فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ازلال‏

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد دو

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

اين لغت به معناى لغزاندن است كه شيطان آن را براى زايل كردن كمال يا كمالات انسان به كار ميگيرد و براى اين كه او را از حق منحرف نمايد، و ثبات و استوارى را از او بگيرد و زمينه فرود افتادن او را از مرتبه و منزلت و درجات عالى به هبوط و سقوط فراهم نمايد.

در آيه شريفه ازلال كه مايه از حسادت و دشمنى شيطان نسبت به انسان ميگيرد به شيطان نسبت داده شده، و او را عامل ازلال معرفى كرده است، زيرا ساحت مقدس حضرت حق از اينگونه امور پاك است و جناب او براى انسان جز علم و آگاهى، و تعقل و خردورزى و شرف و كمال و شرافت و كرامت، و عبادت و خدمت به خلق، و درستى و فضيلت، و ايمان و عدالت، و شجاعت و حريت و نهايتاً سعادت و سلامت و ابدى شدن در بهشت عنبر سرشت را نمى خواهد، چنان كه در آيات گذشته ملاحظه شد كه آدم را به علم اسماء آراسته نمود، و فرشتگان را در برابر عظمتش به سجود انداخت، و همسرى براى آرامشش در زندگى مادى و معنوى آفريد و هر دو را در بهشت معهود سكونت داد و از افتادن در خطر و زيان با خوردن ميوه ممنوعه بر حذر داشت.

حضرت او جز خير و خوبى و پيروزى و خوشبختى و رسيدن به اوج انسانيت و اتصال به خير دنيا و آخرت براى انسان نمى خواهد، و هر كس در حق او انديشه و فكرى جز اين داشته باشد بى ترديد به دام شيطان افتاده و دچار وسوسه و ازلال او گشته و از حق منحرف شده، و زمينه تيره بختى خود را فراهم آورده است.

 

نتيجه ازلال

آدم و حوا در بهشت معهود با در اختيار داشتن انواع نعمتها بايد نسبت به نهى حضرت حق كه به مصلحت آنان بود توجه خود را ادامه ميدادند و از كسى كه در مسئله سجده از فرمان خدا سرپيچى كرد حذر ميكردند و به گفته هاى در ظاهر شيرين او و سوگندى كه خود و خيانت را به لباس خيرخواهى پوشانيد «1» توجه نمى نمودند، ولى به سخنانش كه بسيار چرب و پرجاذبه بود فريب خوردند، و وسوسه و ازلالش حالت حرص را در آنان برانگيخت و با گستردگى و فراوانى آن همه نعمت كه اگر ميليونها سال از آن بهره ميجستند تمام نمى شد ساختمان قناعت را تخريب و زمام وجودشان را به دست حرص سپرده به آن درخت نزديك شدند و از ميوه آن خوردند و در نتيجه دچار هبوط شدند.

 

قناعت

قناعت به حلال خدا، و به آنچه حضرت محبوب براساس مصلحت و حكمت نصيب انسان ميكند گنجى است عظيم كه دارنده آن از هر ثروتمندى ثروت مندتر است، و از هر انسانى كه داراى راحتى و آرامش است راحت تر و با آرامش تر است.

از رسول خدا در توضيح آيه فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً «2» روايت شده كه حيات طيبه قناعت به نصيب و قسمت خداست. «3» على (ع) ميفرمايد:

«انتقم من حرصك بالقنوع كما تنتقم من عدوك بالقصاص:» «4»

با قناعت از حرص خود انتقام بگير چنان گه با قصاص از دشمنت انتقام ميگيرى.

«من كان بيسير الدنيا لايقنع، لم يغنه من كثيرها ما يجمع:» «5»

كسى كه به اندك دنيا قناعت نمى كند به فراوانى آنچه انباشته مينمايد بى نياز نمى گردد.

«ثمرة القناعة الاجمال فى المكتسب والغروف عن الطلب:»

ميوه قناعت زياده روى نكردن در كسب و سيربودن از طلب است.

«القناعة مال لاينفد:» «6»

قناعت ثروتى است كه پايان نمى پذيرد.

«لاتكن ممن يرجوالآخرة بغيرالعمل، ويرجى التوبة بطول الامل، يقول فى الدنيا بقول الزاهدين و يعمل فيها يعمل الراغبين، ان اعطى منها لم يشبع وان منع منها لم يقنع:» «7»

از آنانى مباش كه بدون عمل اميد به آخرت دارد، و به آرزوى طولانى توبه را به تأخير مياندازد، سخنش درباره دنيا سخن زاهدان و عملش در آن عمل دلبستگان است، اگر از دنيا به او بدهند سير نمى شود، و اگر منع شود قناعت نمى ورزد.

«كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيماً»

انسان را پادشاهى و سلطنت با داشتن گنج قناعت و نعمت با دارابودن اخلاق نيك بس است.

حضرت مجتبى (ع) فرمود:

«القنوع راحة الابدان:»

قناعت مايه آسايش بدنها است. «8» حضرت صادق (ع) فرمود:

«من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس:» «9»

كسى كه به آنچه خدا به او روزى ميدهد قناعت كند، از ثروتمندترين مردم است.

 

حرص

بى توجهى به رزق حلال قسمت شده كه از راه فعاليت مثبت و كار و كوشش منطقى به دست ميآيد، و بى اعتمادى به ربوبيت حضرت حق، و غفلت از آخرت، و ميدان دادن به هوا و هوس، و چشم دوختن به كسانى كه از نظر مال و ثروت و قدرت مادى برتر از انساناند و به تعبير مردم چشم هم چشمى از عوامل روشن شدن آتش حرص در درون انسان است، و حالتى است كه انسان را از مرزهاى حلال به منطقه محرمات عبور ميدهد، و دامن حيات انسان را نه تنها به كسب حرام مالى بلكه به انواع مفاسد و گناهان آلوده مينمايد.

ازاميرالمؤمنين (ع) پيرمردى شامى پرسيد:

«اى ذلّ اذلّ؟ قال الحرص على الدنيا» «10»

چه ذلتى شديدترين ذلّت است؟ فرمود حرص ورزى بر امور مادى.

حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) روايت ميكند كه حضرت فرمود:

«لايؤمن رجل فيه الشح والحسد والجبن ولايكون المؤمن جبانا ولاحريصا ولاشحيحاً:» «11»

كسى كه در او بخل و حسد و ترس موج ميزند اهل ايمان نمى شود، مؤمن ترسو و حريص و بخيل نيست.

در وصيت پيامبر به على (ع) آمده است:

«يا على انهاك عن ثلاث خصال عظام، الحسد والحرص والكذب:» «12»

يا على تو را از سه خصلت سنگين و كمرشكن نهى ميكنم: حسد و حرص و دروغ.

از حضرت صادق از پدرانش از پيامبراسلام روايت شده است:

«من علامات الشقاء جمود العين، وقسوة القلب، وشدة الحرص فى طلب الرزق و الاصرار على الذنب:» «13»

از نشانه هاى بدبختى خشكى چشم از اشك، سنگدلى، و حرص شديد در طلب روزى، و پافشارى بر گناه است.

پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود:

«اعلم يا على ان الجبن و البخل و الحرص غريزة واحدة يجمعها سوء الظن:» «14»

يا على بدان كه ترس و بخل و حسد و حرص يك غريزه است كه بدگمانى همه آنها را در وجود انسان گرد ميآورد.

امام صادق (ع) ميفرمايد: هنگامى كه نوح از سفينه و كشتى خود پس از طوفان فرود آمد ابليس نزد او شتافت و گفت در روى زمين مردى بر من منّتش بزرگ تر از تو نيست خدا را بر نابودى اين تبه كاران خواندى و من از هلاك شدن اينان به نفرين تو راحت شدم، نمى خواهى دو خصلت به تو بياموزم؟ از حسد بپرهيز كه اين صفت زشت با من كرد آنچه كرد، و از حرص دورى كن كه حرص با آدم كرد آنچه كرد! «15» پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: حريص محروم از رحمت و راحت و عافيت است و در عين محروميتش در هر چيزى مورد شماتت است، چرا محروم نباشد در حالى كه از پيمان استوار حق نسبت به اداره امور بندگان گريخته و با قول حضرت حق كه در قرآن ميفرمايد اوست كه شما را آفريد، سپس روزى بخشيد، آنگاه شما را ميميراند سپس زنده ميكند.

حريص ميان هفت آفت دشوار گرفتار است: فكرى كه بدنش را در معرض زيان قرار ميدهد و كمترين سودى براى او ندارد، همّ و غمى كه نهايتى ندارد، تعب و زحمتى كه از آن نمى رهد مگر هنگام مرگ، و وقت راحت هم در شديدترين زحمت است، ترسى كه چيزى براى او باقى نمى گذارد مگر آن كه در چاه آن سقوط كند، و اندوهى كه خوشى و لذتش را تيره و تار كند بدون اينكه سودى براى او داشته باشد، و حسابى كه او را از عذاب خدا نجات نمى دهد مگر اين كه خدا از او گذشت كند، و كيفرى كه راه گريز و چارهاى از آن ندارد، «16»

از اميرالمؤمنين (ع) از معناى حرص پرسيدند حضرت فرمود:

«هو طلب القليل باضاعة الكثير:» «17»

طلب كردن اندك به قيمت نابود كردن بسيار [كه آن بسيار عبارت از عمر، فكر، بدن، جان، قلب، و هم وغم است ].

در هر صورت آدم و حوا با بيرون رفتن از مرز قناعت و گرفتار شدن به حرص از طريق وسوسه شيطان از بهشت معهود و نعمت هايش محروم شدند، و ابليس آنان را از مقام قرب، و همنشينى با فرشتگان، و آرامش و سكونت باطن، و مقام مسجوديت، و منزلت معنوى بيرون انداخت و در جادّه هبوط قرار داد.

 

هبوط

هبوط از نظر لغت به معناى فرود و نزول و از جايگاهى مرتفع به جايگاهى پست و پائين آمدن، يا از منزلتى عظيم به مرتبهاى حقير سقوط كردن است، ولازمه آن هبوط جسمى تنها و مادّى محض نيست، بلكه به معناى سقوط و فرود آمدن معنوى هم هست و احتمالًا هبوط در آيه شريفه به همين معنا باشد.

در ضمن بايد توجه داشت كه هبوط از نظر شدت و ضعف داراى مراتبى است، و نسبت به هر هبوطكنندهاى معنائى متناسب با خود او را دارد.

هبوط نسبت به آدم براساس عقوبت و كيفر و مجازات به خاطر خوردن از شجره ممنوعه نيست، زيرا دليل استوار و برهان متين قائم است كه اولًا نهى ارشادى مرتكبش را مستحق كيفر نمى كند، ثانياً همه جا از دست رفتن منفعت و لذت به ويژه اگر مادى باشد از قبيل عقوبت و كيفر نيست، ثالثاً بر پيامبران و اولياء خاص حق، و مقربان درگاه در هيچ حالى و هيچ زمانى ارتكاب قبيح و عملى كه موجب عقوبت و عذاب از قبيل عذاب استيصال در دنيا كه ويژه طاغيان است و عذاب آخرت كه مخصوص كافران و معاندان است جايز نيست، و پيامبران و اولياء خاص حق حتى فكر و خيالشان هم گرد عملى كه موجب كيفر است نمى گردد، و هر نابخرد و جاهلى و عالم نمائى چنين اعمالى كه سبب مجازات و جريمه است بر پيامبران و اولياء حق روا بدارد از آنان كه منبع اجراى همه خيرات است و مولّد همه منافع، و آئينه صفات عليا و اسماء حسناى حق بودند به زشتى ياد كرده و به حضرت حق كه در قرآن مجيد از آنان به عنوان مخلّصين ياد نموده تهمت و افترا بسته است، كلماتى از قبيل عصى، غوى، نسى، لم نجدله عزماً، ظلم كه در آيات قرآن به آدم نسبت داده شده همه و همه بدون شك و ترديد در ارتباط با نهى ارشادى است كه حضرت آدم با ارتكاب آن مستحق كيفر و عذاب نشد.

هبوط صورت گرفته براى آدم براساس حكمت و تدبير حضرت حق و تغيير مصلحت براى هدف بالاترى نسبت به سكونت در بهشت معهود بوده، و آن به اين خاطر تحقق يافت كه آدم و نسلش در شروع زندگى در روى زمين آراسته به بالاترين نعمت، و برترين فضيلت كه نعمت به دوش كشيدن بار امانت و تكليف و مسئوليت و عبادت رب و خدمت به خلق گردد و همه استعدادهايش شكوفا شود، و به رشد عالى انسانى و كمالات آدمى از بركت اجراى تكاليف الهيه برسد، و از پى آن با به دست آوردن مقام تسليم و رضا، و خلوص و انابه و رجوع الى الله به مقام قرب خاص نايل گشته، و به بهشت عنبر سرشت آخرت كه ابداً نعمت هاى معنوى و مادياش با بهشت معهود بيان شده در آيه قابل مقايسه نيست و قرار گيرنده در آن جاويد و خالد و هميشگى و سرمدى است برسد.

هبوط آدم با هبوط ابليس از نظر نتايج تفاوت ماهوى و ذاتى داشت، هبوط آدم وسيله رسيدن به توبه و توسّل، و انابه و كرامت و دست يافتن به مقام اجتباء و اصطفاء و هدايت ويژه شد:

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى . «18»

سپس پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را پذيرفت و راهنمائياش نمود.

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ: «19»

خدا آدم و نوح و آل ابراهيم را بر همه جهانيان برگزيد.

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً. «20»

پس از جانب من به سوى شما هدايت ويژه تشريعى خواهد آمد.

و هبوط ابليس متكبر موجب صاغر شدن او و مذءُومى و مدحورى و استحقاق عذاب ابدى و لعنت دائمى و رجم هميشگى گشت.

فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ: «21»

پس از اين مقام و منزلت بيرون رو كه بى ترديد از خوارشندگانى

اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ: «22»

از اين جايگاه و منزلتت نكوهيده و مطرود بيرون شو، كه قطعاً هركه از بنى آدم از تو پيروى كند بى ترديد دوزخ را از همه شما لبريز خواهم كرد.

فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ: «23»

از اين جايگاه و مرتبه عالى بيرون رو كه تو بى ترديد از رانده شدنگانى و قطعاً لعنت من تا قيامت برتوباد.

الميزان در اين زمينه به نكتهاى مهم به اين مضمون توجه ميدهد:

چنين مينمايد كه سرگذشتى را كه خدا درباره سكونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آوردن آنان به زمين پس از تناول از درخت مزبور بيان ميفرمايد مثالى براى مجسم كردن حال انسان است.

چه اين كه او پيش از ورود به دنيا در عالم قدس داراى سعادتها و كرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سراى نعمت و سرور و انس و نور در جوار پروردگار جهان با دوستان روحانى قرار داشته و سپس به جاى آنها انواع رنجها و ناملايمات و گرفتاريها و ناراحتيها را بر اثر ميل به زندگى دنيا و اين مردار گنديده پست اختيار مينمايد و چنانچه بعداً توجه كند و به سوى حق بازگردد او را به همان مقام سعادت نخستين باز ميگرداند، و اگر به سوى او نرود و در مقام پست زمينى اقامت اختيار كرده و پيروى از هواى نفس كند خود را از آن همه نعمت محروم ساخته و به دار هلاكت انداخته است و جايگاه او جهنم خواهد بود. «24» پرتوى از قرآن هم نگاهى به وضع آدم زمانى كه در عالم قدس و نور بود، و آنگاه كه بر اثر هبوط در زمين قرار گرفت انداخته كه خالى از اشارت و لطايف نيست:

پيش از آن كه جاى بهشت معهود را بجوئيم يا بخواهيم تعيين كنيم كه قرآن تعيين نكرده و مفسرين و متكلمين براى يافتن آن بحثها كرده اند، نظرى از دور به آدم و وضع روحى او نمائيم، همان آدمى كه فرد عالى انسانى بود و عنوان خليفة الله داشت و قدرت و تصرف او فرشتگان را به سجده آورد.

روحش چون آئينهاى بود كه اسماء و صفات پروردگار و همه موجودات در آن تجلى نمود و جلال و جمال ظاهرى و معنوى عالم در آن ميدرخشيد و هر چه بيشتر دلش شيفته آن بود، شهوات و آرزوهائى كه هر رشته و شاخهاش فكر و ذهن را منصرف و خاطر را مشوش مينمايد هنوز در او ظاهر نشده، عواطف گوناگونى كه توجهش را به سوى خود معطوف ميدارد بر عقلش چيره نگشته، انديشه مرگ و فنا و چاره جوئى براى بقاء، روحش را مكدر ننموده، هراس از آينده و حرص بر جمع مال و انگيزه هاى ملال انگيز مضطربش نساخته، غبار دشمنيها و كينه توزيها و برترى جوئيها بر صفحه درخشان نفسش ننشسته، و ديوارهاى قوانين و مقررات، محدودش ننموده، مانند دوره فطرت و طفوليت كه آدمى با روح پاك چشم به سوى نور و عالم باز ميكند كه همه را خوب و زيبا و پاك چنان كه هست مينگرد و در دامن پر از مهر پدر و مادر و كسان جاى دارد، همه جا جاى اوست و سايه محبت همه بر سر او و همه محرم اويند، آدم خليفة الله در محيطى مانند محيط فطرت به علاوه عقل نافذ و روح درخشان به سر ميبرد، اين آدم گوئى در جزيره يا سرزمين سرسبز و در ميان گلها و گياهها و درختان انبوهى كه به هر سو سربرآورده و چشمهها و نهرهائى كه از هر سو روان و ريزان بود به سر ميبرد، و پيكرش را نور زرين آفتاب و نسيم هوا و غذاى طبيعى پرورش ميداد، از بالاى سرش انوار آفتاب و ماه ميتابيد و ستارگان ميدرخشيد، با وزش نسيم و حركت شاخ و برگ درختان و نواى مرغان و تسبيح فرشتگان روح و قلب او و همسرش هماهنگ بود، عقل و انديشه او همسرش را با خود به اسرار عالم سير ميداد، عواطف همسر او را به زيبائى خلقت متوجه مينمود، هر جا ميخواستند ميرفتند و هر چه ميخواستند ميخوردند، نه نگرانى داشتند نه رنج نه آلام روحى ميآرزدشان نه دردهاى جسمى، از روزنه جملهها و كلمات آياتى كه درباره بهشت و هبوط گاه آدم است چنين بهشتى به چشم ميآيد: پس از تعليم اسماء و انباء از آن و سجده فرشتگان خداوند امر به سكون در بهشت «الجنة» نموده «اسكن » ساكن شو و آرامش گزين «نه در آن داخل شو» يعنى در همان محيط سبز و خرم كه هستى آسوده به سر بر الف و لام عهد اشاره به جنت معهود است جائى كه همه گونه وسائل اولى زندگى فراهم بوده و مانع و محدوديتى در ميان نبوده: «رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» در سوره طه وصف اين بهشت را چنين نموده:

«براى توست كه در آن نه گرسنه بمانى و نه برهنه به سر برى و نه تشنگى برايت باشد و نه آفتاب سوزان بر تو بتابد»

و تعبير فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وضع معنوى و حالت روحى آنها را ميرساند يعنى آنها را شيطان بيرون كرد از آنچه در آن به سر ميبردند با آن كه سياق كلام مقتضى اين تعبير بود: فاخرجهما منها يا من الجنة/ آنها را از بهشت بيرون كرد.

و درباره هبوط گاه آدم كلمات ظلم و دشمنى و شقاوت و ظهو بديها و عورات در آيات آمده:

فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ «25»، اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ «26»، فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى «27»، لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما «28»

از مقابله هبوط گاه با بهشت بايد چنين فهميد كه: در محيط بهشت نخستين آثار ظلمت ظلم روحشان را نگرفته بود، دشمنى و تنازع و شقاوت و تصرف و تملك و محدوديت در آن نبود و توجهى به عورت و قبح آن نداشتند، اين هبوط از نزديكى به شجزه منهيه آغاز گرديد نهى، تنها از قرب به آن است، گويا همان نزديك شدن موجب ميل و جذب به آن ميگردد و مجذوب شدن به آن شجره است كه تيرگى و ظلمت آدم را فرا ميگيرد و عقل را منصرف و پاى ثبات را ميلغزاند و آغار تحول و هبوط ميگردد. «29» با اين كه نهى حضرت حق نسبت به حضرت آدم نهى ارشادى بوده و نهى ارشادى موجب عقوبت نيست و ارتكاب نهى ارشادى از قبيل معصيت و گناه اصطلاحى نمى باشد و محروميت از لذات مادى بهشت معهود عنوان عقاب و جريمه ندارد ولى شاعران حكيم ايران زمين جهت پند و موعظه و بيدارى غافلان و ايجاد حركت عقلى و روحى از اين خروج و هبوط در قالب نظم مسائلى عالى بيان كردهاند از جمله يكى از آن حكيمان ميگويد:

جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسيان كردند بهر او سجود

يك گنه چون كرد گفتندش تمام مذنبى مذنب برو بيرون خرام

تو طمع دارى كه با عمرى گناه داخل جنت شوى اى روسياه

 

زندگى در زمين

حضرت حق زمين را قرارگاه آدم و حوا و نسل هر دو و مايه بهره ورى براى هر كسى تا مدتى معين كه حتماً هنگام مرگ است قرار داد.

زمين منبع انواع نعمت هاى خدا، و جاى رشد و كمال، و محلى براى پرورش استعدادها، و مركزى براى به دست آوردن علم و آگاهى و بلوغ عقلى، و ظهور آثار انسانيت و تربيت و آدميت است.

زمين جاى مسئوليت، و انجام تكاليف، و آشنائى با حقايق و جايگاه تحصيل توحيد، و آشنايى با پيامبران و امامان، و آموختن وحى و آيات الهى است.

زمين مركزى است كه نخبگان از بنى آدم با كوشش و فعاليت ميليونها كتاب علمى و كتابخانه و مدرسه و دانشگاه و نهايتاً تمدنى عظيم را به وجود آوردند، و مقام خلافت الهى را عينيت دادند.

زمين مهبط وحى، مركز نماز فرشتگان، تجارت خانه اولياء، مسجد عاشقان، بهار مغزها و قلب ها، و سفره گسترده الهى است كه نعمت هاى مادى و معنوى حق در آن به طور كامل و جامع بچشم ميخورد.

زمين داراى عناصرى پاك، معادنى عظيم، حيواناتى مفيد، گياهانى قابل استفاده، رودها و چشمه سارها و رودخانه و درياچه و درياها و اقيانوسهائى است كه بنى آدم از آنها انرژى گرفته سپس خود را در عبادت رب و خدمت به خلق هزينه كنند.

زمين جاى پر بركت و با معنويت و نورانى و مفيدى است كه از خرابهاش گنجى چون آدم، و از ميان گليم چوپانياش كليمى چون موسى، و از مغازه آهنگرياش سردار پيروز و خردمندى بهروز چون داود، و از كلبه حصيربافياش سلطان عادل و عالمى چون سليمان، و از مغازه نجارياش قهرمان توحيدى چون ابراهيم، و از بيابان بى آب و گياهش چون اسماعيل، و از معبدش چون زكريا و يحيى، و از عمق چاهش عزيزى چون يوسف، و از كنار غار كوه حراءش بى نظيرى چون محمد، و از دامن سنگلاخ و خانه سنگياش چون يعسوب دين، قائد غرمحجلين، عالم علوم اولين و آخرين اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، و از خانه خشت و گلش سيده زنان عالم چون فاطمه زهرا عليها سلام و از كلبه محقر مدينهاش دو سرور جوانان اهل بهشت، و از ميان كوچه هاى بى نام و نشانش هزاران فقيه و فيلسوف و عارف و اديب و هنرور و شاعر شيرين سخن و مخترعانى كه آثارشان در پيشبرد اهداف مثبت به كار گرفته شد بيرون آمد.

سرگذشت زمين و دارائى هاى معنوى و مادى آن و تحولاتى كه در ظاهر و باطن براى آن پيش آمد، و پندها و عبرتهائى كه براساس حركات اقوام بر پيشانياش ثبت شد، و نهايتاً داستان حيرت انگيز آيندهاش كه ميتوان از آيات و روايات به دست آورد كه يكى از نمونه پيش گوئى هاى قرآن درباره او آيه شريفه أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ «30» است كتابى مفصل ميطلبد.

آدم و حوا را در چنين قرارگاهى قرار داد كه از اعظم نعمت هاى حضرت او بر آن مرد و زن و نسل آنان است، تا با قدرشناسى از لطف او، و شناخت مسئوليتشان نسبت به زمين چنان كه على (ع) ميفرمايد:

«وانتم مسئولون حتى عن البقاع والبهائم»

و استفاده كردن از اين خوان گسترده جهت برپاكردن خيمه زندگى، و هزينه كردن نعمتها از راه حلال و مشروع براى قوام و استقامت وجود و نهايتاً تبديل آنها به عبادت و خدمت در تحصيل و رضا و خوشنودى خالق زمين و به وجود آورنده نعمت برخيزند و از اين راه به عمارت و آبادى خانه ابدى و قرارگاه سرمدى خود كه پس از اين قرارگاه موقت است دست يازند و نهايتاً مقام خلافت الهى را با قرار گرفتن در صراط مستقيم و تحصيل معرفت دينى، و اقدام به عبادت و خدمت، و ظهور استعدادهاى انسانى و كشف حقايق و رسيدن به واقعيات، و افق طلوع معارف حقه شدن، و با جبران هبوط صعود به آسمان معنويت، و رسيدن به قرب حضرت رب عينيت بخشند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- اعراف، آيات 20- 21.

(2)- نحل، ايه 97.

(3)- مجمع البيان، ج 6، ص 384.

(4)- غررالحكم.

(5)- غررالحكم.

(6)- نهج البلاغه، حكمت 57.

(7)- نهج البلاغه، حكمت 150.

(8)- بحار، ج 78، ص 128.

(9)- بحار، ج 77، ص 45.

(10)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(11)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(12)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(13)- بحار، ج 73، ص 162.

(14)- بحار، ج 73، ص 162.

(15)- خصال، ج 1، ص 27.

(16)- مصباح الشريعه، ص 22.

(17)- بحار، ج 73، ص 167.

(18)- طه، آيه 122.

(19)- آل عمران، آيه 33.

(20)- طه، آيه 123.

(21)- اعراف، آيه 13.

(22)- اعراف، آيه 18.

(23)- ص، آيات 77- 78.

(24)- الميزان، ج 1، ص 174.

(25)- بقره، آيه 35.

(26)- بقره، آيه 36.

(27)- طه، آيه 117.

(28)- اعراف، آيه 20.

(29)- پرتوى از قرآن، ج 1، ص 126.

(30)- انبياء، آيه 105.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

هر کِه دارد هوس کرببلا ، بسم الله
پيشگويى و آينده نگرى از دوران كودكى
حسین علیه ‏السلام هسته هستی
ویژگی‌های اخلاقی پیشوای نهم حضرت جوادالائمه(ع)
امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران
فضیلت و اعمال ماه رجب
اذان گفتن امام در صبح عاشورا
قصه یار دیرین علی علیه السلام و جوان ایرانی
یک فرصت خوب برای جاماندگان ماه رمضان!
استاد مصطفی اسماعيل

بیشترین بازدید این مجموعه

روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
آثار یاد خدا در زندگی
ازدواج در اسلام‏
درآمدی بر مبانی و منابع عاشورا پژوهی
راز سر به مهر سوره "یاسین"
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
قصه یار دیرین علی علیه السلام و جوان ایرانی
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^