
حقيقت ركوع
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد پنجم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
ركوع، حالت تواضع عبد در پيشگاه مقدس مولاست و از بهترين حالات عبادتى بنده در بارگاه قدس حضرت اوست.
ركوع، جلب كننده توجه خداوند به بنده عابد و راهى از راههاى نجات انسان از عذاب فرداست، چرا كه ركوع نمايانگر اين معناست كه عبد از آلودگى به كبر و منيت و خودخواهى و خودپرستى پاك است.
ركوع، نشان دهنده اين حقيقت است كه عبد سر سرپيچى از مولا را ندارد و جز طاعت و فرمانبرى راهى را انتخاب نكرده است.
ركوع، اظهار ذلت ذليل به طور عملى، در برابر حضرت عزيز است، عزيزى كه با كمال كرامت جبران كننده ذلت عبد و عزت دهنده بنده صالح است.
راكع، از نور ركوعش دل روشن كند و آلودگى قلب بريزد و به كسب آبروى از خاك در محبوب نائل گردد.
راكع ركوع در نماز، از افتادن به بند هوا و شياطين باطنى و ظاهرى در حدى محفوظ و چون به سجود حقيقى رود، با تمام وجود از تمام خطرها در امان حضرت حق قرار خواهد گرفت.
ركوع، معالج كبر، شكننده كمر شيطان، راهى به سوى ملكوت و نورى براى جان و آرامشى براى اضطراب خاطر است:
[أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ] «1».
آگاه باشيد! دلها فقط به ياد خدا آرام مىگيرد.
امام صادق عليه السلام در جمله اول روايت مىفرمايد:
عبد براى حضرت اللّه به حقيقت ركوع نمىكند. مگر اين كه خداوند عالم او را به نور بهاى خود، نورى و زيب و زينتى عنايت كند كه ملائكه با همه لطافت و نورانيت از نور او در شگفت آيند و او را در سايهاش جاى دهد و كسوت اصفيا بر او پوشاند.
ركوع در حقيقت آن است كه راكع به وقت ركوع، حق عظمت خدا را و حقارت تمام موجودات را نسبت به او نگه دارد.
در ركوع حقيقى نه تنها بدن و اعضا وابسته به آن در ركوع است، بلكه عقل و قلب و نفس هم در ركوع است كه ركوع عقل خالى بودن آن از اوهام و شوائب فرهنگهاى شيطانى و خيالات و تصورات باطل و تصميمات غلط نسبت به بندگان خداست و ركوع قلب خالى بودن آن از محبتها و نفرتهاى غلط و آراسته بودنش به محبت الهى و شؤون آن جناب است و ركوع نفس خالى بودن آن از سيئات اخلاقى و آراسته بودنش به حسنات الهيه است.
اگر بدن در ركوع ولى قلب و عقل و نفس بيرون از اين مدار باشند، در حقيقت انسان در مرز تكبر نسبت به حقايق جهان هستى مىباشد!
ذكر ركوع
به وقت تكلم به ذكر ركوع «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ» بايد از مرض غفلت نسبت به حقيقت اين ذكر دور و با تمام وجود علماً و عملًا در حال اين ذكر بود كه وقتى نور اين ذكر و حقيقت اين واقعيت در وجود انسان جلوه كند، تنزّه حق را از تمام عيوب لمس كرده و عظمت حضرتش را درك نموده و حمد و ستايشش را با زبان هستى ادا خواهد كرد.
انسان وقتى با توجه باطن و با اخلاص كامل و با تمام هستى خود، ذكر ركوع را ادا كند، در حقيقت به صف ذاكران پيوسته و به درمان دردهاى روحى و اضطرابات نفسى نزديك شده است.
درمان دردهاى روانى با ذكر
اين مسئله مسلم است و حقيقت آن براى احدى قابل انكار نيست و به تجربه هم ثابت شده كه يكى از بهترين طرق درمان دردهاى درونى و عقلى و قلبى و نفسى ذكر و ياد خداست؛ زيرا ذكر است كه قلوب را صفا و صيقل مىدهد و خوف موجود در آن را به امن و عداوت را به محبت و اضطراب را به آرامش و هراس را به اطمينان مبدل مىسازد:
[فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً] «2».
و خدا آنچه را [از خلوص نيّت و پاكى قصد] در دل هايشان بود مىدانست، در نتيجه آرامش را بر آنان نازل كرد و پيروزى نزديكى را [كه پيروزى در خيبر بود] به آنان پاداش داد.
از طريق ذكر است كه روحانيت و بعد معنوى فرد بر بعد مادى او غلبه مىكند و درمىيابد كه شك و دودلى نسبت به حقايق، خاطرهاى شيطانى است و اضطراب و پريشانى درون از وسوسههاى شيطان ريشه مىگيرد و همه حالات نابسامان روحى او- براى اين كه انسان در جو و فضايى از بيم و هراس بسر مىبرده- از تهديد و تخويف شيطان مايه مىگيرد.
آن گاه كه انسان در عبوديت خويش داراى اخلاص باشد و در جهت اطاعت از پروردگار خويش بكوشد و در سرّ وجود خويش نياز به مولا و خداى خويش را به حقيقت احساس كند، خداوند متعال از او سرپرستى كرده و همّ و غمّ او را زايل مىسازد، در چنين وضعى فردى كه به ياد خداست در معيّت او بسر مىبرد و آن كس كه توفيق معيّت با حق پيدا كند به همه چيز رسيده است.
به قول عارف شوريده حال، شيخ فخرالدين عراقى:
منم زعشق سر از عرش برتر آورده |
بزير پاى سر نه فلك درآورده |
|
به بحر نيستى از بيخودى فرو رفته |
سر خودى ز در بيخودى درآورده |
|
نهاده پاى طرب به سر سر بساط نياز |
گرفته دست تمنا و بسر سر آورده |
|
هماى همت من باز كرده بال طرب |
دو كون و هر چه درو زير يك پر آورده |
|
اساس قصر جلالم عنايت ازلى |
بسى زكنگره عرش برتر آورده |
|
براى صدر نشينان درگهم رضوان |
زشاخ طوبى صد چتر بر سر آورده |
|
آن گاه كه ابتلا و گرفتارىها بر يك انسان ذاكر يورش مىآورد و زندگانى با رنجها و آلامش بر او سنگينى مىكند از رهگذر ذكر به رفاه و اطمينان دست مىيابد و از قناعت و رضايت خاطر برخوردار مىشود و مىفهمد كه گله و شكوه به غير خدا بردن، خوارى و فرومايگى است و احساس مىكند كه با خدا و همراه او است و همواره بدو نيازمند است، از اين پس يأس و نوميدى، او را در اختيار خود نمىگيرد و هيچ غمى او را ناراحت و عبوس نمىسازد؛ زيرا او خود را در معيّت صاحب امر و يار و ياور و رهايى بخش خويش احساس مىكند و خويشتن را بدو واگذار كرده و مهمان او تلقى مىكند.
بنابراين با احساس حضور در پيشگاه خداوند مهربان، هيچگونه ناله و شكايت و اضطراب و ترس و بيم، جايى در وجود او براى خود نمىيابد.
وقتى راههاى زندگانى انسان دچار تنگنا مىشود و ابواب حيات فراسوى او به بنبست مىرسد و پاهاى انسان در طريق تلاش و كنكاش و كاوش از روزى و هزينه زندگانى از كار مىافتد و به ستوه مىآيد، خداوند متعال در ظل ذكر او گنجينههاى جود و بخشش خود را در برابر وى مىگشايد و به خاطر رفتار نيك وى كه از بركت نورانيت ذكر بدست آمده، بدو پاداش مىرساند و با نعمت و احسان خويش به او تفضل مىنمايد، در نتيجه مىفهمد كه هدفهاى غير خدايى او قبلًا ناچيز و بىارزش بوده؛ زيرا در طى ذكر و ياد خدا حلاوت صبر را مىچشد و جمال و زيبايى و خوش آيند بودن توكل خويش را مىبيند و قلبش با محبت روشن مىگردد و نفس او از رضا و امن سرشار مىشود.
اگر انسان دنيا را با تمام رنج و زحماتش بر دوش خود بيفكند و در نتيجه ببيند كه سلامت و مقام و منزلت خويش را از دست داده، سپس به ياد خدا افتد، مىفهمد كه هيچ مقام و منزلتى جز مقام الهى در ميان نيست و درك مىكند كه در معيّت خداوند متعال براى جاه و مقام انسان پايگاهى وجود ندارد.
از طريق ذكر همه ترس و بيمها از ميان برمى خيزد و همه ناراحتىها از آدمى دور مىشود، آن گاه كه فرد به ياد خدا مىافتد قلبش با طمأنينه معمور و آباد گشته و مالامال از رضا مىشود، قلبى كه آكنده از ترس و يأس بوده است.
لطف و توجه پروردگار، قلب ذاكر را زير سايه خود قرار مىدهد و انسان به اين يقين و قاطعيت مىرسد كه رهيدن از ناراحتىهاى درونى سهل و هموار است و مىتوان وسوسهها را در هم كوبيد و تخيلات باطل را از خود بدور ساخت.
چنين فرد ذاكرى با خداست و از هيچ امرى بيمناك نبوده و به هيچ عارضه روانى دچار نمىگردد. اين حالت به خاطر ثباتى كه خداوند متعال در دل او ايجاد مىكند بهم مىرسد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- رعد (13): 28.
(2)- فتح (48): 18.