فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

جدائى سبب قبولى توبه

از برنامه هاى بسیار عالى و مفید اسلام پیکار و جهاد با دشمنان خداست که براى حفظ و پایدارى دین و دفاع از ملک و ملت و جانبدارى از کودکان و زنان و مردان مستضعف بر کسانى که واجد شرایط هستند ، واجب است .خداى مهربان پیکار کنندگان با دشمنان را نسبت به آنان که از پیکار سستى مىورزند با پاداش عظیم برترى داده است . . . . فَضَّلَ اللهُ الُْمجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ اَجْرَاً عَظِیماً .... و جهادکنندگان را بر خانه نشینانِ بى عُذر به پاداشى بزرگ برترى داده است .امیرالمومنین على (علیه السلا در لحظات پایانى عمرش به خاطر عظمت جهاد و سودى که در دنیا و آخرت براى مجاهدان دارد به فرزندانش و به همه مومنان تا قیامت وصیت کرده :« الله الله فِى الجهادِ بِاموالِکُمْ وَانفُسکُمْ والسِنَتَکُم ».خدا را خدا را در جهاد به اموال و جان ها و زبان هایتان .با توجه به این حکم واجب حق و این برنامه عظیم اسلامى ، مومنان به سرپرستى و رهبرى پیامبر بزرگ (صلى الله علیه وآل به جانب تبوک براى پیکار با دشمنان دین و مردم رهسپار شدند . گروهى از منافقین و سه نفر انسان مومن به نام کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه از همراه شدن با پیامبر (صلى الله علیه وآل و رفتن به سوى جبهه حق علیه باطل امتناع ورزیدند .داستان تخلف این سه مومن را از زبان یکى از آنان یعنى کعب بن مالک بشنوید :من در زمانى که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآل به سوى تبوک حرکت کرد ، از قدرت و قوتى بالا که از شرایط حضور در جهاد بود برخوردار بودم ، مخارج خانه و هزینه جنگ مناسب با زندگى ام برایم فراهم بود ، پیش خود مى گفتم فردا به سوى تبوک مى روم ، پس فردا حرکت مى کنم ولى به تدریج سستى به خرج دادم و در مدینه ماندم و خود را با دست خود از فیض عظیم جهاد محروم کردم .در همان ایام هلال بن امیه و مراره بن ربیع را که هر دو مانند من از رفتن به جنگ خوددارى کرده ، از پیامبر تخلف داشتند ، ملاقات نمودم ، هر سه با هم هر صبح به بازار مى رفتیم و کارى هم در امور خرید و فروش انجام نمى دادیم ولى با یکدیگر وعده مى گذاشتیم که به سوى جنگ برویم ولى به وعده وفا نمى کردیم .زمان را به امروز و فردا گذراندیم تا آمدن پیامبر (صلى الله علیه وآل را به مدینه خبر شدیم در حالى که از کرده خود پشیمان بودیم .به استقبال رسول خدا (صلى الله علیه وآل رفتیم ، بازگشتش را همراه با سلامت تهنیت گفتیم و بر حضرتش سلام دادیم ، نه این که پاسخ سلام ما را نداد بلکه از ما روى برگردانید ، به برادران مجاهدمان سلام دادیم ، آنان هم به پیروى از پیامبر (صلى الله علیه وآل به ما جواب سلام ندادند !این خبر به خانواده ما سه نفر رسید ، آنان هم با ما قطع رابطه کرده ، از سخن گفتن با ما امتناع نمودند !به مسجد رفتیم کسى به ما سلام نکرد و سخن نگفت ، زنان و همسرانمان به محضر رسول خدا (صلى الله علیه وآل آمدند و گفتند : شنیده ایم به شوهران ما غضب کرده ، بر آنان خشم گرفته اى آیا از آنان جدا شده ، کناره گیرى کنیم ؟ حضرت فرمود : جدا نشوید ولى آنان را به خود راه ندهید .ما هنگامى که ورود چنین حادثه اى را به زندگى خود دیدیم و بلاى مبارزه منفى را با همه وجود احساس کردیم ، به خود گفتیم : مدینه جاى زندگى ما نیست ، پیامبر (صلى الله علیه وآل و مومنان و اهل و عیالمان با ما سخن نمى گویند و رابطه خود را با ما بریده اند ، هر سه به جانب این کوهى که مشرف به مدینه است برویم و در آنجا بمانیم تا جایى که یا خدا توبه ما را بپذیرد یا بمیریم !هر سه به سوى آن کوه رفتند ، پیوسته روزه بودند ، خانواده آنان برایشان غذا مى آوردند و در کنارى قرار مى دادند و بدون این که با آنان سخن گویند روى از آنان بر مى تافتند ، مدتى طولانى به این حال بودند ، شب و روز گریه مى کردند و از خدا درخواست آمرزش مى نمودند ولى از پذیرش توبه آنان ، خبرى به میان نمى آمد .کعب به دو دوستش که مشوق تخلف از جنگ بودند گفت : خدا و پیامبرش (صلى الله علیه وآل و برادران مومن ما و اهل و عیالمان بر ما خشم گرفته اند و با ما سخن نمى گویند ، علت این که توبه ما پذیرفته نیست این است که ما بر یکدیگر چون خدا و پیامبر و مومنان خشم نگرفته ایم .بر این اساس در نیمه شب از یکدیگر جدا شدند و سوگند خوردند که با یکدیگر سخن نگویند مگر این که توبه آنان پذیرفته شود یا بمیرند ، سه شبانه روز به این حال به سر بردند ، شب سوم که رسول خدا (صلى الله علیه وآل در خانه ام سلمه بود این آیه نازل شد  : وَعَلَى الثَّلاَثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى اِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا اَن لاَمَلْجَاَ مِنَ اللهِ اِلاَّ اِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ .و   نیز رحمتش  شامل حال آن سه نفرى  بود  که  با بهانه تراشىِ واهى از شرکت در جنگ  بازمانده بودند  و همه مسلمانان به دستور پیامبر با آنان قطع رابطه کردند  تا جایى که زمین با همه وسعت و فراخى اش بر آنان تنگ شد و   از شدت غصه ، اندوه و عذاب وجدان  دل هایشان هم در تنگى و مضیقه قرار گرفت ، و دانستند که هیچ پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست ; پس خدا به رحمتش بر آنان توجه کرد تا توبه کنند ; زیرا خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است .

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

انسان غربى
رسیدن به مقام قرب الهى مشقت دارد
اسرار غسل
خیر
آسیه همسر فرعون
حقیقت نفس از دیدگاه على علیه السلام
اسلام و دگرگونى آن‏
معناى دين
همایش شیرخوارگان حسینی برگزار شد+تصاویر
اخلاق خوبان

بیشترین بازدید این مجموعه

معناى شب
اعراض نفس از آیات خدا
حقیقت نفس از دیدگاه على علیه السلام
اوج انسانیت
آسیه همسر فرعون
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
سخنراني مهم استاد انصاريان در روز شهادت حضرت ...
با چهل روز نماز به مقام ملكوتى رسيد
قدردانی استاد انصاریان از خادمین سیدالشهدا علیه ...
خصوصيت علمى و عملى سجده‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^