حقيقت زهد، ترك هر چيزى است كه تو را از حضرت محبوب يعنى حضرت ربّ العّزه باز مى دارد، از دنيا و غير دنيا.
در حديث آمده:
الدُّنْيا حَرامٌ عَلى أهْلِ الْآخِرَةِ وَالْآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أهْلِ الدُّنْيا وَهُما معاً حَرامانِ عَلى أهْلِ اللّهِ «1».
دنيا بر آخرتيان حرام و آخرت بر دنيا خواهان حرام و دنيا و آخرت با هم بر اهل اللّه حرام است.
اين زهد، بايد در تو حالتى ايجاد كند كه بر از دست شدن چيزى از دنيا متأسف نشوى و اين حالت عالى ملكوتى براى تو عُجب و خودبينى ايجاب نكند، چنانچه عبادات چند هزار ساله شيطان را اين عجب و بزرگ بينى بر باد داد.
و در زهد، نبايد هيچ گونه انتظار روى آوردن دنيا را به خويش داشته باشى و بگويى اكنون كه زاهد شده ام بايد همه چيز در دست من قرار بگيرد. زهد براى سبكبالى است نه اين كه علت سنگين شدن بار پرونده شود.
زاهد، به هيچ عنوان نبايد غرضش از زهد، نيكو جلوه كردن در بين مردم باشد، تا مردم از او تعريف كنند و بر زهدش او را بستايند و نبايد براى زهدش دنبال عوض باشد، بلكه از دست رفتن ظواهر دنيا و زر و زيورش بايد راحت زاهد باشد و بودن دنيا براى او چون آفت نمايد، زهد، علت فرار از آفت و پناه بردن به راحت و امنيت است.
آرى، زاهد از ضربه خوردن از آفت دنيا، راحت و در پناه عشق محبوب و اداى وظيفه در اعتصام و امنيت است، زاهد بجز در امور ضرورى به دنيا پشت كرده و با تمام وجود به حضرت معشوق رو كرده است با زبان حال مى گويد:
اى به مغز خرد زده او رنگ |
خويش را گنج داده در دل تنگ |
|
در دو عالمت نيست گنجايى |
جز دل عاشقان شيدايى |
|
مغز را عقل و ديده و نورى |
در نقاب ظهور مستورى |
|
حضرت عشق آفريدستى |
وز دو عالمش برگزيدستى |
|
خانه دل چو شد تمام و كمال |
گستريدى در او بساط جمال |
|
يعنى اين خلوت خدايى ماست |
حرم خاص كبريايى ماست |
|
نيستى را به جز تو هست كه كرد |
شب و روز و بلند و پست كه كرد |
|
برتر از كار اين جهانى تو |
حاش للسامعين نه آنى تو |
|
هر كسى در خيال داور خويش |
صورتى ساخت است در خور خويش |
|
ملك توحيد را تو پادشهى |
خاصه توست لا شريك لهى |
|
منبع : پایگاه عرفان