هم پاداش و ثواب بى نهايت!! «2» گفته شده: اول كلمه اى كه حضرت آدم پدر همه انسان ها به زبان جارى كرد الْحَمْدُ لِلَّهِ بود، و آخرين كلمه اى كه اهل بهشت بر زبان جارى مى كنند الْحَمْدُ لِلَّهِ است.
هنگامى كه روح از جانب حق در باطن آدم قرار گرفت، عطسه زد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ .
و بهشتيان چنان كه در قرآن مجيد آمده:
وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ: «3»
و پايان بخش نيايششان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است.
روى اين حساب افتتاح هستى انسان بر پايه حمد است، و پايانش كه نقطه شروع زندگى ديگر است و آن زندگى جاويد و سرمدى است بر اساس حمد است. «4» به وجود آمدن هر چيزى در خيمه هستى محصول وجود بخشى خدا و فضل و احسان و رحمت اوست، پس وجودى كه حضرت حق به هر موجودى بخشيده، نعمتى عظيم است كه منشأ آن اراده و خالقيت و فضل و احسان اوست، و موجودى در عالم ارواح و اجسام و عوالم بالا و عوالم پائين نيست مگر اين كه از سوى حق بر او نعمت و رحمت و احسان قرار دارد و نعمت و رحمت و احسان «به حكم عقل و فطرت و وجدان» سبب حمد و سپاس است، بنابراين هنگامى كه عبد مى گويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ نمى تواند و نمى شود مراد مقصودش اين باشد كه ثنا و ستايش و سپاس و شكر بر نعمت هائى كه به شخص من رسيده، بلكه به طور قهرى مراد اين مى شود كه: ستايش و سپاس بر همه نعمت هائى كه از حضرت حق صدر شده است و معناى الْحَمْدُ لِلَّهِ عبد در حقيقت اين است: الْحَمْدُ لِلَّهِ بر نعمت هايش كه آنها را به همه موجوداتى كه آفريده عنايت فرموده و الْحَمْدُ لِلَّهِ بر هر چه كه از نور و ظلمت، سكون و حركت، عرش و كرسى، جن و انس و ذات و صفت و جسم و عَرَض به وجود آورده، آن هم حمد و سپاسى تا ابد و تا روزگاران بى نهايت. «5» از حضرت على بن الحسين (ص) روايت است:
«من قال، الحمدلله فقد ادى شكر كل نعمة الله تعالى:» «6»
كسى كه بگويد: الحمدلله، شكر همه نعمت هاى خداى متعال را ادا كرده است.
و از حضرت رضا (ع) روايت است كه فرمود:
«الحمدلله انما هوا داء لما اوجب الله عزوجل على خلقه من الشكر، و شكر لما وفق عبده من الخير:» «7»
الحمدلله گفتن اداى سپاسى است كه خداوند عزوجل بر بندگانش واجب نموده، و شكر هر خوبى و خيرى است كه بنده اش را به آن موفق فرموده است.
نكته اى مهم
اين كه كلمه الله به حمد اختصاص داده شده به خاطر اين است كه لفظ الله لفظى جامع و كامل و در بردارنده معانى همه صفات كماليه حق است، و از آنجا كه صفات بى نهايت است و هر صفتى مقتضاى حمدى است پس الحمد با اتصالش به كلمه الله ستايش و حمدى بى نهايت است، بنابراين هر كس الْحَمْدُ لِلَّهِ بگويد به جميع محامد و همه ستايش ها كه نهايتى ندارد خدا را حمد نموده است.
سعيدبن قماط از فضل روايت كرده كه خدمت حضرت صادق (ع) گفتم: دعائى كه مشتمل بر همه مقاصد دنيا و آخرت باشد به من بياموز، حضرت فرمود:
حق تعالى را به لفظ حمد ستايش كن! «8» حضرت صادق (ع) از رسول خدا روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: چون بنده مؤمن بگويد: «الحمدلله كما هو اهله و مستحقه» فرشتگان از نوشتن پاداش آن عاجز باشند، خطاب حضرت حق در رسد كه چرا ثواب اين كلمه را كه بنده من به زبان جارى ساخت در نامه عملش ننوشتيد؟ گويند خدايا ما چه دانيم كه ثواب حمدى كه سزاوار تو باشد در چه مرتبه اى است تا بنويسيم خطاب رسد شما اين جمله را ثبت كنيد كه بر عهده من است ثوابى كه در خود من است به او كرامت كنم. «9»
آورده اند كه: نوح پيغمبر چون از طعام خوردن فارغ شدى الْحَمْدُ لِلَّهِ بر زبان جارى ساختى، و چون سوار كشتى شد همين كلمه را گفت، پس به اين خاطر حضرت رب العزه در حق او فرمود:
إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً: «10»
يقيناً او بنده اى بسيار سپاسگزار بود.
از حضرت رسالت پناهى روايت است كه: سبحان الله نصف ميزان است و الحمدلله همه آن. «11»
داستانى شگفت از اثر الحمدلله.
عكرمه از وهب بن منبه روايت كرده است كه: در بنى اسرائيل عابدى بود، دامن انقطاع از صحبت خلق در چيده، و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده، چندان رقم طاعت در صحايف اوقات خويش ثبت گردانيده كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند، و جبرئيل كه محرم سرا پرده وحى بود در آرزومندى زيارت وى از حضرت عزت التماس نزول از دايره افلاك به مركز خاك نمود.
فرمان در رسيد كه: اى جبرئيل در لوح محفوظ در نگر تا نام وى كجا بينى؟ جبرئيل نگاه كرد، نام عابد در جريده اشقيا مرقوم ديد، از نقش بندى قضا شفگتزده شد، عنان عزميت از زيارت وى باز كشيد و گفت: الهى كس را با حكم تو طاقت نيست و مشاهده اين بوالعجيب ها را قوت نه!
خطاب آمد كه: اى جبرئيل چون آرزوى ديدن وى داشتى و مدتى بود كه تخم اين هوس در مزرعه وجود خود مى كاشتى اكنون برو تا او را ببينى و از آنچه ديدى وى را آگاه كن.
جبرئيل (ع) در صومعه عابد فرود آمد، او را ديد با تنى ضعيف و بدنى نحيف، دل از شعله عشق سوخت و سينه از آتش محبت افروخته، گاهى قنديل وار پيش محراب عبادت و طاعت سوزناك ايستاده، و زمانى سجاده صفت، از روى تواضع به خاك تضرع افتاده، جبرئيل به او سلام كرد و گفت: اى عابد خود را مرنجان كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه تيره بختان است! عابد از شنيدن اين سخن چون گلبرگ تازه و شاداب كه از وزش نسيم سحرى شكفته شود، لب به خنده گشود، و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سرايد زبان به گفتار الحمدلله در حركت آورد!
جبرئيل گفت: اى پير فقير با چنين خبر دل سوز و پيام غم اندوز تو را ناله استرجاع مى بايد، نعره الحمدلله زنى؟!
تعزيت روزگار خود مى بايد داشت، نشانه تهنيت و مسرت اظهار مى كنى؟
پير گفت از اين سخن در گذر كه من بنده ام و او خداى من بنده را با خواست خدا خواستى نباشد، و در پيش ارادت او ارادتى نماند، هر چه خواهد كند، زمام اختيار در قبضه قدرت اوست، و هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در دست مشيت اوست، الحمدلله اگر در بهشت او را نمى شايم بارى براى هيمه دوزخ بكار آيم، جبرئيل را از حالت عابد گوئى رقت و زارى آمد و به آن حال به مقام خود بازگشت.
فرمان حضرت محبوب به وى در رسيد كه: اى جبرئيل در لوح نگر تا ببينى كه دبير
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ: «12»
خدا هر چه را بخواهد محو مى كند، و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مى نمايد.
چه نقش انگيخته و مصور
إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ: «13»
خدا هر چه را بخواهد انجام مى دهد.
چه رنگ ريخته
جبرئيل نظر كرد نام عابد را در صحيفه سعادت به قلم نقاش ازل منقوش ديد، وى را حيرت و شگفتى دست داد، گفت: الهى در اين داستان چه رازى است، و در تبديل مجرمى به مَحرمى چه حكمت است؟ پاسخ آمد: اى امين اسرار وحى واى مهبط انوار امر و نهى، چون زاهد را از آن حال كه نامزد وى بود خبر كردى، نناليد و جبين جزع بر زمين نماليد، بلكه قدم در كوى صبر نهاد و به حكم قضاى من رضا داد، و كلمه الحمدلله بر زبان راند و مرا به همه محامد و ستايش ها خواند، كرم من اقتضاى آن كرد كه به بركت گفتار الحمدلله نامش از فرقه تيره بختان زدودم و در زمره نيك بختان ثبت كردم. «14»
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ:
در جواهر التفسير گفته: ارباب حمد سه گروه اند:
اول- اهل نفوس كه عوام اند «و از حقايق و معارف عاليه بى خبر» حمد اينان بر نعمت هاى الهى است و توقع اين طايفه يا افزون شدن نعمت است يا حفظ آن و بهره اينان همان است.
دوم- ارباب قلوب كه خواص اند، و حمد ايشان بر اصناف الطاف هدايت و اقسام اكرام كرامت و ولايت است و پاداش اينان ظهور نور مكاشفه است.
سوم- اصحاب اسرار كه اخص اند و حمد اين طايفه بر مشاهده تجليات جمال است كه على الدوام بر اينان ظاهر مى شود، و اگر چه صاحب اين مرتبه رسيدن به پاداش را ميل ندارد، ولى مراد او بى خواهش و درخواست حاصل است و به مقصود خود بى قصد تكلف واصل.
و اين عبادت احرار و آزادگان است، كه صف پيشاپيش اينان در آزادى طاعت و عبادتشان از طمع در بهشت و بيم از دوزخ پيامبران و امامان معصوم اند.
حضرت صادق (ع) مى فرمايند:
«العبّاد ثلاثة: قوم عبدوالله عزوجل خوفا فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدوالله تبارك و تعالى طلب الثواب، فتلك عبادة الاجراء، و قوم عبدوالله عزوجل حباً له فتلك عبادة الاحرار، و هى افضل العبادة:» «15»
عبادت كنندگان سه گروهند: گروهى خداى عزوجل را از روى ترس عبادت مى كنند، نهايتاً اين عبادت بردگان است، و گروهى خداى تبارك و تعالى به خاطر دريافت پاداش بندگى مى كنند، اين عبادت مزدوران است، و قومى خداى عزوجل را به سبب عشق به او عبادت مى نمايند، اين عبادت آزادگان است، و اين برترين نوع عبادت و بندگى است.
قيصرى حمد كامل و حقيقى را مركب از سه حقيقت مى داند:
«حمد قولى، حمد فعلى، حمد حالى:»
حمد قولى و گفتارى و ثناء و ستايش حضرت او به آن گونه اى كه خودش را با زبان پيامبرانش عليهم السلام ثنا گفته است، حمد فعلى انجام اعمال بدنيه از عبادات و خيرات براى طلب رضاى خدا، و توجه به پيشگاه كريمانه اوست، زيرا حمد بى نطور كه با زبان بر انسان واجب است به همان گونه به همه اعضا و جوارح و در هر احوال واجب است، چنان كه پيامبر مى گفت:
«الحمدلله على كل حال»
و اين حمد تحقق نمى يابد مگر با بكار گرفتن همه اعضا به صورت مشروع در هدفى كه براى آن آفريده شده اند، اين بكار گيرى بايد به عنوان عبادت حق و اطاعت امر او باشد، نه براى لذت نفس و خوشحالى او. حمد حالى به حسب روح و قلب است و آن اتصال روح و قلب به كمالات علمى و عملى و تخلق به اخلاق الهيه است، زيرا همه مردم به دعوت پيامبران مأمور به تخلق به اخلاق خداى متعال هستند، تا جائى كه اين كمالات راسخ در ذات و نفوسشان شود. «16»
اين آيه شريفه كه معنا و مفهومش چون اقيانوسى بى كران است علاوه بر سوره حمد در پنج سوره ديگر به ترتيب زير به دنبال سلسله اى از حقايق ذكر شده است:
در سوره انعام به خاطر قطع شدن ريشه ستم گران به دست مؤمنان رزمنده و جهادگر به اراده و اذن خدا. «17» در سوره يونس به خاطر نعمت هاى جاويدى كه به بهشتيان به پاداش اعمال صالحاشان عنايت شده. «18» در سوره صافات پس از يادى از پيامبران كه از اعظم نعمت هاى معنوى حق بر انسان اند. «19» در سوره زمر پس از پايان داورى به حق در ميان اهل قيامت. «20» در سوره مؤمن پس از امر به عبادت خالصانه و دور از ريا و شرك. «21»
رَبِّ الْعالَمِينَ:
رب، در لغت عرب به معناى مالك، مربى، مدبر، صاحب و سيد و سرور است.
عالمين، به معناى جهانها و جهانيان است، و دليل اين معنا را گفتگوى فرعون و موسى دانسته اند:
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ؟ قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ: «22»
فرعون به موسى گفت پروردگار عالمين چيست؟ موسى پاسخ داد پروردگار آسمان ها و زمين و مخلوقات ميان آنهاست.
و احتمال قوى داده اند در بسيارى از آيات به قرينه مورد، به معناى جهانيان يعنى همه انسان ها يا انسان ها و جن باشد.
يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ: «23»
اى بنى اسرائيل نعمت هاى مرا كه به شما عطا كردم و اينكه شما را بر جهانيان (زمان خودتان) برترى دادم ياد كنيد.
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ: «24»
بى ترديد خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را (به خاطر شايستگى هاى ويژه اى كه در آنان بود) بر جهانيان برگزيد.
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ: «25»
ياد آر هنگامى كه فرشتگان به مريم گفتند: اى مريم بى ترديد خدا تو را برگزيده و از همه آلودگى هاى ظاهرى و باطنى، پاك نموده، و تو را بر همه زنان جهانيان برترى داده است.
در توضيح كلمه شريفه العالمين، بنابر برخى آيات و روايات به نظر مى رسد ترجمه به جهانها و جهانيان مناسب تر باشد به ويژه اگر نام با عظمت رب، چنان كه در آيه كريمه سوره حمد آمده به آن اضافه شده باشد، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ .
در زمينه اين معنا به حديث بسيار مهمى كه رئيس محدثين مورد وثوق همه فقها و علماى شيعه شيخ صدوق در كتاب شريف عيون اخبار الرضا به نقل تفسير بسيار با ارزش نورالثقلين روايت كرده توجه كنيد.
مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: پسر پيامبر خدا از الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مرا خبر ده كه تفسيرش چيست؟
حضرت فرمود: پدرم از جدم از حضرت باقر از پدرش زين العابدين برايم روايت كرد كه مردى حضور اميرالمؤمنين (ع) آمد و گفت: اى اميرمؤمنان مرا از الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ آگاه كن كه تفسيرش چيست، فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ آن است كه خدا پاره اى از نعمت ها را كه به بندگانش ارزانى داشته سربسته به آنان شناسانيده است، چون به تفصيل به شناسائى همه آنها قدرت ندارند، زيرا نعمت ها و عطاهايش بيش از آن است كه به شماره درآيد و شناخته شود، از اين جهت به آنان فرمود: بگوئيد: ستايش و ثنا ويژه خداست بر نعمت هائى كه به ما عنايت فرمود.
رَبِّ الْعالَمِينَ يعنى مالك و صاحب اختيار جهانهاست و جهانها گروه اجتماعات از همه مخلوقات از جمادات و جانداران است.
اما جانداران و صاحبان حيات، خدا آنان را در حيطه توان و قدرتش زير و زبر مى كند، و از روز و رزقش به آنان مى خوراند، و در سايه حمايتش نگاه مى دارد و بر آنان محيط است، و بر پايه مصلحتش همه را تدبير مى كند.
و اما جمادات: حضرت اوست كه با دست قدرتش آنها را حفظ مى كند. و آنچه را كه به هم پيوند و پيوستگى دارد از سقوطشان جلوگيرى مى نمايد، و آنچه كه در حال انهدام و سقوط است مانع از اتصال و پيوند آن است.
آسمان را از افتادن بر زمين جز با اجازه و اذنش حفظ مى نمايد، و حافظ و نگهدار زمين است كه فرو نيفتد، به راستى كه او به بندگانش رأفت و رحمت دارد.
فرمود: و رَبِّ الْعالَمِينَ: مالك و خالق و روزى رسان به آنان است، از جائى كه مى دانند، و از آنجا كه نمى دانند. پس رزق و روزى معلوم و تقسيم شده است، فرزند آدم به هر روش و آئين كه مى خواهد در دنيا رفتار كند، در هر حال و موقعيتى كه هست، رزق و روزى به او مى رسد، پرهيزكارى پرهيزكار زيادش نمى كند، و تبه كارى بدكار كاهش و نقصانش نمى دهد.
ميان بنى آدم و روزى اش پرده اى است كه روزى جوياى اوست. تا آنجا كه اگر يكى از شما در طلب روزى اش درنگ نمايد، روزى اش به جستجوى اوست، چنان كه مرگ در طلب وى است. «26» رَبِ اين اسم شريف و نام عظيم در رابطه با حضرت حق جلت ثناءه بنابر نظر اهل تحقيق، و لغتشناسان ماهر، و سالكان طريق به معناى مالك و مدبر و خالقى است كه به همه مخلوقات توجه تربيت تكوينى و رشد دادن طبيعى و به انسان كه استعداد خلافت از او، و فراگيرى علم و دانش، و قرارگفتن در گردونه هدايت، و رسيدن به اوج كرامت را داراست.
توجه تربيت تكونى و تشريعى دارد تا موجود در سايه اين توجه به كمالى كه لازمه وجود اوست برسد.
راغب اصفهانى در كتاب علمى المفردات كه توضيحى بر لغات قرآن مجيد است در معناى رب مى گويد:
«الرب فى الاصل، التربية و هو انشاء الشيئ حالا فحالا الى حد التمام:»
رب در اصل و ريشه، به معناى تربيت و رشد دادن است، و آن در حقيقت ايجاد شيى به صورت تدريج تا رساندنش به حد كمال است.
رسيدن شيئ به حد كمال، در سايه تربيت تكوينى، يا تشريعى از آثار ربوبيت حضرت حق است.
آنان كه با ايمان و يقين، و با بصيرت و روشن بينى به مفهوم و معناى كلمه رب نظر كردند، حق را مالك واقعى و خود را بنده گوش به فرمان و مملوك او به حساب آوردند، و تربيت تشريعى او را كه طلوعش از افق نبوت و امامت و تجلى گاهش كتاب هاى آسمانى به ويژه قرآن است برترين و كامل ترين تربيت لمس كردند، و دانستند كه آزادى واقعى قرار داشتن در عرصه مملوكيت او، و به دست آوردن كمالات انسانى در قبول تربيت تشريعى اوست.
كلمه رب در چشم انداز ارباب سلوك، و اهل قلوب، و عارفان عاشق، و راهروان صادق اسم اعظم است چه آن كه هر اسمى از اسماء الهى را از نظر لفظ مقلوب و برعكس كنند، اطلاقش بر حق تعالى نكنند، و اسم رب را چون مقلوب و برعكس نمايند برّ شود و آن را از اسماء الهى شمرند.
و گروهى كثرت دعوت داعيان را به اين اسم، دليل اعظميت آن دانند، چه اين كه پيامبران و اولياء خاص حق يعنى اهل بيت پيامبر در وقت دعا حضرت كبريا را به اين نام ياد كرده اند، و مالك و مدبر و صاحب و سيد و مربى خود را در هر مرتبه و شأنى كه بودند جز او ندانستند و به مالكيت او كه مالكيت ذاتى است، و سرورى و تدبير و مربى بودنش نسبت به خود مباهات و افتخار داشتند.
امام عارفان، مولاى مؤمنان، محبوب عاشقان، اسدالله الغالب على بن ابى طالب به پيشگاه حضرت رب العزّه عرضه مى داشت:
«الهى كفى بى عزا ان اكون لك عبداً، وكفى بى فخراً ان تكون لى رباً، انت كما احب، فاجعلنى كما تحب:» «27»
خداى من، از نظر عزت همين مرا بس كه بنده و مملوك تو باشم، و از نظر فخر و مباهات همين مرا بس كه تو مالك و مربى من باشى، تو آن چنانى كه من دوست دارم، مرا چنان كن كه تو دوست دارى.
بعثت پيامبران جلوه ربوبيت حق است.
وجود مقدسى كه مالك و صاحب حقيقى انسان است، و مالكيتش همراه با تدبير امور زندگى انسان و توجه تربيتى به اوست، ربوبيتش اقتضا كرد كه پيامبران را كه مبلغ رسالات او هستند، براى هدايت و راهنمائى و تربيت و رشد انسان و تأمين خير دنيا و آخرتش و رساندنش به اوج كمال و عرصه خوشنودى حق و نهايتاً به بهشت آخرت كه محصول ايمان و عمل صالح است برگزيند و آن بزرگواران دلسوز و مهربان را رفيق راه زندگى انسان نمايد.
حضرت نوح هنگامى كه قومش از روى تكبر و لجاجت و عناد و دشمنى به گفتند:
إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ: «28»
بى ترديد ما تو را در گمراهى آشكار مى بينيم!!
پاسخ داد:
يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ: «29»
اى ملت من، هيچ گمراهى و انحرافى در من نيست، بلكه به طور يقين من فرستاده اى از سوى مالك و مربى جهانها و جهانيانم.
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ .... «03»
و ياد كن هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى (دشوار و سخت) آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش گفت: من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم.
خداوند هنگامى كه به موسى و برادرش هارون مأموريت داد براى هدايت فرعون و قومش به سوى مصر رهسپار شوند به هر دو خطاب كرد:
فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ: «31»
خود را به فرعون برسانيد و بگوئيد: بى ترديد ما فرستاده مالك و مربى جهانها و جهانيانيم.
عيسى و انجيلش نيز مانند پيامبران اولوالعزم پيش از خودش از سوى حضرت رب به عنوان فرستاده اى كه بر همه مردم جهان واجب است به او ايمان بياورند مطرح است.
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ ... «32»
(شما مردم از روى صدق نيت)، بگوئيد ما به خدا و آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و يعقوب و نوادگان «داراى مقام نبوت» آنان فرو آمده، و به آنچه به موسى و عيسى و آنچه به پيامبران از ناحيه مالك و مربى شان داده شده ايمان آورديم.
اشراف و سران قوم عاد كه مذهبى جز كفر نداشتند به حضرت هود گفتند: ما تو را در سبك مغزى و نادانى مى بينيم و تو را از دروغگويان مى پنداريم!!
حضرت در پاسخ آن نامرد مردمان گفت:
يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ: «33»
اى ملت من، در وجود من هيچ سبك مغزى و نادانى نيست، بلكه بدون ترديد من فرستاده اى سوى مالك و مربى جهانها و جهانيان هستم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اسرا 111- مؤمنون 28- نمل 59- 93 عنكبوت 63- لقمان 25.
(2)- تفسير فاتحه الكتاب يكى از دانشمندان پس از عصر فيض كاشانى، 101 با اندكى توضيح و تصرف در عبارت.
(3)- يونس 10.
(4)- تفسير كبير ج 1، ص 225.
(5)- تفسير كبير ج 1، ص 223.
(6)- نورالثقلين ج 1، 12، 13.
(7)- نورالثقلين ج 1، 12، 13.
(8)- تفسير فاتحة الكتاب 105- 106.
(9)- تفسير فاتحة الكتاب 105- 106.
(10)- اسراء 3.
(11)- تفسير فاتحةالكتاب 106.
(12)- رعد 39.
(13)- حج 18.
(14)- تفسير فاتحه الكتاب 107.
(15)- اصول كافى ج 2، ص 68، باب العبادة.
(16)- روح البيان ج 1، ص 32.
(71)- انعام 45.
(18)- يونس 10.
(19)- صافات 182.
(20)- زمر 75.
(21)- مؤمن 65.
(22)- شعراء 23- 24.
(23)- بقره 47.
(24)- آل عمران 33.
(25)- آل عمران 42.
(26)- نورالثقلين ج 1، ص 14.
(27)- مفاتيح الجنان انتشارات فارابى ص 218.
(28)- اعراف، 60.
(29)- اعراف، 61.
(30)- بقره 124.
(31)- شعراء 16.
(32)- بقره 136.
(33)- اعراف 67.
منبع : پایگاه عرفان