ای شفای دردهای من حسین

ای کلید هر دعای من حسین

ای تمام آسمانها مال تو

ای تمام کهکشان ، دنبال تو

ای دو ابرویت مرا محراب عشق

ای جمالت ، مطلع مهتاب عشق

ای به عرش حق تو را در زمزمه

هم محمد ، هم علی ، هم فاطمه

ای نگاهت آیة محکم ، مرا

تا تو هستی کی عزا و غم ، مرا ؟

تو مرا هم مونس و هم محرمی

می زدایی از دل من هر غمی

ای برادر ، جان من دردست توست

روح من سرگشته و سرمست توست

ای برادر ، با من از رفتن مگو

با من از پاییز این گلشن مگو

ای برادر ، قصد
رفتن می کنی؟

یا دریغ،
احسانت از من می کنی؟

آخر ای سردار این دشت بلا

رهبر درد آشنای کربلا

می روی و شعله برپا می شود

خیمه ها در دست اعدا می شود

می روی و داغ ، می آید مرا

غربت این باغ ، می آید مرا

می روی و از غمت در التهاب

هم سکینه، هم رقیه، هم رباب

می روی و نیست دیگر ، یاورم

نیست در اینجا کسی همسنگرم

ای برادر ، خیمه گاهت را ببین

کودکان بی پناهت را ببین

ای برادر ، تشنه ها را آب ده

در شبم خود نوری از مهتاب ده

من چه سازم کودکان خسته را ؟

ناله و اشک بهم پیوسته را ؟

من چه سازم با زنان سوگوار ؟

من چه گویم کودکان بی قرار؟

ای انیس سینه های داغدار

ابر رحمت باش و بر گلها ببار

ای برادر، شام هجران ، مشکل است

دیدن اشک یتیمان ، مشکل است

ای گل زیبا ! تو عطشان می روی

تشنه ای اما شتابان می روی

با خود ای خورشید، اختر را ببر

می روی با خویش، خواهر را ببر

من تو را ای خوب یاور می شوم

فرصتم ده مثل اکبر می شوم

فرصتم ده تا که جان، قربان کنم

خصم را از غیرتم حیران کنم

ترسم اینجا شمر ، شمشیرت زند

مثل اصغر ، حرمله تیرت زند

ترسم اینجا پیش چشم دخترت

دشمنت از تن جدا سازد سرت

می روی از خیمه سوی قتلگاه

مهلتم ده کن به سوی من نگاه

مهلتم ده تا به جا ی مادرت

بوسه گیرم از گلوی اطهرت

مهلتم ده تا به روز واپسین

سیر بینم روی تو ای نازنین

می روی ، خوش می روی ای ماه من

هر کجا باشم تویی همراه من

در شب شام غریبانت حسین !

کاش جان گردد به قربانت حسین !