
اسم اعظم
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد پنجم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
ارباب لطايف گفتهاند: «اللّه» اسم اعظم است، بدان دليل كه اساس توحيد بر اوست و كافر به سبب گفتن اين كلمه از حضيض كفر به اوج ايمان انتقال يابد.
هرگاه به جاى «لا اله الّا اللّه، لا اله الّا الرحمن» گويد، با آنكه از صفات خاصه است، از كفر بيرون نيايد و داخل دايره اسلام نشود، فلاح بندگان متعلق به ذكر اين نام است.
[وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ] «1».
و خدا را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد.
منقبت كمال ذاكران به شرف اين اسم تمام است:
[الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ] «2».
آنان كه همواره خدا را ياد مىكنند.
ابتدا بدو درست آيد كه بسم اللّه و اختتام بدو انتظام يابد كه:
[وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ] «3».
و پايانبخشِ نيايششان اين است كه همه ستايشها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.
تأكيد معاقد وحدت از اوست كه «لا اله الّا اللّه»، تشييد قواعد رسالت بدوست كه «محمّد رسول اللّه»، تأييد عوايد ولايت به اوست كه «على ولى اللّه».
نامت انيس خاطر و ورد زبان ماست |
نه گلشن سپهر پر از داستان ماست |
|
از سلطان العارفين پرسيدند كه اسم اعظم كدام است؟ گفت: شما اصغر به من نماييد تا من اعظم به شما نمايم، كدام نامست كه نه در عظمت تمام است، چه قطره در نظر آيد كه نه از بحر محيط بزرگتر آيد «4».
اللّه: ذات پاك مستجمع جميع صفات كمال است و آدمى با روى آوردن به او به نهايت بزرگوارى و كرامت و شرف و فضيلت و حقيقت و عزت رسد و به رفع نيازمندىها و عيوب و نقائصش موفق گردد و اگر با اين وسيله نتواند علاج خود كند، بايد بداند كه اتصال به مفهوم و حقيقت اين نام پيدا نكرده بلكه لفظى عربى را تكرار كرده است.
ارتباط اگر حقيقى باشد، رفع عيوب و خلأها گردد و آثار فيض و عنايت و صفات الهى در انسان نمودار شود، همچون تشنه كه با خوردن آب تشنگىاش برطرف شود و گرسنه با خوردن نان گرسنگىاش.
آنكه ناقص است، در صورت اتصال واقعى به حضرت حق، نواقص فكرى و روحى و عملى و اخلاقىاش برطرف شده و با فناى در صفات و اسما كامل مىشود.
معناى «الرحمن»
الرحمن: به تمام موجوداتى كه آفريده، به مقتضاى استعداد و لياقت هر يك عنايت و لطف دارد.
آنكه هفت اقليم عالم را نهاد |
هر كسى را هر چه لايق بود داد «5» |
|
اديم زمين سفره عام اوست |
بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست |
|
زفضلش خاك آدم گشت گلشن |
زفيضش هر دو عالم گشت روشن «6» |
|
در مقصد اقصى آورده كه:
حظ بنده از اسم رحمان آن است كه بر غفلت زدگان به وادى جرم و عصيان رحم كند و به طريق وعظ و نصيحت از روى لطف و ملايمت، ايشان را به راه راست خواند و از هركه معصيتى صادر گردد، چنانكه داند كه از او واقع شده- مهما امكن- در ازاله او بكوشد از روى شفقت كه مبادا متعرض سخط الهى گردد و بر عاصيان و درماندگان به چشم رحمت نگرد، نه به ديده خوارى و ذلّت.
در اخبار آمده كه روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مىگذشت، ناگاه گناهكارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را بديد، آتش حسرت در سينهاش افروخته گشت، آب ندامت از ديدهاش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد، آه جگرسوز از دل پر خون بركشيد و با زبان حال گفت:
يا رب كه منم دست تهى چشم پر آب |
جان خسته و دل سوخته و سينه كباب |
|
نامه سيه و عمر تبه، كار خراب |
از روى كرم به فضل خويشم درياب |
|
پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشتهام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مىرفت، يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مىآيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرده دل بىباك را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران تا از قفاى ما بازگردد كه مبادا شومى گناهان او در ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه: يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم.
معناى «الرحيم»
الرحيم: به مردمى كه در ميدان ايمان و عمل صالحند و از هدايت حضرت او در جهت سلامت عقيده، عمل، اخلاق بهره گرفتهاند، داراى عنايت است و اين عنايت در قيامت نسبت به آنان تجلى كند كه در قرآن فرموده:
[وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً] «7».
و او به مؤمنان مهربان است.
گفتهاند كه بنده را سه حالت است:
اول آنكه معدوم بود به هستى احتياج داشت.
دوم آنكه هست شد به اسباب بقا حاجت دارد.
سوم به عرصه قيامت حاضر شود به مغفرت خداوند متعال محتاج خواهد بود.
و ذكر اين سه حال در اين سه اسم مندرج است: اى بنده! اللّه اوست، تفكر كن كه تو را چگونه از كتم عدم به حيز وجود آورد، رحمان اوست بنگر تا چگونه اسباب زندگى مهيا كرد، رحيم اوست، باش تا فردا ببينى كه تو را در پناه عنايت آرد و پرده مغفرت به روى گناهان تو فرو گذارد.
تفسيرى ديگر از «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
در «مفاتيح الغيب» آورده كه:
مداخل وساوس شيطان در نفوس انسان سه است: شهوت و غضب و هوا.
از شهوت حرص و بخل زايد و از غضب كبر و عجب آيد و نتيجه هوا، كفر و بدعت باشد.
پس حق سبحانه اين سه اسم فرستاده تا سد مداخل اين ثلاثه نموده، آدمى را از سلوك باديه غوايت باز دارد، هر كه بشناسد كه اللّه اوست از فرمان هوا كه معبود گمراهان است- و آيه كريمه:
[أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ] «8».
آيا كسى كه هواى [نفسش] را معبود خود گرفته ديدى؟.
شاهد بر آن است- سر ارادت به پيچد و هر كه داند كه رحمان اوست و ملك از اوست از غضب كه منشأ كبر و عجب است احتراز كند و هر كه عارف گردد به آن كه رحيم است، به واسطه تشبه به بهايم كه سركردگان بيابان شهوتند بر نفس خود ظلم نكند.
توجه عملى به اين سه نام مقدس، علاوه بر اينكه انسان را از رذايل اخلاقى پاك مىكند، كفه حسنات را هم سنگين مىنمايد.
از جناب مستطاب نبوى صلى الله عليه و آله روايت است كه:
چون امت مرا در روز قيامت به موقف حساب بدارند و عملهاى ايشان را در ترازوى عمل نهند، حسنات ايشان بر سيئات بيفزايد، امتان پيغمبران گذشته گويند كه امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را با وجود كمى عمل چرا كفه حسنات ايشان افزون شد؟
پيغمبران ايشان گويند:
به جهت آنكه ابتداى كلام ايشان سه نام از نامهاى الهى بود كه اگر همان سه نام در كفه نهند و همه حسنات و سيئات فرزندان آدم را در كفه ديگر گذارند آن سه نام بر همه زيادتى كند و آن نامها نامهايى است كه در بسم اللّه است «9».
در تفسير «كشف الاسرار» است:
اما حكمت در آنكه ابتدا به اللّه كرد سپس به رحمان، پس به رحيم، آن است كه اين بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد و ايشان را سه حال است:
اول آفرينش، پس پرورش، پس آمرزش؛ اللّه اشارت است به آفرينش در ابتدا به قدرت، رحمان اشارت است به پرورش در دوام نعمت، رحيم اشارت است به آمرزش در انتها به رحمت.
چنان است كه اللّه گفتى اول بيافريدم به قدرت، پس پروريدم به نعمت، آخر بيامرزم به رحمت.
بسم اللّه آغاز تمام سورههاى قرآن جز سوره توبه است. مردم مسلمان مأمورند در ابتداى تمام برنامههاى خود، آن را بگويند و گفتن اين جمله و توجه به مفهومش به خاطر اين است كه روى دل و فكر انسان از غير خدا برگردد و هر كار و عملى به ياد خدا و به نام او شروع شود، تا هم چنان كه آغازش با اتصال به خير مطلق است، انجامش به محصول و ثمر نشيند و آدمى از اميد به مبدأ كمالات و توجه به سرچشمه خيرات و فيوضات از كارش بهترين سود را برده و برترين منفعت را كسب كند و نيز نام هر ضعيف و زبون و فقير و مسكين و ذليلى كه خود را مقصد و مقصود قرار داده و براى انسان جز شر حاصلى ندارد و هم چنين قهرمانان مادى و اربابان طاغوتى و سلاطين ستمگر و قلدران و زورگويان را از ميدان زندگى براند و جز با نام و ياد كمال مطلق و خير محض سر و كارى نداشته باشد.
چشم بگشا كه جلوه دلدار |
متجلى است از در و ديوار |
|
نحن اقرب اليه آمده است |
دور افتادهاى تو از پندار |
|
كل شىء محيط مىبينم |
آنچه مىبينمش به نقش و نگار |
|
او به پيش تو ايستاده چو سرو |
سر فرو بردهاى تو نرگسوار |
|
سرمهاى گر زنور بىبصرى |
نكشى در دو چشم بر سر كار |
|
اندرون و برون نشيب و فراز |
از پس و پيش و از يمين و يسار |
|
شاهد لا اله الّا هو |
پيش تو پرده گيرد از رخسار |
|
كاروان نفخت من روحى |
به سراى تو برگشايد بار |
|
ثم وجه اللّه آيدت به نظر |
وهو معكم نمايدت ديدار |
|
اين تماشا چو بنگرى گويى |
ليس فى الدار غيره ديار |
|
گر تو علم اليقين به دست آرى |
سوى عين اليقين بيابى بار |
|
عشق او در دلت كند منزل |
روز روشن نمايدت شب تار |
|
محو گردى چنانكه از مستى |
نشناسى همى سر و دستار |
|
كار كن كار پيش از آنكه اجل |
به در آرد زهستى تو دمار |
|
قلم راستى به دست آور |
بر ورقهاى جان و دل بنگار «10» |
|
مفهوم شكر، مدح، حمد
شكر، سپاسگزارى در برابر نعمت است بدون توجه به مقام صاحب نعمت.
مدح، ستايش ممدوح است به خاطر جمال و كمالى كه دارد بدون توجه به نعمت و احسان او.
حمد، جامع معناى سپاس و مدح است، حمد يعنى سپاسگزارى در برابر تمام نعمتهاى داده شده و احسان و عنايت دوست، با توجه به مقام عالى او كه جامع تمام صفات كماليه است.
در اينجا هر شكر و مدحى چه با زبان بيان، چه با زبان وجود، مخصوص ذات با كمالى است كه مالك و تربيت كننده همه عالمهاست.
بايد حمد و ستايش را تنها براى مبدئى دانست كه لطف تربيتش سراسر جهان و همه موجودات را فرا گرفته، هر ناتوانى را توانا مىگرداند، هر بىجانى را جان مىبخشد و فراخور احتياجش ساز و برگ زندگى به او مىدهد و از آنچه هست برترش مىسازد، تا به جمال عقلش مىآرايد، آن گاه براى تكميل تربيت، پيغمبران و خردمندان عالىقدر را برمىانگيزد و شرايع و قوانين در جلو راهش مىگذارد و تربيت تكوين را با تشريع تكميل مىنمايد.
بدين جهت در قرآن كريم كه ظهور تربيت و اراده حق است، آيات تكوين و تشريع با هم آمده و همه را آثار قانون تربيت رب العالمين مىشمارد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انفال (8): 45.
(2)- آل عمران (3): 191.
(3)- يونس (10): 10.
(4)- تفسير فاتحة الكتاب: 51.
(5)- مواعظ، سعدى شيرازى.
(6)- سعدى.
(7)- احزاب (33): 43.
(8)- فرقان (25): 43؛ جاثيه (45): 23.
(9)- مجموعة ورام: 1/ 32.
(10)- هاتف اصفهانى.